-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 176))- «شعيب» و اصحاب «ايكه»! اين هفتمين و آخرين حلقه از داستانهاى پيامبران است كه در اين سوره آمده، و آن داستان پيامبر بزرگ خدا «شعيب» و قوم سر كش اوست.
اين پيامبر در سر زمين «مدين» (شهرى در جنوب شامات) و «ايكه» (آبادى معروفى نزديك مدين) زندگى داشت.
نخست مىگويد: «اصحاب ايكه رسولان (خدا) را تكذيب كردند» (كَذَّبَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ).
(آيه 177))- سپس به شرح اين اجمال پرداخته، مىگويد: «هنگامى كه شعيب به آنها گفت: آيا تقوا را پيشه نمىكنيد»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
در حقيقت دعوت شعيب از همان نقطه شروع شد كه ساير پيامبران شروع مىكردند دعوت به تقوا و پرهيزگارى كه ريشه و خمير مايه همه برنامههاى اصلاحى و دگرگونيهاى اخلاقى و اجتماعى است.
(آيه 178))- سپس افزود: «من براى شما رسول امينى هستم» (إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ).
(آيه 179))- «پس تقوا را پيشه كنيد و از خدا بپرهيزيد و مرا اطاعت نماييد» كه اطاعتم اطاعت اوست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
(آيه 180))- اين را نيز بدانيد كه «من در برابر اين دعوت از شما اجر و پاداشى نمىطلبم تنها اجر و مزد من بر پروردگار عالميان است» (وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 181))- «شعيب» نيز مانند ساير پيامبرانى كه گوشهاى از تاريخشان در اين سوره قبلا آمده است بعد از دعوت كلى خود به تقوا و اطاعت فرمان خدا، در بخش دوم از تعليماتش روى انحرافات اخلاقى و اجتماعى آن محيط انگشت گذارد، و آن را زير نقد كشيد و از آنجا كه مهمترين انحراف اين قوم مرفه نابسامانيهاى اقتصادى، و ظلم فاحش و حق كشى و استثمار بود، بيش از همه روى اين مسائل تكيه كرد.
نخست مىگويد: «حق پيمانه را ادا كنيد» و كم فروشى نكنيد (أَوْفُوا الْكَيْلَ).
«و ديگران را به خسارت نيفكنيد» (وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 182))- «و با ترازوى صحيح، وزن كنيد» (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ).
(آيه 183))- «و حق مردم را كم نگذاريد» و بر اشياء و اجناس مردم، عيب ننهيد (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ).
«و در زمين تلاش براى فساد نكنيد» (وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).
(آيه 184))- سپس شعيب در آخرين دستورش در اين بخش از سخن، بار ديگر آنها را به تقوا دعوت مىكند، و مىگويد: «و از خدايى بپرهيزيد كه شما و اقوام پيشين را آفريد» (وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ).
شما تنها قوم و جمعيتى نيستيد كه روى اين زمين گام نهادهايد، قبل از شما پدرانتان و اقوام ديگر آمدند و رفتند، گذشته آنها، و آينده خويش را فراموش نكنيد.
(آيه 185))- سر نوشت اين قوم خيره سر! جمعيت ظالم و ستمگر كه خود را در برابر حرفهاى منطقى شعيب بىدليل ديدند براى اين كه به خودكامگى خود ادامه دهند، سيل تهمت و دروغ را متوجه او ساختند.
نخست همان بر چسب هميشگى را كه مجرمان و جباران به پيامبران مىزدند به او زدند و «گفتند: تو فقط از افسون شدگانى»! (قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ).
(آيه 186))- به علاوه «تو فقط بشرى هستى همچون ما» چه انتظارى دارى كه ما پيرو تو شويم، اصلا چه فضيلت و برترى بر ما دارى؟ (وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).
«تنها گمانى كه در باره تو داريم اين است كه از دروغگويانى»! (وَ إِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكاذِبِينَ).
(آيه 187))- بعد از گفتن اين سخنان ضد و نقيض كه گاهى او را دروغگو و انسانى فرصت طلب كه مىخواهد با اين وسيله بر آنها برترى جويد، و گاه او را مجنون خواندند، آخرين سخنشان اين بود كه بسيار خوب «پس اگر راست مىگويى سنگهاى آسمانى را بر سر ما فرو ريز» و ما را به همان بلايى كه به آن تهديدمان مىكنى مبتلا ساز تا بدانى ما از اين تهديدها نمىترسيم! (فَأَسْقِطْ عَلَيْنا كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
(آيه 188))- «شعيب» در برابر اين سخنان ناموزون، و تعبيرات زشت و زننده، و تقاضاى عذاب الهى، تنها پاسخى كه داد اين بود «گفت: پروردگار من به اعمالى كه شما انجام مىدهيد آگاهتر است» (قالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).
و از ميزان استحقاقتان با خبر است هر زمان شما را مستحق مجازات ديد عذاب را نازل مىكند.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 189))- ولى به هر حال زمان پاكسازى صفحه زمين از اين آلودگان فرا رسيد، چنانكه قرآن مىگويد: «پس آنها شعيب را تكذيب كردند و به دنبال آن عذاب روز ابر سايه افكن آنها را فرو گرفت»! (فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ).
و «اين عذاب، عذاب روز بزرگى بود» (إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
هفت روز، گرماى سوزانى سر زمين آنها را فرا گرفت، و مطلقا نسيمى نمىوزيد، ناگاه قطعه ابرى در آسمان ظاهر شد و نسيمى وزيدن گرفت، آنها از خانههاى خود بيرون ريختند و از شدت ناراحتى به سايه ابر پناه بردند.
در اين هنگام صاعقهاى مرگبار از ابر برخاست، صاعقهاى با صداى گوش خراش، و به دنبال آن آتش بر سر آنها فرو ريخت، و لرزهاى بر زمين افتاد، و همگى هلاك و نابود شدند.
(آيه 190))- در پايان اين داستان همان را مىگويد كه در پايان شش داستان گذشته از انبياء بزرگ آمده بود.
مىفرمايد: «در اين سر گذشت (مردم سر زمين «ايكه» و دعوت پر مهر پيامبرشان شعيب، و لجاجتها و سر سختيها و تكذيبهاى آنان، و سر انجام نابودى اين قوم ستمگر با صاعقه مرگبار) نشانه و درس عبرتى است» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً).
«اما اكثر آنها ايمان نياوردند» (وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ).
(آيه 191))- با اين حال خداوند رحيم و مهربان به آنها مهلت كافى داد تا به خود آيند و خويشتن را اصلاح كنند، و هنگامى كه مستوجب عذاب شدند با قدرت قهارش آنها را گرفت، آرى «پروردگار تو شكستناپذير و رحيم است» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ).
نكته: در پايان سرگذشت اين هفت پيامبر بزرگ توجه به اين نكته لازم است كه سر گذشت اين پيامبران در سورههاى ديگرى از قرآن نيز آمده است، ولى در هيچ موردى چنين نيست كه آغاز دعوت همه آنها هماهنگ، و پايان همه آنها نيز هماهنگ بيان شده باشد.
اين هماهنگى قبل از هر چيز انعكاس «توحيد» را در دعوت انبيا نشان مىدهد، كه داراى برنامه واحدى بودند كه آغاز و پايانش يكى بود.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 192))- عظمت قرآن در كتب پيشين: بعد از بيان هفت داستان از ماجراى انبياى پيشين و درسهاى عبرت انگيزى كه در تاريخ آنها نهفته بود بار ديگر قرآن به همان بحثى باز مىگردد كه سوره با آن آغاز شده بود، بحث عظمت قرآن و حقانيت اين كلام مبين الهى، مىگويد: «اين از سوى پروردگار عالميان نازل شده است» (وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 193)- لذا اضافه مىكند: «آن را روح الامين (از سوى خداوند) نازل كرده است» (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ).
اگر آن فرشته وحى آن را از سوى خداوند نياورده بود، اين چنين درخشان و پاك و خالى از آلودگى به خرافات و اباطيل نبود.
(آيه 194)- آرى اين روح الامين قرآن را «بر قلب تو (از سوى پروردگار نازل كرد) تا از انذار كنندگان باشى» (عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ).
هدف بيان تاريخ گذشتگان به عنوان سر گرمى و داستانسرايى نبوده هدف ايجاد احساس مسؤوليت و بيدارى است، هدف تربيت و انسانسازى است.
(آيه 195)- و براى اين كه جاى هيچ گونه عذر و بهانهاى براى كسى باقى نماند آن را «به زبان عربى آشكار» نازل كرد (بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ).
البته هدف تكيه روى زبان عرب نيست، بلكه روى صراحت قرآن و روشنايى مفاهيم آن است.
(آيه 196)- سپس به يكى ديگر از دلائل حقانيت قرآن اشاره كرده، مىگويد:
«وصف اين كتاب در كتب پيشينيان نيز آمده است» و از ظهور آن در آينده بشارت دادهاند (وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 197)- لذا قرآن در اينجا اضافه مىكند: «آيا همين نشانه براى آنها كافى نيست كه علماى بنى اسرائيل به خوبى از آن آگاهند»؟! (أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ).
روشن است در محيطى كه آن همه دانشمندان بنى اسرائيل وجود داشتند و با مشركان كاملا محشور بودند ممكن نبود چنين سخنى را قرآن به گزاف در باره خودش بگويد، چرا كه فورا از هر سو بانگ انكار برمىخاست، اين خود نشان مىدهد كه در محيط نزول آيات به قدرى اين مسأله روشن بوده كه جاى انكار نداشته است.
(آيه 198)- اگر قرآن بر عجم نازل شده بود ...! در اينجا نخست به يكى ديگر از بهانههاى احتمالى كفار و پيشگيرى از آن پرداخته و بحثى را كه در آيات گذشته در باره نزول قرآن به زبان عربى مبين آمده است تكميل مىكند.
مىفرمايد: «و اگر ما اين قرآن را بر بعضى از مردم عجم (غير عرب و غير فصيح) نازل مىكرديم» ... (وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ).
(آيه 199)- «و او اين آيات را بر آنها مىخواند هرگز به وى ايمان نمىآوردند» (فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ).
يعنى نژادپرستى و تعصبهاى قومى آنها به قدرى شديد است كه اگر قرآن بر فردى غير عرب نازل مىشد، امواج تعصبها مانع از پذيرش آن مىگرديد، تازه حالا كه بر مردى شريف از خانواده اصيل عربى، و با بيانى رسا و گويا، نازل شده، و در كتب آسمانى پيشين نيز بشارت آن آمده، و علماى بنى اسرائيل نيز به آن گواهى دادهاند، بسيارى از آنها ايمان نمىآورند، چه رسد اگر پيامبرشان اصلا چنين شرايطى را نداشت.
(آيه 200)- سپس براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «اين گونه ما قرآن را در دلهاى مجرمان وارد مىكنيم» (كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ).
با بيانى رسا، و با زبان مردى كه از ميان خودشان برخاسته است و با تمام شرايطى كه پذيرش آن را سهل و آسان و مطبوع سازد ولى اين دلهاى بيمار از پذيرش آن، امتناع مىكنند.
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 201)- لذا مىفرمايد: با اين حال اين قوم لجوج «به آن ايمان نمىآورند، تا عذاب دردناك را با چشم خود ببينند» (لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ).
(آيه 202)- آرى آنها ايمان نمىآورند «تا عذاب الهى ناگهانى و بطور غافلگيرانه و در حالى كه آنها توجه ندارند دامانشان را فرو گيرد» (فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ).
بدون شك منظور از اين عذاب الهى كه آنها را ناگهانى فرو مىگيرد، عذابهاى دنيا و بلاهاى نابود كننده و مجازات «استيصال» است.
(آيه 203)- لذا به دنبال آن مىفرمايد: در اين حال آنها به خود مىآيند و از گذشته ننگين خود پشيمان، و از آينده وحشتناك خويش سخت نگران مىشوند و «مىگويند: آيا به ما مهلت داده مىشود» تا ايمان بياوريم و گذشته خراب خود را آباد سازيم؟! (فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ). اما اين تقاضا هرگز پذيرفته نخواهد شد.
(آيه 204)- تهمتى ديگر بر قرآن! از آنجا كه آيات گذشته با اين جمله ختم شد كه مجرمان و گنهكاران، بعد از مشاهده عذاب الهى و هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مىگيرند، تقاضاى مهلت و باز گشت براى جبران مىكنند، در اينجا از دو راه به آنها پاسخ مىگويد.
نخست اين كه: «آيا براى عذاب ما عجله مىكنند» (أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ).
(آيه 205)- ديگر اين كه: «به ما خبر ده، اگر (باز هم) ساليانى آنها را از اين زندگى بهرهمند سازيم» ... (أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 210)- سپس به پاسخ يكى ديگر از بهانهها، يا تهمتهاى نارواى دشمنان قرآن مىپردازد كه مىگفتند: محمّد صلّى اللّه عليه و آله با فردى از جنّ! مربوط است، و او اين آيات را تعليمش مىدهد! در حالى كه قرآن تأكيد مىكند اين آيات از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است.
در اينجا اضافه مىكند: «شياطين و جنيان اين آيات را نازل نكردند» (وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ).
(آيه 211)- سپس به بيان پاسخ اين تهمت واهى دشمنان پرداخته، مىگويد:
«و براى جنيان و شياطين، هرگز سزاوار نيست» كه چنين كتابى را نازل كنند (وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ).
يعنى محتواى اين كتاب بزرگ كه در مسير حق و دعوت به پاكى و عدالت و تقوا و نفى هر گونه شرك است به خوبى نشان مىدهد كه با افكار شيطانى و القائات شياطين هيچ گونه شباهت ندارد.
به علاوه «آنها توانايى (بر چنين كارى) ندارند» (وَ ما يَسْتَطِيعُونَ).
اگر آنها چنين قدرتى مىداشتند بايد ساير كسانى كه در محيط نزول قرآن- همانند كاهنان به اعتقاد مشركان- با شياطين مربوط بودند بتوانند همانند آن را بياورند، با اين كه همگى عاجز ماندند.
(آيه 212)- به علاوه «كاهنان» خود معترف بودند كه بعد از تولد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، رابطه شياطينى كه با آنها در ارتباط بودند از اخبار آسمانها قطع شد «و آنها از شنيدن (اخبار آسمان) معزول و بر كنارند» (إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ).
(آيه 213)- اقوام نزديكت را به اسلام دعوت كن: در تعقيب بحثهايى كه در آيات گذشته در زمينه موضع گيريهاى مشركان در برابر اسلام و قرآن آمد، خداوند در اينجا برنامه و خط مشى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در ضمن بيان پنج دستور، در مقابل آنان مشخص مىكند.
قبل از هر چيز، شخص پيامبر را دعوت به اعتقاد هر چه راسختر به توحيد مىكند توحيدى كه ريشه و اساس دعوت همه پيامبران را تشكيل مىدهد، مىگويد: «هيچ معبودى را با خداوند مخوان كه از معذّبين خواهى بود»! (فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 214)- سپس به مرحلهاى فراتر از آن پرداخته، چنين دستور مىدهد:
«و خويشاوندان نزديكت را انذار كن» و از شرك و مخالفت فرمان پروردگار بترسان (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ).
بدون شك براى دست زدن به يك برنامه انقلابى گسترده بايد از حلقههاى كوچكتر و فشردهتر شروع كرد.
(آيه 215)- در مرحله سوم دايره وسيعترى مورد توجه قرار گرفته، مىفرمايد:
«و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند بگستر» (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 216)- سپس به چهارمين دستور پرداخته، مىگويد: «اگر تو را نافرمانى كنند بگو: من از آنچه شما انجام مىدهيد بيزارم» (فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).
(آيه 217)- سر انجام در پنجمين دستور براى تكميل برنامههاى گذشته به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين مىگويد: «و بر خداوند عزيز و رحيم توكل نما» (وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ).
اين مخالفتها هرگز تو را دلسرد نكند و كمى دوستان و پيروان در عزم آهنين تو اثر نگذارد، تو تنها نيستى، تكيهگاهت خداوندى است شكستناپذير و بسيار رحيم و مهربان.
(آيه 218)- «همان خدايى كه تو را به هنگامى كه بر مىخيزى مىبيند» (الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ).
(آيه 219)- «و حركت تو را در ميان سجده كنندگان» مشاهده مىكند (وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 220)- آرى «اوست خداى شنوا و دانا» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
و به اين ترتيب بعد از توصيف خداوند به عزيز و رحيم، سه وصف ديگر كه اميد بخشتر است در اين آيات آمده است: خدايى كه زحمات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مىبيند، و از قيام و سجده و حركت و سكون او با خبر است. خدايى كه صداى او را مىشنود. و خدايى كه از خواستهها و نيازهاى او آگاه است.
انذار بستگان نزديك (حديث يوم الدّار):
بر اساس آنچه در تواريخ اسلامى آمده، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در سال سوم بعثت مأمور ابلاغ اين دعوت شد بستگان نزديكش را به خانه ابو طالب دعوت كرد، آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند، بعد از صرف غذا چنين فرمود: «... من خير دنيا و آخرت را براى شما آوردهام، و خداوند به من دستور داده است كه شما را دعوت به اين آيين كنم، كداميك از شما مرا در اين كار يارى خواهد كرد، تا برادر من و وصىّ و جانشين من باشد؟
جمعيت همگى سر باز زدند جز على عليه السّلام كه از همه كوچكتر بود برخاست و عرض كرد: اى پيامبر خدا! من در اين راه يار و ياور توام.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست بر گردن على عليه السّلام نهاد و فرمود: «اين برادر و وصى و جانشين من در ميان شماست، سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد».
(آيه 221)- در اينجا بار ديگر به بحث آيات قبل پيرامون تهمت دشمنان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره اين كه قرآن القائات شياطين است باز مىگردد و با بيانى رسا و كوبنده مجددا به آنها پاسخ مىدهد.
مىگويد: «آيا به شما خبر بدهم شياطين بر چه كسى نازل مىشوند»؟! (هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ).
(آيه 222)- «آنها بر هر دروغگوى گنهكار نازل مىگردند»؟ (تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ).
-
RE: سوره شعراء [26]
(آيه 223)- «شياطين آنچه را مىشنوند (توأم با دروغهاى بسيار به دوستان خود) القاء مىكنند و اكثرشان دروغگو هستند» (يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ).
كوتاه سخن اين كه القائات شيطانى، نشانههاى روشنى دارد كه با آن نشانهها مىتوان آن را باز شناخت، شيطان وجودى است ويرانگر و موذى و مخرب و القائات او در مسير فساد و تخريب است و مشتريان او دروغگويان گنهكارند، هيچ يك از اين امور بر قرآن و آورنده آن تطبيق نمىكند، و كمترين شباهتى با آن ندارد.
(آيه 224)- در اين آيه به پاسخ يكى ديگر از تهمتهاى كفار به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه او را شاعر مىخواندند مىپردازد.
مىگويد: خط مشى پيامبر از خط شعرا جداست، شعرا در عالم خيال و پندار حركت مىكنند و او در عالمى مملو از واقع بينى براى نظام بخشيدن به جهان انسانى.
شعرا غالبا طالب عيش و نوشند، و در بند زلف و خال يار- مخصوصا شاعرانى كه در آن عصر و در محيط حجاز مىزيستند چنانكه از نمونه اشعارشان پيداست.
و به همين دليل «شعرا (كسانى هستند كه) گمراهان از آنها پيروى مىكنند» (وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ).
(آيه 225)- سپس به دنبال آن اين جمله را اضافه مىكند: «آيا نديدى كه آنها در هر وادى سر گردانند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ).
آنها غرق پندارها و تشبيهات شاعرانه خويشتند، حتى هنگامى كه قافيهها آنها را به اين سمت و آن سمت بكشاند، در هر وادى سر گردان مىشوند.
هنگامى كه از كسى راضى و خشنود شوند او را با مدايح خود به اوج آسمانها مىبرند، هر چند شيطان لعينى باشد! و هنگامى كه از كسى برنجند چنان به هجو او مىپردازند كه گويى مىخواهند او را به اسفل السافلين بكشانند، هر چند موجودى آسمانى و پاك باشد.