پاسخ به يك شبهه

گفتنى است كه گاهى شنيده مى شود كه برخى مى گويند: بحث از امامت، بحث تاريخى صرف است و اكنون امّت اسلامى با اين مباحث كارى ندارند، آنان را امور مهمّى است كه بايد بدان ها بپردازند و اوقات گران بهاى عمر را در آن ها صرف كنند.
اين چه كلام بى اساسى است؟! سخنى است از راهزنان افكار، ساده لوحان و بى خبران از مبانى دين. چگونه مى شود كه از طرفى اعتقاد به امام را واجب و اطاعت و سرسپردگى نسبت به او را در خُرد و كلان از امور، بر همه افراد امّت لازم مى دانيد و سرپيچى از فرمان هاى او را كفر يا فسق به شمار مى آوريد و پيروى از او را موجب وصول انسان به سرّ خلقت و هدف آفرينش قلمداد مى كنيد و از طرف ديگر بحث در پيرامون آن را در شمار مباحث تاريخى صرف به شمار آورده و بحثى بى ثمر مى دانيد؟!
عزيزترين امور نزد انسان، عقيده اوست، بحث از امام و امامت آثار عملى فراوانى دارد، انسان مى خواهد او را بشناسد; چرا كه جهل به او اصل ايمانش را زير سؤال مى برد. مى خواهد او را بشناسد تا او را دوست داشته باشد; چرا كه در روايتى امام باقر عليه السلام فرمود:
هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ وَالْبُغْضُ;1
آيا دين جز دوست داشتن و دشمنى ورزيدن است؟