-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 64)- به دنبال سؤالى كه از آنها در باره معبودهايشان مىشود و آنها در پاسخ عاجز مىمانند، به آنان «گفته مىشود: شما معبودهايتان را (كه شريك خدا مىپنداشتيد) بخوانيد» تا به يارى شما بر خيزند! (وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ).
آنها با اين كه مىدانند در آنجا كارى از دست معبودان ساخته نيست، بر اثر شدت وحشت و يا به خاطر اطاعت فرمان خدا دست تقاضا به سوى معبودانشان دراز مىكنند و «آنها را به كمك مىخوانند» (فَدَعَوْهُمْ).
ولى پيداست «جوابى به آنها نمىدهند» و دعوت آنها را لبيك نمىگويند (فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ).
در اين هنگام است كه «عذاب الهى را در برابر چشم خود مىبينند» (وَ رَأَوُا الْعَذابَ).
«و آرزو مىكنند كه اى كاش هدايت يافته بودند» (لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ).
چرا كه هر دست و پايى در آنجا كنند جز ناكامى و رسوايى نتيجهاى نخواهد داشت، چون تنها راه نجات ايمان و عمل صالح بوده كه آنها فاقد آنند.
(آيه 65)- به دنبال سؤال از معبودهاى آنها، سؤال ديگرى از عكس العمل آنان در برابر پيامبران مىشود، مىفرمايد: «و روزى را (به خاطر بياوريد) كه خداوند آنها را ندا مىدهد و مىگويد: چه پاسخى به پيامبران (من) گفتيد»؟! (وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ).
و مسلما آنها پاسخى ندارند، آيا بگويند دعوت آنها را اجابت كرديم كه اين دروغ است و دروغ در آن صحنه خريدار ندارد؟ يا بگويند تكذيبشان كرديم، به آنها تهمت زديم، ساحرشان ناميديم مجنونشان خوانديم؟! بر ضد آنها دست به پيكار مسلحانه زديم. هر چه بگويند مايه بد بختى و رسوايى است!
(آيه 66)- لذا در اين آيه مىفرمايد: «در آن روز همه اخبار بر آنها پوشيده مىماند» و هيچ پاسخى براى گفتن در اختيار ندارند (فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ).
«حتى نمىتوانند از يكديگر سؤالى كنند» و پاسخى از هم بشنوند فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ.
و به اين ترتيب همه خبرها بر آنها پوشيده مىشود، هيچ پاسخى در برابر اين سؤال كمه جواب پيامبران را چه داديد پيدا نمىكنند.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 67)- و از آنجا كه روش قرآن اين است كه هميشه درها را به روى كافران و گنهكاران باز مىگذارد تا در هر مرحلهاى از فساد و آلودگى باشند بتوانند به راه حق برگردند، در اين آيه مىافزايد: «اما كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد اميد است از رستگاران باشد» فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ.
(آيه 68)- اين آيه در حقيقت دليلى است بر نفى شرك و بطلان عقيده مشركان، مىفرمايد: «و پروردگار تو هر چه را بخواهد خلق مىكند، و (هر چه را بخواهد) برمىگزيند» وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ.
آفرينش به دست اوست و تدبير و اختيار و گزينش نيز به اراده و فرمان اوست.
«آنها در برابر او اختيارى ندارند» ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ.
اختيار آفرينش با اوست، اختيار شفاعت به دست او، و اختيار ارسال پيامبران نيز به اراده اوست، خلاصه اختيار همه چيز بستگى به مشيت ذات پاك او دارد. با اين حال چگونه آنه راه شرك مىپويند و چگونه به سوى غير خدا مىروند؟! لذا در پايان آيه مىفرمايد: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از همتايانى كه براى او قائل مىشوند» سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ.
(آيه 69)- اين آيه كه سخن از علم گسترده خداوند مىگويد در حقيقت تأكيدى است و يا دليلى است براى آنچه در آيه قبل از اختيار و مشيت گسترده خداوند بيان شد.
مىفرمايد: «و پروردگار تو مىداند آنچه را سينههاشان پنهان مىدارد، و آنچه را كه آشكار مىكنند، وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ.
اين احاطه او بر همه چيز دليلى است بر اختيار او نسبت به همه چيز و ضمنا تهديدى است براى مشكان كه گمان نكنند خدا از نيات و توطئههاى آنها آگاه نيست.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 70)- اين كه در حقيقت، حكم نتيجهگيرى و توضيح براى آيات گذشته در زمينه نفى شرك دارد، چهار وصف از اوصاف الهى را منعكس مىكند كه همه فرع بر خالقيت و مختار بودن اوست.
نخست مىگويد: «و او خدايى است كه معبودى جز وى نيست، وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ.
بنابراين آنها كه به بهانه شفاعت و مانند آن دست به دامن بتها مىزنند، سخت در اشتباهند.
ديگر اين كه تمام نعمتها چه در اين جهان و چه در آن جهان همه از ناحية اوست، و اين لازمه خالقيت مطلقة او مىباشد، لذا مىافزايد: «هر حمد و ستايشى براى اوست در اين جهان و جهان ديگر» لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى وَ الْآخِرَةِ.
سوم اين كه: «حاكميت (نيز) از آن اوست، وَ لَهُ الْحُكْمُ.
بديهى است وقتى خالق و مختار او باشد، حاكميت تكوين و تشريع نيز در اختيار او خواهد بود.
چهارم اين كه: «و همه شما (براى حساب و پاداش و كيفر) به سوى او بازگردانده مىشويد» وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.
اوست كه شما را آفريده، و اوست كه از اعمال شما آگاه است و اوست كه حاكم يوم الجزاء مىباشد، بنابراين حساب و جزاى شما نيز به دست او خواهد بود.
(آيه 71)- نعمت بزرگ روز و شب: در اينجا سخن از بخش عظيمى از مواهب الهى مىگويد كه هم دليلى است بر مسأله توحيد و نفى شرك- و از اين نظر بحث گذشته را تكميل مىكند- و هم نمونهاى است از نعمتهاى خداوند كه به خاطر آن شايسته حمد و ستايش است.
نخست به نعمت بزرگ نور و روشنايى روز كه مايه هر جنبش و حركت است اشاره كرده، مىفرمايد: «بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند شب را تا قيامت بر شما جاودان سازد آيا معبودى جز خدا مىتواند روشنايى براى شما بياورد؟ آيا نمىشنويد»؟! (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ).
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 72)- اين آيه سخن از نعمت «ظلمت و تاريكى» به ميان مىآورد، مىفرمايد: «بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند چه معبودى غير از اللّه است كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمىبينيد»؟! (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
(آيه 73)- و در اين آيه كه در حقيقت نتيجه گيرى از دو آيه قبل است مىفرمايد: «و از رحمت الهى است كه براى شما شب و روز قرار داد، تا از يك سو در آن آرامش پيدا كنيد، و از سوى ديگر براى تأمين زندگى و بهره گيرى از فضل خداوند تلاش كنيد، و شايد شكر نعمت او را به جا آوريد» (وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
آرى! گستردگى دامنه رحمت خدا ايجاب مىكند كه تمام وسائل حيات شما را تأمين كند.
(آيه 74)- بار ديگر پس از ذكر گوشهاى از دلائل توحيد و ابطال شرك به سراغ همان سؤالى مىرود كه در آيات گذشته نيز مطرح شده بود.
مىفرمايد: «روزى را (به خاطر بياوريد) كه خداوند آنها را ندا مىدهد و مىگويد كجايند شريكانى كه براى من مىپنداشتيد»؟! (وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
(آيه 75)- در اين آيه مىفرمايد: در آن روز «از هر امتى گواهى بر مىگزينيم» (وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً).
سپس به مشركان بىخبر و گمراه «مىگوييم: دليل خود را (بر شركتان) بياوريد»؟! (فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ).
اينجاست كه همه مسائل آفتابى مىشود «و آنها مىدانند كه حق براى خداست» (فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ).
«و تمام آنچه را افترا مىبستند از (نظر) آنها گم خواهد شد»! (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
اين گواهان به قرينه آيات ديگر قرآن، همان پيامبرانند كه هر پيامبرى گواه امت خويش است، و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه خاتم انبياست گواه بر همه انبيا و امتها.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 76)- ثروتمند خود خواه بنى اسرائيل: سر گذشت عجيب موسى و مبارزه او با فرعون در بخشى از آيات اين سوره مشروحا گذشت.
در اين بخش از آيات اين سوره سخن از در گيرى ديگر بنى اسرائيل با مردى ثروتمند و سر كش از خودشان به نام قارون به ميان مىآورد.
معروف است كه او از بستگان نزديك موسى (ع) بود، و از نظر اطلاعات و آگاهى از تورات معلومات قابل ملاحظهاى داشت، نخست در صف مؤمنان بود، ولى غرور ثروت او را به آغوش كفر كشيد و به قعر زمين فرستاد، او را به مبارزه با پيامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرتانگيزش درسى براى همگان شد.
نخست مىگويد: «قارون از قوم موسى بود اما بر آنها ستم و ظلم كرد» (إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ).
علت اين بغى و ظلم آن بود كه ثروت سرشارى به دست آورده بود.
قرآن مىگويد: «ما آنقدر اموال و ذخائر و گنج به او داديم كه حمل خزائن او براى يك گروه زورمند، مشكل بود» (وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ).
ببينيم بنى اسرائيل به قارون چه گفتند؟
قرآن مىگويد: «به خاطر بياور زمانى را كه قومش به او گفتند: اين همه خوشحالى (آميخته با غرور و غفلت و تكبر) نداشته باش كه خدا شادى كنندگان مغرور را دوست نمىدارد» (إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ).
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 77)- بعد از اين نصيحت، چهار اندرز پرمايه و سرنوشت ساز ديگر به او مىدهند كه مجموعا يك حلقه پنجگانه كامل را تشكيل مىدهد.
نخست مىگويند: «در آنچه خدا به تو داده است سراى آخرت را جستجو كن، وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ.
اشاره به اين كه مال و ثروت بر خلاف پندار بعضى از كجانديشان، چيز بدى نيست، مهم آن است كه ببينيم در چه مسيرى بهكار مىافتد. و قارون كسى بود كه با داشتن آن اموال عظيم، قدرت كارهاى خير اجتماعى فراوان داشت ولى چه سود كه غرورش اجازة ديدن حقايق را به او نداد.
در نصيحت دوم افزودند: «و سهم و بهرهات را از دنيا فراموش مكن» وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا.
اين يك واقعيت است كه هر انسان سهم و نصيب محدودى از دنيا دارد، يعنى اموالى كه جذب بدن او، يا صرف لباس و مسكن او مىشود مقدار معينى است، و مازاد بر آن به هيچ وجه قابل جذب نيست.
مگر يك نفر چقدر مىتواند غذا بخورد؟ چه اندازه لباس بپوشد؟ چند مسكن و چند مركب مىتواند داشته باشد؟ و به هنگام مردن چند كفن با خود مىتواند ببرد؟ پس بقيه خواه و ناخواه سهم ديگران است و انسان امانتدار آنها! و چه زيبا فرمود: امير مؤمنان على عليه السّلام: «اى فرزند آدم! هر چه بيش از مقدار خوراكت به دست مىآورى خزانهدار ديگران در مورد آن خواهى بود»! سومين اندرز اين كه: «همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده است تو هم نيكى كن» وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ.
و به تعبير ديگر همانگونه كه خدا به تو بخشيده است به ديگران ببخش.
بالاخره چهارمين اندرز اين كمه: نكند كه اين امكانات مادى تو را بفريبد و آن را در راه فساد و افساد بهكار گيرى! «هرگز فساد در زمين مكن كه خدا مفسدان را دوست ندارد» وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ.
اين نيز يك واقعيت است كه بسيارى از ثروتمندان ب ايمان گاه بر اثر جنون افزونطلبى و گاه براى برترىجويى دست به فساد مىزنند جامعه را به محروميت و فقر مىكشانند همهچيز را در انحصار خود مىگيرند.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 78)- اكنون نوبت آن رسيده است كه ببينيم مرد ياغى و ستمگر بنى اسرائيل به اين واعظان دلسوز چه پاسخ گفت؟
قارون با همان حالت غرور و تكبرى كه از ثروت بىحسابش ناشى مىشد چنين «گفت: من اين ثروت را به وسيله دانشى كه نزد من است به دست آوردهام»! قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي.
اين مربوط به شما نيست كه من با ثروتم چگونه معامله كنم! در اينجا قرآن پاسخ كوبندهاى به قارون- و قارونها- مىدهد كه «آيا او نمىدانست خداوند اقوامى را قبل از او هلاك كرد كه از او نيرومندتر (و آگاهتر) و ثروتمندتر بودند»؟. أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً.
تو مىگويى آنچه دارى از طريق علم و دانشت دارى، اما فراموش كردى كه از تو عالمتر و نيرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند، آيا توانستند از چنگال مجازات الهى رهايى يابند؟
و در پايان آيه با يك جمله كوتاه و پرمعنى هشدار ديگرى به او مىدهد و مىفرمايد: به هنگام نزول عذاب الهى «مجرمان از گناهانشان سؤال نمىشوند» وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ اصلا مجالى براى پرسش و پاسخ نيست، عذابى است قاطع و دردناك و كوبنده و ناگهانى.
يعنى امروز آگاهان بنى اسرائيل به قارون نصيحت مىكنند و مجال انديشه و پاسخ به او مىدهند اما هنگامى كه اتمام حجت شد و عذاب الهى فرا رسيد، ديگر مجالى براى انديشه يا سخنان ناموزون و كبرآلود نيست، عذاب الهى همان و نابودى همان!
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 79)- جنون نمايش ثروت! معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعى از جنون مىشوند، يك شاخه آن «جنون نمايش ثروت» است، آنها از اين كه ثروت خود را به رخ ديگران بكشند لذت مىبرند، از اين كه سوار مركب راهوار گران قيمت خود شوند و از ميان پا برهنهها بگذرند و گرد و غبار بر صورت آنها بيفشانند و تحقيرشان كنند احساس آرامش خاطر مىكنند! به هر حال قارون از اين قانون مستثنى نبود، بلكه نمونه بارز آن محسوب مىشد، قرآن در يك جمله آن را بيان كرده، مىفرمايد: «پس قارون با تمام زينت خود در برابر قومش (بنى اسرائيل) ظاهر شد» (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ).
در اينجا- طبق معمول- مردم دو گروه شدند: اكثريت دنيا پرست كه اين صحنه خير كننده قلبشان را از جا تكان داد و آه سوزانى از دل كشيدند و آرزو كه اى كاش به جاى قارون بودند، حتى يك روز، و يك ساعت، و يك لحظه! چه زندگى شيرين و جذابى چه عالم نشاطانگيز و لذت بخشى؟
چنانكه قرآن مىگويد: «كسانى كه طالب زندگى دنيا بودند گفتند: اى كاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتيم»! (قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ).
«به راستى كه او بهره عظيمى (از نعمتها) دارد»! (إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ). آفرين بر قارون و بر اين ثروت سرشارش! چه جاه و جلالى؟
در حقيقت در اينجا كوره عظيم امتحان الهى داغ شد، از يك سو قارون در وسط كوره قرار گرفته، و بايد امتحان خيرهسرى خود را بدهد، و از سوى ديگر دنيا پرستان بنى اسرائيل در گردا گرد اين كوره قرار گرفتهاند.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 80)- ولى در مقابل اين گروه عظيم گروه اندكى عالم و انديشمند، پرهيزگار و با ايمان كه افق فكرشان از اين مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، كسانى كه شخصيت را با معيار زر و زور نمىسنجيدند، كسانى كه اين مغزهاى پوك را تحقير مىكردند آرى گروهى از آنها در آنجا بودند.
چنانكه قرآن مىگويد: «و كسانى كه علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند: واى بر شما! (چه مىگوييد؟) ثواب و پاداش الهى براى كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند بهتر است» (وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً).
و سپس افزودند: «اما جز صابران آن را دريافت نمىكنند» (وَ لا يُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ).
(آيه 81)- قارون با اين عمل، طغيان و سر كشى خود را به اوج رسانيد، ولى در تواريخ و روايات در اينجا ماجراى ديگرى نقل شده است كه نشانه نهايت بى شرمى قارون است و آن اين كه: روزى موسى (ع) به قارون گفت: خداوند به من فرمان داده كه زكات مالت را بگيرم، قارون سر باز زد، و براى تبرئه خويش به مبارزه با موسى (ع) برخاست و جمعى از ثروتمندان بنى اسرائيل را نيز با خود همراه ساخت.
يك فكر شيطانى به نظرش رسيد، گفت: بايد به سراغ زن بد كارهاى از فواحش بنى اسرائيل بفرستيم تا به سراغ موسى برود و او را متهم كند كه با او سر و سرّى داشته! به سراغ آن زن فرستادند او نيز اين پيشنهاد را پذيرفت، اين از يكسو.
از سوى ديگر قارون به سراغ موسى آمد و گفت: خوب است بنى اسرائيل را جمع كنى و دستورات خداوند را بر آنها بخوانى، موسى پذيرفت و آنها را جمع كرد.
گفت: خداوند به من دستور داده كه جز او را پرستش نكنيد، صله رحم به جا آوريد و چنين و چنان كنيد، و در مورد مرد زنا كار دستور داده است اگر زناى محصنه باشد، سنگسار شود! در اينجا گفتند: حتى اگر خود تو باشى! گفت: آرى! حتى اگر خود من باشم! در اينجا وقاحت را به آخرين درجه رساندند و گفتند: ما مىدانيم كه تو خود مرتكب اين عمل شدهاى و فورا به دنبال آن زن بد كاره فرستادند.
-
RE: سوره قصص [28]
موسى (ع) رو به او كرد و گفت: به خدا سوگندت مىدهم حقيقت را فاش بگو! زن بد كاره با شنيدن اين سخن تكان سختى خورد، لرزيد و منقلب شد و گفت: اكنون كه چنين مىگويى من حقيقت را فاش مىگويم، اينها از من دعوت كردند تو را متهم كنم، ولى گواهى مىدهم كه تو پاكى و رسول خدايى! سپس دو كيسه پولى را كه به او داده بودند نشان داد و گفتنيها را گفت.
موسى (ع) به سجده افتاد و گريست، در اينجا بود كه فرمان مجازات قارون زشت سيرت توطئهگر صادر شد.
چنانكه قرآن مجيد مىگويد: «ما او و خانهاش را در زمين فرو برديم» (فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ).
عجبا! فرعون در امواج نيل فرو مىرود، و قارون در اعمال زمين، آبى كه مايه حيات است مأمور نابودى فرعونيان مىشود، و زمينى كه مهد آرامش است گورستان قارون و قارونيان.
مسلم است كه در آن خانه، قارون تنها نبود، او و اطرافيانش، او و هم سنگرانش.
«و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمىتوانست خويشتن را يارى دهد»! (فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ).