-
RE: سوره بقره
آيه 89 و 90-
شأن نزول:
از امام صادق عليه السّلام ذيل اين دو آيه چنين نقل شده كه: يهود در كتابهاى خويش ديده بودند هجرتگاه پيامبر اسلام بين كوه «عير» و كوه «احد» (دو كوه در دو طرف مدينه) خواهد بود، يهود از سرزمين خويش بيرون آمدند و در جستجوى سرزمين مهاجرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله پرداختند، در اين ميان به كوهى به نام «حداد» رسيدند، گفتند: «حداد» همان «احد» است در همانجا متفرّق شدند و هر گروهى در جايى مسكن گزيدند. بعضى در سرزمين «تيما» و بعضى ديگر در «فدك» و عدهاى در «خيبر».
آنان كه در «تيما» بودند ميل ديدار برادران خويش نمودند، در اين اثنا عربى عبور مىكرد مركبى را از او كرايه كردند، وى گفت من شما را از ميان كوه «عير» و «احد» خواهم برد، به او گفتند: هنگامى كه بين اين دو كوه رسيدى ما را آگاه نما.
مرد عرب هنگامى كه به سرزمين مدينه رسيد اعلام كرد كه اينجا همان سرزمين است كه بين دو كوه عير واحد قرار گرفته است، سپس اشاره كرد و گفت اين عير است و آن هم احد، يهود از مركب پياده شدند و گفتند: ما به مقصود رسيديم ديگر احتياج به مركب تو نيست، و هر جا مىخواهى برو.
آنها در سرزمين مدينه ماندند و اموال فراوانى كسب نمودند اين خبر به سلطانى به نام «تبع» رسيد با آنها جنگيد، يهود در قلعههاى خويش متحصّن شدند، وى آنها را محاصره كرد و سپس به آنها امان داد، آنها به نزد سلطان آمدند. تبع گفت:
من اين سرزمين را پسنديدهام و در اين سرزمين خواهم ماند، در پاسخ وى گفتند:
اين چنين نخواهد شد، زيرا اين سرزمين هجرتگاه پيامبرى است كه جز او كسى نمىتواند به عنوان رياست در اين سرزمين بماند.
تبع گفت: بنابراين، من از خاندان خويش كسانى را در اينجا قرار خواهم داد تا آن زمانى كه پيامبر موعود بيايد وى را يارى نمايند، لذا او دو قبيله معروف اوس و خزرج را در آن مكان ساكن نمود.
اين دو قبيله هنگامى كه جمعيّت فراوانى پيدا كردند به اموال يهود تجاوز نمودند، يهوديان به آنها مىگفتند هنگامى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله مبعوث گردد شما را از سرزمين ما بيرون خواهد كرد! هنگامى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله مبعوث شد، اوس و خزرج كه به نام انصار معروف شدند به او ايمان آوردند و يهود وى را انكار نمودند. اين است معنى آيه «وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا».
تفسير:
خود مبلّغ بوده خود كافر شدند! يهود با عشق و علاقه مخصوصى براى ايمان به رسولخدا صلّى اللّه عليه و اله در سرزمين مدينه سكنى گزيده بودند و با بىصبرى در انتظار ظهورش بودند «ولى هنگامى كه از طرف خداوند كتابى (قرآن) به آنها رسيد كه موافق نشانههايى بود كه يهود با خود داشتند با اين كه پيش از اين جريان خود را به ظهور اين پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نويد مىدادند و با ظهور اين پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اميد فتح بر دشمنان داشتند. آرى! هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند، نزدشان آمد نسبت به او كافر شدند» (وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ).
«لعنت خداوند بر كافران باد» (فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ).
آرى! گاه انسان عاشقانه به دنبال حقيقتى مىدود، ولى هنگامى كه به آن رسيد و آن را مخالف منافع شخصى خود ديد بر اثر هوىپرستى به آن پشت پا مىزند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 90)- اما در حقيقت يهود معامله زيانآورى انجام دادهاند، لذا قرآن مىگويد: «آنها در برابر چه بهاى بدى خود را فروختند»؟ (بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ).
«آنها به آنچه خداوند نازل كرده بود به خاطر حسد كافر شدند، و معترض بودند چرا خداوند آيات خود را بر هر كس از بندگان خود بخواهد به فضل خويش نازل مىكند» (أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
و در پايان آيه مىگويد: «لذا شعلههاى خشم خداوند يكى پس از ديگرى آنها را فرو گرفت و براى كافران مجازات خوار كنندهاى است» (فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ).
(آيه 91)- تعصبهاى نژادى يهود! در تفسير آيات گذشته خوانديم كه يهود به خاطر اين كه اين پيامبر از بنى اسرائيل نيست، و منافع شخصى آنها را به خطر مىاندازد از اطاعت و ايمان به او سر باز زدند.
در تعقيب آن در اين آيه به جنبه تعصّبات نژادى يهود كه در تمام دنيا به آن معروفند اشاره كرده، چنين مىگويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده ايمان بياوريد، مىگويند: ما به چيزى ايمان مىآوريم كه بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام ديگر) و به غير آن كافر مىشوند» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ).
آنها نه به انجيل ايمان آوردند و نه به قرآن، بلكه تنها جنبههاى نژادى و منافع خويش را در نظر مىگرفتند «در حالى كه اين قرآن حق است و منطبق بر نشانههاى و علامتهايى است كه در كتاب خويش خوانده بودند» (وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ).
پس از آن پرده از روى دروغ آنان برداشته و مىگويد: اگر بهانه عدم ايمان شما اين است كه محمد صلّى اللّه عليه و اله از شما نيست پس چرا به پيامبران خودتان در گذشته ايمان نياورديد؟ «بگو: پس چرا آنها را كشتيد اگر راست مىگوييد و ايمان داريد»؟! (قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 92)- اگر به راستى آنها به تورات ايمان داشتند، توراتى كه قتل نفس را گناه بزرگى مىشمرد نمىبايست پيامبران بزرگ خدا را به قتل برسانند.
قرآن براى روشنتر ساختن دروغ و كذب آنها، سند ديگرى را بر ضدّ آنها افشا مىكند و مىگويد: «موسى آن همه معجزات و دلايل روشن را براى شما آورد، ولى شما بعد از آن گوساله را انتخاب كرديد و با اين كار ظالم و ستمگر بوديد»! (وَ لَقَد جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ)
.
اگر شما راست مىگوييد و به پيامبر خودتان ايمان داريد پس اين گوسالهپرستى بعد از آن همه دلايل روشن توحيدى چه بود؟
(آيه 93)- اين آيه سند ديگرى بر بطلان اين ادّعا به ميان مىكشد و مىگويد: «ما از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سرتان قرار داديم و به شما گفتيم دستوراتى را كه مىدهيم محكم بگيريد و درست بشنويد. اما آنها گفتند:
شنيديم و مخالفت كرديم» (وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا).
«آرى! دلهاى آنها به خاطر كفرشان با محبّت گوساله آبيارى شده بود»! (وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ).
شگفتا! اين چگونه ايمانى است كه هم با كشتن پيامبران خدا مىسازد و هم گوسالهپرستى را اجازه مىدهد، و هم ميثاقهاى محكم الهى را به دست فراموشى مىسپرد؟! آرى «اگر شما مؤمنيد ايمانتان بد دستوراتى به شما مىدهد» (قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 94)- گروه از خود راضى! از تاريخ زندگى يهود- علاوه بر آيات مختلف قرآن مجيد- چنين بر مىآيد كه آنها خود را يك نژاد برتر مىدانستند، و معتقد بودند گل سر سبد جامعه انسانيّتند، بهشت به خاطر آنها آفريده شده! و آتش جهنّم با آنها چندان كارى ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاصّ او هستند، و خلاصه آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند! قرآن مجيد در اين آيه و دو آيه بعد به اين پندارهاى موهوم پاسخ دندانشكنى مىدهد مىگويد: «اگر (آنچنان كه شما مدّعى هستيد) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مىگوييد» (قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
يهود با گفتن اين سخنها كه بهشت مخصوص ما است مىخواستند مسلمانان را نسبت به آيينشان دلسرد كنند. ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزوير آنان بر مىدارد، زيرا آنها به هيچ وجه حاضر به ترك زندگى دنيا نيستند و اين خود دليل محكمى بر كذب آنها است.
(آيه 95)- در اين آيه، قرآن اضافه مىكند: «آنها هرگز تمنّاى مرگ نخواهند كرد، به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستادند» (وَ لَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ).
«و خداوند از ستمگران، آگاه است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ).
آرى! آنها مىدانستند در پرونده اعمالشان چه نقطههاى سياه و تاريك وجود دارد، آنها از اعمال زشت و ننگين خود مطّلع بودند، خدا نيز از اعمال اين ستمگران آگاه است، بنابراين سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شكنجه و رسوايى است و به همين دليل خواهان آن نيستند.
(آيه 96)- اين آيه از حرص شديد آنها به مادّيات چنين سخن مىگويد: «تو آنها را حريصترين مردم بر زندگى مىبينى» (وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ).
«حتى حريصتر از مشركان» (وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا).
حريص در اندوختن مال و ثروت، حريص در قبضه كردن دنيا، حريص در انحصارطلبى، آن چنان علاقه به دنيا دارند كه: «هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند». (يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ).
براى جمع ثروت بيشتر يا به خاطر ترس از مجازات! آرى! هر يك تمنّاى عمر هزار ساله دارد «ولى اين عمر طولانى او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت» (وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ).
و اگر گمان كنند كه خداوند از اعمالشان آگاه نيست، اشتباه مىكنند «و خداوند نسبت به اعمال آنها بصير و بينا است» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 97)-
شأن نزول:
هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به مدينه آمد، روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهود فدك نزد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله آمدند، و سؤالات گوناگونى از حضرتش كردند، و نشانههايى را كه گواه نبوّت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمد! خواب تو چگونه است؟ زيرا به ما اطلاعاتى در باره خواب پيامبر موعود داده شده است.
فرمود: تنام عيناى و قلبى يقظان! «چشم من به خواب مىرود اما قلبم بيدار است» گفتند: راست گفتى اى محمد! و پس از سؤالات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت: يك سؤال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مىآوريم و از تو پيروى خواهيم كرد، نام آن فرشتهاى كه بر تو نازل مىشود چيست؟ فرمود: جبرئيل است.
«ابن صوريا» گفت: او دشمن ما است، دستورهاى مشكل در باره جهاد و جنگ مىآورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده، اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مىآورديم!
تفسير:
ملت بهانه جو! بررسى شأن نزول اين آيه، انسان را بار ديگر به ياد بهانهجوييهاى ملت يهود مىاندازد كه از زمان پيامبر بزرگوار، موسى (ع) تاكنون اين برنامه را دنبال كردهاند در اينجا تنها بهانه اين است كه چون جبرئيل فرشته وحى تو است و تكاليف سنگين خدا را ابلاغ مىكند ما ايمان نمىآوريم.
از اينان بايد پرسيد مگر فرشتگان الهى با يكديگر از نظر انجام وظيفه فرق دارند؟ اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مىكنند يا از پيش خود چيزى مىگويند؟
به هر حال قرآن در پاسخ اين بهانه جوييها چنين مىگويد: «به آنها بگو: هر كس دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خداست) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است» (قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ).
«قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مىكند» و هماهنگ با نشانههاى آنها است (مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ).
«قرآنى كه مايه هدايت و بشارت براى مؤمنان است» (وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 98)- اين آيه موضوع فوق را با تأكيد بيشتر توأم با تهديد بيان مىكند و مىگويد: «هر كس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد خداوند دشمن اوست، خدا دشمن كافران است» (مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ).
اشاره به اين كه اينها قابل تفكيك نيستند: اللّه، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئيل، ميكائيل و هر فرشته ديگر، و در حقيقت دشمنى با يكى دشمنى با بقيه است.
(آيه 99)-
شأن نزول:
«ابن عباس مفسر معروف، نقل مىكند: «ابن صوريا» دانشمند يهودى از روى لجاج و عناد به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله گفت: تو چيزى كه براى ما مفهوم باشد نياوردهاى! و خداوند نشانه روشنى بر تو نازل نكرده تا ما از تو تبعيت كنيم، آيه نازل شد و به او صريحا پاسخ گفت.
تفسير:
پيمان شكنان يهود- نخست قرآن به اين حقيقت اشاره مىكند كه دلايل كافى و نشانههاى روشن و آيات بيّنات در اختيار پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله قرار دارد و آنها كه انكار مىكنند در حقيقت، پى به حقانيت دعوت او برده و به خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاستهاند، مىگويد: «ما بر تو آيات بيّنات نازل كرديم و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمىورزد» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلَّا الْفاسِقُونَ).
(آيه 100)- سپس به يكى از اوصاف بسيار بد جمعى از يهود، يعنى پيمان شكنى كه گويا با تاريخ آنها همراه است اشاره كرده، مىگويد: «آيا هر بار آنان پيمانى با خدا و پيامبر بستند جمعى از آنها آن را دور نيفكندند و با آن مخالفت نكردند»؟! (أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ).
آرى! «اكثرشان ايمان نمىآورند» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
خداوند از آنها در كوه طور پيمان گرفت كه به فرمانهاى تورات عمل كنند ولى سر انجام اين پيمان را شكستند و فرمان او را زير پا گذاردند.
و نيز از آنها پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود (پيامبر اسلام كه بشارت آمدنش در تورات داده شده بود) ايمان بياورند به اين پيمان نيز عمل نكردند.
(آيه 101)- در اين آيه، تأكيد صريحتر و گوياترى روى همين موضوع دارد مىگويد: «هنگامى كه فرستادهاى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانههايى كه نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعى از آنان كه داراى كتاب بودند كتاب الهى را پشت سر افكندند، آن چنانكه گويى اصلا از آن خبر ندارند» (وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 102)- سليمان و ساحران بابل! از احاديث چنين بر مىآيد كه در زمان سليمان پيامبر گروهى در كشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند، سليمان دستور داد تمام نوشتهها و اوراق آنها را جمع آورى كرده در محل مخصوصى نگهدارى كنند.
پس از وفات سليمان گروهى آنها را بيرون آورده و شروع به اشاعه و تعليم سحر كردند، بعضى از اين موقعيت استفاده كرده و گفتند: سليمان اصلا پيامبر نبود، گروهى از بنى اسرائيل هم از آنها تبعيت كردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا كه دست از تورات نيز برداشتند.
هنگامى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله ظهور كرد و ضمن آيات قرآن اعلام نمود سليمان از پيامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى يهود گفتند: از محمد تعجب نمىكنيد كه مىگويد سليمان پيامبر است؟
اين گفتار يهود علاوه بر اين كه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به اين پيامبر الهى محسوب مىشد لازمهاش تكفير سليمان (ع) بود.
به هر حال اين آيه فصل ديگرى از زشتكاريهاى يهود را معرّفى مىكند كه پيامبر بزرگ خدا سليمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مىگويد: «آنها از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مىخواندند پيروى كردند» (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ). سپس قرآن به دنبال اين سخن اضافه مىكند:
«سليمان هرگز كافر نشد» (وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ).
او هرگز به سحر توسل نجست، و از جادوگرى براى پيشبرد اهداف خود استفاده نكرد، «ولى شياطين كافر شدند، و به مردم تعليم سحر دادند» (وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ) «1».
«آنها (يهود) همچنين از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل گرديد پيروى كردند» (وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ).
«در حالى كه دو فرشته الهى (تنها هدفشان اين بود كه مردم را به طريق ابطال سحر ساحران آشنا سازند) و لذا «به هيچ كس چيزى ياد نمىدادند، مگر اين كه قبلا به او مىگفتند: ما وسيله آزمايش تو هستيم، كافر نشو»! و از اين تعليمات سوء استفاده مكن (وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ).
خلاصه، اين دو فرشته زمانى به ميان مردم آمدند كه بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آنها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند ولى از آنجا كه خنثى كردن يك مطلب (همانند خنثى كردن يك بمب) فرع بر اين است كه انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثى كردن آن را ياد بگيرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلا شرح دهند.
ولى سوء استفاده كنندگان يهود همين را وسيله قرار دادند براى اشاعه هر چه بيشتر سحر و تا آنجا پيش رفتند كه پيامبر بزرگ الهى، سليمان را نيز متهم ساختند كه اگر عوامل طبيعى به فرمان او است يا جن و انس از او فرمان مىبرند همه مولود سحر است. آرى! اين است راه و رسم بدكاران كه هميشه براى توجيه مكتب خود، بزرگان را متهم به پيروى از آن مىكنند.
به هر حال آنها از اين آزمايش الهى پيروز بيرون نيامدند «از آن دو فرشته مطالبى را مىآموختند كه بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند» (فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ).
ولى قدرت خداوند مافوق همه اين قدرتها است، «آنها هرگز نمىتوانند بدون فرمان خدا به احدى ضرر برسانند» (وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
«آنها قسمتهايى را ياد مىگرفتند كه براى ايشان ضرر داشت و نفع نداشت» (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ).
آرى! آنها اين برنامه سازنده الهى را تحريف كردند به جاى اين كه از آن به عنوان وسيله اصلاح و مبارزه با سحر استفاده كنند، آن را وسيله فساد قرار دادند «با اين كه مىدانستند هر كسى خريدار اين گونه متاع باشد بهرهاى در آخرت نخواهد داشت» (وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).
«چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند اگر علم و دانشى مىداشتند» (وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 103)- آنها آگاهانه به سعادت و خوشبختى خود پشت پا زدند و در گرداب كفر و گناه غوطهور شدند «در حالى كه اگر ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند پاداشى كه نزد خدا بود براى آنان از همه اين امور بهتر بود، اگر توجه داشتند» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
هيچ كس بدون اذن خدا قادر بر كارى نيست-
در آيات فوق خوانديم كه ساحران نمىتوانستند بدون اذن پروردگار به كسى زيان برسانند اين به آن معنى نيست كه جبر و اجبارى در كار باشد، بلكه اشاره به يكى از اصول اساسى توحيد است كه همه قدرتها در اين جهان از قدرت پروردگار سر چشمه مىگيرد، حتى سوزندگى آتش و برّندگى شمشير بىاذن و فرمان او نمىباشد، چنان نيست كه ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرينش دخالت كند و چنين نيست كه خدا را در قلمرو حكومتش محدود نمايد بلكه اينها خواص و آثارى است كه او در موجودات مختلف قرار داده، بعضى از آن حسن استفاده مىكنند و بعضى سوء استفاده، و اين آزادى و اختيار كه خدا به انسانها داده نيز وسيلهاى است براى آزمودن و تكامل آنها.
-
RE: سوره بقره
آيه 104-
شأن نزول:
«ابن عباس» نقل مىكند: مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهى مىكرد گاهى از او مىخواستند كمى با تأنّى سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند، و سؤالات و خواستههاى خود را نيز مطرح نمايند، براى اين درخواست جمله «راعنا» كه از ماده «الرعى» به معنى مهلت دادن است به كار مىبردند.
ولى يهود همين كلمه «راعنا» را از ماده «الرعونه» كه به معنى كودنى و حماقت است استعمال مىكردند (در صورت اول مفهومش اين است «به ما مهلت بده» ولى در صورت دوم اين است كه «ما را تحميق كن»!).
در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جملهاى كه مسلمانان مىگفتند، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند، آيه نازل شد و براى جلوگيرى از اين سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جاى جمله «راعنا»، جمله «انْظُرْنا» را به كار برند كه همان مفهوم را مىرساند، و دستاويزى براى دشمن لجوج نيست.
تفسير:
دستاويز به دشمن ندهيد؟ با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد، نخست آيه مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد (هنگامى كه از پيامبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مىكنيد) نگوييد راعنا بلكه بگوييد انظرنا چرا كه همان مفهوم را دارد و دستاويزى براى دشمن نيست (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا). «و آنچه به شما دستور داده مىشود بشنويد، و براى كافران و استهزاء كنندگان عذاب دردناكى است» (وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه مسلمانان بايد در برنامههاى خود مراقب باشند كه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتى از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژهاى براى سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جويند.
از اينجا تكليف مسلمانان در مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن مىشود، هم اكنون گاهى اعمالى از ما سر مىزند كه از سوى دشمنان داخلى، يا محافل بين المللى سبب تفسيرهاى سوء و بهرهگيرى بلندگوهاى تبليغاتى آنان مىشود، وظيفه ما اين است كه از اين كارها جدا بپرهيزيم و بىجهت بهانه به دست اين مفسدان داخلى و خارجى ندهيم.
-
RE: سوره بقره
(آيه 105)- اين آيه، پرده از روى كينه توزى و عداوت گروه مشركان و گروه اهل كتاب نيست به مؤمنان برداشته، مىگويد: «كافران اهل كتاب و همچنين مشركان دوست ندارند خير و بركتى از سوى خدا بر شما نازل گردد» (ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
ولى اين تنها آرزويى بيش نيست زيرا: «خداوند رحمت و خير و بركت خويش را به هر كس بخواهد اختصاص مىدهد» (وَ اللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ).
«و خداوند داراى بخشش و فضل عظيم است» (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
آرى! دشمنان از شدّت كينه توزى و حسادت حاضر نبودند اين افتخار و موهبت را بر مسلمانان ببينند كه پيامبرى بزرگ، صاحب يك كتاب آسمانى با عظمت از سوى خداوند بر آنها مبعوث گردد، ولى مگر مىتوان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت؟!
(آيه 106)- هدف از نسخ «1» باز در اين آيه سخن از تبليغات سوء يهود بر ضدّ مسلمانان است.
آنها گاه به مسلمانان مىگفتند: دين، دين يهود است و قبله، قبله يهود، و لذا پيامبر شما به سوى قبله ما (بيت المقدس) نماز مىخواند، اما هنگامى كه حكم قبله تغيير يافت و طبق آيه 144 همين سوره مسلمانان موظف شدند به سوى كعبه نماز بگذارند اين دستاويز از يهود گرفته شد، آنها نغمه تازهاى ساز كردند و گفتند:
اگر قبله اولى صحيح بود پس دستور دوم چيست؟ و اگر دستور دوم صحيح است اعمال گذشته شما باطل است؟
قرآن به ايرادهاى آنها پاسخ مىگويد و قلوب مؤمنان را روشن مىسازد.
مىگويد: «هيچ حكمى را نسخ نمىكنيم، و يا نسخ آن را به تأخير نمىاندازيم مگر بهتر از آن يا همانندش را جانشين آن مىسازيم» (ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها).
و اين براى خداوند آسان است «آيا نمىدانى كه خدا بر همه چيز قادر است» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).