(آيه 24)- ولى بنى اسرائيل هيچ يك از اين پيشنهادها را نپذيرفتند و به خاطر ضعف و زبونى كه در روح و جان آنها لانه كرده بود، صريحا به موسى خطاب كرده، گفتند: «ما تا آنها در اين سرزمينند هرگز و ابدا وارد آن نخواهيم شد تو و پروردگارت كه به تو وعده پيروزى داده است برويد و با عمالقه بجنگيد هنگامى كه پيروز شديد ما را خبر كنيد ما در اينجا نشسته‏ايم» (قالُوا يا مُوسى‏ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ).

اين آيه نشان مى‏دهد كه بنى اسرائيل جسارت را در مقابل پيامبر خود به حد اكثر رسانيده بودند.

(آيه 25)- در اين آيه مى‏خوانيم كه موسى بكلى از جمعيت مأيوس گشت و دست به دعا برداشت و جدايى خود را از آنها با اين عبارت تقاضا كرد:

«پروردگارا! من تنها اختياردار خود و برادرم هستم، خداوندا! ميان ما و جمعيت فاسقان و متمردان جدايى بيفكن» تا نتيجه اعمال خود را ببينند و اصلاح شوند (قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ).

البته كارى كه بنى اسرائيل كردند يعنى رد صريح فرمان پيامبرشان در سر حد كفر بود و اگر مى‏بينيم قرآن لقب «فاسق» به آنها داده است به خاطر آن است كه فاسق معنى وسيعى دارد و هر نوع خروج از رسم عبوديت و بندگى خدا را شامل مى‏شود.