(آيه 6)- سپس به سراغ سرنوشت «قوم عاد» مىرود، قومى كه در سرزمين «احقاف» در شبه جزيره عرب يا يمن زندگى مىكردند قامتهائى طويل، اندامى قوى، شهرهائى آباد، زمينهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پيامبر آنها حضرت «هود» بود، آنها نيز طغيان و سركشى را به جائى رساندند كه خداوند با عذابى دردناك- كه شرح آن در همين آيات آمده است- طومار زندگى آنها را در هم پيچيد.
نخست مىفرمايد: «و اما قوم عاد با تندبادى طغيانگر و پر سر و صدا به هلاكت رسيدند» (و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتية).
(آيه 7)- سپس به توصيف ديگرى از اين تندباد كوبنده پرداخته، مىافزايد: « (خداوند) اين تندباد بنيان كن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت» (سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام حسوما).
نتيجه آن شد كه قرآن مىگويد: «و (اگر آنجا بودى) مىديدى كه آن قوم همچون تنههاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين تند باد روى زمين افتاده و هلاك شدهاند»! (فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجاز نخل خاوية).
چه تشبيه جالبى كه هم بزرگى قامت آنها را مشخص مىكند، و هم ريشه كن شدن آنها را، و هم تو خالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونهاى كه تندباد آنها را به آسانى جا به جا مىكرد.
(آيه 8)- و در اين آيه مىافزايد: «آيا كسى از آنها را باقى مىبينى»؟! (فهل ترى لهم من باقية).
آرى! امروز نه تنها اثرى از قوم عاد نيست كه از ويرانههاى شهرهاى آباد، و عمارتهاى پرشكوه، و مزارع سرسبز آنها نيز چيزى باقى نمانده است.
(آيه 9)- كجاست گوشهاى شنوا؟ بعد از ذكر گوشهاى از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام ديگرى همچون قوم «نوح» و قوم «لوط» مىرود تا از زندگى آنها درس عبرت ديگرى به افراد بيدار دل دهد.
مىفرمايد: «و فرعون و كسانى كه پيش از او بودند و همچنين اهل شهرهاى زير و رو شده [- قوم لوط] مرتكب گناهان بزرگ شدند» (و جاء فرعون و من قبله و المؤتفكات بالخاطئة).