در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه در اوج پر زدن داده است
در ان کرانه که همواره یک نفر آنجاستکه در پذیرش مهمان همیشه آماده است
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبدبدون رنگ ز بازار حسن افتاده است
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین استشبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است
سوال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است
دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است
بدون فن غزل بی کنایه می گویمدلم برای تو تنگ است شعر من ساده است...





پاسخ با نقل قول
