
- شمه ای از فضایل اخلاقی شهید مدنی(ره)
-
اولين شبي بود كه قرار بود راه پيمائي انجام شود. آن شب به آقاي عالمي گفتند ميخواهيم راه پيمائي كنيم.ايشان گفت:«حرفي ندارم، ولي بايد از آيت الله مدني هم اجازه بگيريم.» ما مشغول نماز بوديم و پيکي رفت مسجد جامع كه از آيت الله مدني اجازه راه پيمائي را بگيرد. وقتي برگشت گفت:« آقاي مدني اجازه راه پيمائي داده، ولي گفته ساعتش را آقاي عالمي تعيين كند.» عاملي ساعت 8 يا9 شب را تعيين كرد و اين اولين شبي بود كه در همدان راه پيمائي انجام شد. غرض اينكه آيت الله مدني اهتمام زيادي براي حفظ وحدت و مشاركت همه داشت.
خاطره ديگري كه از ايشان دارم شبي بود كه ميخواستيم به تهران برويم، چون امام ميخواستند تشريف بياورند و برنامه مان به هم خورد و ماند براي هفته آينده چهل تا اتوبوس براي تهران گرفتند، ولي سه چهار تا بيشتر پرنشد. عصر آيت الله مدني در مسجد سخنراني كرد و مردم گفتند صحيح است صحيح است؟ آيت الله مدني گفت:« بيخود صحيح است، صحيح است نگوئيد. من 40 تا اتوبوس گرفتهام و شما فقط سه چهار تايش را پر كردهايد. مردم كوفه هستيد!» همين حرف باعث شد كه همه، از جمله خود من كه بايد از خانوده اجازه ميگرفتم، رفتيم و همگي ثبت نام كرديم. من رفتم خانه اجازه بگيرم و برگشتم، ديدم اتوبوس ها پرشده البته سفر اما ماند براي هفته بعد.
هفته بعد كه به تهران براي استقبال امام رفتيم، در دانشگاه تهران بوديم و از وسط جمعيت فقط ماشين امام را ديديم. بعد گفتند آيت الله مدني گفته شب همگي بيائيد حسينيه همداني ها رفتيم و شب هم جاتنگ بود و نتوانستيم بخوابيم و بعضي ها اعتراص كردند كه اصلاً چه ضرورتي داشت امشب بمانيم و به اين شكل در زحمت باشيم. در ميان اين صحبت ها كه يكي ميگفت امام را بردهاند قم، يكي ميگفت مخفي شان كردهاند، ساعت يك بعد از نصف شب بود كه از طرف آيت الله مدني آمدند و گفتند:«فردا ملاقات با امام!» آنجا بود كه به حكمت اين كارآقاي مدني پي برديم كه چرا ما را آن شب با آن زحمت نگه داشت. ما و يزدي ها اولين گروهي بوديم كه در مدرسه رفاه به ديدن امام رفتيم.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن