-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 76)- «هم شما و هم پدران پيشين شما» (أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ).
(آيه 77)- «همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالميان» (فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ). آرى همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتىناپذير.
(آيه 78)- سپس ابراهيم (ع) به توصيف پروردگار جهانيان و ذكر نعمتهاى معنوى و مادى او مىپردازد تا با مقايسه با بتها كه نه دعاى عابدان را مىشنوند، و نه سود و زيانى دارند مطلب كاملا روشن شود.
نخست از نعمت آفرينش و هدايت، شروع كرده، مىگويد: «او كسى است كه مرا آفريد، سپس هم او مرا هدايت مىكند» (الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ).
(آيه 79)- پس از بيان نخستين مرحله ربوبيت، يعنى هدايت بعد از آفرينش، به نعمتهاى مادى پرداخته، مىگويد: «و او كسى است كه مرا غذا مىدهد و سيراب مىكند» (وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ). آرى! من همه نعمتها را از او مىبينم، پوست و گوشت من، آب و غذاى من، همه از بركات اوست.
(آيه 80)- نه تنها در حال صحّتم مشمول نعمتهاى اويم، بلكه «هنگامى كه بيمار شوم اوست كه مرا شفا مىدهد» (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ).
با اين كه بيمارى نيز گاهى از ناحيه اوست، اما براى رعايت ادب در سخن، آن را به خود نسبت مىدهد.
(آيه 81)- سپس از مرحله زندگى دنيا پا را فراتر گذارده، به زندگى جاويدان در سراى آخرت مىپردازد تا روشن سازد كه من همه جا بر سر خوان نعمت او نشستهام نه فقط در دنيا كه در آخرت نيز هم.
مىگويد: «و او كسى است كه مرا مىميراند و بار ديگر زنده مىكند» (وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ).
آرى! هم مرگ من از اوست و هم بازگشت مجدد به زندگى از ناحيه اوست.
(آيه 82)- و هنگامى كه وارد عرصه محشر شوم، چشم اميدم به او دوخته شده چرا كه: «او كسى است كه طمع دارم گناهم را در روز جزا بيامرزد» (وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ).
بدون شك پيامبران معصومند و گناهى ندارند كه بخشوده شود، ولى چنانكه در گذشته هم گفتهايم گاهى حسنات نيكان، گناهان مقربان محسوب مىشود، و در مقام والاى آنان گاه انجام يك كار خوب نيز قابل باز خواست، چرا كه از كار نيكوترى جلوگيرى كرده، و لذا ترك اولايش مىنامند.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 83)- دعاهاى پر بار ابراهيم (ع): در اينجا دعاهاى ابراهيم و تقاضاهاى او از پيشگاه خدا شروع مىشود، گويى پس از دعوت آن قوم گمراه به سوى پروردگار، يك باره از آنها بريده و به درگاه خدا روى مىآورد.
نخستين تقاضايى كه از پيشگاهش مىكند اين است: «پروردگارا! به من علم و دانش و حق بينى مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق كن» (رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ).
آرى! ابراهيم (ع) قبل از هر چيز از خدا «شناخت عميق و صحيح» توأم با حاكميت تقاضا مىكند، چرا كه هيچ برنامه عملى بدون چنين زير بنايى امكانپذير نيست.
و به دنبال آن ملحق شدن به صالحين را از خدا تقاضا مىكند كه اشاره به جنبههاى عملى و به اصطلاح «حكمت عملى» است، در مقابل تقاضاى قبل كه ناظر به «حكمت نظرى» بود.
از آنجا كه نه حكمت داراى حد معينى است و نه صالح بودن، او تقاضا مىكند روز به روز به مراتب بالاتر و والاتر از علم و عمل برسد و پيوسته در اين راه گام بر دارد و به پيش برود.
(آيه 84)- بعد از اين دو تقاضا، درخواست مهم ديگرى با اين عبارت مىكند: «خداوندا! براى من در ميان امتهاى آينده لسان صدق و ذكر خير قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ).
آن چنان كن كه ياد من در خاطرهها بماند و خط و برنامه من در ميان آيندگان ادامه يابد، «اسوه» و الگويى باشم كه به من اقتدا كنند، و پايه گذار مكتبى باشم كه به وسيله آن راه تو را بياموزند، و در خط تو حركت كنند.
(آيه 85)- سپس افق ديد خود را از اين دنيا بر گرفته و متوجه سراى جاودانه آخرت مىكند و به دعاى چهارمى پرداخته، مىگويد: «خداوندا! مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده» (وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ).
بهشتى كه نعمتهاى معنوى و مادى در آن موج مىزند، نعمتهايى كه نه زوالى دارد، و نه ملالى، نعمتهايى كه براى ما حتى قابل درك نيست!
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 86)- در پنجمين دعا نظرش را متوجه عموى گمراهش كرده و طبق وعدهاى كه قبلا به او داده بود كه من براى تو استغفار مىكنم چنين مىگويد:
خداوند! «پدرم [- عمويم] را بيامرز كه او از گمراهان بود» (وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ).
(آيه 87)- سر انجام ششمين و آخرين دعاى خود را كه آن هم پيرامون روز باز پسين است اين چنين به پيشگاه خدا عرضه مىدارد: خداوندا! «مرا در روزى كه (مردم) بر انگيخته مىشوند رسوا مكن» (وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ).
اين تعبير از ناحيه ابراهيم (ع)، علاوه بر اين كه درس و سر مشقى است براى ديگران، نشانه نهايت احساس مسؤوليت و اعتماد بر لطف پروردگار است.
(آيه 88)- در آيه قبل اشاره كوتاهى به روز قيامت و مسأله معاد بود در اينجا ترسيم جامعى از چگونگى روز رستاخيز ضمن چندين آيه بيان شده، و مهمترين متاعى كه در آن بازار خريدار دارد و همچنين سر نوشت مؤمنان و كافران و گمراهان و لشكر شيطان باز گو شده است.
نخست مىگويد: روز رستاخيز «روزى است كه هيچ مال و فرزندانى سودى نمىدهد» (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ).
در حقيقت اين دو سرمايه مهم زندگى دنيا، اموال و نيروهاى انسانى در آنجا كمترين نتيجهاى براى صاحبانش نخواهد داشت.
بديهى است منظور مال و فرزندانى نيست كه در طريق جلب رضاى خدا به كار گرفته شده باشند.
(آيه 89)- سپس به عنوان استثناء بر اين سخن مىافزايد: «مگر كسى كه به حضور خدا بيايد در حالى كه قلب سليم (سالم از هر گونه شرك و كفر و آلودگى به گناه) داشته باشد» (إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ).
چه تعبير جامع و جالبى؟ تعبيرى كه هم ايمان خالص و نيت پاك در آن وجود دارد، و هم هر گونه عمل صالح، چرا كه چنين قلب پاكى، ثمرهاى جز عمل پاك نخواهد داشت.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 90)- سپس به شرح بهشت و دوزخ پرداخته چنين مىگويد: در آن هنگام «بهشت به پرهيز كاران نزديك مىگردد» (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ).
(آيه 91)- «و دوزخ براى گمراهان آشكار مىشود» (وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ).
اين در حقيقت قبل از ورود آنها به بهشت و دوزخ است كه هر يك از اين دو گروه منظره جايگاه خود را از نزديك مىبينند: مؤمنان مسرور و گمراهان وحشت زده مىشوند، و اين نخستين برنامههاى پاداش و كيفر آنهاست.
(آيه 92)- سپس به گفتگوهاى سرزنش بار و عتابآميزى كه در اين هنگام با اين گروه گمراه مىشود پرداخته چنين مىگويد: «و به آنها گفته مىشود: كجا هستند معبودهايى را كه پيوسته عبادت مىكرديد»؟ (وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).
(آيه 93)- «معبودهايى غير از خدا» (مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آيا آنها (در برابر اين شدايد و سختيها كه اكنون با آن رو برو هستيد) شما را يارى مىكنند»؟! (هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ).
يا مىتوانند كسى را به يارى شما دعوت كنند، و «يا كسى به يارى خود آنها مىآيد»؟ (أَوْ يَنْتَصِرُونَ).
ولى آنها جوابى در برابر اين سؤال ندارند و كسى هم چنين انتظارى از آنها ندارد.
(آيه 94)- «در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افكنده مىشوند» (فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ).
(آيه 95)- «و همچنين لشكريان ابليس عموما» (وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ).
در حقيقت اين سه گروه، بتها، و پرستش كنندگان بتها، و لشكريان شيطان كه دلالان اين گناه و انحراف بودند، همگى در دوزخ جمع مىشوند، اما با اين صورت كه آنها را يكى پس از ديگرى آن مىافكنند.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 96)- ولى سخن به اينجا پايان نمىگيرد بلكه به دنبال آن صحنهاى از نزاع و جدال اين سه گروه دوزخى را مجسم مىسازد:
«آنها در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، مىگويند» (قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ).
(آيه 97)- آرى! عابدان گمراه مىگويند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشكارى بوديم» (تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
(آيه 98)- «زيرا شما معبودان دروغين را با پروردگار عالميان برابر مىپنداشتيم»! (إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 99)- «اما هيچ كس ما را گمراه نكرد مگر مجرمان» (وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ).
همان مجرمانى كه رؤساى جامعه ما بودند و براى حفظ منافع خويش ما را به اين راه كشاندند و بد بخت كردند.
(آيه 100)- ولى افسوس كه امروز «شفاعت كنندگانى براى ما وجود ندارد» (فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 101)- «و نه دوست گرم و پر محبتى» كه بتواند ما را يارى كند (وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ).
خلاصه نه معبودان به شفاعت ما مىپردازند، آن چنانكه ما در دنيا مىپنداشتيم، و نه دوستان قدرت يارى ما را دارند.
(آيه 102)- اما به زودى متوجه اين واقعيت مىشوند كه نه تأسف در آنجا سودى دارد و نه آنجا دار عمل و جبران است، از اين رو، آرزوى بازگشت به دنيا مىكنند و مىگويند: «اى كاش بار ديگر (به دنيا) باز گرديم و از مؤمنان باشيم» (فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 103)- سر انجام در پايان اين بخش از سر گذشت ابراهيم همان دو آيه تكان دهنده را كه در پايان داستان موسى و فرعون آمده بود و در پايان داستان انبياء ديگر نيز در همين سوره خواهد آمد، تكرار مىفرمايد: «در اين ماجرا نشانه بزرگى است (بر عظمت و قدرت خدا و سر انجام دردناك گمراهان و پيروزى مؤمنان) اما بيشترشان مؤمن نبودند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ).
(آيه 104)- «و پروردگار تو پيروز و شكستناپذير و رحيم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ).
تكرار اين جملهها دلدارى مؤثرى است براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان اندك در آن روز، و همچنين اقليتهاى مؤمن در هر عصر و زمان تا از اكثريت گمراه وحشت نكنند و به عزّت و رحمت الهى دلگرم باشند و هم تهديدى است براى گمراهان و اشارهاى است به اين كه اگر مهلتى به آنها داده مىشود، نه از جهت ضعف است بلكه به خاطر رحمت است.
(آيه 105)- قرآن بعد از پايان ماجراى ابراهيم سخن از قوم نوح به عنوان يك ماجراى آموزنده ديگر به ميان مىآورد.
نخست مىگويد: «قوم نوح، رسولان را تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ).
چرا كه همه پيامبران از نظر اصول يكى بودند و تكذيب نوح تكذيب همه رسولان محسوب مىشد.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 106)- سپس به اين فراز از زندگى او كه شبيه فرازهايى است كه در گذشته از ابراهيم و موسى نقل شد اشاره كرده، مىگويد: به خاطر بياور «هنگامى را كه برادرشان نوح به آنها گفت: آيا پرهيز كارى پيشه نمىكنيد» (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
تعبير به «برادر» تعبيرى است كه نهايت پيوند محبتآميز را بر اساس مساوات و برابرى مشخص مىكند و به همه رهبران راه حق الهام مىبخشد كه بايد در دعوت خود نهايت محبت و صميميت توأم با دورى از هر گونه تفوق طلبى را رعايت كنند، تا دلهاى رميده جذب آيين حق گردد.
(آيه 107)- پس از دعوت به تقوا كه خمير مايه هر گونه هدايت و نجات است اضافه مىكند: «من براى شما فرستاده امينى هستم» (إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ).
(آيه 108)- «تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد» كه اطاعت من اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
(آيه 109)- دگر بار نوح به دليل ديگرى بر حقانيت خود، تمسك مىجويد، دليلى كه زبان بهانه جويان را كوتاه مىسازد، مىگويد: «و من از شما در برابر اين دعوتم مزدى نمىطلبم» (وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 110)- باز به دنبال اين جمله همان جملهاى را مىگويد كه بعد از تأكيد بر رسالت و امانت خويش بيان كرده بود، مىگويد: «پس تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نماييد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
(آيه 111)- اما مشركان لجوج و مستكبران خيره سر هنگامى كه راههاى بهانهجويى را به روى خود مسدود ديدند، به اين مسأله چسبيدند و «گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه افراد پست و بىارزش از تو پيروى كردهاند»؟! (قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ).
درست است آنها در اين تشخيص صائب بودند كه پيشوا را بايد از طريق پيروان شناخت، ولى اشتباه بزرگشان اين بود كه آنها مفهوم و معيار شخصيت را گم كرده بودند، آنها معيار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مركب زيبا و گران قيمت قرار داده بودند، و از پاكى و تقوا و حق جويى و صفات عالى انسانيت كه در طبقات كم در آمد بسيار بود و در اشراف بسيار كم، غافل بودند.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 112)- ولى نوح آنها را در اينجا فورا خلع سلاح كرد و «گفت: (وظيفه من دعوت همگان به سوى حق و اصلاح جامعه است) من چه مىدانم آنها چه كارى داشتهاند»؟! (قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
گذشته آنها هر چه بوده گذشته، مهم امروز است كه دعوت رهبر الهى را «لبيك» گفتهاند و در مقام خود سازى بر آمدهاند.
(آيه 113)- اگر آنها در گذشته كار خوب يا بدى كردهاند «حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مىفهميديد» و درك و تشخيص مىداشتيد (إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ).
(آيه 114)- آنچه وظيفه من است اين است كه من پر و بال خود را براى همه حق جويان بگشايم «و من هرگز ايمان آورندگان را طرد نخواهم كرد» (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 115)- تنها وظيفه من اين است كه مردم را انذار كنم «من تنها انذار كنندهاى آشكارم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ).
هر كس اين هشدار مرا بشنود و از راه انحراف به صراط مستقيم، باز گردد پيرو من است، هر كه باشد و در هر وضع مادى و شرايط اجتماعى.
(آيه 116)- نجات نوح و غرق مشركان خود خواه: عكس العمل اين قوم گمراه و لجوج در برابر نوح همان بود كه همه زور گويان در طول تاريخ داشتند، و آن تكيه بر قدرت و زور و تهديد به نابودى بود «گفتند: اى نوح (بس است) اگر از اين سخنان خوددارى نكنى (و فضاى جامعه ما را با گفتگوهايت تلخ و تاريك سازى) بطور قطع سنگباران خواهى شد»! (قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ).
(آيه 117)- «نوح» كه مىبيند اين دعوت مستمر و طولانى با اين منطق روشن و با آن همه صبر و شكيبايى جز در عده قليلى تأثير نگذارده، سر انجام شكايت به درگاه خدا مىبرد و ضمن شرح حال خود تقاضاى جدايى و نجات از چنگال اين ستمگران بىمنطق مىكند.
«عرض كرد: پروردگارا! قوم من مرا تكذيب كردند» (قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 118)- سپس عرض مىكند: اكنون كه هيچ راهى براى هدايت اين گروه باقى نمانده «پس ميان من و آنها جدايى بيفكن» و ميان ما خودت داورى كن (فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً).
سپس اضافه مىكند: «و من و مؤمنانى را كه با من هستند نجات ده» (وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 119)- در اينجا رحمت خداوند به يارى نوح و مجازات دردناكش به سراغ تكذيب كنندگان آمد چنانكه مىفرمايد: «ما او و تمام كسانى را كه با او بودند در آن كشتى كه پر (از انسان و انواع حيوانات) بود رهايى بخشيديم» (فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ).
(آيه 120)- «سپس بقيه را غرق و نابود كرديم» (ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ).
(آيه 121)- و در پايان اين سخن، همان مىگويد كه در پايان ماجراى موسى (ع) و ابراهيم (ع) بيان كرد.
مىفرمايد: «در ماجراى نوح (و دعوت پيگير و مستمر او، صبر و شكيبائيش، و سر انجام غرق و نابودى مخالفانش) آيت و نشانهاى است» براى همگان (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً).
«هر چند اكثر آنها ايمان نياوردند» (وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ).
بنا بر اين تو اى پيامبر! از اعراض و سر سختى مشركان قومت نگران مباش، ايستادگى به خرج ده! كه سر نوشت تو و يارانت سر نوشت نوح و ياران اوست، و سر انجام گمراهان همان سر انجام شوم غرق شدگان است.
(آيه 122)- و بدان «پروردگار تو شكستناپذير و رحيم است» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ).
رحمتش ايجاب مىكند كه به آنها فرصت كافى و مهلت دهد و اتمام حجت كند، و عزتش سبب مىشود كه سر انجام تو را پيروز و آنها را مواجه با شكست نمايد.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 123)- جنايات و اعمال بىرويه قوم عاد: اكنون نوبت به قوم «عاد» و پيامبرشان «هود» مىرسد كه گوشهاى از زندگى و سر نوشت آنها و درسهاى عبرتى را كه در آن نهفته است ضمن هيجده آيه بيان مىكند.
نخست مىفرمايد: «قوم (سر كش) عاد فرستادگان خدا را تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِينَ).
گر چه آنها تنها هود را تكذيب كردند اما چون دعوت هود دعوت همه پيامبران بود در واقع همه انبيا را تكذيب كرده بودند.
(آيه 124)- بعد از ذكر اين اجمال به تفصيل پرداخته، مىگويد: «در آن هنگام كه برادرشان هود گفت، آيا تقوا پيشه نمىكنيد»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
او در نهايت دلسوزى و مهربانى همچون يك «برادر» آنها را به توحيد و تقوا دعوت كرد و به همين دليل كلمه «اخ» (برادر) بر او اطلاق شده است.
(آيه 125)- سپس افزود: «من براى شما فرستاده امينى هستم» (إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ).
سابقه زندگى من در ميان شما گواه اين حقيقت است كه هرگز راه خيانت نپوييدم و جز حق و صداقت در بساط نداشتم.
(آيه 126)- باز تأكيد مىكند اكنون كه چنين است و شما هم به خوبى آگاهيد «پس تقواى الهى پيشه كنيد و از من اطاعت نماييد» كه اطاعتم اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
(آيه 127)- و اگر فكر مىكنيد من سوداى مال در سر مىپرورانم و اينها مقدمه رسيدن به مال و مقامى است بدانيد «من (كوچكترين) اجرى در برابر اين دعوت از شما نمىخواهم» (وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ).
همه بركات و نعمتها از اوست و من اگر چيزى مىخواهم از او مىخواهم، كه پروردگار همه ما اوست.