خواستند همه چيز را تجربه كنند مگر همه چيز قابل تجربه هست؟ من يك سوال مىكنم و شما از رفقايتان بپرسيد، اينها مىگفتند تا ما چيزى را تجربه نكنيم قبول نمىكنيم، پس بگو شما جنابعالى بايد هيچ تاريخى را قبول نداشته باشى چون ما بوعلى سينا را تجربه نكرديم، شما كدام يك از دانشمندان قديم را تجربه كردهاى، ديدهايد، بو كردهايد، نه، چشيدهايد، نه، پس چطور قبول داريد، مىگويى من بوعلى سينا را من تجربه نكردهام، اما آثار علمىاش هست، همينطور كه تاريخ را از آثار و نوشتهها پى مىبريم كه در سابق، قرنها قبل دانشمندانى بوده است، همينطور كه تاريخ را از اثر پى به موثر مىبريم آن هم از اثر پى به موثر مىبريم.
اصولاً يك سوال ديگر، سوال مىكند از اينهایی كه خيلى عاشق هستند، مىگويند تا يك چيزى را حفظ نكنند قبول نمىكنند، مىگويند لطفاً بفرما كه آيا اين جهان نهايت دارد يا بى نهايت است. هر كدام را برود و بگويد، مچ آن را مىگيرند، تا بگويد كه اين جهان نهايت دارد، مىگويند جنابعالى تجربه كردهاى، يعنى رفتى تا آخر جهان، بگويى آه اينجا آخرش است. شما كه مىگويى جهان نهايت دارد تجربه كردهاى. اگر بگويد اين جهان چى، بى نهايت است، مىگويند اين بى نهايت را شما تجربه كردهاى، بى نهايت هم قابل تجربه نيست. بالاخره معتقد مىشويم كه جهان نهايت دارد و يا بى نهايت است از چيزهايى است كه ما قبول مىكنيم و قابل تجربه هم نيست. تاريخ را همه پذيرفتهايم با آنكه تاريخ قابل تجربه نيست. شما در علوم خودتان يك سرى ضمير ناخود آگاه را همه آنها قبول دارند اما تجربى نيست.
پيش بينى مىكنند آقا، سياستمداران، متفكران، حتى آنهايى كه عقيده به خدا ندارند پيش بينى مىكنند، مىگوييم خوب چيزى را كه شما پيش بينى مىكنيد، چيزى هنوز تجربه نشده، هنوز نيست تا آن را تجربه كنيد پس پيش بينىهاى شما اينكه، اجمالاً اينكه يك غرور علمى است كه انسان خيال مىكند چهار تا قانون را كه در طبيعت كشف كرد مىخواهد خدا را هم زير چاقوى تشريح و در آزمايشگاه با معيار مادى كشف كند اين هم غرور ملى است كه آقايان گفتهاند راجع به گريز.