RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
«و لا تطع منهم آثماً او كفوراً» «1»
«و از هيچ گنهكار و كافرى اطاعت نكن.»
به طور كلى در قرآن تمام آياتى كه در آن واژههاى «لاتطع، لاتطيعوا، لاتتبع» آمده بيانگر نهى از كمك به ظالمان و گنهكاران است.
در روايات اسلامى نيز با عناوين و تعبيرات گوناگون از كمك به گناه و هرگونه مساعدت با ظالم نهى شده كه در اينجا به ذكر چند عنوان زير بسنده مىشود:
1- كسى كه بدعتگذارى را احترام كند و يا به رويش بخندد و به او پناه بدهد، در هدم اسلام كوشيده و از رحمت خدا بدور است. «2»
2- هركس خواهان بقاى ظالم باشد يا او را مدح كند و يا در برابر او فروتنى نمايد در گناه عمل او شريك است و در جوار هامان (دلال مظلمه فرعون) در جهنم خواهد بود. «3»
3- كسى كه نام خود را در ليست حقوق بگيران زمامداران ظالم بنويسد، خداوند او را در قيامت به صورت خوك محشور مىكند. «4»
4- نگاه (باتوجه) به چهره زمامدار ستمگر از گناهان كبيره است. «5»
5- پذيرش امامت جماعت دربار ظالم كمك به ظلم است و پذيرندهاش مشمول لعن خدا است. «6»
6- گناه فروختن اسلحه به دشمنان اسلام در حد كفر است. «7»
__________________________________________________
(1). انسان/ 24
(2). قصارالجمل، ج 1 ص 44 و 45
(3). وسائل الشيعه، ج 12 ص 133- 134
(4). وسائل الشيعه، ج 12 ص 133- 134
(5). بحار، ج 75 ص 374
(6). بحار، ج 75 ص 381
(7). وسائل الشيعه، ج 12 ص 71
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
7- در روز قيامت صدا مىزنند كجايند ظالمين و كجايند همكاران ظالمين حتى آنان كه براى آنها دفتر و قلم فراهم كردند، كه همه آنها با هم وارد دوزخ مىگردند. «1»
8- اجراى دستور زمامدار ظالم باعث ورود به دوزخ با شديدترين مجازات است. «2»
9- رسول خدا صلى الله عليه و آله ده گروه دستاندركار شراب را لعنت كرد كه عبارتند از: كشاورز درخت انگور، نگهبان، تهيه كننده آن، حمّال، فروشنده، خريدار، تاجر، واسطه، شراب ده و شرابخوار. «3»
10- امام رضا عليه السلام به يكى از دو مسافرى كه خدمتش رسيدند فرمود:
نمازت را تمام بخوان زيرا به قصد ديدار سلطان آمدهاى. (و سفرت سفر معصيت است). «4»
11- قارى قرآن دَربار ستمگر براى هر حرفى ده بار مورد لعن قرار مىگيرد و همچنين مستمع قرآن از آن قارى براى هر حرف يكبار مشمول لعن است.
براى تكميل اين بحث به داستان جالب زير توجه كنيد: «5»
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 12 ص 131
(2). وسائل الشيعه، ج 12 ص 130
(3). وسائل الشيعه، ج 12 ص 165
(4). وسائل الشيعه، ج 5 ص 510
(5). بحار، ج 75 ص 380
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
علىبن حمزه مىگويد: دوستى داشتم كه در عين اينكه از شيعيان بود از منشىهاى دربار بنىاميه بود، به من گفت: از امام صادق عليه السلام براى من اجازه بگير تا به حضورش بروم. من از امام براى او اجازه گرفتم، و با هم به حضور آن حضرت رسيديم وقتى دوستم وارد شد، سلام كرد و در كنارى نشست، آنگاه به امام صادق عليه السلام عرض كرد:
فدايت گردم! من يكى از كارمندان بنىاميه بودم از دنياى آنها ثروت بسيارى بدستم آمد و از اينكه روزى از من (از جانب خدا) بازخواست مىكنند، غافل بودم. حال چه كنم؟ (پشيمان و تايب هستم)
امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود:
اگر بنى اميه كسانى را براى منشىگرى و كتابت نمىيافتند و بيتالمال مسلمين به سوى آنها آورده نمىشد و به دفاع از آنها كسى نمىجنگيد و در جماعت آنها شركت نمىنمود، آنها حق ما را از ما نمىگرفتند. (و نمىتوانستند بگيرند) و اگر مردم از اندوختههاى خود به آنها نمىدادند، آنها داراى آن همه ثروت و مكنت نمىشدند و جز مقدارى كه به دستشان رسيده باقى نمىماند.
دوستم به امام صادق عليه السلام عرض كرد:
فدايت گردم آيا راه گريزى از اين همه وزر و وبال دارم؟
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر وظيفه تو را به تو بگويم انجام مىدهى؟
دوستم عرض كرد: آرى.
امام صادق عليه السلام فرمود:
آنچه را كه از اين راه بدست آوردهاى بررسى كن اگر صاحبانش را شناختى آن اموال را به صاحبانش بازگردان و اگر صاحبانش را نشناختى عوض آنها صدقه بده.
«وانا اضمن لك على الله الجنة».
«در اين صورت بهشت را در پيشگاه خداوند برايت ضامن مىشوم.»
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
دوستم سر در گريبان فرو برد و پس از مدتى به امام عرض كرد تصميم خود را گرفتم و به وظيفه خود عمل مىكنم.
على بن حمزه مىگويد: دوستم با ما به كوفه بازگشت آنچه از ثروت را كه از دربار بنىاميه بدست آورده بود، خارج ساخت.
حتى لباسى را كه پوشيده بود از بدنش بيرون آورد و ما آن اموال را در راستاى دستور امام صادق عليه السلام مصرف و تقسيم نموديم و او براى خودش چيزى نگذاشت، به طورى كه ما براى او لباس خريديم و نزدش فرستاديم. چند ماهى نگذشت كه او بيمار شد و به عيادتش مىرفتيم تا روزى من نزد او رفتم او را در حال نزع روح ديدم چشمش را باز كرد و به من گفت:
«يا على وفا لى واللّه صاحبك»
اى على! سوگند به خدا سرور تو امام صادق عليه السلام به وعدهاش (ضمانت بهشت) در مورد من وفا كرد.
سپس از دنيا رفت، او را پس از غسل و كفن و نماز به خاك سپرديم بعداً به مدينه رفتم و به حضور امام صادق عليه السلام رسيدم. بى آنكه سخنى بگويم به من فرمود:
«ياعلى وفينا و اللّه لصاحبك»
«اى على سوگند به خدا به وعدهى خود در مورد دوست تو وفا كرديم.»
گفتم: فدايت شوم درست فرمودى، سوگند به خدا دوستم هنگام مرگش اين خبر را به من داد. «1»
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 107- 108، وسائل الشيعه، ج 12 ص 144
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
6- امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند دو فرشته را به سوى مردم شهرى فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش زير و رو گردانند. وقتى آن دو فرشته به سوى آن شهر روانه شدند مردى را ديدند كه در حال دعا و تضرّع و راز و نياز است. يكى از آنها به سوى خدا بازگشت و عرض كرد: خدايا! من به سوى آن شهر رفتم ولى ديدم بنده تو، تو را مىخواند و راز و نياز مىكند.
خداوند به او فرمود:
«امض لما امرتك به فان ذا رجل لم يتمعّر وَجهه غَيظاً لى قط» «1»
«آنچه را به تو فرمان دادم انجام بده زيرا آن مرد هرگز بخاطر من چهرهاش را (در برابر گنهكار) عبوس و گرفته و خشمگين ننموده است.»
به اين ترتيب آن مرد عابد و اهل دعا نيز بايد در بلاى عمومى گرفتار گردد، زيرا با خوشرويى و برخورد ملايم با گنهكار او را تشويق كرده است.
البته ناگفته نماند: كه موضوع فوق يكى از مراتب «نهى از منكر» است كه از فرايض بزرگ اسلامى مىباشد و بخواست خدا در فصلهاى بعد در مورد دو فريضه «امر به معروف و نهى از منكر» كه دو عامل بازدارنده و نابود كننده گناه است سخن خواهيم گفت.
و اين دو فريضه بزرگ با آن عمق و وسعت و عظمتى كه در اسلام دارند اگر درست اجرا گردند بزرگترين نقش را در پاكسازى و بهسازى جامعه و كنترل اجتماع از افسار گسيختگى خواهند داشت.
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 11 ص 413 و 414. البته اين نوع برخورد با گنهكار در همه جا نيست بلكه در بعضى از موارد كه در فقه اسلامى مشخص شده است.
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
2- 4- رهبران گمراه
رهبران گمراه و زمامداران نالايق يكى از عوامل زمنيهساز اجتماعى گناه هستند چنانكه مجريان غير متعهد يا فاسد زمينه گناه را مساعد مىكنند. در آيه 16 اسراء مىخوانيم:
«وَ إذا أرَدنا أن نُهلِك قَريَة امِرنا مُترفِيها فَفسقُوا فِيها فحَق عَليهَا القَول فدَمَّرناها تَدمِيراً»
«و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را بر مترفين (ثروتمندان مست شهوت و غرور) بيان مىداريم، پس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها را شديداً درهم مىكوبيم.»
اين آيه بيانگر آن است كه منشا غالب مفاسد اجتماعى، سرمايهداران مغرور و از خدا بى خبر هستند، كه زمام امور اجتماع را بدست مىگيرند و ديگران را استعمار و استثمار مىنمايند و مردم از آنها پيروى كرده و جامعه به فساد و تباهى كشيده مىشود و به دنبال آن عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت.
به هر حال آنها كه در جامعه نفوذ دارند نقش مؤثرى در اصلاح يا فساد جامعه خواهند داشت، چنانكه گفتهاند:
«الناس على دين ملوكهم»، «مردم بر دين شاهان خود هستند.»
و امام على عليه السلام مىفرمايد:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم» «1»
«مردم به زمامدارانشان شبيهترند تا به پدرانشان.»
در آيه 100 سوره نحل مىخوانيم:
«إنّما سُلطانه عَلى الَّذينَ يَتَولَّونه و الّذين هُم بِه مُشرِكون»
«تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيدهاند و آنها كه او را شريك خدا در اطاعت و بندگى قرار دادهاند.»
اين آيه بيانگر آن است كه پيروى از شيطان و رهبران شيطان صفت موجب آلودگى جامعه به شرك و گناه است و اينگونه پيروى سرچشمه فساد مىباشد.
در آيه 28 سوره كهف مىخوانيم:
«و لا تُطِع مَن أغفَلنا قَلبَه عَن ذِكرِنا و اتَّبَع هَواهُ و كان امرُه فُرُطاً»
«از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن همانان كه پيروى هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است.»
__________________________________________________
(1). بحار چاپ قديم، ج 17 ص 129
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
رسول اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
«إنّما أخافُ عَلى امَّتى ثَلاثاً: شُحّاً مُطاعاً و هوى مُتّبعاً و إماماً ضالًا» «1»
«در مورد امتم از سه چيز مىترسم: از بخل كه پيروى شود و از هوسهاى نفسانى كه اطاعت شود و از رهبر گمراه.»
و از سخنان اميرمؤمنان على عليه السلام است كه:
«فليست تصلح الرعية الّا بصلاح الولاة» «2»
«مردم اصلاح نمىشوند جز با اصلاح شدن واليان و زمامداران.»
__________________________________________________
(1). سفينة البحار، ج 2 ص 74. (ضلل)
(2). نهج البلاغه، خطبه 216
امام صادق عليه السلام فرمودند:
در روز قيامت خداوند با سه كس سخن نگويد و آنها را پاك نكند و عذابى دردناك آنها را فراگيرد:
«من ادعى امامة من الله ليست له و من جحد اماماً من الله و من زعم ان لهما فى الاسلام نصيباً».
«كسى كه به دروغ ادعاى امامت از طرف خدا كند، و كسى كه منكر امامت امامى شود كه از طرف خدا تعيين شده و كسى كه معتقد باشد اين دو دسته بهرهاى از اسلام دارند.» «1»
توجه به اين نكته لازم است كه همان گونه كه رهبر بزرگ كشورى اگر فاسد باشد زمينه گناه اجتماعى خواهد شد، رهبران كوچك مانند استاندار، فرماندار، بخشدار، شهردار، دهبان و عالم محل و ... نيز به اندازهى حدود نفوذ خود در اجتماع نقش دارند كه اگر منحرف و گمراه باشند نقش تخريب و ويرانگر در جامعه دارند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«دو صنف از امت من اگر فاسد گردند امتم فاسد و اگر صالح شوند امتم صالح مىگردند. عالمان دين و حاكمان.» «2»
نكته قابل توجه ديگر اجراى قانون است كه آن نيز نقش به سزايى در پاكى جامعه و محيط دارد و عدم اجراى قانون بخصوص قوانين جزايى نقش بسيار سريع و مستقيم در فساد جامعه خواهد داشت.
__________________________________________________
(1). كافى، ج 1 ص 373
(2). بحار چاپ بيروت، ج 74 ص 154
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
از ويژگىهاى رهبران صالح اجراى قانون است، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
«ساعة إمام أفضل من عبادة سبعين سنة و حد يقام لله فى الأرض أفضل من مطر أربعين صباحاً» «1»
«يك ساعت رهبرى رهبر عادل بهتر از عبادت هفتاد سال و يك حدى كه براى خدا در زمين اجرا گردد بهتر از باريدن چهل روز باران است.»
اكنون كه اين مطلب را مىنويسم در ذهن خودم بين جامعهى امروز و جامعه رژيم منحوس پهلوى (قبل از انقلاب) مقايسه مىكنم، محيط تقريباً سالم امروز را با محيط سراسر فساد و فحشاى زمان طاغوت مىسنجم و به خوبى نقش رهبران فاسد در فساد جامعه را درمىيابم.
اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«إنّ شرّ الناس عند اللّه امام جائر ضل و ضل به فأمات سنة مأخوذة و أحيا بدعة متروكة» «2»
«بدترين انسانها در پيشگاه خدا رهبر ستمگرى است كه خود گمراه است و مايهى گمراهى ديگران مىگردد سنت پسنديده را نابود مىكند و بدعت ناپسند را زنده مىنمايد.»
محمدبن مسلم زهرى از علماى معروف و برجسته بود، و از تابعين مشهورى كه به درك حضور ده نفر از اصحاب موفق شده بود به شمار مىآمد. وى به سال 185 هجرى قمرى در بغداد درگذشت و قبرش در قبرستان (باب التين) مىباشد. «3» او با طاغوتهاى زمانش، طريق مماشات و مسامحه را مىپيمود و گاهى دعوت آنها را مىپذيرفت و به دربار آنها رفت و آمد مىكرد.
__________________________________________________
(1). فروع كافى، ج 7 ص 175. (باب التحديد)
(2). شرح نهج البلاغه حديدى ج 9 ص 261
(3). الكنى و الالقاب، ج 2 ص 301
امام سجاد عليه السلام براى او نامه كوبنده و سرزنش كنندهاى نوشت كه ما در اينجا به ذكر فرازهايى از آن مىپردازيم تا زشتى عالم منحرف از ديدگاه اسلام را در آينه اين نامه بنگريم:
... اينكه آنها (طاغوت ها) تو را به استخدام گرفتهاند نه از جهت اين است كه آنها تو را (از جهت علمى و معنوى) شايسته مىدانند و بخاطر شايستگى تو، تو را نزد خود راه دادهاند، بلكه چون به دنياى تو طمع دارند، علماى راستين از دست رفتهاند، جهل و نادانى بر تو و آنها غالب شده و حب دنيا و مقام پرستى، تو و آنها را به همديگر پيوند داده است ...
چرا از خواب (خرگوشى) سر بر نمىدارى؟ چرا از اشتباه خود برنمىگردى؟ تا با صراحت بگويى:
به خدا من تا به حال يكبار هم براى زنده كردن دين خدا يا نابود كردن باطل قيام نكردهام.
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
براستى اين است حق شناسى تو نسبت به بار گران مسئوليت علم و دانش كه خداوند بر دوش تو نهاده است؟! بسيار ترس دارم كه تو از آن گروهى باشى كه خداوند درباره آنها فرموده:
«أضاعُوا الصَّلوةَ واتَّبعوا الشّهوات فَسوفَ يلقون غَيّاً» «1»
«نماز را ضايع كردند و به دنبال شهوتها رفتند و به زودى به كيفر گمراهى خود مىرسند.»
در قسمتى از اين نامه آمده:
«او ليس بدعائه اياك حين دعاك جعلوك قطباً اداروا بك رحى مظالمهم و جسراً يعبرون عليك الى بلاياهم و سُلّماً الى ضلالتهم داعياً الى غيّهم» «1»
__________________________________________________
(1). مريم/ 59
«مگر نه اين است كه با اين دعوتها مىخواهند تو را همچون قطب آسيا محور بيدادگرى خود قرار دهند و تو را پلى براى بلاهايشان سازند و تو نردبان كجروىها و گمراهىها و منادى ضلالتشان باشى، اى عالم دين فروخته! كارى كه بدست تو مىكنند از عهدهى مخصوصترين وزيران و نيرومندترين همكارانشان بر نمىآيد، تو بر خرابكارىهاى آنان سرپوش مىگذارى و پاى خاص و عام را به بارگاهشان مىگشايى ...»
3- 4- همنشين و دوست بد
يكى از زمينههاى اجتماعى گناه، همنشين و دوست بد است. چنانكه همنشين و دوست خوب، عامل مهمى براى سوق دادن فرد و جامعه به سوى كارهاى نيك است.
به هرحال از نظر علمى و عملى و تجربه ثابت شده كه انسان از ناحيه دوست و معاشر تحت تاثير قرار مىگيرد و دوست و معاشر بد عامل ويرانگرى براى نابودى شخصيت انسان است چنانكه دوست و همنشين خوب عامل سازندهى شخصيت انسان مىباشد.
انسانهاى بد پسر نوح عليه السلام را نيز به سوى گناه مىكشانند و خاندان نبوت او را از او مىربايند. ولى سگ اصحاب كهف بر اثر مصاحبت چند روز با جوانان با ايمان و خوش قلب و پاكبازى چون اصحاب كهف خوى نيك آدميت پيدا مىكند.
__________________________________________________
(1). مشروح اين نامه در كتاب تحف العقول (ترجمه احمد جنتى) از ص 313- 317 آمده است
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
و براستى اين شاعر نكته سنج چقدر پر معنى و زيبا سروده است:
همنشين تو به ز تو بايد-----تا تو را عقل و دين بيفزايد
و شاعر ديگر مىگويد:
تا توانى مىگريز از يار بد-----يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها ترا بر جان زند-----يار بد بر جان و بر ايمان زند
در قرآن و روايات توجه بسيار به اين موضوع شده و سفارشهاى هشدار دهنده و گستردهاى در اين باره داده شده است كه در اينجا به ذكر نمونههايى از آن مىپردازيم:
1- در عصر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو نفر از مشركين در مكه بنامهاى «عقبه» و «ابى» با هم دوست بودند. «1» عقبه هر وقت از مسافرت باز مىگشت غذايى ترتيب مىداد و بزرگان قوم خود را به خانه دعوت مىكرد، با اينكه قبول اسلام نكرده بود، اما پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را نيز دعوت مىكرد و دوست داشت آن حضرت نيز در غذاى او شركت نمايد.
روزى از سفر بازگشت و طبق معمول از اشراف قومش و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز دعوت كرد. هنگامى كه سفره را گسترد و غذا را حاضر نمود، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود:
«من از غذاى تو نمىخورم مگر اينكه به يكتايى خدا و رسالت من گواهى دهى.»
عقبه شهادت به يكتايى خدا و رسالت آن حضرت را به زبان آورد و قبول اسلام كرد. اين خبر به گوش دوستش «ابى» رسيد، او به عقبه اعتراض كرد و گفت: تو از دينت منحرف شدهاى!؟
عقبه گفت: من منحرف نشدهام ولى مردى بر من وارد شد و حاضر نبود از غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم من هم بخاطر اينكه او گرسنه از سر سفرهى من برنخيزد شهادتين گفتم.
ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمىشوم مگر اينكه در برابر محمّد بايستى و به او توهين كنى.
__________________________________________________
(1). عقبةبن معبط و ابىبن خلف