اصحاب ردّه (مرتدشدگان):
بعد از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه واله) عربستان به یکباره دچار آشوب و هرج و مرج شد. طبیعت جاهلی هنوز از میان اعراب رخت نبسته بود. به همین جهت وقتی خبر وفات پیامبر(ص) را شنیدند، از دادن زکات سر باز زدند. نماز و اذان را به کنار گذاشتند و دوباره زندگی جاهلی خود را از سر گرفتند. در این میان عده ای، منافع مادی خود را در ادعاهای ماورائی جستجو کردند و ادعای نبوت را پیش کشیدند (کما اینکه برخی از همان اواخر عمر پیامبر(صلی الله علیه واله) به این شغل مشغول شدند). گروهی دیگر مردد بودند و هنوز از قدرت مسلمین حساب می بردند. اما گروه کثیری از اعراب هم بر اسلام خود باقی ماندند .آنها فطرت خود و منطق اسلام را زیر پا نگذاشتند.کما اینکه به نظر می رسد اکثریت با همین گروه بود.
ابوبکر اولین کاری که انجام داد. دستور داد لشگر اسامه به سمت روم حرکت کند و هرچقدر عمر و دیگر مشاورین، او را از این کار منع کردند، قبول نکرد و گفت: دستوری که پیامبر(صلی الله علیه واله) داده باید اجرا شود. لشگر اسامه با تشریفات خاصی رهسپار شد و اسامه قصبۀ اُبنی را در بلقاء گرفت و پس از مدت چهل روز به مدینه بازگشت .
در این بین نامه های زیادی به مدینه می رسید که از هرج و مرج و آشفتگی در مناطق مختلف خبر می داد. ابوبکر همۀ نامه ها را جواب می داد و آنها را به مقاومت تشویق می کرد.برخی از قبائل نمایندگانی به مدینه فرستادند که ما نماز را قبول می کنیم اما زکات نمی دهیم. برخی از مشاورین و صحابه قائل به صلح و مدارا، در آن شرایط حساس بودند. اما ابوبکر قبول نمی کرد و می گفت «لو منعونی عقالا لجاهدتهم علیه»