- 
	
	
		
			
			
				کاربر کانون
			
			
			
			
				
					
						
					
				
			
			 
			
				
				
				
				
				
					    
				
			
		 
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							داستان ملا و راهب
یک ملا و یک راهب كه مراحلي از سير و سلوك را گذرانده بودند و از ديري به دير ديگر سفر مي كردند ، سر راه خود دختري را ديدند در كنار رودخانه ايستاده بود و ترديد داشت از آن بگذرد. 
وقتي آن دو نزديك رودخانه رسيدند دخترك از آن ها تقاضاي كمك كرد. راهب بلا درنگ دخترك را برداشت و از رودخانه گذراند.
آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتي طولاني را پيمودند تا به مقصد رسيدند. در همين هنگام ملا كه ساعتها سکوت كرده بود خطاب به همراه خود گفت:« دوست عزيز! ما نبايد به جنس لطيف نزديك شويم. تماس با جنس لطيف بر خلاف عقايد و مقررات مكتب ماست. در صورتي كه تو دخترك را بغل كردي و از رودخانه عبور دادي.»
راهب با خونسردي و با حالتي بي تفاوت جواب داد:« من دخترك را همان جا رها كردم ولي تو هنوز به آن چسبيده اي و رهايش نمي كني.»
						
					 
					
				 
			 
			
			
				
				
				
					
						ویرایش توسط امیرحسین : 06-22-2012 در ساعت 08:49 PM
					
					
				
				
				
				
				
				
				
			 
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
	
	
		
			2 کاربر پست زهرا عزیز را پسندیده اند .
		
	
	
		
			
				پرواز (06-23-2012), امیرحسین (06-22-2012) 
			
		 
	 
	 
 
 
 
		
		
		
	
 
	
	
	
	
	
	
	
	
	
	
	
	کلمات کلیدی این موضوع
	
	
	
		
		
			
				
				مجوز های ارسال و ویرایش
			
			
				
	
		- شما  نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
 
		- شما  امکان ارسال پاسخ را ندارید
 
		- شما  نمیتوانید فایل پیوست کنید.
 
		- شما  نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
 
		-  
 
	
	
	 	مشاهده قوانین 
	انجمن