دانشمندان شيعه و اهل سنّت اين حديث را در كتاب هاى خود از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده اند.
روشن است كه منظور از مرگ جاهليّت، مرگ كفر و نفاق است و چيزى كه جهل به آن، فرجام كار انسان را به كفر و نفاق مى انجامد، بايد با اصل دين ارتباط داشته باشد، وگرنه جهل به مسائل فروع هيچ گاه انسان را به اين سرحدّ نمى رساند.
البتّه در بين دانشمندان صاحب نظر اهل سنّت، كسانى هستند كه به آن ها نسبت داده شده كه امامت را از اصول دين مى دانند. براى نمونه قاضى ناصرالدّين بيضاوى از بزرگان و مشاهير اهل سنّت در تفسير و كلام، امامت را از اصول دين مى داند.
ولى اكثر قريب به اتّفاق اهل سنّت، در برابر شيعه، قائلند كه امامت از فروع دين است. هر چند بعضى به طور قطع به اين مسأله تصريح نمى كنند، بلكه مى گويند: فروع بودن امامت انسب است، ولى در عين حال به اين كه امامت از اصول دين باشد نيز تصريح نمى كنند.
در هر صورت، چه امامت اصلى از اصول دين باشد; آن سان كه شيعه معتقد است، يا از فروع دين باشد; آن سان كه اهل سنّت مى گويند، بايد بحث كرد كه امام چه كسى است تا او را بشناسيم و از او پيروى كنيم، بر اوامر و نواهى او گردن نهيم و بر گفتار و كردار او ترتيب اثر بدهيم; چون او را نايب و خليفه پيامبر مى دانيم.

*****

1 . اين حديث با اين متن در شرح المقاصد، و شرح العقائد النّسفيّه آمده است. امّا به متون ديگر در بسيارى از كتاب هاى كهن تفسيرى، كلامى، حديثى روايت شده است. ر.ك: الإمامة في أهم الكتب الكلاميه: 154.