-
RE: سوره نساء
(آيه 114)- سخنان در گوشى! در آيات گذشته اشارهاى به جلسات مخفيانه شبانه و شيطنت آميز بعضى از منافقان يا مانند آنها شده بود، در اين آيه بطور مشروحتر از آن تحت عنوان نجوى بحث مىشود.
«نجوى» تنها به معنى سخنان در گوشى نيست، بلكه هر گونه جلسات سرّى و مخفيانه را نيز شامل مىشود.
آيه مىگويد: «در غالب جلسات محرمانه و مخفيانه آنها كه بر اساس نقشههاى شيطنت آميز بنا شده خير و سودى نيست» (لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ).
سپس براى اين كه گمان نشود هر گونه نجوى و سخن در گوشى يا جلسات سرّى مذموم و ممنوع است، چند مورد را به صورت استثناء در ذيل آيه ذكر كرده مىفرمايد: «مگر اين كه كسى در نجواى خود، توصيه به صدقه و كمك به ديگران، يا انجام كار نيك، و يا اصلاح در ميان مردم مىنمايد» (إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ).
و اين گونه نجوىها اگر به خاطر تظاهر و رياكارى نباشد بلكه منظور از آن كسب رضاى پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود، آيه مىگويد: «و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند، پاداش بزرگى به او خواهيم داد» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً).
اصولا نجوى و سخنان در گوشى و تشكيل جلسات سرّى در قرآن به عنوان يك عمل شيطانى معرفى شده است. در آيه 10 سوره مجادله مىفرمايد: إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ نجوى از شيطان است.
اساسا نجوى اگر در حضور جمعيت انجام پذيرد سوء ظن افراد را برمىانگيزد، و گاهى حتى در ميان دوستان ايجاد بدبينى مىكند، به همين دليل بهتر است كه جز در موارد ضرورت از اين موضوع استفاده نشود و فلسفه حكم مزبور در قرآن نيز همين است.
-
RE: سوره نساء
(آيه 115)
شأن نزول:
در شأن نزول آيات سابق گفتيم كه بشير بن ابيرق، پس از سرقت از مسلمانى، شخص بيگناهى را متهم ساخت و با صحنهسازى در حضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله خود را تبرئه كرد ولى با نزول آيات گذشته رسوا شد، و به دنبال آن رسوايى به جاى اين كه توبه كند، راه كفر را پيش گرفت و رسما از زمره مسلمانان خارج گرديد، آيه نازل شد و ضمن اشاره به اين موضوع، يك حكم كلى و عمومى را بيان ساخت.
تفسير:
هنگامى كه انسان مرتكب خلافى مىشود، پس از آگاهى دو راه درپيش دارد، راه بازگشت و توبه كه اثر آن در شستشوى گناه در چند آيه پيش بيان گرديد راه ديگر، راه لجاجت و عناد است كه به نتيجه شوم آن در اين آيه اشاره شده مىفرمايد: «كسى كه بعد از آشكار شدن حق از در مخالفت و عناد در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آيد و راهى جز راه مؤمنان انتخاب نمايد، ما او را به همان راه كه مىرود مىكشانيم و در قيامت به دوزخ مىفرستيم و چه جايگاه بدى در انتظار اوست» (وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً).
(آيه 116)- شرك گناه نابخشودنى! در اينجا بار ديگر به دنبال بحثهاى مربوط به منافقان و مرتدّان يعنى كسانى كه بعد از قبول اسلام به سوى كفر باز مىگردند، اشاره به اهميت گناه شرك مىكند كه گناهى است غير قابل عفو و بخشش و هيچ گناهى بالاتر از آن متصور نيست، نخست مىفرمايد: «خداوند شرك به او را نمىآمرزد (ولى) كمتر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بيند) مىآمرزد» (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ).
اين مضمون در آيه 48 همين سوره گذشت، منتها ذيل دو آيه با هم تفاوت مختصرى دارد، در اينجا مىفرمايد: «هر كس براى خدا شريكى قائل شود در گمراهى دورى گرفتار شده» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً).
ولى در گذشته فرمود: وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِيماً: «كسى كه براى خدا شريك قائل شود دروغ و افتراى بزرگى زده است».
در حقيقت در آنجا اشاره به مفسده بزرگ شرك از جنبه الهى و شناسايى خدا شده و در اينجا زيانهاى غير قابل جبران آن براى خود مردم بيان گرديده است.
-
RE: سوره نساء
(آيه 117)- نقشههاى شيطان! اين آيه توضيحى است براى حال مشركان، كه در آيه قبل به سرنوشت شوم آنها اشاره شد و در حقيقت علت گمراهى شديد آنها را بيان مىكند و مىگويد: آنها به قدرى كوتاه فكرند كه خالق و آفريدگار جهان پهناور هستى را رها كرده و در برابر موجوداتى سر تعظيم فرود مىآورند كه كمترين اثر مثبتى ندارند و «آنچه غير از خدا مىخوانند، فقط بتهايى است (بىروح)، كه هيچ اثرى ندارد و (يا) شيطان سركش و ويرانگر است» (إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيداً).
قابل توجه اين كه: معبودهاى مشركان در اين آيه منحصر به دو چيز شناخته شده «اناث» و «شيطان مريد».
«اناث» جمع «انثى» به معنى موجود نرم و قابل انعطاف است.
يعنى آنها معبودهايى را مىپرستيدند كه مخلوق ضعيفى بيش نبودند و به آسانى در دست آدمى به هر شكل درمىآمدند، تمام وجودشان تأثر و «انعطاف پذيرى» و تسليم در برابر حوادث بود، و به عبارت روشنتر، موجودهايى كه هيچ گونه اراده و اختيارى از خود نداشتند و سر چشمه سود و زيان نبودند.
اما «شيطان مريد» يعنى شيطانى كه تمام صفات فضيلت از شاخسار وجودش فرو ريخته و چيزى از نقاط قوت در او باقى نمانده است.
(آيه 118)- سپس در آيات بعد اشاره به صفات شيطان و اهداف او و عداوت خاصى كه با فرزندان آدم دارد كرده و قسمتهاى مختلفى از برنامههاى او را شرح مىدهد و قبل از هر چيز مىفرمايد: «خداوند او را از رحمت خويش دور ساخته» (لَعَنَهُ اللَّهُ). و در حقيقت ريشه تمام بدبختيها و ويرانگريهاى او همين دورى از رحمت خداست كه بر اثر كبر و نخوت دامنش را گرفت.
سپس مىفرمايد: شيطان سوگند ياد كرده كه چند برنامه را اجرا كند:
1- «و گفت: از بندگان تو نصيب معينى خواهم گرفت» (وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً).
او مىداند قدرت بر گمراه ساختن همه بندگان خدا را ندارد، و تنها افراد هوسباز و ضعيف الايمان و ضعيف الاراده هستند كه در برابر او تسليم مىشوند.
-
RE: سوره نساء
(آيه 119)- دوم: «آنها را گمراه مىكنم» (وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ).
3- «با آرزوهاى دور و دراز و رنگارنگ آنها را سرگرم مىسازم» (وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ).
4- آنها را به اعمال خرافى دعوت مىكنم، از جمله «فرمان مىدهم كه گوشهاى چهارپايان را بشكافند و يا قطع كنند» (وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ).
و اين اشاره به يكى از اعمال زشت جاهلى است كه در ميان بتپرستان رايج بود كه گوش بعضى از چهار پايان را مىشكافتند و يا به كلى قطع مىكردند و سوار شدن بر آن را ممنوع مىدانستند و هيچ گونه از آن استفاده نمىنمودند.
5- «آنها را وادار مىسازم كه آفرينش پاك خدايى را تغيير دهند» (وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ). و اين ضرر غير قابل جبرانى است كه شيطان بر پايه سعادت انسان مىزند.
اين جمله اشاره به آن است كه خداوند در نهاد اولى انسان توحيد و يكتاپرستى و هر گونه صفت و خوى پسنديدهاى را قرار داده است ولى وسوسههاى شيطانى و هوى و هوسها انسان را از اين مسير صحيح منحرف مىسازد و به بيراههها مىكشاند.
و در پايان يك اصل كلى را بيان كرده، مىفرمايد: «هر كس شيطان را به جاى خداوند به عنوان ولىّ و سرپرست خود انتخاب كند زيان آشكارى كرده» (وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً).
(آيه 120)- در اين آيه چند نكته كه به منزله دليل براى مطلب سابق است بيان شده: «شيطان پيوسته به آنها وعدههاى دروغين مىدهد، و به آرزوهاى دورو دراز سرگرم مىكند ولى جز فريب و خدعه، كارى براى آنها انجام نمىدهد» (يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 121)- در اين آيه، سرنوشت نهايى پيروان شيطان چنين بيان شده:
«آنها جايگاهشان دوزخ است و هيچ راه فرارى از آن ندارند» (أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً).
(آيه 122)- در آيات گذشته چنين خوانديم: كسانى كه شيطان را ولىّ خود انتخاب كنند، در زيان آشكارى هستند، شيطان به آنها وعده دروغين مىدهد و با آرزوها سرگرم مىسازد، و وعده شيطان جز فريب و مكر نيست، در برابر آنها در اين آيه سر انجام كار افراد با ايمان را بيان كرده، مىفرمايد: «و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودى در باغهايى از بهشت وارد مىشوند كه نهرها از زير درختان آن مىگذرد» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
اين نعمت همانند نعمتهاى اين دنيا زود گذر و ناپايدار نيست، بلكه «مؤمنان براى هميشه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها أَبَداً). اين وعده همانند وعدههاى دروغين شيطان نيست، بلكه «وعدهاى است حقيقى و از ناحيه خدا» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
بديهى است «هيچ كس نمىتواند صادقتر از خدا وعدهها و سخنانش باشد» (وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا).
زيرا تخلّف از وعده، يا به خاطر ناتوانى است، يا جهل و نياز، كه تمام اينها از ساحت مقدّس او دور است.
-
RE: سوره نساء
(آيه 123)
شأن نزول:
نقل شده كه: مسلمانان و اهل كتاب هر كدام بر ديگرى افتخار مىكردند، اهل كتاب مىگفتند: پيامبر ما قبل از پيامبر شما بوده است، كتاب ما از كتاب شما سابقهدارتر است، و مسلمانان مىگفتند: پيامبر ما خاتم پيامبران است، و كتابش آخرين و كاملترين كتب آسمانى است، بنابراين ما بر شما امتياز داريم، اين آيه و آيه بعد نازل شد و بر اين ادعاها قلم بطلان كشيد، و ارزش هر كس را به اعمالش معرفى كرد.
تفسير:
امتيازات واقعى و دروغين- در اين آيه و آيه بعد يكى از اساسىترين پايههاى اسلام بيان شده است، كه ارزش وجودى اشخاص و پاداش و كيفر آنها هيچ گونه ربطى به ادعاها و آرزوهاى آنها ندارد، بلكه تنها بستگى به عمل و ايمان دارد، اين اصلى است ثابت و سنتى تغيير ناپذير، و قانونى است كه تمام ملتها در برابر آن يكسانند لذا نخست مىفرمايد: «فضيلت و برترى به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست» (لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ).
سپس اضافه مىكند: «هر كس عمل بدى انجام دهد كيفر خود را در برابر آن خواهد گرفت و هيچ كس را جز خدا ولى و ياور خويش نمىيابد» (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً).
(آيه 124)- «و هم چنين كسانى كه عمل صالح به جا آورند و با ايمان باشند اعم از مرد و زن آنها وارد بهشت خواهند شد و كمترين ستمى به آنها نمىشود» (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً).
و به اين ترتيب قرآن به تعبير ساده معمولى به اصطلاح «آب پاك» به روى دست همه ريخته است و وابستگيهاى ادعايى و خيالى و اجتماعى و نژادى و مانند آن را نسبت به يك مذهب به تنهايى بىفايده مىشمرد، و اساس را ايمان به مبانى آن مكتب و عمل به برنامههاى آن معرفى مىكند.
-
RE: سوره نساء
(آيه 125)- در آيه قبل، سخن از تأثير ايمان و عمل بود و اين كه انتساب به هيچ مذهب و آيينى، به تنهايى اثرى ندارد، در عين حال در اين آيه براى اين كه سوء تفاهمى از بحث گذشته پيدا نشود، برترى آيين اسلام را بر تمام آيينها به اين تعبير بيان كرده است: «چه آيينى بهتر است از آيين كسى كه با تمام وجود خود، در برابر خدا تسليم شده، و دست از نيكوكارى برنمىدارد و پيرو آيين پاك خالص ابراهيم است» (وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً).
در اين آيه سه چيز مقياس بهترين آيين شمرده شده:
نخست تسليم مطلق در برابر خدا «اسلم وجهه للّه»، ديگرى نيكوكارى «و هو محسن» منظور از نيكوكارى در اينجا هر گونه نيكى با قلب و زبان و عمل است.
و ديگرى پيروى از آيين پاك ابراهيم است «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً».
در پايان آيه دليل تكيه كردن روى آيين ابراهيم را چنين بيان مىكند كه «خداوند ابراهيم را به عنوان خليل و دوست خود انتخاب كرد» (وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا).
(آيه 126)- در اين آيه اشاره به مالكيت مطلقه پروردگار و احاطه او به همه اشياء مىكند و مىفرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است ملك خداست، زيرا خداوند به همه چيز احاطه دارد» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطاً).
اشاره به اين كه اگر خداوند ابراهيم را دوست خود انتخاب كرد نه به خاطر نياز به او بود، زيرا خدا از همگان بىنياز است بلكه به خاطر سجايا و صفات فوق العاده و برجسته ابراهيم بود.
-
RE: سوره نساء
(آيه 127)- باز هم حقوق زنان! اين آيه به پارهاى از سؤالات و پرسشهايى كه در باره زنان (مخصوصا دختران يتيم) از طرف مردم مىشده است پاسخ مىگويد، مىفرمايد: «اى پيامبر! از تو در باره احكام مربوط به حقوق زنان، سؤالاتى مىكنند بگو: خداوند در اين زمينه به شما فتوا و پاسخ مىدهد» (وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِيهِنَّ).
سپس اضافه مىكند: «و آنچه در قرآن مجيد در باره دختران يتيمى كه حقوقشان را نمىدهيد و مىخواهيد با آنها ازدواج كنيد، به قسمتى ديگر از سؤالات شما پاسخ مىدهد» و زشتى اين عمل ظالمانه را آشكار مىسازد (وَ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ فِي يَتامَى النِّساءِ اللَّاتِي لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ).
سپس در باره پسران صغير كه طبق رسم جاهليت از ارث ممنوع بودند توصيه كرده و مىفرمايد: «خداوند به شما توصيه مىكند كه حقوق كودكان ضعيف را رعايت كنيد» (وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الْوِلْدانِ).
بار ديگر در باره حقوق يتيمان بطور كلى تأكيد كرده و مىگويد: «و خدا به شما توصيه مىكند كه در مورد يتيمان به عدالت رفتار كنيد» (وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى بِالْقِسْطِ).
و در پايان به اين مسأله توجه مىدهد كه «هر گونه عمل نيكى (مخصوصا در باره يتيمان و افراد ضعيف) از شما سر زند از ديدگاه علم خداوند مخفى نمىماند» و پاداش مناسب آن را خواهيد يافت (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَلِيماً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 128)
شأن نزول:
نقل شده كه: رافع بن خديج دو همسر داشت يكى مسن و ديگرى جوان (بر اثر اختلافى) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عدّه، تمام نشده بود به او گفت: اگر مايل باشى با تو آشتى مىكنم، ولى بايد اگر همسر ديگرم را بر تو مقدم داشتم صبر كنى و اگر مايل باشى صبر مىكنم مدت عدّه تمام شود و از هم جدا شويم، زن پيشنهاد اول را قبول كرد و با هم آشتى كردند.
آيه شريفه نازل شد و حكم اين كار را بيان داشت.
تفسير:
صلح بهتر است! در آيه 34 و 35 همين سوره احكام مربوط به نشوز زن بيان شده بود، ولى در اينجا اشارهاى به مسأله نشوز مرد كرده و مىفرمايد:
«هر گاه زنى احساس كند كه شوهرش بناى سركشى و اعراض دارد، مانعى ندارد كه براى حفظ حريم زوجيت، از پارهاى از حقوق خود صرف نظر كند، و با هم صلح نمايند» (وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً).
سپس براى تأكيد موضوع مىفرمايد: «به هر حال صلح كردن بهتر است» (وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ).
اين جمله كوتاه و پرمعنى گر چه در مورد اختلافات خانوادگى در آيه فوق ذكر شده ولى بديهى است يك قانون كلى و عمومى و همگانى را بيان مىكند كه در همه جا اصل نخستين، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و كشمكش و جدايى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنايى نبايد به آن متوسل شد! و به دنبال آن اشاره به سر چشمه بسيارى از نزاعها و عدم گذشتها كرده مىفرمايد: «مردم ذاتا و طبق غريزه حبّ ذات، در امواج بخل قرار دارند» (وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ). و هر كسى سعى مىكند تمام حقوق خود را بىكم و كاست دريافت دارد، و همين سر چشمه نزاعها و كشمكشهاست.
بنابراين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند كه سر چشمه بسيارى از اختلافات بخل است، سپس در اصلاح خود بكوشند و گذشت پيشه كنند، نه تنها ريشه اختلافات خانوادگى از بين مىرود، بلكه بسيارى از كشمكشهاى اجتماعى نيز پايان مىگيرد.
ولى در عين حال براى اين كه مردان از حكم فوق سوء استفاده نكنند، در پايان آيه روى سخن را به آنها كرده و توصيه به نيكوكارى و پرهيزكارى نموده و به آنان گوشزد مىكند كه «اگر مراقب اعمال و كارهاى خود باشيد و از مسير حق و عدالت منحرف نشويد، خداوند از همه اعمال شما آگاه است» و پاداش شايسته به شما خواهد داد (وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 129)- عدالت شرط تعدّد همسر! از جملهاى كه در پايان آيه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوى و پرهيزكارى داده شده بود، يك نوع تهديد در مورد شوهران استفاده مىشود، كه آنها بايد مراقب باشند كمترين انحرافى از مسير عدالت در مورد همسران خود پيدا نكنند، اينجاست كه اين توهّم پيش مىآيد كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكان پذير نيست، بنابراين در برابر همسران متعدد چه بايد كرد؟
اين آيه به اين سؤال پاسخ مىگويد كه «عدالت از نظر محبت، در ميان همسران امكان پذير نيست، هر چند در اين زمينه كوشش شود» (وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ).
در عين حال براى اين كه مردان از اين حكم، سوء استفاده نكنند به دنبال اين جمله مىفرمايد: «اكنون كه نمىتوانيد مساوات كامل را از نظر محبت، ميان همسران خود، رعايت كنيد لااقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يكى از آنان نسازيد، كه ديگرى به صورت بلاتكليف درآيد و حقوق او نيز عملا ضايع شود» (فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ).
و در پايان آيه به كسانى كه پيش از نزول اين حكم، در رعايت عدالت ميان همسران خود كوتاهى كردهاند هشدار مىدهد كه «اگر راه اصلاح و تقوا پيش گيريد و گذشته را جبران كنيد خداوند شما را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد» (وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).
(آيه 130)- سپس در اين آيه اشاره به اين حقيقت مىكند: اگر ادامه همسرى براى طرفين طاقتفرساست، و جهاتى پيش آمده كه افق زندگى براى آنها تيره و تار است و به هيچ وجه اصلاح پذير نيست، آنها مجبور نيستند چنان ازدواجى را ادامه دهند، و تا پايان عمر با تلخ كامى در چنين زندگى خانوادگى زندانى باشند بلكه مىتوانند از هم جدا شوند و در اين موقع بايد شجاعانه تصميم بگيرند و از آينده وحشت نكنند، زيرا «اگر با چنين شرايطى از هم جدا شوند خداوند بزرگ هر دو را با فضل و رحمت خود بىنياز خواهد كرد و اميد است همسران بهتر و زندگانى روشنترى در انتظار آنها باشد» (وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ). «زيرا خداوند فضل و رحمت وسيع آميخته با حكمت دارد» (وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكِيماً).