-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 43)- در اينجا به دهمين صحنه يعنى آخرين بخش از آيات مربوط به داستان پر ماجراى موسى (ع) مىرسيم، كه سخن از نزول احكام، و تورات مىگويد: يعنى زمانى كه دوران «نفى طاغوت» پايان گرفته، و دوران سازندگى و اثبات آغاز مىشود.
نخست مىفرمايد: «و ما به موسى كتاب آسمانى داديم بعد از آن كه اقوام قرون نخستين را هلاك كرديم (كتابى كه) براى مردم بصيرت آفرين بود، و مايه هدايت و رحمت تا متذكر شوند» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).
(آيه 44)- سپس به بيان اين حقيقت مىپردازد كه آنچه را در باره موسى و فرعون با تمام ريزه كاريهاى دقيق آن بيان كرديم، خود دليلى است بر حقانيت قرآن تو، چرا كه تو در اين صحنهها هرگز حاضر نبودى و اين ماجرا را با چشم نديدى بلكه اين لطف خدا بود كه اين آيات را براى هدايت مردم بر تو نازل كرد.
مىگويد: «و تو در جانب غربى نبودى هنگامى كه ما فرمان نبوت را به موسى داديم، و تو از شاهدان (اين ماجراها) محسوب نمىشدى» (وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
(آيه 45)- سپس مىافزايد: «ولى ما اقوامى را در اعصار مختلف خلق كرديم، و زمانهاى طولانى بر آنها گذشت» كه آثار انبيا از دلهايشان محو شد پس تو را با كتاب آسمانيت فرستاديم (وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ).
«تو هرگز در ميان مردم مدين اقامت نداشتى تا (از وضع آنان آگاه باشى و) آيات ما را براى آنها [مشركان مكّه] بخوانى» (وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا).
«ولى ما بوديم كه تو را فرستاديم» و اين آيات را در اختيارت قرار داديم (وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ).
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 46)- باز براى تأكيد همين معنى مىافزايد: «تو در كنار طور نبودى زمانى كه ما ندا داديم» و فرمان نبوّت را به نام موسى صادر كرديم (وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا).
«ولى اين رحمتى از سوى پروردگارت بود (كه اين اخبار را در اختيار تو نهاد) تا به وسيله آن قومى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذار كنندهاى براى آنها نيامده است شايد متذكر شوند» (وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).
(آيه 47)- هر روز به بهانهاى از حق مىگريزند! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از ارسال پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان انذار كننده و بيم دهنده بود در اين آيه به لطفى كه بر وجود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مترتب است اشاره كرده، مىگويد: «هر گاه ما (پيش از فرستادن پيامبرى) آنها را به خاطر اعمالشان مجازات مىكرديم، مىگفتند: پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى تا آيات تو را پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم» اگر به خاطر اين نبود مجازات آنها به جهت اعمال و كفرشان حتى نياز به ارسال پيامبر نداشت (وَ لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
در حقيقت آيه اشاره به اين نكته است كه راه حق روشن است، و هر عقلى حاكم به بطلان شرك و بت پرستى است، و زشتى بسيارى از اعمال آنها همچون مظالم و ستمها از مستقلات حكم عقل مىباشد.
(آيه 48)- سپس به بهانه جوئيهاى آنها اشاره مىكند كه آنها بعد از ارسال رسل نيز دست از بهانه گيرى بر نداشتند، و باز به راههاى انحرافى خود ادامه دادند.
مىگويد: «پس هنگامى كه حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند: چرا به اين پيامبر مثل همان چيزى كه به موسى داده شد اعطا نگرديده است»؟! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى).
چرا عصاى موسى در دست او نيست؟ چرا يد بيضا ندارد؟ چرا دريا براى او شكافته نمىشود؟ چرا دشمنانش غرق نمىشوند؟ چرا و چرا؟! ...
قرآن به پاسخ اين بهانه جويىها پرداخته، مىگويد: «مگر (بهانه جويانى همانند اينها) معجزاتى را كه در گذشته به موسى داده شده انكار نكردند»؟! (أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى مِنْ قَبْلُ).
«گفتند: اين دو (موسى و هارون) دو نفر ساحرند كه دست به دست هم دادهاند (تا ما را گمراه كنند) و گفتند: ما به هر كدام از آنها كافريم»! قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 49)- به هر حال مشركان لجوج اصرار داشتند كه چرا پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و سلّم معجزاتى همچون موسى نداشته است؟ و از سوى ديگر نه به گفتهها و گواهى تورات در باره علائم پيامبر صلى اللّه عليه و سلّم اعتماد مىكردند، و نه به قرآن مجيد و آيات پرعظمتش.
لذا قرآن، روى سخن را به پيامبر صلى اللّه عليه و سلّم كرده، و مىگويد: «بگو: اگر شما راست مىگوييد (كه اين دو كتاب از سوى خدا نيست) كتابى روشنتر و هدايتبخشتر از آنها از سوى خدا بياوريد تا من از آن پيروى كنم قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ.
اگر چيزى در دست پيامبر اسلام جز اين قرآن نبود براى اثبات حقانيت دعوتش كفايت مىكرد، ولى آنها حق طلب نيستند بلكه مشتى بهانهجويانند.
(آيه 50)- سپس اضافه مىكند: «اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرند بدان كه آنان از هوسهاى خود پيروى مىكنند»! فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ.
«و آيا گمراهتر از آن كسى كه پيروى هواى نفس خويش كرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته كسى پيدا مىشود»؟ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ.
«مسلما خداوند قوم ستمگر را هدايت نمىكند»! إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.
در روايات متعددى آيه فوق به كسانى تفسير شده است كه امام و رهبر الهى را نپذيرفتهاند و تنها به آراى خويش تكيه مىكنند.
اين روايات در حقيقت از قبيل مصداق روشن است و به تعبير ديگر انسان نيازمند به هدايت الهى است، اين هدايت گاهى در كتاب آسمانى منعكس مىشود، و گاه در وجود پيامبر و سنّت او، و گاه در اوصياى معصومش، و گاه در منطق عقل و خرد.
مهم آن است كه انسان در خط هدايت الهى باشد و نه هواى نفس، تا بتواند از اين انوار هدايت بهرهمند گردد.
-
RE: سوره قصص [28]
آيه 51-
شأن نزول
: در مورد نزول اين آيه و چهار آيه بعد از آن روايات گوناگونى نقل شده كه قدر مشترك همه آنها ايمان آوردن گروهى از علماى يهود و نصارى و افراد پاكدل به آيات قرآن و پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و سلّم است.
از جمله: از «سعيد بن جبير» نقل شده كه: اين آيات در باره هفتاد نفر از كشيشهاى مسيحى نازل شده كه «نجاشى» آنها را براى تحقيق از «حبشه» به «مكّه» فرستاد، هنگامى كه پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و سلّم سوره يس را براى آنها تلاوت كرد اشك شوق ريختند و اسلام آوردند.
تفسير:
حق طلبان اهل كتاب به قرآن تو ايمان مىآورند! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بهانههايى بود كه مشركان براى عدم تسليم در مقابل حقايق قرآن مطرح مىكردند، در اينجا از دلهاى آمادهاى سخن مىگويد كه با شنيدن اين آيات، حق را پيدا كرده و به آن سخت وفادار ماندند، و جان و دل تسليم آن شدند، در حالى كه قلبهاى تاريك جاهلان متعصب كمترين اثرى از خود نشان نداد! مىفرمايد: «و ما آيات قرآن را يكى بعد از ديگرى براى آنها آورديم شايد متذكر شوند» وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.
(آية 52)- ولى «كسانى كه قبلا كتاب آسمانى به آنها دادهايم (از يهود و نصارى) به آن [قرآن] ايمان مىآورند» الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ. چرا كه آن را هماهنگ با نشانههايى مىبينند كه در كتب آسمانى خود يافتهاند.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 53)- سپس مىافزايد: «و هنگامى كه (اين آيات) بر آنها خوانده مىشود مىگويند: به آن ايمان آورديم، اينها مسلما حق است، و از سوى پروردگار ما است، وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا.
سپس اضافه مىكند: نه تنها امروز تسليم سخنان پروردگاريم كه «ما پيش از اين هم مسلمان بوديم» (إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ).
(آيه 54)- سپس قرآن به پاداش عظيم اين گروه تقليد شكن و حق طلب پرداخته چنين مىگويد: «آنها كسانى هستند كه اجر و پاداششان را به خاطر صبر و شكيبائيشان دو بار دريافت مىدارند»! (أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا).
يك بار به خاطر ايمان به كتاب آسمانى خودشان كه به راستى نسبت به آن وفادار و پايبند بودند، و يك بار هم به خاطر ايمان آوردن به پيامبر اسلام، پيامبر موعودى كه كتب پيشين از او خبر داده بود.
سپس به يك رشته از اعمال صالح آنها كه هر يك از ديگرى ارزندهتر است اشاره مىكند اين اعمال عبارتند از «دفع سيئات به وسيله حسنات» «انفاق از نعمتهاى الهى» و «بر خورد بزرگوارانه با جاهلان» كه به انضمام «صبر و شكيبايى» كه در جمله قبل آمد، چهار صفت ممتاز مىشود.
نخست مىگويد: «آنها به وسيله نيكيها، بديها را دفع مىكنند» (وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ).
ديگر اين كه: «از آنچه به آنان روزى دادهايم انفاق مىكنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).
نه تنها از اموال و ثروتشان كه از علم و دانش و نيروى فكرى و جسمى و وجاهت اجتماعيشان كه همه مواهب و روزيهاى الهى است در راه نيازمندان مىبخشد.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 55)- و بالاخره آخرين امتياز عملى آنان اين است كه: «هر گاه سخن لغو و بيهودهاى را بشنوند از آن روى مىگردانند» (وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ).
هرگز «لغو» را با «لغو» پاسخ نمىگويند، و جهل را با جهل جواب نمىدهند، بلكه به بيهوده گويان «مىگويند: اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان»! (وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ).
سپس مىافزايد: آنها با جاهلان بيهوده گو و كسانى كه با سخنان موذيانه سعى مىكنند اعصاب افراد با ايمان و نيكو كار را در هم بريزند، وداع مىگويند و گفتارشان اين است: «سلام بر شما ما طالب جاهلان نيستيم»! (سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ).
ما نه اهل زشت گويى و جهل و فساديم، و نه خواهان آن، ما خواهان دانشمندان روشن ضمير و علماى عامل و مؤمنان راستين هستيم.
آرى! اين بزرگوارانند كه مىتوانند رسالت ايمان را در خود پذيرا شوند و در برابر انواع ناملايمات براى رسيدن به سر منزل ايمان مقاومت به خرج دهند.
(آيه 56)- هدايت تنها به دست خداست! اين آيه پرده از روى اين حقيقت بر مىدارد كه: «تو نمىتوانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى، ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مىكند، و او از هدايت يافتگان آگاهتر است» (إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).
منظور از هدايت در اينجا «ارائه طريق» نيست، چرا كه ارائه طريق كار اصلى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است و بدون استثناء راه را به همه نشان مىدهد، بلكه منظور از هدايت در اينجا «ايصال به مطلوب» و رسانيدن به سر منزل مقصود است.
به هر حال اين آيه يك نوع دلدارى براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه به اين واقعيت توجه كند نه اصرار بر شرك از ناحيه گروهى از بت پرستان مكّه بىدليل است، و نه ايمان مخلصانه مردم حبشه يا نجران و امثال سلمانها و بحيراها. و هرگز از عدم ايمان گروه اول نگرانى به خود راه ندهد.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 57)- در اين آيه سخن از كسانى مىگويد كه در دل به حقانيت اسلام معترف بودند ولى روى ملاحظات منافع شخصى، حاضر به قبول ايمان نبودند مىفرمايد: «آنها گفتند: ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم (و از آن پيروى كنيم) ما را از سر زمينمان مىربايند»! (وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا).
اين سخن را كسانى مىگويند كه قدرت پروردگار را ناچيز مىشمرند و نمىدانند چگونه او يارانش را يارى و دشمنانش را در هم مىشكند.
لذا قرآن در پاسخ آنها چنين مىگويد: «آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات هر چيزى (از هر شهر و ديارى) به سوى آن آورده مىشود رزقى است از جانب ما»؟! أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا.
«ولى بيشترشان نمىدانند» وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.
خداوندى كم هسرزمين شورهزار و سنگلاخ بىآب و درختى را حرم امن قرار داد، و آنچنان دلها را متوجه آن ساخت كه بهترين محصولات از نقاط مختلف جهان را به سوى آن مىآورند، قدت خود را بهخوبى نشان داده است.
بنابراين چگونه ممكن است خداوند بعد از اسلام شما را از آن محروم سازد، دل قوى داريد و ايمان بياوريد.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 58)- دلبستگيهاى دنيا شما را نفريبد! در آيات گذشته سخن از اين بود كه بعضى از كفّار متوسل به اين عذر مىشدند كه اگر ما ايمان بياوريم، عرب به ما حمله مىكند و ما را از سرزمينمان بيرون مىراند.
در اينجا دو پاسخ ديگر به آن داده شده است.
نخست مىفرمايد: به فرض كه شما ايمان را نپذيرفتيد ود ر سايه كفر و شرك زندگى مرفّه و مادّى پيدا كرديد، اما فراموش نكنيد: «ما بسيارى از شهرهايى را كه مست و مغرور نعمت و زندگى مرفّه بودند نابودشان كرديم» وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَها.
آرى! غرور نعمت آنها را به طغيان دعوت كرد، و طغيان سر چشمه ظلم و بيدادگرى شد، و ظلم ريشه زندگانى آنها را به آتش كشيد.
«پس اين خانهها و ديار آنهاست كه بعد از آنان جز مدت قليلى كسى در آن سكونت نكرد، فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا.
آرى! شهرها و خانههاى ويران آنها همچنان خالى و خاموش و بدون صاحب مانده است و اگر كسانى به سراغ آن آمدند افراد كم و در مدت كوتاهى بود.
«و ما وارث آنها بوديم»! وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثِينَ.
جمله فوق اشارهاى است به مالكيت حقيقى خداوند نسبت به همهچيز، كه اگر مالكيت اعتبارى بعضى اشيا را موقتا به بعضى انسانها واگذار كند، چيزى نمىگذرد كه همه زائل مىگردد و او وارث همگان خواهد بود.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 59)- اين آيه در حقيقت جواب سؤال مقدرى است و آن اين كه: اگر چنين است كه خداوند طغيانگران را نابود مىكند، پس چرا مشركان مكّه و حجاز كه طغيانگرى را به حد اعلا رسانيده بودند و جهل و جنايتى نبود كه مرتكب نشوند با عذابش نابود نكرد.
قرآن مىگويد: «و پروردگار تو هرگز شهرها و آباديها را هلاك نمىكرد تا اين كه در كانون و مركز آنها پيامبرى بفرستد كه آيات ما را بر آنان بخواند» وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا.
آرى، تا اتمام حجت نكنيم و پيامبران را با دستورات صريح نفرستيم مجازات نخواهيم كرد.
تازه بعد از اتمام حجت مراقب اعمال آنها هستيم، اگر ظلم و ستمى از آنها سر زد و مستوجب عذاب شدند مجازاتشان مىكنيم «و ما هرگز شهرهاى را هلاك نمىكرديم مگر آنكه اهلش ظالم و ستمگر باشند» وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ.
(آيه 60)- اين آيه پاسخ سومى است براى گفتار بهانهجويانى كه مىگفتند:
اگر ايمان بياوريم عرب بر ما هجوم مىكند و زندگانى ما را به هم مىريزد.
قرآن مىگويد: آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنيا و زينت آن است» وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها.
«ولى آنچه نزد خداست (از نعمتهاى بىپايان جهان ديگر، و مواهب معنويش در اين دنيا) بهتر و پايدارتر است» وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى.
چرا كه تمام نعمتهاى مادى دنيا داراى عوارض ناگوار و مشكلات گوناگونى است و هيچ نعمت مادى خالص از ضرر و خطر يافت نمىشود.
بهعلاوه نعمتهايى كه در نزد خود است به خاطر جاودانگى آنها و زود گذر بودن مواهب اين دنيا قابل مقايسه با متاع دنيا نيست، بنابراين هم بهتر و هم پايدارتر است.
به اين ترتيب در يك مقايسه ساده هر انسان عاقلى مىفهمد كه نبايد آن را فداى اين كرد، لذا در پايان آيه مىفرمايد: «آيا انديشه نمىكنيد»؟! (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 61)- در آيات گذشته سخن از كسانى بود كه به خاطر تمتع و بهره گيرى از نعمتهاى دنيا كفر را بر ايمان و شرك را بر توحيد ترجيح دادهاند، در اينجا وضع اين گروه را در قيامت در برابر مؤمنان راستين مشخص مىكند.
نخست با يك مقايسه كه به صورت استفهام مطرح شده، وجدان همگان را به داورى مىطلبد و مىگويد: «آيا كسى كه به او وعده نيك دادهايم، و به آن خواهد رسيد همانند كسى است كه متاع زندگى دنيا به او دادهايم سپس روز قيامت (براى حساب و جزا) از احضار شدگان خواهد بود»؟ (أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ).
(آيه 62)- و به دنبال اين سخن، صحنههاى رستاخيز را در برابر كفار مجسّم مىكند صحنههايى كه از تصورش مو بر بدن راست مىشود و اندام را به لرزه در مىآورد.
مىگويد: «روزى را (به خاطر بياوريد) كه خداوند آنها را ندا مىدهد و مىگويد: كجا هستند همتايانى كه براى من مىپنداشتيد»؟! (وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
اين سؤال يك نوع سر زنش و مجازات است.
(آيه 63)- اما به جاى اين كه آنها به پاسخ پردازند معبودهايشان به سخن در مىآيند و از آنها اظهار تنفر و بيزارى مىكنند، زيرا مىدانيم معبودان گاه بتهاى سنگ و چوبى بودند، و گاه مقدسينى همچون فرشتگان و مسيح، و گاه جن و شياطين، در اينجا گروه سوم به سخن مىآيند كه سخن آنها را در اين آيه مىخوانيم:
«گروهى (از معبودان) كه فرمان عذاب در باره آنها مسلم شده، مىگويند:
پروردگارا! ما اينها [عابدان] را گمراه كرديم (آرى) ما آنها را گمراه كرديم همان گونه كه خودمان گمراه شديم (ولى آنها به ميل خويش به دنبال ما آمدند) ما (از آنها) به سوى تو بيزارى مىجوييم، آنان در حقيقت ما را نمىپرستيدند بلكه هواى نفس خود را پرستش مىكردند! (قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ).