پاسبان جلوش رو گرفت و گفت:- كجا ميرى بچه؟ مدرسه ـ اين چيه؟ كتابه
پاسبان كتاب رو گذاشت كنارشروع كرد جيب هاى محمود رو گشتن برا پيدا کردن اعلاميه
به فكرش نمى رسيد كه شايد اين كتاب هم مثل اعلاميه ممنوع باشه...
خاطره اي از زندگي سردار شهيـد کاوه
پاسبان جلوش رو گرفت و گفت:- كجا ميرى بچه؟ مدرسه ـ اين چيه؟ كتابه
پاسبان كتاب رو گذاشت كنارشروع كرد جيب هاى محمود رو گشتن برا پيدا کردن اعلاميه
به فكرش نمى رسيد كه شايد اين كتاب هم مثل اعلاميه ممنوع باشه...
خاطره اي از زندگي سردار شهيـد کاوه