-
RE: سوره بقره
(آيه 233)- هفت دستور در باره شير دادن نوزادان! اين آيه كه در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشويى است، به سراغ يك مسأله مهم يعنى مسأله «رضاع» (شير دادن) رفته و جزئيات آن را باز گو مىكند.
1- نخست مىگويد: «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مىدهند» (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ).
بنابراين، هر چند ولايت بر اطفال صغير به عهده پدر گذاشته شده است اما حق شير دادن در دو سال شير خوارگى به مادر داده شده و او است كه مىتواند در اين مدت از فرزند خود نگاهدارى كند و به اصطلاح حق حضانت در اين مدت از آن مادر است. و اين يك حق دو جانبه است كه هم براى رعايت حال فرزند است و هم رعايت عواطف مادر.
2- سپس مىافزايد: «اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را كامل كند» (لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ).
يعنى مدت شير دادن طفل لازم نيست، همواره دو سال باشد، دو سال براى كسى است كه مىخواهد شير دادن را كامل كند، ولى مادران حق دارند با توجه به وضع و رعايت سلامت او اين مدت را كمتر كنند.
3- هزينه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شير دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد. لذا در ادامه آيه مىفرمايد:
«و بر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است، خوراك و پوشاك مادران را بطور شايسته بپردازد» (وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
در اينجا تعبير به «الْمَوْلُودِ لَهُ» (كسى كه فرزند براى او متولد شده) به جاى تعبير به «اب» (پدر) قابل توجه است، گويى مىخواهد عواطف پدر را در راه انجام وظيفه مزبور، بسيج كند، يعنى اگر هزينه كودك و مادرش در اين موقع بر عهده مرد گذاشته شده به خاطر اين است كه فرزند او و ميوه دل اوست، نه يك فرد بيگانه.
توصيف به «معروف» (بطور شايسته) نشان مىدهد كه پدران در مورد لباس و غذاى مادر، بايد آنچه شايسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر بگيرند، نه سختگيرى كنند و نه اسراف.
و براى توضيح بيشتر مىفرمايد: «هيچ كس موظف نيست بيش از مقدار توانايى خود را انجام دهد» (لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها).
4- سپس به بيان حكم مهم ديگرى پرداخته، مىفرمايد: «نه مادر (بخاطر اختلاف با پدر) حق دارد به كودك ضرر زند، و نه پدر (بخاطر اختلاف با مادر)» (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ).
يعنى هيچ يك از اين دو حق ندارند سرنوشت كودك را مال المصالحه اختلاف خويش قرار دهند و بر جسم و روح نوزاد، ضربه وارد كنند.
5- سپس به حكم ديگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مىپردازد مىفرمايد:
«و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد» (وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ).
يعنى: آنها بايد نيازهاى مادر را در دورانى كه به كودك شير مىدهد تأمين كنند.
6- در ادامه آيه، سخن از مسأله باز داشتن كودك از شير به ميان آمده اختيار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جملههاى سابق، زمانى براى شير دادن كودك تعيين شده بود ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با يكديگر مىتوانند كودك را در هر موقع مناسب از شير باز دارند، مىفرمايد: «اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال يا بيست و يك ماه) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست» (فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما).
7- گاه مىشود كه مادر از حق خود در مورد شير دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خوددارى مىكند و يا به راستى مانعى براى او پيش مىآيد، در اين صورت بايد راه چارهاى انديشيد و لذا در ادامه آيه مىفرمايد: «اگر (با عدم توانايى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايهاى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد» (وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ).
بنابراين، انتخاب دايه به جاى مادر، بىمانع است مشروط بر اين كه اين امر سبب از بين رفتن حقوق مادر، نسبت به گذشته نشود.
و در پايان آيه به همگان هشدار مىدهد كه «تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
مبادا كشمكش ميان مرد و زن، روح انتقامجويى را در آنها زنده كند و سرنوشت يكديگر و يا كودكان مظلوم را به خطر اندازد، همه بايد بدانند خدا دقيقا مراقب آنها است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 234)- خرافاتى كه زنان را بيچاره مىكرد!
يكى از مسائل و مشكلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهر است. از طرفى رعايت حريم زندگانى زناشويى حتى بعد از مرگ همسر موضوعى است فطرى، و لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى اين منظور بوده است گر چه گاهى در اين رسوم آن چنان افراط مىكردند كه عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار مىدادند و گاهى جنايتآميزترين كارها را در مورد او مرتكب مىشدند به عنوان نمونه!
بعضى از قبايل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده و يا بعضى او را با مرد دفن مىكردند، برخى زن را براى هميشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشهنشين مىكردند و در پارهاى از قبايل زنها موظف بودند مدتى كنار قبر شوهر زير خيمه سياه و چركين با لباسهاى مندرس و كثيف دور از هر گونه آرايش و زيور و حتى شستشو به سر برده و بدين وضع شب و روز خود را بگذرانند.
اين آيه بر تمام اين خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مىدهد بعد از نگاهدارى عدّه و حفظ حريم زوجيت گذشته اقدام به ازدواج كنند، مىفرمايد: «كسانى كه از شما مىميرند و همسرانى از خود باقى گذارند، آنها بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند و هنگامى كه مدّتشان سر آمد، گناهى بر شما نيست كه هر چه مىخواهند در باره خودشان بطور شايسته انجام دهند» و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند. (وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
و از آنجا كه گاه اولياء و بستگان زن، دخالتهاى بىمورد در كار او مىكنند و يا منافع خويش را در ازدواج آينده زن در نظر مىگيرند، در پايان آيه خداوند به همه هشدار مىدهد و مىفرمايد: «خداوند از هر كارى كه انجام مىدهيد آگاه است» و هر كس را به جزاى اعمال نيك و بد خود مىرساند (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 235)- در اين آيه به يكى از احكام مهم زنانى كه در عدّه هستند (به تناسب بحثى كه در باره عدّه وفات گذشت) اشاره كرده، مىفرمايد: «گناهى بر شما نيست كه از روى كنايه (از زنانى كه در عدّه وفات هستند) خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم داشته باشيد، خدا مىدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد، ولى با آنها در تنهايى با صراحت وعده ازدواج نگذاريد، مگر اين كه به طرز شايستهاى (با كنايه) اظهار كنيد» (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لكِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً).
در حقيقت اين يك امر طبيعى است كه با فوت شوهر، زن به سرنوشت آينده خود فكر مىكند و مردانى نيز ممكن است- بخاطر شرايط سهلتر كه زنان بيوه دارند- در فكر ازدواج با آنان باشند.
سپس در ادامه آيه مىفرمايد: « (ولى در هر حال) عقد نكاح را نبنديد تا عدّه آنها به سر آيد» (وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ).
و بطور مسلم اگر كسى در عدّه، عقد ازدواج ببندد باطل است، بلكه اگر آگاهانه اين كار را انجام دهد سبب مىشود كه آن زن براى هميشه نسبت به او حرام گردد.
و به دنبال آن مىفرمايد: «بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مىداند، از مخالفت او بپرهيزيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده و داراى حلم است» و در مجازات بندگان عجله نمىكند (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 236)- باز در ادامه احكام طلاق در اين آيه و آيه بعد احكام ديگرى بيان شده است نخست مىفرمايد: «گناهى بر شما نيست اگر زنان را قبل از اين كه با آنها تماس پيدا كنيد (و آميزش جنسى انجام دهيد) و تعيين مهر نماييد، طلاق دهيد» (لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً).
البته اين در صورتى است كه مرد يا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پيش از عمل زناشويى، متوجه شوند كه به جهاتى نمىتوانند با هم زندگى كنند، چه بهتر كه در اين موقع با طلاق از هم جدا شوند، زيرا در مراحل بعد كار مشكلتر مىشود.
سپس به بيان حكم ديگرى در اين رابطه مىپردازد و مىفرمايد: «در چنين حالى بايد آنها را (با هديه مناسبى) بهرهمند سازيد» (وَ مَتِّعُوهُنَّ).
ولى در پرداخت اين هديه، قدرت و توانايى شوهر نيز بايد در نظر گرفته شود، و لذا در دنباله آيه مىگويد: «بر آن كسى كه توانايى دارد به اندازه تواناييش، و بر آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش هديه شايستهاى لازم است، و اين حقى است بر نيكوكاران» (عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ).
توانگران بايد به اندازه خود و تنگدستان نيز در خور تواناييشان اين هديه را بپردازند از آنجا كه اين هديه اثر قابل ملاحظهاى در جلوگيرى از حس انتقامجويى و رهايى زن از عقدههايى كه ممكن است، بر اثر گسستن پيوند زناشويى حاصل شود در آيه فوق آن را وابسته به روحيه نيكوكارى و احسان كرده و مىگويد: «اين عمل بر نيكوكاران لازم است» يعنى بايد آميخته با روح نيكوكارى و مسالمت باشد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 237)- در اين آيه سخن از زنانى به ميان آمده كه براى آنها تعيين مهر شده است ولى قبل از آميزش و عروسى، جدا مىشوند، مىفرمايد: «اگر آنها را طلاق دهيد پيش از آن كه با آنان تماس پيدا كنيد (و آميزش انجام شود) در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كردهايد، لازم است نصف آنچه را تعيين كردهايد به آنها بدهيد» (وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ).
اين حكم قانونى مسأله است، كه به زن حق مىدهد نصف تمام مهريه را بدون كم و كاست بگيرد هر چند آميزشى حاصل نشده باشد.
ولى بعد به سراغ جنبههاى اخلاقى و عاطفى مىرود و مىفرمايد: «مگر اين كه آنها حق خود را ببخشند (و يا اگر صغير و سفيه هستند، ولى آنها يعنى) آن كس كه گره ازدواج به دست اوست آن را ببخشد» (إِلَّا أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ).
در جمله بعد مىگويد: «عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهيزكارى نزديكتر است و گذشت و نيكوكارى را در ميان خود فراموش نكنيد كه خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست» (وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
لحن مجموعه آيه، بر اصل اساسى «معروف» و «احسان» در اين مسائل تأكيد مىكند، كه حتى طلاق و جدايى آميخته با نزاع و كشمكش و تحريك روح انتقامجويى نباشد بلكه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت، قرار گيرد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 238)
شأن نزول:
جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نمىكردند، و به دنبال آنها بعضى از مؤمنين نيز از شركت در جمات خوددارى كرده بودند، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از اين جهت ناراحت بود حتى آنها را تهديد به مجازات شديد كرد، لذا در حديثى نقل شده كه پيامبر در گرماى فوق العاده نيمروز تابستان نماز (ظهر) را با جماعت مىگذارد و اين نماز براى اصحاب و ياران سختترين نماز بود، بطورى كه پشت سر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يك صف يا دو صف بيشتر نبود، در اينجا فرمود: من تصميم گرفتهام خانه كسانى كه در نماز ما شركت نمىكنند بسوزانم، آيه نازل شد و اهميت نماز ظهر را (با جماعت) تأكيد كرد.
تفسير:
اهميت نماز، مخصوصا نماز وسطى- از آنجا كه نماز مؤثرترين رابطه انسان با خداست، در آيات قرآن تأكيد فراوانى روى آن شده، از جمله در آيه مورد بحث مىفرمايد: «در انجام همه نمازها مخصوصا نماز وسطى، مداومت كنيد و در حفظ آن كوشا باشيد» (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى).
«و با خضوع و خشوع و توجه كامل، براى خدا بپا خيزيد» (وَ قُومُوا لِلَّه قانِتِينَ).
مبادا گرما و سرما گرفتاريهاى دنيا و پرداختن به مال و همسر و فرزند، شما را از اين امر مهم باز دارد. منظور از «صلاة وسطى» (نماز ميانه) همان نماز ظهر است.
تأكيد روى اين نماز بخاطر اين بوده كه بر اثر گرمى هواى نيمروز تابستان، يا گرفتاريهاى شديد كسب و كار نسبت به آن كمتر اهميت مىدادند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 239)- در اين آيه تأكيد مىكند كه در سختترين شرايط حتى در صحنه جنگ نبايد نماز فراموش شود. منتها در چنين وضعى، بسيارى از شرايط نماز همچون رو به قبله بودن و انجام ركوع و سجود بطور متعارف، ساقط مىشود.
لذا مىفرمايد: «و اگر (بخاطر جنگ يا خطر ديگرى) بترسيد بايد (نماز را) در حال پياده يا سواره انجام دهيد» و ركوع و سجود را با ايماء و اشاره بجا آوريد (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً).
بنابراين، محافظت بر نمازها، تنها در حال امنيت نيست، بلكه در همه حال بايد نماز را بجا آورد.
«اما به هنگامى كه امنيت خود را باز يافتيد، خدا را ياد كنيد، آن چنانكه به شما، چيزهايى را تعليم داد كه نمىدانستيد» و نماز را در اين حال به صورت معمولى و با تمام آداب و شرايط انجام دهيد (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَما عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ).
روشن است شكرانه اين تعليم الهى كه طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف را به انسانها آموخته، همان عمل كردن بر طبق آن است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 240)- قرآن بار ديگر به مسأله ازدواج و طلاق و امورى در اين رابطه بازگشته و نخست در باره شوهرانى سخن مىگويد كه در آستانه مرگ قرار گرفته و همسرانى از خود بجاى مىگذارند، مىفرمايد: «و كسانى كه از شما مىميرند- يعنى در آستانه مرگ قرار مىگيرند- و همسرانى از خود باقى مىگذارند بايد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال آنها را بهرهمند سازند، و از خانه بيرون نكنند» در خانه شوهر باقى بمانند و هزينه زندگى آنها پرداخت شود (وَ الَّذِين يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ).
البته اين در صورتى است كه آنها از خانه شوهر بيرون نروند «و اگر بيرون روند (حقى در هزينه و سكنى ندارند ولى) گناهى بر شما نيست، نسبت به آنچه در باره خود از كار شايسته (مانند انتخاب شوهر مجدد بعد از تمام شدن عدّه) انجام مىدهند» (فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ).
در پايان آيه، گويا براى اين كه چنين زنانى از آينده خود نگران نباشند آنها را دلدارى داده مىفرمايد: خداوند قادر است كه راه ديگرى بعد از فقدان شوهر پيشين در برابر آنها بگشايد، و اگر مصيبتى به آنها رسيده حتما حكمتى در آن بوده است، زيرا «خداوند توانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
اگر از روى حكمتش درى را ببندد، به لطفش در ديگرى را خواهد گشود و جاى نگرانى نيست.
بسيارى از مفسران معتقدند كه اين آيه به وسيله آيه 234 همين سوره كه قبلا گذشت و در آن، عدّه وفات چهار ماه و ده روز تعيين شده بود نسخ شده است و مقدم بودن آن آيه بر اين آيه از نظر ترتيب و تنظيم قرآنى دليل بر اين نيست كه قبلا نازل شده است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 241)- در اين آيه به يكى ديگر از احكام طلاق پرداخته مىفرمايد:
«براى زنان مطلّقه، هديه شايستهاى اين حقى است بر پرهيزكاران» كه از طرف شوهر پرداخته مىشود (وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ).
حكم در اين آيه به قرينه آيه 236 كه گذشت، در مورد زنانى است كه مهرى براى آنها به هنگام عقد قرار داده نشده و قبل از آميزش جنسى، طلاق داده مىشوند.
(آيه 242)- در اين آيه كه آخرين آيه مربوط به طلاق است، مىفرمايد: «اين چنين خداوند آيات خود را براى شما شرح مىدهد شايد انديشه كنيد» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
بديهى است كه منظور از انديشه كردن و تعقل، آن است كه مبدء حركت به سوى عمل باشد، و گر نه انديشه تنها در باره احكام نتيجهاى نخواهد داشت.
-
RE: سوره بقره
(آيه 243)
شأن نزول:
در يكى از شهرهاى شام بيمارى طاعون راه يافت و مردم يكى پس از ديگرى از دنيا مىرفتند در اين ميان عده بسيارى به اين اميد كه شايد از چنگال مرگ رهايى يابند آن محيط و ديار را ترك گفتند از آنجا كه پس از فرار از محيط خود و رهايى از مرگ در خود احساس قدرت و استقلالى نموده و با ناديده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبيعى دچار غرور شدند پروردگار آنها را نيز در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت.
تفسير:
اين آيه اشاره سر بسته، و در عين حال آموزندهاى است، به سرگذشت عجيب يكى از اقوام پيشين، كه بيمارى مسرى وحشتناكى در محيط آنها ظاهر گشت، و هزاران نفر، از آن منطقه فرار كردند، مىفرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه از خانه خود از ترس مرگ فرار كردند در حالى كه هزاران نفر بودند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ).
سپس به عاقبت كار آنها اشاره كرده مىفرمايد: «خداوند به آنها فرمود:
بميريد» و به آن بيمارى كه آن را بهانه قرار داده بودند مردند (فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا).
«سپس خداوند آنها را زنده كرد» تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى ديگران باشد (ثُمَّ أَحْياهُمْ).
اين امر تكوينى، همانند امرى است كه در آيه 82 سوره يس آمده، آنجا كه مىفرمايد: «امر او تنها اين است كه هنگامى كه چيزى را اراده كند مىگويد: ايجاد شو و فورا موجود مىشود»! جمله «ثُمَّ أَحْياهُمْ» اشاره به زنده شدن آن جمعيت است كه به دعاى حزقيل پيامبر، صورت گرفت و از آنجا كه بازگشت آنان به حيات، يكى از نعمتهاى روشن الهى بود، (هم از نظر خودشان، و هم از نظر عبرت مردم) در پايان آيه مىفرمايد:
«خداوند نسبت به بندگان خود احسان مىكند، ولى بيشتر مردم، شكر او را بجا نمىآورند» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ).
نه تنها اين گروه، بلكه همه انسانها مشمول الطاف و عنايات و نعمتهاى اويند.
دانشمند معروف شيعه مرحوم صدوق- ره- به اين آيه براى امكان مسأله «رجعت» استدلال كرده و مىگويد: يكى از عقايد ما اعتقاد به رجعت است (كه گروهى از انسانهاى پيشين بار ديگر در همين دنيا به زندگى باز مىگردند).
و نيز مىتواند اين آيه سندى براى مسأله معاد و احياى مردگان در قيامت باشد.