-
RE: سوره انعام
(آيه 20)- در اين آيه به آنها كه مدّعى بودند اهل كتاب هيچ گونه گواهى در باره پيامبر اسلام نمىدهند صريحا پاسخ مىدهد و مىگويد: «آنهايى كه كتاب آسمانى بر آنها نازل كرديم به خوبى پيامبر را مىشناسند همان گونه كه فرزندان خود را مىشناسند»! (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه نهايى اعلام مىدارد: «تنها كسانى به اين پيامبر (با اين همه نشانههاى روشن) ايمان نمىآورند كه در بازار تجارت زندگى همه چيز خود را از دست داده و سرمايه وجود خود را باختهاند» (الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 21)- بزرگترين ظلم! در تعقيب برنامه كوبيدن همه جانبه «شرك و بتپرستى» در اين آيه با صراحت مىگويد: «چه كسى ستمكارتر از مشركانى است كه بر خدا دروغ بسته و شريك براى او قرار داده و يا آيات او را تكذيب نمودهاند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ).
در حقيقت جمله اول اشاره به انكار توحيد است، و جمله دوم اشاره به انكار نبوت، و به راستى ظلمى از اين بالاتر نمىشود كه انسان جماد، بىارزش و يا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد كه بر سراسر جهان هستى حكومت مىكند.
«مسلما هيچ ستمگرى روى سعادت و رستگارى نخواهد ديد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنين ستمگرانى كه ستم آنها همه جانبه است.
-
RE: سوره انعام
(آيه 22)- در اين آيه پيرامون سرنوشت مشركان در رستاخيز بحث مىشود، تا روشن گردد آنها با اتكاء به مخلوقات ضعيفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در اين جهان فراهم ساختند و نه در جهان ديگر، مىگويد: «آن روز كه همه اينها را يكجا مبعوث مىكنيم به مشركان مىگوييم معبودهاى ساختگى شما كه آنها را شريك خدا مىپنداشتيد كجا هستند»؟ (وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به يارى شما نمىشتابند؟ چرا هيچ گونه اثرى از قدرت نمايى آنها در اين عرصه وحشتناك ديده نمىشود؟
(آيه 23)- آنها در بهت و حيرت و وحشت عجيبى فرو مىروند «سپس پاسخى در برابر اين سؤال ندارند جز اين كه سوگند ياد كنند، مىگويند به خداوندى كه پروردگار ماست قسم، ما هيچ گاه مشرك نبوديم» به گمان اين كه در آنجا نيز مىتوان حقايق را انكار كرد» (ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ).
(آيه 24)- در اين آيه براى اين كه مردم از سرنوشت رسواى اين افراد عبرت گيرند مىگويد: «درست توجه كن ببين اينها كارشان به كجا مىرسد كه بكلى از روش و مسلك خويش بيزارى جسته و آن را انكار مىكنند و حتى به خودشان نيز دروغ مىگويند» (انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ). «و تمام تكيه گاههايى كه براى خود انتخاب كرده بودند و آنها را شريك خدا مىپنداشتند همه را از دست مىدهند و دستشان به جايى نمىرسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 25)- نفوذ ناپذيران! در اين آيه اشاره به وضع روانى بعضى از مشركان شده كه در برابر شنيدن حقايق كمترين انعطاف از خود نشان نمىدهند- سهل است- به دشمنى با آن نيز برمىخيزند و با وصلههاى تهمت، خود و ديگران را از آن دور نگاه مىدارند، قرآن در باره اينها چنين مىگويد: «بعضى از آنان به سوى تو گوش مىدهند ولى بر دلهاى آنها پردههايى افكندهايم تا آن را درك نكنند و در گوشهاى آنها سنگينى ايجاد كردهايم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً).
البته اگر اين گونه مسائل به خدا نسبت داده مىشود در حقيقت اشاره به قانون «علّيت» و خاصيت «عمل» است، يعنى استمرار در كجروى و اصرار در لجاجت اثرش اين است كه روح و روان آدمى را به شكل خود درمىآورد.
تجربه اين حقيقت را ثابت كرده است كه افراد بدكار و گناهكار در آغاز از كار خود احساس ناراحتى مىكنند، اما تدريجا به آن خو گرفته و شايد روزى فرا رسد كه اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا مىگويد كار اينها به جايى رسيده است كه «اگر تمام آيات و نشانههاى خدا را ببينند باز ايمان نمىآورند» (وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها).
و از اين بالاتر «هنگامى كه به نزد تو بيايند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى و خردهگيرى ندارند» (حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ).
به جاى اين كه گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت يك جستجوگر، به احتمال يافتن حقيقتى پيرامون آن بينديشند، با روح و فكر منفى در برابر تو ظاهر مىشوند. آنها با شنيدن سخنان تو كه از سر چشمه وحى تراوش كرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل به ضربه تهمت شده، مىگويند:
«اينها چيزى جز افسانهها و داستانهاى ساختگى پيشينيان نيست»! (يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 26)- در اين آيه مىگويد آنها به اين مقدار نيز قناعت نمىكنند و علاوه بر اين كه خود گمراهند پيوسته تلاش مىكنند افراد حقطلب را با سمپاشيهاى گوناگون از پيمودن اين مسير باز دارند، لذا «آنها را از نزديك شدن به پيامبر نهى مىكنند» (وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ).
«و خودشان نيز از او فاصله مىگيرند» (وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ).
بىخبر از اين كه هر كس با حق درافتد تيشه بر ريشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرينش، حق با جاذبهاى كه دارد پيروز خواهد شد.
بنابراين «تلاش و فعاليت آنها به شكست خودشان منتهى خواهد شد و جز خود را هلاك نمىكنند، ولى قدرت بر درك اين حقيقت ندارند» (وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
(آيه 27)- بيدارى زود گذر و بىاثر! در دو آيه گذشته به قسمتى از اعمال لجوجانه مشركان اشاره شد، در اين آيه و آيه بعد صحنهاى از نتايج اعمال آنها مجسم گرديده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پيش دارند و بيدار شوند يا لااقل وضع آنها عبرتى براى ديگران گردد! نخست مىگويد: «اگر حال آنها را به هنگامى كه در روز رستاخيز در برابر آتش دوزخ قرار گرفتهاند ببينى تصديق خواهى كرد كه به چه عاقبت دردناكى گرفتار شدهاند» (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).
آنها در آن حالت چنان منقلب مىشوند كه «فرياد برمىكشند اى كاش براى نجات از اين سرنوشت شوم، و جبران كارهاى زشت گذشته بار ديگر به دنيا باز مىگشتيم، و در آنجا آيات پروردگار خود را تكذيب نمىكرديم و در صف مؤمنان قرار مىگرفتيم» (فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 28)- در اين آيه اضافه مىكند كه اين آرزوى دروغينى بيش نيست، بلكه به خاطر آن است كه در آن جهان «آنچه را از عقايد و نيات و اعمال شوم خويش مخفى مىداشتند همه براى آنها آشكار گرديده» و موقتا بيدار شدهاند (بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ).
ولى اين بيدارى، بيدارى پايدار و پابرجا نيست، و به خاطر شرايط و اوضاع خاص و رو برو شدن با مجازاتهاى عينى پديد آمده است، و لذا «اگر به فرض محال بار ديگر به اين جهان برگردند به سراغ همان كارهايى مىروند كه از آن نهى شده بودند» (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ). بنابراين «آنها در آرزو و ادّعاى خويش صادق نيستند و دروغ مىگويند» (وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ).
(آيه 29)- اين آيه دنباله سخنان مشركان لجوج و سرسخت است كه به هنگام مشاهده صحنههاى رستاخيز، آرزو مىكنند بار ديگر به دنيا بازگردند و جبران كنند، ولى قرآن مىگويد اگر اينها بازگردند نه تنها به فكر جبران نخواهند بود و به كارهاى خود ادامه «خواهند داد، بلكه اساسا رستاخيز و قيامت را هم انكار خواهند كرد، و با نهايت تعجب خواهند گفت: زندگى تنها همين زندگى دنياست و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد»! (وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 30)- در اين آيه قرآن به سرنوشت آنها در روز رستاخيز اشاره كرده، مىگويد: «اگر آنها را مشاهده كنى در آن هنگام كه در پيشگاه پروردگارشان ايستادهاند و به آنها گفته مىشود، آيا اين حق نيست»؟ (وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلى رَبِّهِمْ قالَ أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ). «آنها در پاسخ خواهند گفت: آرى، سوگند به پروردگار ما، اين حق است»! (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا).
بار ديگر «به آنها گفته مىشود پس بچشيد مجازات را به خاطر اين كه آن را انكار مىكرديد و كفر مىورزيديد»! (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
مسلما منظور از «وقوف در برابر پروردگار» اين نيست كه خداوند مكانى داشته باشد، بلكه به معنى ايستادن در برابر صحنههاى مجازات اوست- همانطور كه بعضى از مفسران گفتهاند- و يا كنايه از حضور در دادگاه الهى است، همانطور كه انسان به هنگام نماز مىگويد من در برابر خداوند ايستادهام.
(آيه 31)- در اين آيه اشاره به خسران و زيان منكران معاد و رستاخيز كرده مىفرمايد: «آنها كه ملاقات پروردگار را انكار كردند مسلما گرفتار زيان شدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ).
منظور از «ملاقات پروردگار» يا ملاقات معنوى و ايمان شهودى است، (شهود باطنى) و يا ملاقات صحنههاى رستاخيز و پاداش و جزاى او.
سپس مىگويد: اين انكار براى هميشه ادامه نخواهد يافت، و تا زمانى خواهد بود كه «ناگهان رستاخيز برپا شود، و آنها در برابر اين صحنههاى وحشتناك قرار گيرند و نتايج اعمال خود را با چشم خود ببينند، در اين موقع فرياد آنها بلند مىشود: اى واى بر ما چقدر كوتاهى در باره چنين روزى كرديم» (حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها).
منظور از «ساعة» روز قيامت است و «بغتة» به معنى اين است كه بطور ناگهانى و جهش آسا كه هيچ كس جز خدا وقت آن را نمىداند واقع مىشود.
سپس قرآن مىگويد: «آنها بار گناهانشان را بر دوش دارند» (وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «چه بد بارى بر دوش مىكشند» (أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 32)- در اين آيه براى بيان موقعيت زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت چنين مىگويد: «زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست» (وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).
تشبيه زندگى دنيا به بازى و سرگرمى از اين نظر است كه بازيها و سرگرميها معمولا كارهاى توخالى و بىاساس هستند كه از متن زندگى حقيقى دورند.
بسيار ديده مىشود كه كودكان دور هم مىنشينند و بازى را شروع مىكنند، يكى را «امير» و ديگرى را «وزير»، و يكى را «دزد» و ديگرى را «قافله» اما ساعتى نمىگذرد كه نه خبرى از امير است و نه وزير، و نه دزد و نه قافله، و يا در نمايشنامههايى كه به منظور سرگرمى انجام مىشود صحنههايى از جنگ يا عشق يا عداوت مجسّم مىگردد اما پس از ساعتى خبرى از هيچ كدام نيست.
سپس زندگانى سراى ديگر را با آن مقايسه كرده مىفرمايد: «سراى آخرت براى افراد با تقوا بهتر است آيا انديشه و تعقل نمىكنيد» (وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
زيرا حياتى است جاويدان و فناناپذير در جهانى وسيعتر و سطح بسيار بالاتر، در عالمى كه سر و كار آن با حقيقت است نه مجاز، و با واقعيت است نه خيال.
(آيه 33)- همواره در راه مصلحان مشكلات بوده! شك نيست كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در گفتگوهاى منطقى و مبارزات فكرى كه با مشركان لجوج و سرسخت داشت گاهى از شدت لجاجت آنها و عدم تأثير سخن در روح آنان و گاهى از نسبتهاى ناروايى كه به او مىدادند غمگين و اندوهناك مىشد، خداوند بارها در قرآن مجيد پيامبرش را در اين مواقع دلدارى مىداد، تا با دلگرمى و استقامت بيشتر، برنامه خويش را تعقيب كند، در اين آيه نيز مىفرمايد: «ما مىدانيم كه سخنان آنها تو را محزون و اندوهگين مىكند» (قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ).
«ولى بدان كه آنها تو را تكذيب نمىكنند و در حقيقت آيات ما را انكار مىكنند و بنابراين طرف آنها در حقيقت ما هستيم نه تو» (فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ).
و نظير اين سخن در گفتگوهاى رايج ميان ما نيز ديده مىشود كه گاهى شخص «برتر» به هنگام ناراحت شدن نمايندهاش به او مىگويد: غمگين مباش طرف آنها در واقع منم و اگر مشكلى ايجاد شود براى من است نه براى تو، و به اين وسيله مايه تسلّى خاطر او را فراهم مىسازد.
-
RE: سوره انعام
(آيه 34)- در اين آيه، براى تكميل اين دلدارى، به وضع انبياى پيشين اشاره كرده مىگويد: اين موضوع منحصر به تو نبوده است «رسولان پيش از تو نيز تكذيب شدند» (وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ). «اما آنها در برابر تكذيبها و آزارها استقامت ورزيدند تا نصرت و يارى ما به سراغشان آمد و سر انجام پيروز شدند» (فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا). «و اين يك سنت الهى است كه هيچ چيز نمىتواند آن را دگرگون كند» (وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ).
بنابراين، تو هم در برابر تكذيبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همين سنت، امدادهاى الهى و الطاف بىكران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سر انجام بر تمام آنها پيروز خواهى شد «و اخبارى كه از پيامبران پيشين به تو رسيده است كه چگونه در برابر مخالفتها و شدايد استقامت كردند و پيروز شدند گواه روشنى براى تو است» (وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ).
در حقيقت آيه فوق به يك اصل كلى اشاره مىكند و آن اين كه هميشه رهبران صالح اجتماع كه براى هدايت تودههاى مردم به وسيله ارائه مكتب و طرحهاى سازنده با افكار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه به پا مىخاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو كه با پر و بال گرفتن مكتب جديد، منافعشان به خطر مىافتاد، رو برو مىشدند. اما شك نيست كه شرط اساسى اين پيروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است.
-
RE: سوره انعام
(آيه 35)- مردگان زندهنما! اين آيه و آيه بعد دنباله دلدارى و تسلى دادن به پيامبر است كه در آيات قبل گذشت.
از آنجا كه فكر و روح پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از گمراهى و لجاجت مشركان زياد ناراحت و پريشان بود، و علاقه داشت با هر وسيلهاى كه شده آنها را به صف مؤمنان بكشاند، خداوند مىفرمايد: «اگر اعراض و رو گردانى زياد آنها بر تو سخت و سنگين است چنانچه بتوانى اعماق زمين را بشكافى و در آن نقبى بزنى و جستجو كنى و يا نردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمانها را نيز جستجو كنى و آيه و نشانه ديگرى براى آنها بياورى چنين كن» ولى بدان آنان به قدرى لجوجند كه باز ايمان نخواهند آورد (وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ).
خداوند با اين جمله به پيامبر خود مىفهماند كه هيچ گونه نقصى در تعليمات و دعوت و تلاش و كوشش تو نيست، بلكه نقص از ناحيه آنها است، آنها تصميم گرفتهاند حق را نپذيرند. لذا هيچ گونه كوششى اثر نمىبخشد، نگران مباش! ولى براى اين كه كسى توهم نكند كه خداوند قادر نيست آنها را وادار به تسليم كند، بلافاصله مىفرمايد: «اگر خدا بخواهد مىتواند همه آنها را بر هدايت مجتمع كند» يعنى وادار به تسليم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ايمان كند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى).
ولى روشن است كه اين چنين ايمان اجبارى بيهوده است، آفرينش بشر براى تكامل بر اساس اختيار و آزادى اراده مىباشد، تنها در صورت آزادى اراده است كه ارزش «مؤمن» از «كافر» و «نيكان» از «بدان» شناخته مىشود.
سپس مىگويد: «اينها را براى اين گفتيم كه تو از جاهلان نباشى» (فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ).
يعنى: بيتابى مكن و صبر و استقامت را از دست مده و بيش از اندازه خود را به خاطر كفر و شرك آنها ناراحت مكن و بدان راه همين است كه تو مىپيمايى.
شك نيست كه پيامبر از اين حقايق باخبر بود، اما خداوند اينها را به عنوان يادآورى و دلدارى براى پيامبرش بازگو مىكند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 36)- در اين آيه براى تكميل اين موضوع و دلدارى بيشتر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «تنها كسانى كه گوش شنوا دارند دعوت تو را اجابت مىكنند و مىپذيرند» (إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ). «و اما آنها كه عملا در صف مردگانند ايمان نمىآورند، تا زمانى كه خداوند آنها را در روز قيامت برانگيزند و به سوى او بازگشت كنند» (وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).
آن روز است كه با مشاهده صحنههاى رستاخيز ايمان مىآورند، ولى ايمانشان هم سودى ندارد.
(آيه 37)- در اين آيه يكى از بهانه جوييهاى مشركان مطرح شده است، بطورى كه در بعضى از روايات آمده جمعى از رؤساى قريش هنگامى كه از معارضه و مقابله با قرآن عاجز ماندند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفتند: اينها فايده ندارد اگر راست مىگويى معجزاتى همانند عصاى موسى، و ناقه صالح، براى ما بياور.
قرآن در اين باره مىگويد: «آنها گفتند: چرا آيه و معجزهاى از طرف پروردگار بر اين پيامبر نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
روشن است كه آنها اين پيشنهاد را از روى حقيقتجويى نمىگفتند، زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اندازه كافى براى آنها معجزه آورده بود.
لذا قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «به آنها بگو: خداوند قادر است آيه و معجزهاى (كه شما پيشنهاد مىكنيد) بر پيامبر خود نازل كند» (قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً).
ولى اين كار يك اشكال دارد كه غالب شما از آن بىخبريد و آن اين كه اگر به اين گونه تقاضاها كه از سر لجاجت مىكنيد ترتيب اثر داده شود سپس ايمان نياوريد همگى گرفتار مجازات الهى شده، نابود خواهيد گشت، زيرا اين نهايت بىحرمتى نسبت به ساحت مقدس پروردگار و فرستاده او و آيات و معجزات اوست، لذا در پايان آيه مىفرمايد «ولى اكثر آنها نمىدانند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).