هشتم اضافه شدن خرافات، خرافات وقتى اضافه شد به مذهب همان، همانطور كه مثال زدم، مثل مگسى است كه اضافه شود به آب.
نهم، سرگرمى به ماديات، شما حساب كنيد انسان ورزش را دوست دارد، تحصيل را هم دوست دارد منتهی گاهى علاقه و سرگرمى بوسيله ورزش باعث مىشود آخر سال از نظر درسى تجديد بشويد، گاهى سرگرمى زياد به تحصيل باعث مىشود سلامتى در خطر قرار بگيرد، ما تمايلاتمان يكى و دوتا نيست. سلامتى دوست داريم، پول دوست داريم، علم دوست داريم.
تمايلات ما، فطريات ما، خواستههاى ما، نيازهاى ما متعدد است. گاهى سرگرمى به يك چيزى باعث مىشود در مورد چيز ديگر مورد غفلت قرار بگيريد. دهم، حل نكردن موجودات، گاهى وقتها مىگويد كه من چطور ايمان به خدا بياورم، مىگويد كه چطور هر اثر موثر دارد، مىگويد آخر اگر خدا هست، پس مثلاً فرض كنيد كه روده كور براى چى است؟ اگرخدا هست پس جنگلها براى چى است؟ اگر خدا هست فرض كنيد مرد پستان مىخواهد چكار كند. اگر خدا هست، يك سرى چيزهاى پيدا مىشود و اين نمىتواند حل كند كه فلسفهاش چى است توقعاش هم اين است كه تمام موجودات را همين يك نفر، همين امروز همه را درك كند و همين كه چهار تا چيزى را درك نكرد بى توجه مىشود به. . . آقا يك وقت يك پسرى آمد پهلوى ما گفت كه نماز صبح چند ركعت است؟ دو ركعت، فلسفه آن چيست؟ گفتم بلد نيستم، خدا گفته دوركعت است. گفت: اِ، گفتم: اِ ندارد. گفت چطور مىشود شما ندانيد گفتم: داداش شما چه رشتهاى درس مىخوانى گفت من علوم طبيعى درس مىخوانم. گفتم: برگ درخت انار باريك است و يا پهن است. گفت باريك است. گفتم: برگ درخت انگور، گفت پهن است. گفتم: فلسفه اينكه برگ درخت انار باريك است چى است، گفت: نمىدانم. گفتم: اِه، حتماً اين برگ باريك يك رابطهاى ميان اين برگ و ميوه انار هست، حتماً يك رابطهاى ميان برگ درخت انگور و ميوه انگور هست و علوم طبيعى هنوز اين برگ و اين رابطه را و رابطهاى كه ميان اين ميوه و برگ هست را هنوز درك نكرده است.
ايشان توقع دارد هر چه كه گفته مىشود همان شخص. . . ، ما اصولاً سه نوع دستور داريم سه رقم دستور داريم يك رقم دستورات فوق عقل است، يك سرى دستورات طبق عقل است، يك سرى دستورات ممكن است باشد ضد عقل باشد، ضد عقل، طبق عقل، فوق عقل. در اسلام، در مذهب دستور ضد عقل نيست اما لازم هم نيست كه تمام دستوراتش طبق عقل باشد يك سرى دستوراتى است كه فوق عقل است. گوشت خوك را گفتند حرام است خوردنش، سالها اين دستور فوق عقل بود، نمىفهميدند بعداً معلوم شد كه مسئله كرم كدو و كرم كريشين مطرح شد. حالا مىگويند آقا حرارتش بدهيد كه اين كرم كشته شود باز هم اسلام مىگويد حرام است همانطور كه اين دو تا كرم قرنها گذشت و معلوم نبود و بعداً معلوم شد ممكن است علل ديگرى هم داشته باشد كه چند قرن ديگر معلوم شود ما لازم نيست هر مسئلهاى كه پيدا مىشود خصوصيتش را حل كنيم علت بى اعتنايى به مذهب گاهى اين مىشود كه يك سرى موجوداتى را مىبينم، نمىدانم براى چى است و توقعاش اين است، غرور علمىاش اين است كه همه را ايشان همين امروز بداند وقتى نمىتواند بفهمد از زير بار دين شانه خالى مىكند اين فشردهاى از علل بى توجهى است. علل ديگرى هم دارد كه اين را من خلاصه كردم.
-- والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته--