***مقدمه كتاب (سير روحى )

در معاصى شد همه عمرت تباه

قامتت خم گشته از بار گناه

موى تو در روسياهى شد سفيد

يعنى از ره قاصد مرگت رسيد

در سير از نفس خويش ، براى خود رحمت خواستم و گفتم : اى نفس ! آنقدر كه به ديگران رحم مى كنى بر خود رحم كن ؛ مجهز شو و به داد خويش برس كه در آستانه رحيلى . پيش از آنكه مرگ تو را بربايد و در چنگ قهار مقتدر گرفتار آيى ، فرصت ها را درياب و آن را غنيمت شمار. آنگاه او را به زبان هر پيامبر و امامى موعظه كردم و به زبان حال گفتم و آنقدر گفتم كه اندك تنبهى برايش حاصل شد و تذكر اندكى دست داد؛ به اندازه اى كه اراده اى نه محكم و استوار، در پى داشت ؛ چنان كه نزديك بود از تقرب به پروردگار، كه تنها سبب نجات انسانى است ، ماءيوس گردد، اما سرانجام حالتى از اميد پديد آمد كه موجب سكون و اطمينان شد كه تفصيل آن چنين است :

حالت نخست : ايمان موجب و معيار حصول نجات است .


آرى ، به ايمان كه مدار قبول اعمال و شرط تحصيل نجات از اهوال و خطرات است ، نظر افكندم ؛ متاءسفانه از نشانه هاى آن ، چه ناقص و چه كامل اثرى نديدم ، حتى از ضعيف ترين درجات ايمان و عالى ترين آن در قلب و اعضاى خويش چيزى نيافتم كه بتواند مانع از جاودانگى در آتش باشد. بعد از مدت طولانى ، به اخلاق پسنديده نظر كردم ؛ شگفتا كه رذايل و خلاف اخلاق پسنديده را در خويش يافتم .