-
RE: سوره نساء
(آيه 55)- در اين آيه مىگويد: «جمعى از مردم آن زمان به كتاب آسمانى كه بر آل ابراهيم نازل شده بود ايمان آوردند و بعضى ديگر (نه تنها ايمان نياوردند بلكه) در راه پيشرفت آن ايجاد مانع كردند و شعله فروزان آتش دوزخ براى آنها كافى است» (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً).
همچنين كسانى كه به اين كتاب آسمانى كه بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نازل گرديده كفر مىورزند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
(آيه 56)- در اين آيه و آيه بعد سرنوشت افراد با ايمان و بىايمان تشريح شده است، در اين آيه مىگويد: «كسانى كه به آيات ما كافر شدند به زودى آنها را در آتشى وارد مىكنيم كه هر گاه پوستهاى تنشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد) پوستهاى ديگرى را به جاى آن قرار مىدهيم تا كيفر (الهى) را بچشند» (إِنَّ الَّذِين كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ).
البته پوستهاى جديد از همان مواد پوستهاى پيشين تشكيل مىگردد، و اين نتيجه اصرار در زير پا گذاشتن حق و عدالت و انحراف از فرمان خداست.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند (نسبت به انجام اين گونه مجازاتها) هم قادر و توانا و هم حكيم است» و روى حساب كيفر مىدهد (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً).
(آيه 57)- در آيات گذشته سخن از مجازات كافران بود، در اين آيه به پاداش مؤمنان اشاره كرده، مىفرمايد: «و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند به زودى آنها را در باغهايى از بهشت وارد مىكنيم كه نهرها از زير درختانش جارى است، هميشه در آن خواهند ماند، و همسرانى پاكيزه براى آنها خواهد بود، و آنان را در سايههاى گسترده (و فرحبخش) جاى مىدهد» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلًا).
-
RE: سوره نساء
(آيه 58)
شأن نزول:
اين آيه زمانى نازل گرديد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با پيروزى كامل وارد شهر مكّه گرديد، عثمان بن طلحه را كه كليددار خانه كعبه بود احضار كرد و كليد را از او گرفت، تا درون خانه كعبه را از وجود بتها پاك سازد، عباس عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پس از انجام اين مقصود تقاضا كرد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با تحويل كليد خانه خدا به او، مقام كليددارى بيت اللّه را كه در ميان عرب يك مقام برجسته و شامخ بود، به او بسپارد. ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر خلاف اين تقاضا پس از تطهير خانه كعبه از لوث بتها در خانه را بست و كليد را به «عثمان بن طلحه» تحويل داد، در حالى كه آيه مورد بحث را تلاوت مىنمود.
تفسير:
امانت و عدالت در اسلام- اين آيه كه يك حكم عمومى و همگانى از آن استفاده مىشود، صريحا مىگويد: «خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد» (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها).
در قسمت دوم آيه، اشاره به دستور مهم ديگرى شده و آن مسأله «عدالت در حكومت» است.
آيه مىگويد، خداوند نيز به شما فرمان داده كه: «به هنگامى كه ميان مردم داورى مىكنيد، از روى عدالت حكم كنيد» (وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ).
سپس براى تأكيد اين دو فرمان مهم مىگويد: «خداوند پند و اندرزهاى خوبى به شما مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ).
باز تأكيد مىكند و مىگويد: «در هر حال خدا (مراقب اعمال شماست) هم سخنان شما را مىشنود و هم كارهاى شما را مىبيند» (إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً).
روشن است «امانت» معنى وسيعى دارد و هر گونه سرمايه مادى و معنوى را شامل مىشود و هر مسلمانى طبق صريح اين آيه وظيفه دارد كه در هيچ امانتى نسبت به هيچ كس خيانت نكند، خواه صاحب امانت، مسلمان باشد يا غير مسلمان، و اين در واقع يكى از مواد «اعلاميه حقوق بشر در اسلام» است.
حتى دانشمندان در جامعه، امانتدارانى هستند كه موظفند حقايق را كتمان نكنند، فرزندان انسان نيز امانتهاى الهى هستند كه نبايد در تعليم و تربيت آنان كوتاهى شود، و از آن بالاتر وجود و هستى خود انسان و تمام نيروهايى كه خدا به او داده امانت پروردگارند كه انسان موظف است در حفظ آنها بكوشد.
در روايتى از امام صادق عليه السّلام در باره اهميت «امانت» مىخوانيم كه به يكى از دوستان خود فرمود: «اگر قاتل على عليه السّلام امانتى پيش من مىگذاشت و يا از من نصيحتى مىخواست و يا با من مشورتى مىكرد و من آمادگى خود را براى اين امور اعلام مىداشتم، قطعا حق امانت را ادا مىنمودم».
-
RE: سوره نساء
(آيه 59)- اين آيه و چند آيه بعد، در باره يكى از مهمترين مسائل اسلامى، يعنى مسأله رهبرى بحث مىكند و مراجع واقعى مسلمين را در مسائل مختلف دينى و اجتماعى مشخص مىسازد.
نخست به مردم با ايمان دستور مىدهد، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ).
بديهى است براى يك فرد با ايمان همه اطاعتها بايد به اطاعت پروردگار منتهى شود، و هر گونه رهبرى بايد از ذات پاك او سر چشمه گيرد، و طبق فرمان او باشد، زيرا حاكم و مالك تكوينى جهان هستى اوست، و هر گونه حاكميت و مالكيت بايد به فرمان او باشد.
در مرحله بعد مىفرمايد: «و اطاعت كنيد پيامبر خدا را» (وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ).
پيامبرى كه معصوم است و هرگز از روى هوى و هوس، سخن نمىگويد، پيامبرى كه نماينده خدا در ميان مردم است و سخن او سخن خداست، و اين منصب و موقعيت را خداوند به او داده است.
و در مرحله سوم مىفرمايد: اطاعت كنيد «اولى الامر (اوصياى پيامبر) را» (وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ). كه از متن جامعه اسلامى برخاسته و حافظ دين و دنياى مردمند.
سپس مىفرمايد: «اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ارجاع دهيد اگر ايمان به پروردگار و روز باز پسين داريد، اين براى شما بهتر و پايان و عاقبتش نيكوتر است» (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا).
«اولى الامر» چه كسانى هستند؟
همه مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه منظور از «اولى الامر» امامان معصوم مىباشند كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شؤون زندگى از طرف خداوند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها سپرده شده است، و غير آنها را شامل نمىشود.
و البته كسانى كه از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگيرند، با شروط معينى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر اين كه اولى الامرند، بلكه به خاطر اين كه نمايندگان اولى الامر مىباشند.
-
RE: سوره نساء
(آيه 60)
شأن نزول:
يكى از يهوديان مدينه با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت، بنا گذاشتند يك نفر را به عنوان داور در ميان خود انتخاب كنند، مرد يهودى چون به عدالت و بىنظرى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله اطمينان داشت گفت: من به داورى پيامبر شما راضيم ولى مرد منافق يكى از بزرگان يهود به نام «كعب بن اشرف» را انتخاب كرد و به اين ترتيب با داورى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مخالفت كرد.
آيه شريفه نازل شد و چنين افرادى را شديدا سرزنش كرد.
تفسير:
حكومت طاغوت- اين آيه در واقع مكمل آيه قبل است، زيرا در آنجا، مؤمنان را به اطاعت فرمان خدا و پيامبر و اولو الأمر و به داورى طلبيدن كتاب و سنت دعوت نمود و اين آيه از اطاعت و پيروى و داورى طاغوت، نهى مىنمايد.
قرآن مسلمانانى را كه براى داورى به نزد حكام جور مىرفتند ملامت مىكند، مىگويد: «آيا نديدى كسانى را كه گمان مىكنند به آنچه (از كتب آسمانى) بر تو و بر پيشينيان نازل شده ايمان آوردهاند ولى مىخواهند طاغوت و حكّام باطل را به داورى بطلبند با اين كه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ).
سپس اضافه مىكند: «مراجعه به طاغوت يك دام شيطانى است و شيطان مىخواهد آنان را گمراه كند و به بيراهههاى دوردستى بيفكند» (وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِيداً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 61)- نتيجه داورى طاغوت. به دنبال نهى شديد از مراجعه به طاغوت، و داوران جور، نتايج اين گونه داوريها و دستاويزهايى كه منافقان براى توجيه كار خود به آن متشبث مىشدند، در اين آيه و دو آيه بعد مورد بررسى قرار گرفته است.
در آيه مورد بحث مىفرمايد: اين گونه مسلماننماها نه تنها براى داورى به سراغ طاغوت مىروند، بلكه هنگامى كه به آنها گفته شود به سوى آنچه خداوند نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد، منافقان را مىبينى كه از (قبول دعوت) تو اعراض مىكنند» و با اصرار روى اين كار مىايستند (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً).
يعنى: مقاومت و اصرار آنها در اين كار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ايمان آنهاست، و گر نه با دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيدار مىشدند و به اشتباه خود معترف مىگشتند.
-
RE: سوره نساء
(آيه 62)- باز در اين آيه روى سخن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، مىفرمايد: «پس چگونه موقعى كه بر اثر اعمالشان گرفتار مصيبتى مىشوند سپس به سراغ تو مىآيند»! (فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ).
و در اين موقع «سوگند ياد مىكنند كه منظور و هدف ما (از بردن داورى نزد ديگران) جز نيكى كردن و ايجاد توافق در ميان (طرفين نزاع) نبوده است» (يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِيقاً).
(آيه 63)- ولى خدا در اين آيه نقاب از چهره آنها كنار مىزند و اين گونه تظاهرات دروغين را ابطال مىكند، و مىفرمايد: «اينها كسانى هستند كه خداوند اسرار درون دلهاى آنها را مىداند» (أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما فِي قُلُوبِهِمْ).
ولى در عين حال به پيامبر خود دستور مىدهد كه: «از مجازات آنها صرف نظر كن» (فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ).
و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام تا آنجا كه ممكن بود مدارا مىكرد، زيرا مأمور به ظاهر بود و جز در موارد استثنايى آنها را مجازات نمىكرد.
سپس دستور مىدهد كه: «آنها را موعظه كن و اندرز ده و با بيانى رسا (كه در دل و جان آنها نفوذ كند) نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد كن» (وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 64)- قرآن در آيات گذشته مراجعه به داوران جور را شديدا محكوم نمود، در اين آيه به عنوان تأكيد مىگويد.
«ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين منظور كه به فرمان خدا از وى اطاعت شود» و هيچ گونه مخالفتى نسبت به آنها انجام نگردد (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ).
زيرا آنها هم رسول و فرستاده خدا بودهاند و هم رئيس حكومت الهى، بنابراين، مردم موظف بودهاند هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگى اجراى آن از آنها پيروى كنند، و تنها به ادعاى ايمان قناعت نكنند.
سپس در دنباله آيه راه بازگشت را به روى گناهكاران و آنها كه به طاغوت مراجعه كردند، و يا به نحوى از انحاء مرتكب گناهى شدند، گشوده و مىفرمايد:
«اگر آنها هنگامى كه به خويش ستم كردند، به سوى تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىنمودند و پيامبر هم براى آنها طلب آمرزش مىنمود، خدا را توبهپذير و مهربان مىيافتند» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً).
اشاره به اين كه فايده اطاعت فرمان خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله متوجه خود شما مىشود و مخالفت با آن يك نوع ستم به خويشتن است زيرا زندگى مادى شما را به هم مىريزد و از نظر معنوى مايه عقبگرد شماست.
از اين آيه ضمنا پاسخ كسانى كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مىپندارند روشن مىشود، زيرا اين آيه صريحا مىگويد كه آمدن به سراغ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و او را بر درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مؤثر است، و موجب پذيرش توبه، و رحمت الهى است.
-
RE: سوره نساء
(آيه 65)
شأن نزول:
«زبير بن عوام» كه از مهاجران بود با يكى از انصار (مسلمانان مدينه) بر سر آبيارى نخلستانهاى خود كه در كنار هم قرار داشتند، اختلافى پيدا كرده بودند، هر دو براى حل اختلاف خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند، پيامبر نيز در ميان آنها داورى كرد.
اما اين مرد انصارى به ظاهر مسلمان، از داورى عادلانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ناراحت شد و گفت: آيا اين قضاوت به خاطر آن بود كه زبير، عمه زاده توست؟! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از اين سخن بسيار ناراحت شد به حدى كه رنگ رخسار او دگرگون گرديد، در اين موقع آيه نازل شد و به مسلمانان هشدار داد.
تفسير:
تسليم در برابر حق- اين آيه مكمل بحث آيات قبل است و در آن خداوند سوگند ياد كرده كه: «به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود مگر اين كه تو را در اختلافات خود به داورى بطلبند» و به بيگانگان مراجعه ننمايند (فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ).
سپس مىفرمايد: نه فقط داورى را به نزد تو آورند بلكه هنگامى كه تو در ميان آنها حكمى كردى، خواه به سود آنها باشد يا به زيان آنها، علاوه بر اين كه اعتراض نكنند «در دل خود از داورى تو احساس ناراحتى ننمايند و كاملا تسليم باشند» (ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً).
از آيه فوق در ضمن دو مطلب مهم استفاده مىشود:
1- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معصوم است، زيرا در آن دستور به تسليم مطلق از نظر گفتار و كردار در برابر همه فرمانهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داده شده.
2- هر گونه اجتهاد در مقابل نصّ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اظهار عقيده در مواردى كه حكم صريح از طرف خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره آن رسيده باشد ممنوع است.
-
RE: سوره نساء
(آيه 66)- در اينجا براى تكميل بحث گذشته در باره كسانى كه از داوريهاى عادلانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گاهى احساس ناراحتى مىكردند اشاره به پارهاى از تكاليف طاقت فرساى امم پيشين كرده و مىگويد: ما تكليف شاق و مشكلى بر دوش اينها نگذاشتيم، اگر همانند بعضى از امم پيشين (مانند يهود كه پس از بت پرستى و گوساله پرستى به آنها دستور داده شد كه يكديگر را به كفاره اين گناه بزرگ به قتل برسانند و يا از وطن مورد علاقه خود بيرون روند) به اينها نيز چنين دستور سنگين و سختى را مىداديم، چگونه در برابر انجام آن طاقت مىآورند، اينها كه در باره آبيارى كردن يك نخلستان و داورى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نسبت به آن، تسليم نيستند، چگونه مىتوانند از عهده آزمايشهاى ديگر در آيند «مسلما اگر به آنان دستور مىداديم كه يكديگر را بكشيد و يا از وطن و خانه خود خارج شويد، تنها عده كمى از آنها آن را انجام مىدادند» (وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيارِكُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ).
سپس به دو فايده انجام دستورات الهى اشاره كرده، مىفرمايد: «اگر آنها اندرزهاى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بپذيرند هم به سودشان است، و هم باعث تقويت ايمان آنهاست» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتاً).
از فرمانها و احكام الهى تعبير به موعظه و اندرز شده، اشاره به اين كه اين احكام چيزى نيست كه به سود فرماندهنده (خدا) بوده باشد، بلكه اندرزهايى است كه به سود خود شماست.
جالب اين كه مىگويد: «هر قدر انسان در مسير اطاعت فرمان خدا گام بردارد ثبات و استقامت او بيشتر مىشود» در واقع اطاعت فرمان خدا يك نوع ورزش روحى براى انسان است.
(آيه 67)- در اين آيه سومين فايده تسليم و اطاعت در برابر خدا را بيان كرده، مىگويد: «در اين هنگام (علاوه بر آنچه گفته شد) پاداش عظيمى از ناحيه خود نيز به آنها خواهيم داد» (وَ إِذاً لَآتَيْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظِيماً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 68)- و در اين آيه به چهارمين نتيجه اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما آنها را به راه راست هدايت مىكنيم» (وَ لَهَدَيْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِيماً).
منظور از اين هدايت، الطاف تازهاى است كه از طرف خداوند به صورت هدايت ثانوى و به عنوان پاداشى به اين گونه افراد شايسته داده مىشود.
آيه 69-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده: يكى از صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام «ثوبان» كه نسبت به آن حضرت، محبت و علاقه شديدى داشت، روزى با حال پريشان خدمتش رسيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از سبب ناراحتى او سؤال نمود، در جواب عرض كرد: امروز در اين فكر فرو رفته بودم كه فرداى قيامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلما در مقام جايگاه شما نخواهم بود، و اگر اهل بهشت نباشم كه تكليفم روشن است، و بنابراين در هر حال از درك حضور شما محروم خواهم شد، با اين حال چرا افسرده نباشم؟! اين دو آيه نازل شد و به اين گونه اشخاص بشارت داد كه افراد مطيع پروردگار در بهشت نيز همنشين پيامبران و برگزيدگان خدا خواهند بود، سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به خدا سوگند، ايمان مسلمانى كامل نمىشود مگر اين كه مرا از خود و پدر و مادر و همه بستگان بيشتر دوست دارد، و در برابر گفتار من تسليم باشد.
تفسير:
دوستان بهشتى- در آيات قبل امتيازات مطيعان فرمان خدا را مىشمرد اين آيه آن را تكميل كرده، مىفرمايد: «و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنها تمام كرده» (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ).
و همانطور كه در سوره حمد، بيان شده است كسانى كه مشمول اين نعمتند، همواره در جاده مستقيم گام برمىدارند و كوچكترين انحراف و گمراهى ندارند.
سپس در توضيح اين جمله اشاره به چهار طايفه كرده، مىفرمايد: «از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان» (مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ).
1- «انبياء» و فرستادگان مخصوص پروردگار كه نخستين گام را براى هدايت و رهبرى مردم و دعوت به صراط مستقيم برمىدارند.
2- «راستگويان» كسانى كه هم در سخن راست مىگويند و هم با عمل و كردار صدق گفتار خود را اثبات مىكنند و نشان مىدهند كه مدعى ايمان نيستند بلكه به راستى به فرمانهاى الهى ايمان دارند.
3- «شهدا» و كشته شدگان در راه هدف و عقيده پاك الهى، و يا افراد برجستهاى كه روز قيامت شاهد و گواه اعمال انسانها هستند.
4- «صالحان» و افراد شايسته و برجستهاى كه با انجام كارهاى مثبت و سازنده و مفيد و پيروى از اوامر انبياء به مقامات برجستهاى نائل شدهاند.
در پايان مىفرمايد: «آنها رفيقهاى خوبى هستند» (وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً).
از آيه فوق اين حقيقت به روشنى استفاده مىشود كه موضوع معاشران خوب و همنشينهاى با ارزش به قدرى اهميت دارد كه حتى در عالم آخرت براى تكميل نعمتهاى بهشتى اين نعمت بزرگ به «مطيعان» ارزانى مىگردد.