-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 82)- اين آيه دگرگونى عجيب تماشاچيان ديروز را كه از مشاهده جاه و جلال قارون به وجد و سرور آمده بودند منعكس مىكند كه به راستى عجيب و آموزنده است، مىگويد: «و آنها كه ديروز آرزو داشتند كه به جاى او باشند (آنگاه كه صحنه فرو رفتن او و ثروتش را به قعر زمين ديدند) مىگفتند: واى بر ما! گويى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد گسترش مىدهد و بر هر كس بخواهد تنگ مىگيرد» و كليد آن تنها در دست اوست (وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ).
لذا در مقام شكر اين نعمت بر آمدند و گفتند: «اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمين فرو مىبرد»! (لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا).
«اى واى! مثل اين كه كافران هرگز رستگار نمىشوند» (وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ). الان حقيقت را با چشم خود مىبينيم، و نتيجه غرور و غفلت و سر انجام كفر و شهوت را.
(آيه 83)- نتيجه سلطه جويى و فساد در ارض: بعد از ذكر ماجراى تكان دهنده ثروتمند جنايتكار يعنى قارون، در اين آيه بيانى آمده است كه در حقيقت يك نتيجه گيرى كلى از اين ماجراست، مىفرمايد: آرى «اين سراى آخرت را (تنها) براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند» (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً).
آنچه سبب محروميت انسان از مواهب سراى آخرت مىشود در حقيقت همين دو است «برترى جويى» (استكبار) و «فساد در زمين» كه همه گناهان در آن جمع است.
لذا قرآن در پايان آيه مىفرمايد: «و عاقبت نيك براى پرهيز كاران است» (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ).
«عاقبت» به مفهوم وسيع كلمه، سر انجام نيك، پيروزى در اين جهان، بهشت و نعمتهايش در جهان ديگر است.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 84)- بعد از ذكر اين واقعيت كه سراى آخرت و نعمتهايش از آن سلطه جويان و مستكبران نيست بلكه مخصوص پرهيز كاران متواضع و حق طلب است، در اين آيه به بيان يك قانون كلى- كه آميزهاى است از «عدالت» و «تفضل» در مورد پاداش و كيفر- پرداخته، مىگويد: «كسى كه كار نيكى انجام دهد براى او پاداشى بهتر از آن است» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها).
اين همان مرحله «تفضل» الهى در باره نيكو كاران است يعنى خداوند همچون مردم تنگ چشم نيست كه به هنگام رعايت عدالت، سعى مىكنند مزد و پاداش درست به اندازه عمل باشد او گاهى چندين برابر از لطف بىكرانش پاداش عمل را مىدهد و حد اقل آن ده برابر است.
سپس به ذكر مجازات بد كاران پرداخته، مىگويد: «و به كسانى كه كارهاى بد انجام دهند، مجازات بد كاران جز (به مقدار) اعمالشان نخواهد بود» (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
و اين مرحله «عدل» پروردگار است، چرا كه ذرهاى بيش از آنچه انجام دادهاند كيفر نمىشوند.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 85)- شأن نزول: هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به قصد هجرت از «مكّه» به سوى مدينه مىآمد به سر زمين «جحفه» كه رسيد، به ياد موطنش «مكّه» افتاد، آثار اين شوق كه با تأثر و اندوه آميخته بود در چهره مباركش نمايان گشت.
در اينجا پيك وحى خدا جبرئيل نازل شد و پرسيد آيا به راستى به شهر و زادگاهت اشتياق دارى؟
پيامبر فرمود: آرى! جبرئيل عرض كرد: خداوند اين پيام را براى تو فرستاده: «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ) آن كس كه اين قرآن را بر تو فرض كرده است تو را به سر زمين اصليت باز مىگرداند.» و مىدانيم اين وعده بزرگ سر انجام تحقق يافت.
بنا بر اين آيه فوق يكى از پيشگوئيهاى اعجازآميز قرآن است كه چنين خبرى را بطور قطع و بدون هيچ قيد و شرط بيان كرده و بعد از مدت كوتاهى تحقق يافت.
تفسير: وعده بازگشت به حرم امن خدا- در شأن نزول آمد كه اين آيه طبق مشهور در سر زمين «جحفه» در مسير پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به سوى مدينه نازل شد، او مىخواهد به «يثرب» برود و آن را «مدينة الرسول» كند، اما با اين حال عشق و دلبستگى او به مكه سخت او را آزار مىدهد.
اينجاست كه نور وحى به قلب پاكش مىتابد و بشارت بازگشت به سر زمين مألوف را به او مىدهد، و مىگويد: «همان كسى كه قرآن را بر تو فرض كرد تو را به جايگاه و زادگاهت باز مىگرداند» (إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ).
غم مخور همان خدايى كه موسى را در طفوليت به مادرش باز گرداند، همان خدايى كه او را بعد از يك غيبت ده ساله از مصر به زادگاه اصليش باز گردانيد، همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مكه باز مىگرداند، و چراغ توحيد را با دست تو در اين سرزمين مقدس بر مىافروزد.
سپس مىافزايد در برابر خيره سرى مخالفان سر سخت «بگو: پروردگار من از همه بهتر مىداند چه كسى هدايت را (از سوى او) آورده، و چه كسى در ضلال مبين است» (قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
راه هدايت روشن است و گمراهى آنها آشكار، آنها بيهوده خود را خسته مىكنند، خدا به خوبى مىداند و دلهاى حق طلب نيز از اين واقعيت آگاه است.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 86)- اين آيه به يكى ديگر از بزرگترين نعمتهاى پروردگار به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرداخته، و مىگويد: «تو هرگز اين اميد را نداشتى كه اين كتاب (بزرگ آسمانى) به تو القاء گردد، لكن رحمت پروردگار تو چنين ايجاب كرد» (وَ ما كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ يُلْقى إِلَيْكَ الْكِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ).
سپس مىافزايد: اكنون به شكرانه اين نعمت بزرگ «هرگز از كافران پشتيبانى مكن» (فَلا تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ).
(آيه 87)- دو آيه پايان اين سوره تأكيدى است بر مسأله توحيد با تعبيرها و استدلالات گوناگون، توحيدى كه خمير مايه تمام مسائل دينى است.
در اين دو آيه چهار دستور به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داده شده و چهار توصيف از پروردگار به عمل آمده است، و مجموع بحثهايى را كه در آيات اين سوره آمده تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «نبايد (كفار) تو را از آيات خداوند بعد از آن كه بر تو نازل شد باز دارند» (وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آياتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ).
گر چه نهى متوجه كفار است، اما مفهومش عدم تسليم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در برابر كار شكنيها و توطئههاى آنهاست.
و به اين ترتيب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد هنگامى كه آيات الهى نازل شد بايد با قاطعيت روى آن بايستى و به سوى مقصد با قدمهاى محكم پيش بروى كه خدا همراه تو و پشتيبان تو است.
به دنبال اين دستور كه جنبه نفى داشت، دستور دوم را كه جنبه اثبات دارد صادر كرده، و مىگويد «و به سوى پروردگارت دعوت كن» (وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ).
خداوندى كه مالك تو و صاحب اختيار توست، و مربى و پرورش دهنده تو مىباشد.
سومين دستور بعد از دعوت به سوى اللّه، نفى هر گونه شرك و بت پرستى است، مىگويد: «و قطعا از مشركان مباش» (وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
كه راه توحيد آشكار است و نورانى، و رهروان آن بر صراط مستقيمند.
-
RE: سوره قصص [28]
(آيه 88)- بالاخره چهارمين دستور، تأكيد مجددى است بر نفى هر گونه شرك، مىفرمايد: «و هيچ معبود ديگرى را با خدا مخوان» (وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
اين دستورهاى پى در پى كه هر كدام ديگرى را تأكيد مىكند، اهميت مسأله توحيد را در برنامههاى اسلامى روشن مىسازد.
به دنبال اين دستورات چهارگانه، توصيفهاى چهار گانهاى از خدا مىكند، كه آنها نيز تأكيد پى در پى در مسأله توحيد است.
نخست مىگويد: «هيچ معبودى جز او نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«همه چيز جز ذات پاك او فانى و نابود مىشود» (كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ).
و هنگامى كه دانستيم تنها چيزى كه در اين عالم باقى مىماند ذات پاك خداست روشن مىشود هر چيز به نحوى با ذات پاك او پيوند و ارتباط داشته باشد از آن نظر فنا و هلاك براى او نيست.
«حكم و حاكميت (در جهان تكوين و تشريع) مخصوص ذات پاك اوست» (لَهُ الْحُكْمُ).
«و همه به سوى او باز گردانده مىشويد» (وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
توصيفهاى سه گانه اخير مىتواند دليلى بر اثبات توحيد و ترك هر گونه بت پرستى باشد كه در توصيف اول آمده است.
«پايان سوره قصص»