-
RE: سوره نساء
(آيه 85)- تشويق كار نيك يا بد! همانطور كه در تفسير آيه قبل اشاره شد، قرآن مىگويد: هر كسى در درجه اول مسؤول كار خويش است، نه مسؤول كار ديگران، اما براى اين كه از اين مطلب سوء استفاده نشود در اين آيه مىگويد:
«درست است كه هر كسى مسؤول كارهاى خود مىباشد ولى هر انسانى كه ديگرى را به كار نيك وادارد، سهمى از آن خواهد داشت و هر كس، ديگرى را به كار بدى دعوت كند بهرهاى از آن خواهد داشت» (مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها).
بنابراين، مسؤوليت هر كس در برابر اعمال خويش به آن معنى نيست كه از دعوت ديگران به سوى حق و مبارزه با فساد چشم بپوشد و روح اجتماعى اسلام را تبديل به فردگرايى و بيگانگى از اجتماع كند، و در لاك خود فرو رود.
در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند تواناست و اعمال شما را حفظ و محاسبه كرده و در برابر حسنات و سيئات پاداش مناسب خواهد داد» (وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتاً).
(آيه 86)- هر گونه محبتى را پاسخ گوييد! اين آيه يك حكم كلى و عمومى است در زمينه تمام تحيّتها و اظهار محبتهايى كه از طرف افراد مختلف مىشود، در آغاز مىگويد: «هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر بدهيد و يا لااقل بطور مساوى پاسخ گوييد» (وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها).
«تحيّت» در لغت از ماده «حيات» و به معنى دعا براى حيات ديگرى كردن است، ولى معمولا اين كلمه هر نوع اظهار محبتى را كه افراد به وسيله سخن يا عمل، با يكديگر مىكنند شامل مىشود كه روشنترين مصداق آن همان موضوع سلام كردن است.
و در پايان آيه براى اين كه مردم بدانند چگونگى «تحيتها» و «پاسخها» و برترى يا مساوات آنها، در هر حد و مرحلهاى، بر خداوند پوشيده و پنهان نيست مىفرمايد: «خداوند حساب همه چيز را دارد» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 87)- اين آيه تكميلى براى آيات قبل و مقدمه براى آيات بعد است زيرا در آيه قبل پس از دستور به «ردّ تحيّت» فرمود: خداوند حساب همه اعمال شما را دارد، در اين آيه اشاره به مسأله رستاخيز و دادگاه عمومى بندگان در روز قيامت كرده و آن را با مسأله توحيد و يگانگى خدا كه ركن ديگرى از ايمان است مىآميزد، و مىفرمايد: «خداوند، معبودى جز او نيست و بطور قطع در روز قيامت شما را دسته جمعى مبعوث مىكند، همان روز قيامتى كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ).
و در پايان براى تأكيد مطلب مىفرمايد: «كيست كه راستگوتر از خدا باشد» (وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً).
بنابراين، هر گونه وعدهاى در باره روز قيامت و غير آن مىدهد نبايد جاى ترديد باشد، زيرا دروغ يا از جهل سر چشمه مىگيرد يا از ضعف و نياز، اما خداوندى كه از همه آگاهتر و از همگان بىنياز است، از هر كس راستگوتر است و اصولا دروغ براى او مفهومى ندارد.
-
RE: سوره نساء
(آيه 88)
شأن نزول-
مطابق نقل جمعى از مفسران از ابن عباس، عدهاى از مردم مكه ظاهرا مسلمان شده بودند، ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند، به همين دليل حاضر به مهاجرت به مدينه نشدند، اما سر انجام مجبور شدند از مكه خارج شوند (و شايد هم به خاطر موقعيت ويژهاى كه داشتند براى هدف جاسوسى اين عمل را انجام دادند).
مسلمانان از جريان آگاه شدند، ولى به زودى در باره چگونگى برخورد با اين جمع در ميان مسلمين اختلاف افتاد، عدهاى معتقد بودند كه بايد اين عده را طرد كرد، زيرا در واقع پشتيبان دشمنان اسلامند، ولى بعضى از افراد ظاهربين و ساده دل با اين طرح مخالفت كردند و گفتند: عجبا! ما چگونه با كسانى كه گواهى به توحيد و نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دادهاند بجنگيم؟
آيه نازل شد و دسته دوم را در برابر اين اشتباه ملامت و سپس راهنمايى كرد.
تفسير:
با توجه به شأن نزول بالا پيوند اين آيه و آيات بعد از آن با آياتى كه قبلا در باره منافقان بود كاملا روشن است.
در آغاز آيه مىفرمايد: «چرا در مورد منافقان دو دسته شدهايد و هر كدام طورى قضاوت مىكنيد» (فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقِينَ فِئَتَيْنِ).
سپس مىفرمايد: «اين عده از منافقان به خاطر اعمال زشت و ننگينى كه انجام دادهاند خداوند توفيق و حمايت خويش را از آنها برداشته و افكارشان را به كلى واژگونه كرده، همانند كسى كه به جاى ايستادن به روى پا، با سر بايستد» (وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا).
و در پايان آيه خطاب به افراد سادهدلى كه حمايت از اين دسته منافقان مىنمودند كرده، مىفرمايد: «آيا شما مىخواهيد كسانى را كه خدا بر اثر اعمال زشتشان از هدايت محروم ساخته هدايت كنيد در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند راهى براى او نخواهى يافت» (أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا).
زيرا، اين يك سنت فناناپذير الهى است كه اثر اعمال هيچ كس از او جدا نمىشود چگونه مىتوانيد انتظار داشته باشيد افرادى كه فكرشان آلوده و قلبشان مملوّ از نفاق و عملشان حمايت از دشمنان خداست مشمول هدايت شوند؟ اين يك انتظار بىدليل و نابجاست!
-
RE: سوره نساء
(آيه 89)- در تعقيب آيه قبل در باره منافقانى كه بعضى از مسلمانان سادهدل به حمايت از آنها برخاسته و از آنها شفاعت مىكردند و قرآن بيگانگى آنها را از اسلام بيان داشت در اين آيه مىفرمايد: تاريكى درون آنها به قدرى است كه نه تنها خودشان كافرند، بلكه «دوست مىدارند كه شما هم همانند آنان كافر شويد و مساوى يكديگر گرديد» (وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً).
بنابراين، آنها از كافران عادى نيز بدترند زيرا كفار معمولى دزد و غارتگر عقايد ديگران نيستند اما اينها هستند، و فعاليتهاى پىگيرى براى تخريب عقايد ديگران دارند.
اكنون كه آنها چنين هستند «هرگز نبايد شما مسلمانان، دوستانى از ميان آنها انتخاب كنيد» (فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ).
«مگر اين كه (در كار خود تجديد نظر كنند و دست از نفاق و تخريب بردارند و نشانه آن اين است كه از مركز كفر و نفاق به مركز اسلام) در راه خدا مهاجرت نمايند» (حَتَّى يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ).
«اما اگر آنها حاضر به مهاجرت نشدند (بدانيد كه دست از كفر و نفاق خود برنداشتهاند و اظهار اسلام آنها فقط به خاطر اغراض جاسوسى و تخريبى است) و در اين صورت مىتوانيد هر جا بر آنها دست يافتيد، آنها را اسير كنيد و يا در صورت لزوم به قتل برسانيد» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ).
و در پايان آيه بار ديگر تأكيد مىكند كه «هيچ گاه دوست و يار و ياورى از ميان آنها انتخاب نكنيد» (وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
نجات يك جامعه زنده كه در مسير يك انقلاب اصلاحى گام بر مىدارد، از چنگال دشمنان دوستنما و جاسوسان خطرناك، راهى جز اين شدت عمل ندارد.
-
RE: سوره نساء
(آيه 90)
شأن نزول:
از روايات مختلفى كه در شأن نزول آيه وارد شده چنين استفاده مىشود كه: دو قبيله در ميان قبايل عرب به نام «بنى ضمره» و «اشجع» وجود داشتند كه قبيله اول با مسلمانان پيمان ترك تعرض بسته بودند و طايفه اشجع نيز با بنى ضمره هم پيمان بودند.
بعضى از مسلمانان از قدرت طايفه بنى ضمره و پيمان شكنى آنها بيمناك بودند، لذا به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پيشنهاد كردند كه پيش از آن كه آنها حمله را آغاز كنند مسلمانان به آنها حملهور شوند.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «نه، هرگز چنين كارى نكنيد، زيرا آنها در ميان تمام طوايف عرب نسبت به پدر و مادر خود نيكوكارترند، و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربانتر، و به عهد و پيمان خود از همه پايبندترند»! پس از مدتى مسلمانان باخبر شدند كه طايفه اشجع به سركردگى «مسعود بن رجيله» كه هفتصد نفر بودند به نزديكى مدينه آمدهاند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نمايندگانى نزد آنها فرستاد تا از هدف مسافرتشان مطلع گردد، آنها اظهار داشتند: ما از يك طرف توانايى مبارزه با دشمنان شما را نداريم، چون عدد ما كم است، و نه قدرت و تمايل به مبارزه با شما داريم، زيرا محل ما به شما نزديك است لذا آمدهايم با شما پيمان ترك تعرّض ببنديم.
در اين هنگام آيه نازل شد و دستورهاى لازم را در اين زمينه به مسلمانان داد.
تفسير:
استقبال از پيشنهاد صلح- به دنبال دستور به شدت عمل در برابر منافقانى كه با دشمنان اسلام همكارى نزديك داشتند، در اين آيه دستور مىدهد كه دو دسته از اين قانون مستثنا هستند:
1- «آنها كه با يكى از هم پيمانان شما ارتباط دارند و پيمان بستهاند» (إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ).
2- «كسانى كه از نظر موقعيت خاص خود در شرايطى قرار دارند كه نه قدرت مبارزه با شما را در خود مىبينند، و نه توانايى همكارى با شما و مبارزه با قبيله خود دارند» (أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ).
سپس براى اين كه مسلمانان در برابر اين پيروزيهاى چشمگير مغرور نشوند و آن را مرهون قدرت نظامى و ابتكار خود ندانند و نيز براى اين كه احساسات انسانى آنها در برابر اين دسته از بيطرفان تحريك شود مىفرمايد: «اگر خداوند بخواهد مىتواند آن (جمعيت ضعيف) را بر شما مسلط گرداند تا با شما پيكار كنند» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقاتَلُوكُمْ).
بنابراين، همواره در پيروزيها به ياد خدا باشيد و هيچ گاه به نيروى خود مغرور نشويد و نيز گذشت از ضعيفان را براى خود خسارتى نشمريد.
در پايان آيه بار ديگر نسبت به دسته اخير تأكيد كرده و با توضيح بيشترى چنين مىفرمايد: «اگر آنها از پيكار با شما كنارهگيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند، خداوند به شما اجازه تعرّض نسبت به آنها را نمىدهد» و موظفيد دستى را كه به منظور صلح به سوى شما دراز شده بفشاريد (فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا).
-
RE: سوره نساء
آيه 91-
شأن نزول-
نقل شده: جمعى از مردم مكّه به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىآمدند و از روى خدعه و نيرنگ اظهار اسلام مىكردند، اما همين كه در برابر قريش و بتهاى آنها قرار مىگرفتند و به نيايش و عبادت بتها مىپرداختند، و به اين ترتيب مىخواستند از ناحيه اسلام و قريش هر دو آسوده خاطر باشند، از هر دو طرف سود ببرند و از هيچ يك زيان نبينند، و به اصطلاح در ميان اين دو دسته دو دوزهبازى كنند آيه نازل شد و دستور داد مسلمانان در برابر اين دسته شدت عمل به خرج دهند.
تفسير:
سزاى آنها كه دو دوزه بازى مىكنند! در اينجا با دسته ديگرى رو برو مىشويم كه درست در مقابل دستهاى قرار دارند كه در آيه پيش دستور صلح نسبت به آنها داده شده بود، آنها كسانى هستند كه مىخواهند براى حفظ منافع خود در ميان مسلمانان و مشركان آزادى عمل داشته باشند و براى تأمين اين نظر، راه خيانت و نيرنگ پيش گرفته، با هر دو دسته اظهار همكارى و همفكرى مىكنند، مىفرمايد: «به زودى جمعيت ديگرى را مىيابيد كه مىخواهند هم از ناحيه شما و هم از ناحيه قوم خودشان در امان باشند» (سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَأْمَنُوكُمْ وَ يَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ).
و به همين دليل «هنگامى كه ميدان فتنهجويى و بتپرستى پيش آيد همه برنامهها آنها وارونه مىشود و با سر در آن فرو مىروند»! (كُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيها). اينها درست بر ضد دسته سابقند.
سپس در جمله بعد سه تفاوت براى آنها مىشمرد، مىفرمايد: «اگر آنها از درگيرى با شما كنار نرفتند و پيشنهاد صلح نكردند و دست از شما برنداشتند» (فَإِنْ لَمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَ يُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَ يَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ).
«هر كجا آنان را يافتيد اسير كنيد و در صورت مقاومت به قتل برسانيد» (فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ).
همين تفاوتها موجب گرديده كه حكم اينها از دسته سابق به كلى جدا شود.
و از آنجا كه به اندازه كافى نسبت به آنها اتمام حجت شده در پايان آيه مىفرمايد: «آنان كسانى هستند كه ما تسلط آشكارى براى شما نسبت به آنها قرار داديم» (وَ أُولئِكُمْ جَعَلْنا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً مُبِيناً).
اين تسلط مىتواند از نظر منطقى بوده باشد چه اين كه منطق مسلمانان بر مشركان كاملا پيروز بود و يا از نظر ظاهرى و خارجى، زيرا در زمانى اين آيات نازل شد كه مسلمين به قدر كافى نيرومند شده بودند.
-
RE: سوره نساء
(آيه 92)
شأن نزول:
يكى از بتپرستان مكّه به نام «حارث بن يزيد» با دستيارى «ابو جهل» مسلمانى را به نام «عياش بن ابى ربيعه» به جرم گرايش به اسلام مدتها شكنجه مىداد، پس از هجرت مسلمانان به مدينه، «عياش» نيز به مدينه هجرت كرد.
اتفاقا روزى در يكى از محلههاى اطراف مدينه با شكنجه دهنده خود حارث بن يزيد رو برو شد، و از فرصت استفاده كرده، او را به قتل رسانيد، به گمان اين كه دشمنى را از پاى درآورده است، در حالى كه توجه نداشت كه «حارث» توبه كرده و مسلمان شده به سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىرود جريان را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند آيه نازل شد و حكم قتلى را كه از روى اشتباه و خطا واقع شده بيان كرد.
تفسير:
احكام قتل خطا- چون در آيات گذشته به مسلمانان آزادى عمل براى در هم كوبيدن منافقان و دشمنان خطرناك داخلى داده شده، براى اين كه مبادا كسانى از اين قانون سوء استفاده كنند و با افرادى كه دشمنى دارند به نام منافق بودن تصفيه حساب خصوصى نمايند در اين آيه و آيه بعد احكام قتل خطا و قتل عمد بيان شده است، نخست در اين آيه مىفرمايد: «براى هيچ مؤمنى مجاز نيست كه فرد با ايمانى را جز از روى خطا به قتل برساند» (وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً).
سپس جريمه و كفاره قتل خطا را در سه مرحله بيان مىكند:
صورت نخست اين كه فرد بيگناهى كه از روى اشتباه كشته شده متعلق به خانواده مسلمانى باشد كه در اين صورت، قاتل بايد دو كار كند، يكى اين كه برده مسلمانى را آزاد نمايد و ديگر اين كه خونبهاى مقتول را به صاحبان خون بپردازد، آيه شريفه مىفرمايد: «كسى كه مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، بايد يك برده مؤمن را آزاد كند و خونبهايى به كسان او بپردازد» (وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ).
«مگر اين كه خاندان مقتول با رضايت خاطر از ديه بگذرند» (إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا).
صورت دوم اين كه «مقتول مؤمن وابسته به خاندانى باشد كه با مسلمانان خصومت و دشمنى دارند، در اين صورت كفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده مسلمان است» (فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ).
پرداخت ديه به جمعيتى كه تقويت بنيه مالى آنان خطرى براى مسلمانان محسوب خواهد شد ضرورت ندارد، به علاوه اسلام ارتباط اين فرد را با خانواده خود كه همگى از دشمنان اسلامند بريده است و بنابراين، جايى براى جبران خسارت نيست.
صورت سوم اين كه: «خاندان مقتول از كفارى باشند كه با مسلمانان همپيمانند، در اين صورت براى احترام به پيمان بايد علاوه بر آزاد كردن يك برده مسلمان خونبهاى او را به بازماندگانش بپردازند» (وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ).
ظاهرا منظور از مقتول در اينجا «مقتول مؤمن» است.
و در پايان آيه در مورد كسانى كه دسترسى به آزاد كردن بردهاى ندارند يعنى قدرت مالى ندارند و يا بردهاى براى آزاد كردن نمىيابند مىفرمايد: «و آن كس كه دسترسى (به آزاد كردن برده) ندارد، دو ماه پى در پى روزه مىگيرد» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ).
و در پايان مىگويد: «اين (تبديل شدن آزاد كردن برده به دو ماه روزه گرفتن يك نوع تخفيف و توبه الهى است، يا اين كه آنچه در آيه به عنوان كفاره قتل خطا گفته شد همگى) براى انجام يك توبه الهى است و خداوند همواره از هر چيز باخبر و همه دستوراتش بر طبق حكمت است» (تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 93)
شأن نزول:
«مقيس بن صبابه كنانى» كه يكى از مسلمانان بود، كشته برادر خود «هشام» را در محله «بنى النجّار» پيدا كرد، جريان را به عرض پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسانيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را به اتفاق «قيس بن هلال» نزد بزرگان «بنى النجار» فرستاد و دستور داد كه اگر قاتل «هشام» را مىشناسند، او را تسليم نمايند و اگر نمىشناسند، خونبها و ديه او را بپردازند. آنان هم چون قاتل را نمىشناختند، ديه را به صاحب خون پرداختند و او هم تحويل گرفت و به اتفاق «قيس بن هلال» به طرف مدينه حركت كردند، در بين راه بقاياى افكار جاهليت «مقيس» را تحريك نمود و با خود گفت: قبول ديه موجب سرشكستگى و ذلت است، لذا همسفر خود را كه از قبيله «بنى النجار» بود به انتقام خون برادر كشت و به طرف مكّه فرار نمود و از اسلام نيز كنارهگيرى كرد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هم در مقابل اين خيانت خون او را مباح نمود، و آيه مورد بحث به همين مناسبت نازل شد كه مجازات قتل عمد در آن بيان شده است.
تفسير:
مجازات قتل عمد- بعد از بيان حكم قتل خطا در اينجا به مجازات كسى كه فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند اشاره كرده، و چهار مجازات و كيفر شديد اخروى (علاوه بر مسأله قصاص كه مجازات دنيوى است) ذكر مىكند، مىفرمايد:
1- «و هر كسى فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه براى هميشه در آن مىماند» (وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها).
2- «و خداوند بر او غضب مىكند» (وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ).
3- «و از رحمتش او را دور مىسازد» (وَ لَعَنَهُ).
4- و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است» (وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً).
از آنجا كه آدمكشى يكى از بزرگترين جنايات و گناهان خطرناك است و اگر با آن مبارزه نشود، امنيت كه يكى از مهمترين شرايط يك اجتماع سالم است به كلى از بين مىرود، قرآن قتل بىدليل يك انسان را همانند كشتن تمام مردم روى زمين معرفى مىكند انسانى را بدون اين كه قاتل باشد و يا در زمين فساد كند بكشد، گويا همه مردم را كشته است».
-
RE: سوره نساء
(آيه 94)
شأن نزول:
نقل شده كه: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بعد از بازگشت از جنگ خيبر «اسامة بن زيد» را با جمعى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى «فدك» زندگى مىكردند فرستاد، تا آنها را به سوى اسلام و يا قبول شرايط ذمّه دعوت كنند.
يكى از يهوديان به نام «مرداس» كه از آمدن سپاه اسلام باخبر شده بود به استقبال مسلمانان شتافت، در حالى كه به يگانگى خدا و نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گواهى مىداد.
اسامة بن زيد به گمان اين كه مرد يهودى از ترس جان و براى حفظ مال اظهار اسلام مىكند و در باطن مسلمان نيست به او حمله كرد و او را كشت.
هنگامى كه خبر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد، سخت از اين جريان ناراحت شد و فرمود: تو مسلمانى را كشتى، «اسامة» ناراحت شد و عرض كرد اين مرد از ترس جان و براى حفظ مالش اظهار اسلام كرد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تو كه از درون او آگاه نبودى، چه مىدانى؟ شايد به راستى مسلمان شده است، در اين موقع آيه نازل شد.
تفسير:
در اين آيه يك دستور احتياطى براى حفظ جان افراد بيگناهى كه ممكن است مورد اتهام قرار گيرند بيان مىكند و مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد هنگامى كه در راه جهاد گام برمىداريد، تحقيق و جستجو كنيد و به كسانى كه اظهار اسلام مىكنند نگوييد مسلمان نيستيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً).
سپس اضافه مىكند كه «مبادا به خاطر نعمتهاى ناپايدار اين جهان افرادى را كه اظهار اسلام مىكنند متهم كرده و آنها را به عنوان يك دشمن به قتل برسانيد و اموال آنها را به غنيمت بگيريد» (تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا). «در حالى كه غنيمتهاى جاودانى و ارزنده در پيشگاه خداست» (فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ). «گر چه در گذشته چنين بوديد و در دوران جاهليت جنگهاى شما انگيزه غارتگرى داشت» (كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ). «ولى اكنون در پرتو اسلام و منّتى كه خداوند بر شما نهاده است (از آن وضع نجات يافتهايد، بنابراين به شكرانه اين نعمت بزرگ) لازم است كه در كارها تحقيق كنيد» (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا) «و اين را بدانيد كه خداوند از اعمال و نيّات شما آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
جهاد يك قانون عمومى در عالم آفرينش است و همه موجودات جهان اعم از نباتات و حيوانات به وسيله جهاد موانع را از سر راه خود برمىدارند تا بتوانند به كمالات مطلوب خود برسند.
البته بايد توجه داشت كه جهاد علاوه بر نبردهاى دفاعى و گاهى تهاجمى، مبارزات علمى، اقتصادى، فرهنگى و سياسى را نيز دربرمىگيرد.
-
RE: سوره نساء
(آيه 95)- در آيات گذشته سخن از جهاد در ميان بود، اين آيه مقايسهاى در ميان مجاهدان و غير مجاهدان به عمل آورده، مىگويد: «افراد با ايمانى كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى مىكنند، و بيمارى خاصى كه آنها را از شركت در اين ميدان مانع شود ندارند، هرگز با مجاهدانى كه در راه خدا و اعلاى كلمه حق با مال و جان خود جهاد مىكنند يكسان نيستند» (لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ).
سپس برترى مجاهدان را بار ديگر به صورت صريحتر و آشكارتر بيان كرده، مىفرمايد: «خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان خود در راهش پيكار مىكنند بر خوددارىكنندگان از شركت در ميدان جهاد برترى عظيمى بخشيده» (فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِينَ دَرَجَةً).
ولى چون نقطه مقابل اين دسته از مجاهدان افرادى هستند كه جهاد براى آنها واجب عينى نبوده و يا اين كه به خاطر بيمارى و ناتوانى و علل ديگر قادر به شركت در ميدان جنگ نبودهاند لذا براى اين كه پاداش نيت صالح و ايمان و ساير اعمال نيك آنها ناديده گرفته نشود به آنها نيز وعده نيك داده، مىفرمايد: «به هر دو دسته (مجاهدان و غير مجاهدان) وعده نيك داده است» (وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى).
ولى از آنجا كه اهميت جهاد در منطق اسلام از اين هم بيشتر است بار ديگر به سراغ مجاهدان رفته و تأكيد مىكند كه «خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظيمى بخشيده است» (وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَى الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً).