-
RE: سوره نساء
(آيه 26)- اين محدوديتها براى چيست؟ به دنبال احكام مختلف در زمينه ازدواج كه در آيات پيش بيان شد ممكن است اين سؤال پيش آيد كه منظور از اين همه محدوديتها و قيد و بندهاى قانونى چيست؟ در اين آيه و دو آيه بعد پاسخ به اين سؤالات مىدهد، و مىگويد: «خداوند مىخواهد (با اين دستورات راههاى خوشبختى و سعادت را) براى شما آشكار سازد» (يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ).
وانگهى شما در اين برنامه تنها نيستيد «و (خداوند مىخواهد شما را) به سنتهاى (صحيح) پيشينيان رهبرى كند» (وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).
علاوه بر اين «توبه شما را بپذيرد» (وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ).
و نعمتهاى خود را كه بر اثر انحرافات شما قطع شده بار ديگر به شما باز گرداند و اين در صورتى است كه شما از آن راههاى انحرافى كه در زمان جاهليت و قبل از اسلام داشتيد، باز گرديد.
در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند دانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
از اسرار احكام خود آگاه، و روى حكمت خود آنها را براى شما تشريع كرده است.
(آيه 27)- در اين آيه مجددا تأكيد مىكند، كه «خدا مىخواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد) و نعمتها و بركات را به شما بازگرداند» (وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ).
«ولى شهوتپرستانى كه در امواج گناهان غرق هستند، مىخواهند شما از طريق سعادت بكلى منحرف شويد» و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گرديد (وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيماً).
اكنون شما فكر كنيد، آيا آن محدوديت آميخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است، يا اين آزادى و بىبندوبارى توأم با آلودگى و نكبت و انحطاط؟! اين آيات در حقيقت به افرادى كه در عصر و زمان ما نيز به قوانين مذهبى مخصوصا در زمينه مسائل جنسى ايراد مىكنند، پاسخ مىگويد، كه اين آزاديهاى بىقيد و شرط سرابى بيش نيست و نتيجه آن گرفتار شدن در بيراههها و پرتگاههاست كه نمونههاى زيادى از آن را با چشم خودمان به شكل متلاشى شدن خانوادهها، انواع جنايات جنسى و فرزندان نامشروع جنايت پيشه مشاهده مىكنيم.
-
RE: سوره نساء
(آيه 28)- در اين آيه مىگويد: «خدا مىخواهد (با دستورهاى مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن) كار را بر شما سبك كند» (يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ).
و در بيان علت آن مىفرمايد: «زيرا انسان، ضعيف آفريده شده» (وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً).
و در برابر توفان غرايز گوناگون كه از هر سو به او حملهور مىشود بايد طرق مشروعى براى ارضاى غرايز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.
(آيه 29)- بستگى سلامت اجتماع به سلامت اقتصاد! اين آيه در واقع زير بناى قوانين اسلامى را در مسائل مربوط به «معاملات و مبادلات مالى» تشكيل مىدهد، و به همين دليل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مىكنند، آيه خطاب به افراد با ايمان كرده و مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ).
بنابراين، هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى كه حد و حدود آن كاملا مشخص نباشد، خريد و فروش اجناسى كه فايده منطقى و عقلايى در آن نباشد، خريد و فروش وسايل فساد و گناه، همه در تحت اين قانون كلى قرار دارد.
در جمله بعد به عنوان يك استثناء مىفرمايد: «مگر اين كه (تصرف شما در اموال ديگران از طريق) تجارتى باشد كه با رضايت شما انجام مىگيرد» (إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ).
در پايان آيه، مردم را از قتل نفس باز مىدارد و ظاهر آن به قرينه آخرين جمله آيه نهى از خودكشى و انتحار است، مىفرمايد: «و خودكشى نكنيد، خداوند نسبت به شما مهربان است» (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً).
در حقيقت قرآن با ذكر اين دو حكم پشت سر هم اشاره به يك نكته مهم اجتماعى كرده است و آن اين كه اگر روابط مالى مردم بر اساس صحيح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پيش نرود و در اموال يكديگر به ناحق تصرف كنند، جامعه گرفتار يك نوع خودكشى و انتحار خواهد شد، و علاوه بر اين كه انتحارهاى شخصى افزايش خواهد يافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است.
-
RE: سوره نساء
(آيه 30)- در اين آيه به مجازات كسانى كه از قوانين الهى سرپيچى كنند اشاره كرده و مىفرمايد: «و هر كس اين عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد (و خود را آلوده خوردن اموال ديگران به ناحق سازد و يا دست به انتحار و خودكشى زند، نه تنها به آتش اين جهان مىسوزد بلكه) در آتش قهر و غضب پروردگار (نيز) خواهد سوخت» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً).
در پايان آيه مىفرمايد: «و اين كار براى خدا آسان است» (وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً).
(آيه 31)- گناهان كبيره و صغيره! اين آيه با صراحت مىگويد: «اگر گناهان كبيرهاى كه از آن نهى شده ترك گوييد گناهان كوچك شما را مىپوشانيم و مىبخشيم و در جايگاه نيكويى شما را وارد مىكنيم» (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً).
از اين تعبير استفاده مىشود كه گناهان بر دو دستهاند، دستهاى كه قرآن نام آنها را «كبيره» و دستهاى كه نام آنها را «سيّئة» گذاشته است، و در آيه 32 سوره نجم به جاى «سيئة» تعبير به «لمم» نموده است، و در آيه 49 سوره كهف در برابر كبيره، «صغيره» را ذكر فرموده است.
«كبيره» هر گناهى است كه از نظر اسلام بزرگ و پراهميت است، و نشانه اهميت آن مىتواند اين باشد كه در قرآن مجيد، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلكه به دنبال آن تهديد به عذاب دوزخ گرديده است، مانند قتل نفس و رباخوارى و زنا و امثال آنها.
البته گناهان «صغيره» در صورتى صغيره هستند كه تكرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بىاعتنايى و يا غرور و طغيان و كوچك شمردن گناه انجام نگيرند.
-
RE: سوره نساء
(آيه 32)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه چنين نقل شده كه: امّ سلمه (يكى از همسران پيامبر) به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: «چرا مردان به جهاد مىروند و زنان جهاد نمىكنند؟ و چرا براى ما نصف ميراث آنها مقرر شده؟ اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مىرفتيم، و موقعيت اجتماعى آنها را داشتيم».
آيه نازل گرديد و به اين سؤالات و مانند آن پاسخ گفت.
تفسير:
تفاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت يك سؤال درآمده بود، آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگى، عموما بر دوش مردان مىباشد، و زنان از آن معافند، به علاوه هزينه خود آنها نيز بر دوش مردان است، و همان طور كه سابقا اشاره شد سهميه زنان عملا دو برابر مردان خواهد بود، لذا آيه شريفه مىگويد: «برتريهايى را كه خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر قائل شده هرگز آرزو نكنيد» (وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ).
زيرا اين تفاوتها هر كدام اسرارى دارد كه از شما پوشيده و پنهان است.
البته نبايد اشتباه كرد كه آيه اشاره به تفاوتهاى واقعى و طبيعى مىكند نه تفاوتهاى ساختگى كه بر اثر «استعمار» و «استثمار» طبقاتى به وجود مىآيد.
لذا بلافاصله مىفرمايد: «مردان و زنان هر كدام بهرهاى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند» (لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ).
خواه موقعيت طبيعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با يكديگر) و يا تفاوت به خاطر تلاشها و كوششهاى اختيارى.
سپس مىفرمايد: «به جاى آرزو كردن اين گونه تفاوتها، از فضل خدا و لطف و كرم او تمنا كنيد كه به شما از نعمتهاى مختلف و موقعيتها و پاداشهاى نيك ارزانى دارد» (وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ). و در نتيجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشيد.
و در پايان مىفرمايد: «چون خداوند به همه چيز داناست» (إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً).
و مىداند براى نظام اجتماعى چه تفاوتهايى از نظر طبيعى و يا حقوقى لازم است، و نيز از اسرار درون مردم باخبر است و مىداند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مىپرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مىانديشند.
-
RE: سوره نساء
(آيه 33)- بار ديگر قرآن در اين آيه به مسائل ارث بازگشته و مىگويد:
«براى هر كس (اعم از زن و مرد) وارثانى قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند» (وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ).
سپس اضافه مىكند: «كسانى كه با آنها پيمان بستهايد، نصيب و سهم آنها را از ارث بپردازيد» (وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ).
در باره «همپيمانها» يى كه بايد سهم ارث آنها را پرداخت آنچه به مفهوم آيه نزديكتر است همان پيمان «ضمان جريره» مىباشد كه قبل از اسلام وجود داشت، و آن چنين بود كه: «دو نفر با هم قرار مىگذاشتند كه در كارها «برادروار» به يكديگر كمك كنند، و در برابر مشكلات، يكديگر را يارى نمايند و به هنگامى كه يكى از آنها از دنيا برود، شخصى كه بازمانده از وى ارث ببرد اسلام اين «پيمان دوستى» و برادرى را به رسميت شناخت، ولى تأكيد كرد كه ارث بردن چنين هم پيمانى منحصرا در زمانى است كه خويشاوندى براى ميت وجود نداشته باشد.
سپس در پايان آيه مىفرمايد: اگر در دادن سهام صاحبان ارث كوتاهى كنيد و يا حق آنها را كاملا ادا نماييد در هر حال خدا آگاه است «زيرا خداوند شاهد و ناظر بر هر كار و هر چيزى مىباشد» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيداً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 34)- سرپرستى در نظام خانواده. خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سر پرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد در نتيجه مرد يا زن يكى بايد «رئيس» خانواده و ديگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد، قرآن در اينجا تصريح مىكند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود، مىگويد: «مردان سرپرست و نگهبان زنانند» (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ).
البته مقصود از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيست، بلكه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤوليتها و مشورتهاى لازم است.
جمله بعد كه دو بخش است در قسمت اول مىفرمايد: «اين سرپرستى به خاطر برتريهايى است كه (از نظر نظام اجتماع) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است» (بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ).
و در قسمت دوم مىفرمايد: «و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند» (وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ).
سپس اضافه مىكند كه زنان در برابر وظايفى كه در خانواده به عهده دارند به دو دستهاند:
دسته اول: «و زنان صالح، زنانى هستند كه متواضعند و در غياب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، مىكنند» (فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ).
يعنى مرتكب خيانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصيت شوهر و اسرار خانواده در غياب او نمىشوند، و وظايف و مسؤوليتهاى خود را به خوبى انجام مىدهند.
دسته دوم: زنانى هستند كه از وظايف خود سرپيچى مىكنند و نشانههاى ناسازگارى در آنها ديده مىشود، مردان در مقابل اين گونه زنان وظايفى دارند كه بايد مرحله به مرحله اجرا گردد، در مرحله اول مىفرمايد: «زنانى را كه از طغيان و سركشى آنها مىترسيد پند و اندرز دهيد» (وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ).
در مرحله دوم مىفرمايد: «در صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى كنيد» (وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ).
و در مرحله سوم: در صورتى كه سركشى و پشت پا زدن به وظايف و مسؤوليتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانونشكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تأثير كند، و نه جدا شدن در بستر، و كم اعتنايى نفعى نبخشد، و راهى جز «شدت عمل» باقى نماند «آنها را تنبيه بدنى كنيد» (وَ اضْرِبُوهُنَّ).
مسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مرد حق ندارد بهانهگيرى كرده، در صدد آزار زن برآيد، لذا به دنبال اين جمله مىفرمايد: «پس اگر آنها از شما اطاعت كردند، راهى براى تعدّى بر آنها مجوييد» (فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا).
و در پايان آيه مجددا به مردان هشدار مىدهد كه از موقعيت سرپرستى خود در خانواده سوء استفاده نكنند و به قدرت خدا كه بالاتر از همه قدرتهاست بينديشند «زيرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً).
-
RE: سوره نساء
(آيه 35)- محكمه صلح خانوادگى! در اين آيه اشاره به مسأله بروز اختلاف و نزاع ميان دو همسر كرده، مىگويد: «و اگر از جدايى و شكاف ميان آنان (دو همسر) بيم داشته باشيد يك داور از خانواده شوهر، و داورى از خانواده زن انتخاب كنيد» تا به كار آنان رسيدگى كنند (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها).
سپس مىفرمايد: «اگر اين دو داور (با حسن نيت و دلسوزى وارد كار شوند و) هدفشان اصلاح ميان دو همسر بوده باشد، خداوند كمك مىكند و به وسيله آنان ميان دو همسر الفت مىدهد» (إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما).
و براى اين كه به داوران هشدار دهد كه حسن نيت به خرج دهند در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند (از نيت آنها) با خبر و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً).
محكمه صلح خانوادگى كه در آيه فوق به آن اشاره شده يكى از شاهكارهاى اسلام است. اين محكمه امتيازاتى دارد كه ساير محاكم فاقد آن هستند، از جمله:
1- در محيط خانواده نمىتوان تنها با مقياس خشك قانون و مقررات بىروح گام برداشت، لذا دستور مىدهد كه داوران اين محكمه كسانى باشند كه پيوند خويشاوندى به دو همسر دارند و مىتوانند عواطف آنها را در مسير اصلاح تحريك كنند.
2- در محاكم عادى قضايى طرفين دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هر گونه اسرارى كه دارند فاش سازند. مسلم است كه اگر زن و مرد در برابر افراد بيگانه و اجنبى اسرار زناشويى خود را فاش سازند احساسات يكديگر را چنان جريحهدار مىكنند كه اگر به اجبار به منزل و خانه باز گردند، ديگر از آن صميميت و محبت سابق خبرى نخواهد بود.
3- داوران در محاكم معمولى، در جريان اختلافات غالبا بىتفاوتند در حالى كه در محكمه صلح فاميلى حكمين نهايت كوشش را به خرج مىدهند كه صلح و صميميت در ميان اين دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته، به جوى باز گردد!
4- از همه اينها گذشته چنين محكمهاى هيچ يك از مشكلات و هزينههاى سرسامآور و سرگردانى محاكم معمولى را ندارد.
-
RE: سوره نساء
(آيه 36)- در اين آيه يك سلسله از حقوق اعم از حق خدا و بندگان و آداب معاشرت با مردم بيان شده است، و روى هم رفته ده دستور از آن استفاده مىشود.
1- نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترك شرك و بت پرستى كه ريشه اصلى تمام برنامههاى اسلامى است مىكند، دعوت به توحيد و يگانه پرستى روح را پاك، و نيت را خالص، و اراده را قوى، و تصميم را براى انجام هر برنامه مفيدى محكم مىسازد، و از آنجا كه آيه بيان يك رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چيز اشاره به حق خداوند بر مردم كرده، مىگويد: «و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد» (وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً).
2- سپس مىگويد: «و به پدر و مادر نيكى كنيد» (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).
حق پدر و مادر از مسائلى است كه در قرآن مجيد زياد روى آن تكيه شده و كمتر موضوعى است كه اين قدر مورد تأكيد واقع شده باشد، و در چهار مورد از قرآن، بعد از توحيد قرار گرفته است.
3- «همچنين به خويشاوندان» نيكى كنيد (وَ بِذِي الْقُرْبى).
اين موضوع نيز از مسائلى است كه در قرآن تأكيد فراوان در باره آن شده است، گاهى به عنوان «صله رحم»، و گاهى به عنوان «احسان و نيكى به خويشاوندان».
4- سپس اشاره به حقوق «ايتام» كرده، و افراد با ايمان را توصيه به نيكى در حق «يتيمان» مىكند (وَ الْيَتامى). زيرا در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون هميشه كودكان يتيمى وجود دارند كه فراموش كردن آنها نه فقط وضع آنان را به خطر مىافكند، بلكه وضع اجتماع را نيز به خطر مىاندازد.
5- بعد از آن حقوق «مستمندان» را ياد آورى مىكند (وَ الْمَساكِينِ).
زيرا در هر اجتماعى افرادى معلول و از كار افتاده و مانند آن وجود دارند كه فراموش كردن آنها بر خلاف تمام اصول انسانى است.
6- سپس توصيه به نيكى در حق «همسايگان نزديك» مىكند (وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى).
7- سپس در باره «همسايگان دور» سفارش مىكند (وَ الْجارِ الْجُنُبِ).
«حق همسايگى» در اسلام به قدرى اهميت دارد كه در وصاياى معروف امير مؤمنان عليه السّلام مىخوانيم: ما زال (رسول
اللّه) يوصى بهم حتّى ظننا انّه سيورّثهم:
«آنقدر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره آنها سفارش كرد، كه ما فكر كرديم شايد دستور دهد همسايگان از يكديگر ارث ببرند».
در حديث ديگرى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه در يكى از روزها سه بار فرمود:
و اللّه لا يؤمن: «به خدا سوگند چنين كسى ايمان ندارد ...».
يكى پرسيد چه كسى؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: الّذى لا يأمن جاره بوائقه: «كسى كه همسايه او از مزاحمت او در امان نيست»!
8- سپس قرآن در باره كسانى كه با انسان دوستى و مصاحبت دارند، توصيه كرده، مىفرمايد: «و به دوست و همنشين» نيكى كنيد (وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ).
البته «صاحب بالجنب» معنايى وسيعتر از دوست و رفيق دارد، به اين ترتيب آيه يك دستور جامع و كلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام كسانى كه با انسان ارتباط دارند مىباشد، اعم از دوستان واقعى، و همكاران، و همسفران، و مراجعان، و شاگردان، و مشاوران، و خدمتگزاران.
9- دسته ديگرى كه در اينجا در باره آنها سفارش شده، كسانى هستند كه در سفر و بلاد غربت احتياج پيدا مىكنند و با اين كه ممكن است در شهر خود افراد متمكنى باشند، در سفر به علتى وا مىمانند مىفرمايد: «و واماندگان» (وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
10- در آخرين مرحله توصيه به نيكى كردن نسبت به بردگان كرده، مىفرمايد: «و بردگانى كه مالك آنها هستيد» (وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ).
در حقيقت آيه با حق خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم مىگردد و تنها اين آيه نيست كه در آن در باره بردگان توصيه شده، بلكه در آيات مختلف ديگر نيز در اين زمينه بحث شده است.
در پايان آيه هشدار مىدهد و مىگويد: «خداوند افراد متكبر و فخر فروش را دوست نمىدارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً).
به اين ترتيب هر كس از فرمان خدا سرپيچى كند و به خاطر تكبر، از رعايت حقوق خويشاوندان، پدر و مادر، يتيمان، مسكينان، ابن السبيل و دوستان سر باز زند محبوب خدا و مورد لطف او نيست. و هر كس كه مشمول لطف او نباشد از هر خير و سعادتى محروم است.
-
RE: سوره نساء
(آيه 37)- انفاقهاى ريايى و الهى! اين آيه در حقيقت، دنباله آيات پيش و اشاره به افراد متكبر و خودخواه است «آنها كسانى هستند كه (نه تنها خودشان از نيكى كردن به مردم) بخل مىورزند، بلكه مردم را نيز به بخل دعوت مىكنند» (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).
علاوه بر اين سعى دارند «آنچه را كه خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنان داده كتمان كنند» مبادا افراد اجتماع از آنها توقعى پيدا كنند (وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس سر انجام و عاقبت كار آنها را چنين بيان مىكند كه: «ما براى كافران عذاب خواركنندهاى مهيا ساختهايم» (وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً).
شايد سرّ تعبير به «كافرين» آن باشد كه «بخل» غالبا از كفر سر چشمه مىگيرد، زيرا افراد بخيل، در واقع ايمان كامل به مواهب بىپايان پروردگار نسبت به نيكوكاران ندارند، و اين كه مىگويد: «عذاب آنها خواركننده است» براى اين است كه جزاى «تكبر» و «خود برتربينى» را از اين راه ببينند.
(آيه 38)- در اين آيه به يكى ديگر از صفات متكبران خود خواه اشاره كرده، مىفرمايد: «و آنها كسانى هستند كه اموال خود را براى نشان دادن به مردم (و كسب شهرت و مقام) انفاق مىكنند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند» (وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ).
و از آنجا كه هدف آنها جلب رضايت خالق نيست بلكه خدمت به خلق است، دائما در اين فكرند كه چگونه انفاق كنند تا بيشتر بتوانند از آن بهرهبردارى به سود خود نموده، و موقعيت خود را تثبيت كنند.
آنها شيطان را دوست و رفيق خود انتخاب كردند «و كسى كه شيطان قرين اوست بد قرينى براى خود انتخاب كرده» و سرنوشتى بهتر از اين نخواهد داشت (وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً).
از اين آيه استفاده مىشود كه رابطه «متكبران» با «شيطان و اعمال شيطانى» يك رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى.
-
RE: سوره نساء
(آيه 39)- در اين آيه به عنوان اظهار تأسف به حال اين عده مىفرمايد: «چه مىشد اگر آنها (از اين بيراههها باز مىگشتند و) ايمان به خدا و روز رستاخيز مىآوردند و از مواهبى كه خداوند در اختيار آنها گذاشته با اخلاص نيت و فكر پاك به بندگان خدا مىدادند» و از اين راه براى خود كسب سعادت و خوشبختى دنيا و آخرت مىكردند (وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ).
«و در هر حال خداوند از نيات و اعمال آنها باخبر است» و بر طبق آن به آنها جزا و كيفر مىدهد» (وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً).
( (40)- اين آيه به افراد بىايمان و بخيل كه حال آنها در آيات قبل گذشت مىگويد: «خداوند حتى به اندازه سنگينى ذرهاى ستم نمىكند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ).
«ذرّه» در اصل به معنى مورچههاى بسيار كوچكى است كه به زحمت ديده مىشود، ولى تدريجا به هر چيز كوچكى ذرّه گفته شده است، و امروز به «اتم» كه كوچكترين جزء اجسام است نيز ذرّه گفته مىشود. و از آنجا كه «مثقال» به معنى «سنگينى» است، تعبير «مثقال ذرّة» به معنى سنگينى يك جسم فوق العاده كوچك مىباشد.
سپس اضافه مىكند، خداوند تنها ستم نمىكند، بلكه «اگر كار نيكى انجام شود آن را مضاعف مىنمايد، و پاداش عظيم از طرف خود در برابر آن مىدهد» (وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً).
چرا خداوند ظلم نمىكند؟!
از آنجا كه ظلم و ستم معمولا يا بر اثر جهل است و يا احتياج و يا كمبودهاى روانى، كسى كه نسبت به همه چيز و همه كس عالم و از همه بىنياز و هيچ كمبودى در ذات مقدس او نيست، ظلم كردن در باره او ممكن نيست نه اين كه نمىتواند ظلم كند، بلكه در عين توانايى به خاطر اين كه حكيم و عالم است از ظلم كردن، خوددارى مىنمايد.