، گاه حسام الدین را در آغوش می کشید و مغازله گرانه می گفت :بیا دین من! بیا ایمان من! بیا جانِ من! بیا سلطان من! ۲۶
باری گویا محفل “دیثی رامب” ۲۷ بود و “آپولو” (الهه ی موسیقی) از کوه های “پارناس” ۲۸ یونان پایین آمده و در سرزمین روم و شهر قونیه ظهور کرده بود:۲۹
امروز سماعـــست و سماعـــست و ســـــــماع
نور است و شعاع است و شعاع است و شعاع ۳۰
*******************************
صــــلا ای صـــوفیان کــــامروز باری
سماعست و نشاط و عیش و آری ۳۱
مولوی خود را “سماع باره” ، “رقصان دین” ، “رقاص ترین درخت” و … میخواند!
قومی شده رقصــان دین با صــد هزاران آفرین
قومی دگر منکر چنین اندر سَفَه رقصان شده ۳۲
*******************************
رقصـــان تر درخت درین باغـــــها منم
زیرا درخت بختم و اندر سرم صباست ۳۳
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
پی نوشت:
۲۶) ….آن شب حضرت مولانا شورهای عظیم میکرد و نعره های پیاپی میزد…همچنان حضرت مولانا به سوی چلپی حسام الدین نگران (نظاره گر) گشته ، فرمود : بیا دین من! بیا ایمان من! بیا جانِ من! بیا سلطان من! پادشاه حقیقی و حضرت چلپی نعره ها میزد و اشکها می ریخت… مناقب العارفین ۱۰۰
۲۷) دیثی رامب Dithyramb در زبان یونانی به معنای آواز و رقص شوریده و دیوانه واری است که در جشنواره های مذهبی یونانیان کهن به افتخار “دیونوسِ” خدا برگزار میشده است.
۲۸) پارناس نام کوهی است که بنا به اسطوره های یونان قدیم ، آپولُن خداوند شعر و نُه خواهری که فرشتگان نگهبان هنرهای زیبا بودند در آن زندگی می کردند (فرهنگ اصطلاحات ادبی ص ۵۳).
۲۹) موسیقی جادوی عشق و عرفان مولوی بود. حتی اگر موسیقی نواز ، ارمنی شراب خوار بود ، مستحق لطف و عطای وی بود.همه نوع هم رقص و هم سماع داشت: پیر مردان ، جوانان و حتی به نقل افلاکی مجلس سماع زنانه نیز داشت و کنیزکانِ آوازه خوان (در آن مجلس) موسیقی و سرود عرفانی مینواختند و میخواندند(مناقب العارفین ۴۹۰ ). اگر هنگام نماز بود و صدای مؤذن به الله اکبر بلند ، (گاه) مولوی –به نقل افلاکی- در گرماگرم رقص بود و بی اعتنا به دعوت مؤذن ، که : سماع داعی جان است و اذان (نماز) داعی جسم!!!(همان ۳۹۵). اگر فقیهان و صوفیانِ معتدل ، فریاد اعتراض بر می آوردند ، باکی نداشت و میگفت : والله آهن سرد می کوبند! (همان ۵۶۲).
۳۰) کلیات شمس تبریزی ، ط نگاه ،۱۳۶۱
۳۱) همان غزل ۲۶۶۵
۳۲) همان غزل ۱۲۴۲
۳۳) همان غزل207





پاسخ با نقل قول
