-
RE: سوره بقره
آيه 220-
شأن نزول:
پس از نزول آياتى «1» كه در آن از نزديك شدن به اموال و دارايى يتيمان و نيز از خوردن اموال آنها نهى شده مردمى كه يتيمى در خانه داشتند، از كفالت وى فاصله گرفتند و حتى گروهى آنان را از خانه خود بيرون كردند و يا در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند كه كمتر از بيرون كردن نبود، اين عمل هم براى سرپرستان و هم براى يتيمان مشكلات فراوانى به بار مىآورد،خدمت پيامبر رسيده و از اين طرز عمل سؤال كردند در پاسخ آنها اين آيه نازل شد.
تفسير:
در اين آيه مركز اصلى فكر و انديشه را چنين بيان مىكند: «در دنيا و آخرت» (فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
در حقيقت با اين كه انسان مأمور است در برابر خدا و پيامبران وى تسليم باشد، در عين حال موظف است كه اين اطاعت فرمان را با فكر و انديشه انجام دهد، نه اين كه كوركورانه پيروى كند. و به عبارت روشنتر، بايد از اسرار احكام الهى آگاه گردد، و با درك صحيح آنها را انجام دهد.
سپس به پاسخ سومين سؤال مىپردازد و مىفرمايد: «از تو در باره يتيمان سؤال مىكنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى). «بگو: اصلاح كار آنان بهتر است» (قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ). «و اگر زندگى خود را با آنان بياميزيد (مانعى ندارد) آنها برادر شما هستند» (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ).
به اين ترتيب قرآن، به مسلمانان گوشزد مىكند كه شانه خالى كردن از زير بار مسؤوليت سر پرستى يتيمان، و آنها را به حال خود واگذاردن، كار درستى نيست.
سپس اضافه مىكند كه «خداوند مفسد را از مصلح مىشناسد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ).
آرى! و از نيات همه شما آگاه است و آنها را كه قصد سوء استفاده از اموال يتيمان دارند، و با آميختن اموال آنها با اموال خود، به حيف و ميل اموال يتيمان مىپردازند، از دلسوزان پاكدل واقعى مىشناسد.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند اگر بخواهد مىتواند كار را بر شما سخت بگيرد و شما را به زحمت اندازد (و در عين دستور دادن به سرپرستى يتيمان، دستور دهد كه اموال آنها را به كلى از اموال خود جدا سازيد، ولى خدا هرگز چنين نمىكند) زيرا او توانا و حكيم است». (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
-
RE: سوره بقره
آيه 221-
شأن نزول:
شخصى به نام «مرثد» از طرف پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مأمور شد، كه از مدينه به مكه برود، وى به قصد انجام فرمان رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله وارد مكه شد، و در آنجا با زن زيبايى به نام «عناق» كه در زمان جاهليت او را مىشناخت برخورد نمود آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت كرد، اما «مرثد» كه مسلمان شده بود تسليم خواسته او نشد آن زن تقاضاى ازدواج نمود، «مرثد» جريان را به اطلاع پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله رساند، اين آيه نازل شد و بيان داشت كه زنان مشرك و بت پرست شايسته همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نيستند.
تفسير:
مطابق شأن نزول، اين آيه در واقع پاسخ به سؤال ديگرى در باره ازدواج با مشركان است، مىفرمايد: «با زنان مشرك و بت پرست مادام كه ايمان نيارودهاند ازدواج نكنيد» (وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ).
سپس در يك مقايسه مىافزايد: «كنيزان با ايمان از زن آزاد بت پرست بهترند، هر چند زيبايى او شما را به اعجاب وا دارد» (وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ).
بنابراين، هدف از ازدواج تنها كامجويى جنسى نيست، زن شريك عمر انسان و مربى فرزندان اوست نيمى از شخصيت او را تشكيل مىدهد، با اين حال چگونه مىتوان شرك و عواقب شوم آن را با زيبايى ظاهرى و مقدارى مال و ثروت، مبادله كرد.
سپس به بخش ديگرى از اين حكم پرداخته مىفرمايد: «دختران خود را نيز به مردان بت پرست مادامى كه ايمان نياوردهاند ندهيد (هر چند ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان با ايمان درآوريد زيرا) يك غلام با ايمان از يك مرد آزاد بت پرست بهتر است، هر چند (مال و موقعيت و زيبايى او) شما را به اعجاب آورد» (وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ).
بنابراين ازدواج مردان مشرك با زنان مؤمنه نيز ممنوع است بلكه مسأله در اين بخش از حكم، سختتر و مشكلتر است، چرا كه تأثير شوهر بر زن معمولا از تأثير زن بر شوهر بيشتر است.
در پايان آيه نيز دليل اين حكم الهى را براى به كار انداختن انديشهها بيان مىكند، مىفرمايد: «آنها- يعنى مشركان- به سوى آتش دعوت مىكنند، در حالى كه خدا (و مؤمنانى كه مطيع فرمان او هستند) دعوت به بهشت و آمرزش به فرمانش مىكند» (أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ).
سپس مىافزايد: «و آيات خود را براى مردم روشن مىسازد، شايد متذكر شوند» (وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).
بعضى از مفسران معاصر، اشاره به نكته ظريفى نمودهاند و آن اين كه آيه مورد بحث و 21 آيه ديگر كه به دنبال آن مىآيد احكام مربوط به تشكيل خانواده را در ابعاد مختلف بيان مىكند و در اين آيات دوازده حكم در اين رابطه بيان شده است: 1- حكم ازدواج با مشركان 2- تحريم نزديكى در حال حيض 3- حكم قسم به عنوان مقدمهاى بر مسأله ايلاء (منظور از ايلاء آن است كه كسى سوگند ياد كند با همسرش نزديكى نكند) 4- حكم ايلاء و به دنبال آن طلاق 5- عدّه نگهداشتن زنان مطلّقه، عدد طلاقها 7- نگهداشتن زن با نيكى يا رها كردن با نيكى 8- حكم شير دادن نوزادان 9- عدّه زنى كه شوهرش وفات كرده 10- خواستگارى زن قبل از تمام شدن عدّه او 11- مهر زنان مطلّقه قبل از دخول 12- حكم متعه، و اين احكام با تذكرات اخلاقى و تعبيراتى كه نشان مىدهد مسأله تشكيل خانواده نوعى عبادت پروردگار است، بايد همراه با فكر و انديشه باشد آميخته شده است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 222)
شأن نزول:
زنان در هر ماه به مدت، حد اقل سه روز و حد اكثر ده روز، قاعده مىشوند، و آن عبارت از خونى است كه با اوصاف خاصى كه در كتب فقه آمده از رحم زن خارج مىگردد، زن را در چنين حال «حائض» و آن خون را خون حيض مىگويند.
جمعى از يهود مىگويند معاشرت مردان با اين گونه زنان مطلقا حرام است، و لو اين كه به صورت غذا خوردن سر يك سفره و يا زندگى در يك اتاق باشد.
در مقابل اين گروه، نصارى مىگويند: هيچ گونه فرقى ميان حالت حيض زن و غير حيض نيست، همه گونه معاشرت حتى آميزش جنسى با آنان بىمانع مىباشد! مشركين عرب، كم و بيش به خلق و خوى يهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار مىكردند، همين اختلاف در آيين و افراط و تفريطهاى غير قابل گذشت، سبب شد كه بعضى از مسلمانان از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در اين باره سؤال كنند، در پاسخ آنان اين آيه نازل گرديد.
تفسير:
در اين آيه به سؤال ديگرى برخورد مىكنيم و آن در باره عادت ماهيانه زنان است، مىفرمايد: «از تو در باره (خون) حيض سؤال مىكنند بگو چيز زيان آورى است» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً).
و بلافاصله مىافزايد: حال كه چنين است «از زنان در حالت قاعدگى كناره گيرى نماييد، و با آنها آميزش جنسى نكنيد تا پاك شوند» (فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ).
زيرا آميزش جنسى در چنين حالتى، علاوه بر اين كه تنفرآور است، زيانهاى بسيارى به بار مىآورد، كه طب امروز نيز آن را اثبات كرده، از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن، و ايجاد يك محيط مساعد براى پرورش ميكرب بيماريهاى آميزشى (مانند: سفليس و سوزاك) و نيز التهاب اعضاء تناسلى زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلى مرد، لذا پزشكان، آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام مىكنند.
«ولى هنگامى كه پاك شوند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد كه خداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست دارد» (فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 223)- در اين آيه اشاره زيبايى به هدف نهايى آميزش جنسى كرده مىفرمايد: «همسران شما محل بذرافشانى شما هستند» (نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ).
«بنابراين هر زمان بخواهيد مىتوانيد با آنها آميزش نماييد» (فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ).
در اينجا زنان تشبيه به مزرعه شدهاند، و اين تشبيه ممكن است براى بعضى سنگين آيد كه چرا اسلام در باره نيمى از نوع بشر چنين تعبيرى كرده است در حالى كه نكته باريكى در اين تشبيه نهفته است، در حقيقت قرآن مىخواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد كه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست، بلكه وسيلهاى است براى حفظ حيات نوع بشر، اين سخن در برابر آنها كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه يا وسيله هوسبازى مىنگرند، هشدارى محسوب مىشود.
سپس در ادامه آيه مىافزايد: «با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح، آثار نيكى براى خود از پيش بفرستيد» (وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ).
اشاره به اين كه هدف نهايى از آميزش جنسى، لذت و كامجويى نيست بلكه بايد از اين موضوع، براى ايجاد و پرورش فرزندان، شايسته استفاده كرد و آن را به عنوان يك ذخيره معنوى براى فرداى قيامت از پيش بفرستيد، بنابراين در انتخاب همسر، بايد اصولى را رعايت كنيد كه به اين نتيجه مهم منتهى شود.
و در پايان آيه، دستور به تقوا مىدهد و مىفرمايد: «تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد، و به مؤمنان بشارت دهيد» بشارت رحمت الهى و سعادت و نجات در سايه تقوا (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 224)
شأن نزول:
ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام عبد اللّه بن رواحه اختلافى روى داد، او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كار آنها هيچ گونه دخالتى نكند و در اين راه گامى بر ندارد آيه نازل شد و اين گونه سوگندها را ممنوع و بىاساس قلمداد كرد.
تفسير:
اين آيه و آيه بعد ناظر به سوء استفاده از مسأله سوگند است. و مقدمهاى محسوب مىشود براى بحث آيات آينده كه سخن از «ايلاء» و سوگند در مورد ترك آميزش جنسى با همسران مىگويد، نخست مىفرمايد: «خداوند را در معرض سوگندهاى خود براى ترك نيكى و تقوا و اصلاح در ميان مردم قرار ندهيد و (بدانيد) خدا شنوا و داناست» سخنان شما را مىشنود و از نيات شما آگاه است (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
به اين ترتيب سوگند ياد كردن جز در مواردى كه هدف مهمى در كار باشد عمل نامطلوبى است.
(آيه 225)- در اين آيه براى تكميل اين مطلب مهم كه قسم نبايد مانع كارهاى خير شود، مىفرمايد: «خداوند شما را بخاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مىكنيد مؤاخذه نخواهد كرد» (لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ).
اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده (و سوگندهايى كه از روى اراده و اختيار ياد مىكنيد) مؤاخذه مىكند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است» (وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ).
در اين آيه خداوند به دو نوع سوگند اشاره كرده، نوع اول قسمهاى لغو است كه هيچ گونه اثرى ندارد و نبايد به آن اعتنا كرد و مخالفت آن كفاره ندارد زيرا از روى اراده و تصميم نيست. نوع دوم سوگندهايى است كه از روى اراده و تصميم انجام مىگيرد و به تعبير قرآن قلب انسان آن را كسب مىكند، اين گونه قسم معتبر است و بايد به آن پايبند بود، و مخالفت با آن، هم گناه دارد، و هم موجب كفاره مىشود.
-
RE: سوره بقره
(آيه 226)- در دوران جاهليت زن هيچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همين جهت براى جدايى از او و يا تحت فشار قرار دادن زن، طرق زشتى وجود داشت كه يكى از آنها «ايلاء» بود به اين ترتيب كه هر زمان مردى از همسر خود متنفر مىشد، سوگند ياد مىكرد كه با او همبستر نگردد و با اين راه غير انسانى همسر خود را در تنگناى شديدى قرار مىداد، نه او را رسما طلاق مىداد و نه بعد از اين سوگندها حاضر مىشد آشتى كند و زندگى مطلوبى داشته باشد.
البته مردان غالبا تحت فشار قرار نمىگرفتند، چون همسران متعددى داشتند آيه مورد بحث با اين سنت غلط مبارزه كرده، و طريق گشودن اين سوگند را بيان مىكند، مىفرمايد: «كسانى كه از زنان خود ايلاء مىكنند (سوگند براى ترك آميزش جنسى مىخورند) حق دارند چهار ماه انتظار كشند» (لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ).
اين چهار ماه مهلت براى اين است كه وضع خويش را با همسر خود روشن كنند و زن را از اين نابسامانى، نجات دهند. سپس مىافزايد: «اگر (در اين فرصت) تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
آرى! خداوند گذشته او را در اين مسأله و همچنين شكستن سوگند را بر او مىبخشد- هر چند كفاره آن چنانكه خواهيم گفت به وقت خود باقى است.
(آيه 227)- «و اگر تصميم به جدايى گرفتند (آن هم با شرايطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است» (وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
و هر گاه مرد هيچ يك از اين دو راه را انتخاب نكند، نه به زندگى سالم زناشويى باز گردد، و نه او را با طلاق رها سازد، در اينجا حاكم شرع دخالت مىكند و مرد را به زندان مىاندازد و بر او سخت مىگيرد كه بعد از گذشتن چهار ماه مجبور شود يكى از دو راه را انتخاب كند و زن را از حال بلاتكليفى در آورد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 228)- در آيه قبل سخن از طلاق بود و در اين آيه بخشى از احكام طلاق و آنچه مربوط به آن است بيان مىشود و در مجموع پنج حكم در آن بيان شده، نخست در باره عدّه مىفرمايد: «زنان مطلّقه بايد به مدت سه بار پاك شدن را انتظار بكشند» (وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ).
«قُرُوءٍ» در آيه فوق به معنى ايام پاكى زن مىباشد، و از آنجا كه طلاق بايد در حال پاكى كه با شوهر خود آميزش جنسى نكرده باشد انجام گيرد اين پاكى يك مرتبه محسوب مىشود، و هنگامى كه بعد از آن دو بار عادت ببيند و پاك شود، به محض اين كه پاكى سوم به اتمام رسيد و لحظهاى عادت شد عدّه تمام شده و ازدواج او در همان حال جايز است.
دومين حكم، اين است كه «براى آنها حلال نيست كه آنچه را در رحم آنان آفريده شده كتمان كنند، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند» (وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
قابل توجه اين كه مسأله آغاز و پايان ايام عدّه را كه معمولا خود زن مىفهمد، نه ديگرى بر عهده او گذارده و گفتار او را سند قرار داده است.
سومين حكمى كه از آيه استفاده مىشود، اين است كه شوهر در عدّه طلاق رجعى، حق رجوع دارد، مىفرمايد: «همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشويى) در اين مدت عدّه (از ديگران) سزاوارترند هرگاه خواهان اصلاح باشند» (وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً).
در واقع در موقعى كه زن در عدّه طلاق رجعى است، شوهر مىتواند بدون هيچ گونه تشريفات، زندگى زناشويى را از سر گيرد، با هر سخن و يا عملى كه به قصد بازگشت باشد اين معنى حاصل مىشود.
سپس به بيان چهارمين حكم پرداخته مىفرمايد: «و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنها است حقوق شايستهاى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند» (وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ).
بنابراين همانطور كه براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده، همچنين زنان حقوقى بر مردان دارند كه آنها موظف به رعايت آنند.
با توجه به اختلاف دامنه دارى كه بين نيروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد مديريت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و اين تفاوت مانع از آن نخواهد بود كه از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوى گروهى از زنان از بسيارى از مردان پيشرفتهتر باشند.
واژه «معروف» كه به معنى كار نيك و معقول و منطقى است، در اين آيات دوازده بار تكرار شده تا هشدارى به مردان و زنان باشد كه هرگز از حق خود سوء استفاده نكنند بلكه با احترام به حقوق متقابل يكديگر در تحكيم پيوند زناشويى و جلب رضاى الهى بكوشند.
و بالاخره در پايان آيه مىخوانيم: «خداوند توانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ). و اين اشارهاى است به اين كه حكمت و تدبير الهى، ايجاب مىكند كه هر كس در جامعه به وظايفى بپردازد كه قانون آفرينش براى او تعيين كرده است، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است. حكمت خداوند ايجاب مىكند كه در برابر وظايفى كه بر عهده زنان گذارده، حقوق مسلّمى قرار گيرد، تا تعادلى ميان وظيفه حق برقرار شود.
-
RE: سوره بقره
(آيه 229)
شأن نزول:
زنى خدمت يكى از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد و از شوهرش شكايت كرد كه او پيوسته وى را طلاق مىدهد و سپس رجوع مىكند تا به اين وسيله به زيان و ضرر افتد و در جاهليت چنين بود كه مرد حق داشت همسرش را هزار بار طلاق بدهد و رجوع كند و حدى بر آن نبود، هنگامى كه اين شكايت به محضر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد، آيه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.
تفسير:
در آيه قبل به اينجا رسيديم كه قانون «عده» و «رجوع» براى اصلاح وضع خانواده و جلوگيرى از جدايى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهليت، از آن سوء استفاده مىكردند، و براى اين كه همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و رجوع مىكردند اين آيه نازل شد و از اين عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگيرى كرد، مىفرمايد: «طلاق (منظور طلاقى است كه رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).
البته بايد در جلسات متعدد واقع شود و در يك مجلس انجام نمىشود.
سپس مىافزايد: «در هر يك از اين دو بار بايد همسر خود را بطور شايسته نگاهدارى كند و آشتى نمايد، يا با نيكى او را رها سازد و براى هميشه از او جدا شود» (فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ).
بنابراين طلاق سوم، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى كه دو نوبت كشمكش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، بايد كار را يكسره كرد.
منظور از جدا شدن با احسان و نيكى اين است كه حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدايى پشت سر او سخنان نامناسب نگويد، و مردم را نسبت به او بدبين نسازد، و امكان ازدواج را از او نگيرد. بنابراين جدايى نيز بايد توأم با احسان گردد.
و لذا در ادامه آيه مىفرمايد: «براى شما حلال نيست كه چيزى را از آنچه به آنها دادهايد پس بگيريد» (وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً).
بنابراين، شوهر نمىتواند هنگام جدايى چيزى را كه به عنوان مهر به زن داده است باز پس گيرد.
در ادامه آيه به مسأله طلاق خلع اشاره كرده مىگويد: تنها در يك فرض باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است كه زن تمايل به ادامه زندگى زناشويى نداشته باشد، و «دو همسر از اين بترسند كه با ادامه زندگى زناشويى حدود الهى را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ).
سپس مىافزايد: «اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، گناهى بر آن دو نيست كه زن فديه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگيرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ).
در حقيقت در اينجا سر چشمه جدايى، زن است، و او بايد غرامت اين كار را بپردازد و به مردى كه مايل است، با او زندگى كند اجازه دهد با همان مهر، همسر ديگرى انتخاب كند.
و در پايان آيه به تمام احكامى كه در اين آيه بيان شده اشاره كرده مىفرمايد:
«اينها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نكنيد و آنها كه از آن تجاوز مىكنند ستمگرانند» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 230)
شأن نزول:
در حديثى آمده است كه زنى خدمت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد و عرض كرد: من همسر پسر عمويم بودم او سه بار مرا طلاق داد، پس از او با مردى ازدواج كردم، اتفاقا او هم مرا طلاق داد، آيا مىتوانم به شوهر اولم باز گردم؟
حضرت فرمود: نه، تنها در صورتى مىتوانى كه با همسر دوم آميزش جنسى كرده باشى، در اين هنگام آيه نازل شد.
تفسير:
اين آيه در حقيقت حكم تبصرهاى دارد كه به حكم سابق ملحق مىشود مىفرمايد: «اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار ديگر) او را طلاق داد، زن بر او بعد از آن حلال نخواهد شد مگر اين كه همسر ديگرى (به ازدواج دائمى) انتخاب كند (و با او آميزش جنسى نمايد در اين صورت اگر همسر دوم) او را طلاق داد، گناهى ندارد كه آن دو بازگشت كنند، (و آن زن با همسر اولش بار ديگر ازدواج نمايد) مشروط بر اين كه اميد داشته باشد كه حدود الهى را محترم مىشمرند» (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ).
و در پايان تأكيد مىكند «اينها حدود الهى است كه براى افرادى كه آگاهند بيان مىكند» (وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
(آيه 231)- باز هم محدوديتهاى ديگر طلاق! به دنبال آيات گذشته اين آيه نيز اشاره به محدوديتهاى ديگرى در امر طلاق مىكند تا از ناديده گرفتن حقوق زن جلوگيرى كند در آغاز مىگويد: «هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاى عدّه رسيدند (باز مىتوانيد با آنها آشتى كنيد) يا به طرز پسنديدهاى آنها را نگاه داريد، و يا به طرز پسنديدهاى رها سازيد» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ).
يا صميمانه تصميم به ادامه زندگى زناشويى بگيريد و يا اگر زمينه را مساعد نمىبينيد با نيكى از هم جدا شويد.
سپس به مفهوم مقابل آن اشاره كرده مىفرمايد: «هرگز بخاطر ضرر زدن و تعدى كردن آنها را نگه نداريد» (وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا).
اين جمله تفسير كلمه «معروف» است، زيرا در جاهليت گاه بازگشت به زناشويى را وسيله انتقامجويى قرار مىدادند، لذا با لحن قاطعى مىگويد: «هرگز نبايد چنين فكرى در سر بپرورانيد».
«چرا كه هر كس چنين كند به خويشتن ظلم و ستم كرده» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).
سپس به همگان هشدار مىدهد و مىفرمايد: «آيات خدا را به استهزاء نگيريد» (وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً).
بنابراين نبايد با چشم پوشى از روح احكام الهى و چسبيدن به ظواهر خشك و قالبهاى بى روح، آيات الهى را بازيچه و ملعبه خود قرار داد كه گناه اين كار شديدتر، و مجازاتش دردناكتر است. سپس مىافزايد: «نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد و آنچه از كتاب آسمانى و دانش بر شما نازل كرده و شما را با آن پند مىدهد» (وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ).
«و تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خداوند به هر چيزى داناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ).
جمله فوق، هشدار مىدهد كه در مورد حقوق زنان، از موقعيت خود سوء استفاده نكنند و بدانند كه خداوند حتى از نيات آنها آگاه است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 232)
شأن نزول:
يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام «معقل بن يسار» خواهرى به نام جملاء داشت كه از همسرش طلاق گرفته بود، بعد از پايان عدّه مايل بود بار ديگر به عقد همسرش درآيد، ولى برادرش از اين كار مانع شد، آيه نازل شد و او را از مخالفت با چنين ازدواجى نهى كرد.
تفسير:
شكستن يكى ديگر از زنجيرهاى اسارت- در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و مجبور بودند زندگى خود را طبق تمايلات مردان خودكامه تنظيم كنند.
از جمله در انتخاب همسر به خواسته و ميل زن هيچ گونه اهميتى داده نمىشد، حتى اگر زن با اجازه ولى، ازدواج مىكرد سپس از همسرش جدا مىشد باز پيوستن او به همسر اول بستگى به اراده مردان فاميل داشت و بسيار مىشد با اين كه زن و شوهر بعد از جدايى علاقه به باز گشت داشتند مردان خويشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مىشدند، قرآن صريحا اين روش را محكوم كرده مىگويد:
«هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رسانيدند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرز پسنديدهاى حاصل شود» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ).
سپس در ادامه آيه، بار ديگر هشدار مىدهد و مىفرمايد: «اين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از آن پند مىگيرند» (ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
و باز براى تأكيد بيشتر مىگويد: «اين براى پاكى و نموّ (خانوادههاى شما) مؤثرتر و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مىداند و شما نمىدانيد» (ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
اين بخش از آيه، در واقع مىگويد: اين احكام همه به نفع شما بيان شده منتهى كسانى مىتوانند از آن بهره گيرند كه سرمايه ايمان به مبدء و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمايلات خود را كنترل كنند.