پس از چند روز طی طریق، به ناگاه ابری سیاه در افق پدیدار گشته و به سرعت آسمان را در بر گرفت. امام(ع) و همراهان لباسهای پشمی را بر تن کردند. دیری نگذشت که سرمای شدید و رعد و برق ظاهر شده و تگرگ های درشتی چون سنگ شروع به باریدن کرد. این طوفان شدید منجر به مرگ چندین تن از مأموران گردید. یحیی بن هرثمه با دیدن این کرامت امام(ع) نزد ایشان رفت، و امام(ع) خطاب به وی فرمود:«افراد خود را به خاک بسپار، خداوند این گونه زمین را پر از قبر می سازد».هرثمه شهادتین را نزد امام(ع) تکرار کرده و به حقانیت امامان اهل بیت نبیّ اقرار نمود.

پس از رسیدن کاروان حامل امام(ع) به سامرّا، متوکل عباسی که چون اسلاف خویش به این فکر افتاده بود تا بخت خود را در تلاش برای شکست علمی امام شیعیان بیازماید، ایشان را با علمای درباری گرد آورد، اما امام هادی(ع) نیز چون پدران خویش، علمای عباسی را در مباحثه مغلوب نمودند.

ماجرای برکة السباع و کرنش درندگان در برابر امام هادی(ع)

در زمان اقامت امام(ع) در سامرّا، زنی به قصد سودجویی مدعی گردید که زینب کبری دختر علی(ع) و فاطمۀ زهرا(س)است که خداوند او را به مدت دو قرن زنده نگه داشته است! وی را نزد متوکل بردند و او به آن زن گفت: تو ادعای عجیبی می کنی، و چگونه است که پس از این مدت دراز هنوز جوان هستی؟ زن می گوید: پیامبر خدا دست بر سر من کشید و دعا کرد که خداوند در هر چهل سال جوانی مرا تجدید نماید! متوکل پرسید: تو از آن زمان تا کنون کجا بوده ای و چه می کرده ای؟ زن پاسخ داد: سالها مخفیانه زندگی کرده ام، اما اکنون فقر و بیچارگی باعث شده است تا خود را به مردم معرفی کنم.

متوکل که ادعای این زن را در جهت تضعیف تشیّع، برای حکومتش سودمند می دید گفت: این زن را آزاد بگذارید. از عباس بیزار باشم اگر بدون حجّت قاطع وی را مجازات کنم. یکی از حاضران گفت: ای خلیفه، ابوالحسن را فرا خوانید. شاید حجتی نزد او باشد که نزد ما نیست. متوکل با خود اندیشد شاید حضور امام(ع) در بحث بر سر ادعای این زن، به تضعیف جایگاه ایشان منجر شود، بنابر این پذیرفت.