-
ديگر امام بعد از اين از كسى طلب يارى نكرد و از وجود يار و ياور نااميد شد و مشخص شد كه كسى آن حضرت را يارى نمى كند و آن جهادى كه عبارت باشد از طلب يارى كردن و پيروز شدن بر دشمنان از ايشان ساقط شد و تكليف ايشان به جهاد خاص كه همان جنگيدن تا كشته شدن بود، روشن شد. لذا اصحاب خود را جمع كرد تا به آنها خبر دهد كه يار و ياورى ندارد و تكليف جهاد براى نصرت و احتمال پيروزى مرتفع شده است و ديگر آنها در اين باره تكليفى ندارند. آنگاه برخاست و با قلبى شكسته ، ماءيوس و نااميد به اصحاب فرمود: امرى كه شما خودتان ملاحظه مى كنيد، نازل شده است . دنيا دگرگون شده و معروف آن به منكر تبديل گرديده است . تا اينكه سخنانى به اين مضمون بيان فرمود: من ديگر اميدى به يارى كسى ندارم ، بلكه از نصرت و يارى مردم نااميد شده ام ، همه مرا بى يار و ياور گذاشتند، از جانب من حقى بر شما در مورد تكليف به جهاد به همراه من براى يارى كردن و پيروزى بر دشمنان و احتمال پيروزى نيست . خداوند براى من و كسانى كه به همراه من هستند، شهادت را مقدر فرموده است . هر كس مصمم به اين كار است ، براى كشته شدن با من بيعت كند و هر كس مايل به اين كار نيست همين امشب برود، اين گروه جز من مقصود ديگرى ندارند. آنگاه اصحاب آن حضرت سخنان عجيبى گفتند كه ما آنها را در عنوان شهداء ذكر خواهيم كرد. سپس براى بار دوم با ايشان بيعت نمودند.
ج : لبيك هاى هفتگانه ، در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت مى باشد. امام حسين عليه السلام براى امور خاصى استغاثه كرد، اما كسى در آن امور به داد ايشان نرسيد.
استغاثه اول به منظور سيراب كردن اهل و اصحابش بود. استغاثه دوم امام به منظور سيراب كردن طفل شيرخوار، كودكان و زنان بود. امام خطاب به دشمن فرمود: آنها كه نسبت به شما گناهى مرتكب نشده اند و هرگز با شما نمى جنگند.
-
استغاثه سوم : براى سيراب كردن كودك شيرخوار (على اصغر) بود؛ امام فرمود: آيا كسى به خاطر اين طفل ، جرعه آبى به ما مى دهد. سپس قانع به اين شد كه تنها او را سيراب كنند. امام فرمود: اين كودك شيرخوار را سيراب كنيد. استغاثه چهارم براى اهل حرم انجام گرفت . امام حسين عليه السلام خطاب به سپاه دشمن فرمود: اى پيروان ابوسفيان ! به حرم من كارى نداشته باشيد، شما با من طرف هستيد.
استغاثه پنجم نه به اين خاطر بود كه خيمه ها را غارت نكنند، بلكه براى اين كار، ساعتى به اهل حرم فرصت بدهند. امام فرمود: يك ساعت فرصت بدهيد، بعد آنچه من دارم براى شما. استغاثه ششم در حالى انجام شد كه امام بر زمين افتاده بود و از دشمن درخواست نمود، اهل حرمش را به آتش نكشند، چون شنيد كه شمر مى گويد: آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كه در آن است ، بسوزانيم . امام در آن حالت استغاثه نمود و ندا داد: اى پسر ذى الجوشن ! آيا آتش مى خواهى كه اهل بيت مرا بسوزانى ؟ استغاثه هفتم امام در آخرين نفس هاى مباركش انجام گرفت . امام در آن حال قطره اى آب خواست ، اما سر مبارك آن حضرت را در حالى كه اين استغاثه را بر لب داشت ، از بدن جدا كردند.
چون كسى به هيچيك از اين استغاثه هاى هفتگانه امام حسين عليه السلام پاسخ مثبت نداد، مناسب است كه دوستداران آن حضرت به جبران آنها به همان تعداد لبيك گويند تا به ثواب يارى رساندن به امام در آن حالت ها دست يابند.
-
د: لبيك هاى هفتگانه ، پاسخ به هفت استغاثه از جانب آن حضرت است كه از ايشان به خاطر اصل حالتشان و بى بهره ماندن از كمك و يارى مردم ، عدم اعتنا به ايشان ، غم و تنهايى شان ، بدون اينكه درخواست چيز خاصى از كسى داشته باشد به وقوع پيوست . و اين همان چيزى است كه آن را ((واعية ))(45) ناميد و هر يك از اين لبيك ها داراى تاءثيرى خاص و هر كدام از اين استغاثه ها نيز محرك خاص و تاءثير ويژه اى دارند و به واسطه آنها انقلاب هاى خاص و تغيير اوضاع مخصوصى ايجاد شده است ؛ و اگر گوش دل به آنها بسپارى متوجه مى شوى كه اينك در گوش محبان و شيعيان آن حضرت طنين انداز است . پس چون فرياد استغاثه آن حضرت بلند شد، از راه رحم و شفقت بر آن امام ، به آن گوش بسپار و آن را بشنو و با گفتن لبيك به دعوت كننده به خدا، پاسخ مثبت بده ، شايد مورد لطف و رحمت واقع شدى :
استغاثه اول از جانب امام حسين عليه السلام هنگامى بود كه دو لشكر با هم رو به رو شدند و خداوند نصرت و يارى را بر حسين عليه السلام نازل كرد، اما آن حضرت لقاى پروردگار را برگزيد. سپس براى اتمام حجت استغاثه فرمود كه اين حالت عزم و همت خاص اصحابش را تحريك كرد و علاوه بر آن تصميم آنها را بر جنگ تقويت نمود، به نحوى كه براى رفتن به ميدان و جان دادن از هم سبقت مى گرفتند. پس شما هم به پيروى آنها لبيك بگوييد و به تاءسى از آنها بگوييد: يا حسين ! اگر آن هنگام كه استغاثه كردى و طلب يارى نمودى پيكر و زبان من چون شهداء لبيك نگفت : اينك قلب من با عشق به عمل آنها و ديدگانم با گريه ، به شما لبيك مى گويد.
-
و چون به اين خاطر لبيك گفتى براى شنيدن استغاثه دوم خود را آماده كن . وقتى كار بر آن حضرت سخت شد و اصحاب يكى بعد از ديگرى به شهادت رسيدند و زنان حرم مضطرب و پريشان شدند، فرياد استغاثه حسين عليه السلام بلند شد و فرمود: آيا كسى هست كه از ما دفاع كند؟ اين فرياد استغاثه در زنانى كه همراهشان بود تاءثير گذاشت و همت آنان را تحريك كرد، در نتيجه فرزندان و مردان شان و جان خود را فدا كردند و بعضى از آنان به شهادت رسيدند كه در عنوان مربوط به شهداء خواهد آمد. و چون اين استغاثه همت پيرزنان را تحريك كرد و با بذل عزيزتر از جان خود يعنى جوانان و پاره هاى جگرشان به آن لبيك گفتند، اگر تو هم به زيارت آن حضرت نائل شدى و عزم و همتت تحريك شد و آن شرايط را تصور كردى و به استغاثه اول با گفتن لبيك اول پاسخ مثبت دادى ، اينك بگو لبيك اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر جسم و زبانم آن هنگام كه استغاثه نمودى و يارى طلبيدى به شما پاسخ مثبت نداد، اينك قلبم لبيك مى گويد. چون به استغاثه دوم حضرت لبيك گفتى ، اينك گوش دل بسپار به استغاثه سوم ؛ آن هنگام كه همه ياران و فرزندان و برادران به شهادت رسيدند و حضرت يكه و تنها ماند و خارج شد و عازم لقاى پروردگارش گرديد. حسين عليه السلام سوار بر اسب در مقابل قوم قرار گرفت ، نگاه به طرف راست خود انداخت ، كسى را نديد، به طرف چپ نگاه كرد، هيچكس را نديد، به جلو نظر افكند، ملاحظه كرد پيكر اصحاب و اهل بيتش بر زمين افتاده اند. پشت سر نيز عيال و اطفال آن حضرت بى يار و ياور مانده بودند. در چنين حالتى امام فرياد زد: آيا فريادرسى هست كه به خاطر خدا به داد ما برسد، آيا ياورى هست كه به اميد لطف و رحمت خدا به ما كمك كند؟! وقتى زنان حرم اين استغاثه را شنيدند در از دست دادن صبرشان تاءثير گذاشت و به يكباره ، همه شروع به ناله و فرياد كردند تا آنجا كه امام صداى شيون آنها را شنيد و بازگشت و فرمود: آرام بگيريد، ما را به شماتت اين قوم گرفتار نكنيد، گريه بماند براى بعد.
-
اين استغاثه ، فرياد و ناله زنان حرم را برآورد، كه اين امر براى آن حضرت دشوار بود، تا جايى كه به سوى آنها بازگشت تا آنها را ساكت كند. اما شما! آيا با ناله و فرياد به آن حضرت لبيك مى گوييد، تا به اين واسطه ايشان خوشحال و قلب شكسته شان جبران شود. پس با ملاحظه اين استغاثه ، با گفتن ((لبيك داعى الله )) به آن حضرت لبيك بگوييد. بعد از اين ، وقتى كار بر امام دشوار شد و مصيبت ها پى در پى بر ايشان وارد گرديد و تا آنجا كه بر زمين افتادند، فرياد استغاثه چهارم آن حضرت بلند شد و در حالت امام سجاد عليه السلام آنچنان تاءثيرى گذاشت كه از بستر بيمارى - با اينكه نمى توانست راه برود و جهاد بر او واجب نبود - برخاست و ويژگى تاءثير اين استغاثه او را به حركت در آورد و عصايى به دست گرفت و بر آن تكيه زد و شمشيرى برداشت كه بر روى زمين كشيده مى شد و از خيمه خارج شد و ام كلثوم در پى او بيرون آمد و فرياد زد: پسرم برگرد. امام سجاد در جواب گفت : عمه ! بگذار در پيشگاه فرزند رسول خدا بجنگم . آنگاه امام حسين عليه السلام خطاب به ام كلثوم فرمود: او را ببر تا زمين از نسل آل محمد صلى الله عليه و آله خالى نماند. سپس ام كلثوم ايشان را برگرداند.
اما تو به اين مصيبت چهارم لبيك بگو و تعجيل كن ، چون مصيبت ها يكى بعد از ديگرى بر آن حضرت وارد مى شد كه نشانه آن استغاثه پنجم امام است . حسين عليه السلام در حالى كه با بدنى خونين بر زمين افتاده بود فرياد استغاثه شان بلند شد. اين استغاثه در كودكان اثر گذاشت و دو تن از كودكان براى كمك به آن حضرت از حرم بيرون آمدند، يكى از آن دو، همان كودكى بود كه در گوش گوشواره داشت ، او با اضطراب و وحشت بيرون آمد به چپ و راست خود مى نگريست و چون كمى از خيمه ها دور شد، هانى بن شبيب - لعنت الله عليه - با شمشير ضربه اى بر سر او وارد كرد و در همانجا او را به شهادت رساند، و اين در حالى بود كه مادرش به او نگاه مى كرد و مانند انسان وحشت زده بود و سخن نمى گفت . دومين كودك ، عبدالله فرزند يازده ساله امام حسن عليه السلام بود. وقتى ديد عمويش بر زمين افتاده و استغاثه مى كند، به او لبيك گفت و به سوى آن حضرت رفت . امام حسين عليه السلام فرياد زد: خواهر! جلوى او را بگير، حضرت زينب عليها السلام خواست جلوى او را بگيرد، اما او گفت : به خدا سوگند من از عمويم جدا نمى شوم . به سوى امام آمد و از او دفاع كرد تا اينكه دستش قطع شد و بعد به شهادت رسيد كه تفصيل آن در عنوان مربوط به اهل بيت خواهد آمد.
-
چون خطاب به امام لبيك پنجم را گفتى ، تعجيل كن ، زيرا فرياد استغاثه ششم حضرت بلند شد. اين استغاثه هنگامى بود كه امام بر زمين افتاده بود و دشمن آماده شده بود تا ايشان را به شهادت برساند. اين استغاثه ، خواهرش زينب سلام الله عليها را تحت تاءثير قرار داد و در حالى كه فرياد مى زد - گفته شده كه سر و پا برهنه بود - به ميان مقتل آمد. بالاتر از اين حضرت زينب سلام الله عليها آمد و از پسر سعد لعنت الله عليه يارى طلبيد و گفت : پسر سعد! ابا عبدالله دارد كشته مى شود و تو نظاره مى كنى ؟! چنين حالتى پسر سعد را به گريه انداخت تا جايى كه اشك هايش بر صورتش جارش شد، اما روى خود را از زينب برگرداند.
پس تو لبيك ششم را بگو، زيرا كه ديگر امر دشوار شده و شدت مصيبت به نهايت خود رسيده و بالاترين استغاثه كه همان استغاثه هفتم آن حضرت باشد، محقق شده است . آن حضرت صداى خود را به شيوه خاص و با عبارتى خاص و در وقت خاص و حالت خاص وخيمى بلند كرد؛ در نتيجه نه تنها چون استغاثه هاى سابق آن حضرت در اشخاص * خاصى اثر كرد، بلكه در تمام موجودات اثر نمود و جميع مخلوقات را به حركت در آورد و تمام جهانيان و آسمان ها گرفته تا زمين و هر آنچه در آنها است ، به لرزه افتاد و هر موجودى كه در هر كجا استقرار داشت از مقر خود بيرون آمد و هر ساكن در مسكنى و عرش عظيم و آنچه در اطراف آن ، فوق آن و ميان آن است ، به حركت در آمد و اجزاى بهشت و هر آنكه در آن است ، جهنم و هر چه در اوست و همه آنچه ديده و نديده مى شود، نيز به حركت در آمدند. البته تفصيل بيان خصوصيات آن در عنوان شهادت آن حضرت به طور اشاره خواهد آمد، چرا كه براى من سخت و دشوار است كه اين مطلب را به رشته تحرير درآورم و يا بر زبان جارى سازم و يا در دلم تصور كنم . تو هم چون آن را به نحو اجمال ملاحظه نمودى ، به جميع مخلوقات خدا اقتدا كن و اينك لبيك هفتم را بر زبان جارى كن و بگو: لبيك داعى الله ! اگر جسمم به هنگام استغاثه تو، لبيك نگفت ، اينك با قلب و گوش و چشم و بدن و اعضا و جوارحم ، با فرياد و نفس هايم ، با شيون و زاريم ، با گريه و تمام قطعات بدنم ، و انقلاب در احوالم و در جميع آنچه به من تعلق دارد، به تو لبيك مى گويم ؛ پس اينها را در خود محقق كن كه ختامه مسك .
-
اگر در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت ، لبيك گفتى و با اين كار و با لحاظ كردن آنچه به آن اشاره شد، فرياد آن حضرت رسيدى ، بدان كه در مقابل پاسخ هر اغاثه و لبيك و اجابت به ايشان ، اغاثه ، لبيك و اجابتى است ؛ زيرا براى تو حالت هاى هفتگانه اى پيش مى آيد كه در طى آن هفت بار استغاثه مى كنى ، ولى در آن حالت ها هيچ فريادرسى نيست و كسى به داد تو نمى رسد، اما اگر دوستدار حسين عليه السلام باشى و آن طور كه شرح داديم به ايشان لبيك گفته باشى ، آن حضرت نيز به فرياد تو مى رسد و به تو پاسخ مثبت مى دهد، بلكه در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه ات ، به تو آنچنان لبيك مى گويد، كه مفيد به حالت باشد و تو را از آن حالت هايى كه باعث مى شود استغاثه كنى ، نجات مى دهد. ولى استغاثه تو، در حالت احتضار است ، يعنى آنگاه كه جان به گلو مى رسد و گفته مى شود چه كسى نجات دهنده است و يقين به جدايى كند و ساق ها در هم پيچيد. يكى از حالت هاى تو در آن هنگام اين است كه استغاثه مى كنى و از فرزندان ، نوادگان ، نزديكان ، عزيزان ، همنشينان ، دوستان و پزشكان كمك مى طلبى ، اما هيچيك از آنها نمى توانند كارى برايت كنند، ولى اگر به استغاثه اين دعوت كننده به سوى خدا لبيك گفته باشى ، شايد بر بالين تو حاضر شود تا به فريادت برسد و نگرانى هاى تو را تسكين دهد و چه بسا به تو لبيك صادقانه بدهد كه نجات بخش ، سريع و مفيد به حالت باشد.
استغاثه دوم آن هنگام است كه از قبرت عريات ، ذليل و در حالى كه گناهان بر پشتت سنگينى مى كنند، بيرون مى آيى و يك بار به طرف راست و بار ديگر به سمت چپ خود مى نگرى و آنگاه كه كسى را ببينى از او طلب يارى مى كنى ، ببينى كه به سوى تو مى آيد، يا اينكه آن حضرت را ببينى كه در پى تو مى گردد، يا اينكه جد آن حضرت روح الامين را ببينى كه احوالت را جويا مى شوند تا دستت را بگيرند؛ در آن هنگام است كه ديگر به راست و چپ خود نگاه نمى كنى .
-
استغاثه سوم تو به خاطر عطش اكبر در روزى است كه مقدار آن پنجاه هزار سال است و خورشيد در تمام اين مدت بر بالاى سرها مى تابد و هيچ فريادرسى نيست . در آن هنگام ، اگر تو به ساقى حوض هنگامى كه از عطش استغاثه كرد، لبيك گفته باشى ، حتما هنگامى كه از عطش استغاثه مى كنى ، به تو لبيك مى گويد و با آبى تو را سيراب مى كند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى شوى .
استغاثه چهارم تو، هنگامى است كه دشمنان و طلبكاران دور تو را گرفته اند و تو از هر صاحب حقى و از برادر، مادر و پدر كه مهربانترين مردم نسبت به تو هستند، فرار مى كنى و يارى مى طلبى اما نااميد و ماءيوس از همه ، تنها مى مانى و حيرت زده مى شوى . در آن هنگام اگر به استغاثه حسين عليه السلام لبيك گفته باشى ، ممكن است آن حضرت را ملاقات كنى و به فرياد تو برسد و امر تو را با دشمنانت و آنان كه از تو مطالبه حقوق مى كنند و حتى والدينت ، اصلاح كند.
استغاثه پنجم ، وقتى است كه از طرف خداوند دستور صادر مى شود كه اى مجرمان ! امروز از ديگران جدا شويد و هر يك از آنها با علامتى از ديگران متمايز مى شوند. در چنين حالتى ، ممكن است ، نور علامت زائر حسين عليه السلام ، مانع از علامتى باشد كه به هنگام صدور امر از جانب خداوند، ظالمان مجرم به واسطه آن از ديگران متمايز مى شوند.
-
استغاثه ششم ، هنگامى است كه از طرف خداوند يكتاى قهار دستور مى رسد كه او را بگيريد و به جهنم ببريد، كه اين خطاب يا به ملائكه صادر مى شود كه او را بگيريد و به جهنم ببريد و يا به خود جهنم كه او را در بر بگير. در چنين حالتى زبان از استغاثه باز مى ماند، اما اگر به استغاثه هاى حسين عليه السلام لبيك گفته باشى ، شايد آن هنگام كه مى خواهى استغاثه كنى ، اما زبانت يارى نمى كند، آن حضرت به تو لبيك بگويد.
استغاثه هفتم ، در صورتى است كه در صحنه محشر هيچ وسيله نجاتى ندارى و اليعاذ بالله به نحوى ، وارد جهنم شده اى ، در آن هنگام گاهى از خازنان آتش ، گاهى از مالك و گاهى از مستكبران كه وارد آتش شده اند، طلب يارى مى كنى ، اما اين يارى طلبيدن هاى پى در پى ، سودى برايت ندارد، بلكه جواب آنها، رنج و عذاب تو را بيشتر هم مى كند؛ امام حسين عليه السلام - بنا بر اينكه وعده فرموده كه به ديدار زائرش مى آيد - در صورتى كه بنا به دلايل و تاءثيراتى كه تغيير و تبديل پذير نيستند، تا آن زمان به ديدار تو نيامده باشد، حتما در آنجا به ديدار تو مى آيد و با ديدار ايشان از تو، شعله هاى برافروخته آتش خاموش و همه عذاب ها از تو برداشته مى شود و تو را به همراه خودش به دار ثواب و جايگاه نيكو مى برد.
پنجم : از خطاب هاى مختص به امام حسين عليه السلام هنگام زيارت آن حضرت ، سلام كردن بر تك تك اعضاى بدنشان است . در ساير زيارت ها سلام بر شخصيت زيارت شونده با ذكر اوصافش وارد شده است و در بعضى از زيارت هاى ديگر هم آمده ((السلام على روحك و بدنك )) سلام بر روح و بدن تو. اما از ويژگى هاى حسين عليه السلام اين است كه به طور خاص بر تمام اعضاى بدن آن حضرت به طور جداگانه سلام خاص داده مى شود. مثلا به طور خاص بر سر آن حضرت سلام داده مى شود و همچنين بر سيما، گونه ، لب ها، دندان ها، محاسن ، خون ، سينه ، پشت ، قلب و كبد آن حضرت هر يك جداگانه و مستقل سلام داده مى شود.
-
سلام بر هر جزئى از اجزا و اعضاى پيكر آن حضرت ، به چند وجه آمده است : به هنگام سلام بر سر مبارك ايشان گاهى گفته مى شود: سلام بر آن سرى كه بر دروازه ها نصب شد و گاهى مى گوئيم سلام بر آن سر بريده و يا گفته مى شود، سلام بر آن سرى كه بر تشت نهاده شده و يا گاهى گفته مى شود سلام بر آن سر مصلوب . در سلام بر گلوى آن حضرت نيز اين عبارت ها وارد شده است : سلام بر گلوى بريده ، سلام بر آن گلويى كه در آن خنجر فرو بردند؛ سلام بر آن گلوى مضروب .
در سلام بر پيكر مطهر آن حضرت نيز اين عبارت ها گفته مى شود: سلام بر آن جسد به خون خضاب شده ، سلام بر آن جسد عريان ، سلام بر آن پيكر مجروح بر زمين افتاده ، سلام بر آن پيكر پاره پاره ، سلام بر آن بدنى كه زير سم اسبان در هم كوبيده شد، سلام بر آن پيكرى كه از هم پاشيده شد.
از ويژگى هائى كه در اين باره وجود دارد، اين است كه هر يك از اين سلام ها نيز به خاطر چند وجه است ؛ مثلا آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر مصلوب ، ممكن است منظور مصلوب به درخت و يا مصلوب بر دروازه دمشق و يا بر در خانه يزيد باشد و آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر نهاده شده ، ممكن است منظور نهاده شده در مقابل يزيد و يا ابن زياد - كه لعنت خدا بر هر دوى آنها باد - باشد.
علت اين سلام هاى مخصوص به آن حضرت آن است كه هر يك از اين مصيبت ها بيانگر تسليم خاص آن حضرت در قبال امر الهى بوده است و ضرورتا خداوند رحمان به ازاى آنها، رحمت ويژه اى براى ايشان مقرر فرموده اند. و منظور از سلام بر آن حضرت اين است كه خداوند حسين عليه السلام را براى متوسلان به آن حضرت و كسانى كه به او متمسك مى شوند و از او طلب شفاعت مى كنند و با آن حضرت رابطه و علاقه اى داشته اند، حرم امن قرار مى دهد. زيرا اين مساءله ، يكى از معانى سلام بر پيامبر و ائمه عليهم السلام است و در صورتى كه با اين سلام هاى مخصوص بر اعضاى شريف آن حضرت ، سلام كنيم و بر تك تك آن اعضا گريه نمائيم ، اميد زيادى وجود دارد كه با هر سلامى بر او، شعله هاى برافروخته شده آتش كه زبانه مى كشد تا اعضاى ما را در بر گيرد، خاموش شود. همان شعله هايى كه گناهانى كه ما انجام داده ايم و ما را در بر گرفته و اعضاى ما در آن غرق شده ، آن را برافروخته است .
*****
44- كهف ، آيه 51
45- يكى از معانى اين كلمه ، ناله و فرياد به خاطر از دست رفته مى باشد.
-
11- باب يازدهم
اين باب درباره خصوصيات زائران آن حضرت ، قبل و بعد از شهادت ايشان ، تا زمانى است كه بدن آن حضرت دفن گرديد. در اين باره دو مطلب وجود دارد:
مطلب اول ؛ درباره زائران آن حضرت ، قبل از شهادتشان است كه اقسامى دارد، از جمله :
1 - ملائكه ؛ در حديث از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمود: آگاه باشيد كه هزار سال قبل از آنكه جدم حسين عليه السلام در كربلا مدفون شوند، ملائكه آنجا را زيارت كرده اند.
2 - پيامبران عليهم السلام ؛ در حديث صحيح است كه هيچ پيامبرى نبوده است مگر اينكه كربلا را زيارت كرده و گفته است كه در تو ماه تابان دفن مى شود.
-
3- كشتى نوح و قاليچه سليمان با چرخيدن در آنجا و گوسفند (قربانى ) حضرت اسماعيل و آهويى كه با حضرت عيسى عليه السلام سخن گفت . هر يك از اينها به طريق خاصى آنجا را زيارت كردند كه احاديث آنها در باب مجالس گريه بر آن حضرت ، بيان شد.
4 - شهدايى كه در ركاب آن حضرت به شهادت رسيدند؛ آنها وقتى براى رفتن به ميدان جنگ سواره يا پياده آماده مى شدند، نزد امام حسين عليه السلام مى آمدند و مى گفتند: السلام عليك يا ابا عبدالله ، السلام عليك يابن رسول الله . امام در جواب مى گفت : سلام بر تو و ما پشت سر تو هستيم و منهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا(46) برخى از آنها به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند و برخى بر آن عهد ايستادگى نمودند و برخى به انتظار (شهادت ) هستند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند.
-
علت اهتمام آنها به اين زيارت آن بوده است كه آنها مى خواستند تا زنده اند به فيض زيارت نايل شوند تا به اجر شهادتشان افزوده گردد. حتى زيارت برخى از آن شهدا به نحو مخصوصى بوده است ، از جمله دو برادر به نام هاى عبدالله و عبدالرحمن مى باشند. آن دو به منظور زيارت حضرت آمدند و در مقابل ايشان با كمى فاصله ايستادند و با هم گفتند: السلام عليك يا ابا عبدالله ، حضرت به آنها فرمود: نزديك من بياييد. نزديكتر آمدند و ايستادند و گفتند: يا ابا عبدالله ، سلام بر تو، آمده ايم تا در پيشگاه شما به شهادت برسيم . امام گفت : سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما باد، هر دوى آنها به شدت گريه مى كردند. امام عليه السلام فرمود: اى فرزندان برادرم ! چرا گريه مى كنيد، به خدا سوگند اميد آن دارم كه ساعتى بعد چشمان شما روشن شود. گفتند: خداوند جان ما را فداى شما كند. ما براى خودمان گريه نمى كنيم . گريه ما به اين خاطر است كه مى بينيم دشمنان تو را احاطه كرده اند، اما ما نمى توانيم كارى بكنيم . امام فرمود: خداوند به شما جزاى خير بدهد، اى فرزندان برادرم ! همين كه با حزن و اندوه خودتان و مواساتتان ، مرا يارى داديد، خداوند بهترين پاداش متقين را به شما عطا مى كند.
-
يكى ديگر از كسانى كه با اين زيارت مخصوص امام را زيارت كرد، على بن الحسين عليهما السلام است . حضرت على اكبر بعد از آنكه مبارزه كرد و جنگيد و در حالى كه بر زمين مى افتاد بر پدرش سلام نمود، و در آن وقت بود كه به قصد زيارت رو به سوى پدرش كرد و گفت : اى پدر از جانب من بر تو سلام باد. علت اينكه اين كار را آن حضرت تا به آن وقت به تاءخير افكند آن بود كه وقتى خواست به ميدان جنگ برود، حسين عليه السلام به سوى او آمد و چند قدمى در پى او راه رفت و امام مستقر نشدند تا على او را مخاطب قرار داده ، سلام كند؛ اما ساير شهدا وقتى مى خواستند به ميدان مبارزه بروند، در حالى كه امام حسين عليه السلام در مقابل خيمه ايستاده بود، به خدمت ايشان مى رسيدند طبق معمول و براى رسيدن به ثواب زيارت آن حضرت ، در حالى كه زنده بودند، به امام سلام مى كردند.
اما علت اينكه ايشان خطاب به پدر بزرگوارشان گفتند: ((عليك السلام )) و نگفتند ((السلام عليك )) اين بود كه ، سلام او سلام متاركه ، وداع و رفتن بود، نه سلام تحيت . امام حسين عليه السلام نيز، به اين سلام پاسخ نداد، زيرا سلام تحيت نبود كه جواب آن واجب باشد، و از سوى ديگر، هنگامى كه امام اين سلام را شنيد، حالتى بر ايشان عارض شد كه تمام نيروهايش را از دست داد و احوالش دگرگون شد و با اين ندا به او پاسخ گفت كه ((پسرم تو را كشتند)) كه تفصيل اين حالت در عنوان شهادت ايشان خواهد آمد. ان شاء الله .
-
مطلب دوم ؛ درباره زائران حسين عليه السلام بعد از شهادت و قبل از دفن ايشان است .
اولين كسى كه بعد از شهادت حسين عليه السلام ، او را زيارت كرد، خداوند على عظيم است ؛ و منظور اين است كه الطاف خاص فراوانى از جانب خداوند متوجه آن حضرت شد. سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را زيارت كرد و آن جامى را كه براى او ذخيره شده بود، به ايشان داد، همان جامى كه فرزندش على از آن خبر داد، و از اين معنا فهميده مى شود كه اين جام قبل از شهادت آن حضرت در دستشان بوده و بعد از آن ، بلافاصله از آن سيراب شدند. از آنجا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زائر حسين عليه السلام در آن شرايط بودند، قطعا على ، فاطمه و حسن عليهم السلام نيز به همراه آن حضرت بوده اند.
سپس ملائكه اى كه براى يارى امام حسين عليه السلام فرستاده شده بودند، او را زيارت كردند و به آنها دستور رسيد كه در كنار قبر امام بمانند و او را تا روز قيامت زيارت كنند كه تفصيل اين مطلب در عنوان مربوط به ملائكه آمد.
بعد از آن ذوالجناح ، سپس به هنگام روز، پرندگان و در شب ، وحوش ، جن و زنان جن آن حضرت را زيارت كردند و هر كدام از آنها به شيوه مخصوص آن حضرت را زيارت نمودند.
-
اما انسان هايى كه امام حسين عليه السلام را بعد از شهادت و قبل از دفن زيارت كردند؛ اولين آنها امام سجاد عليه السلام ، خواهرش زينب سلام الله عليها و ساير اهل بيت آن حضرت بودند. اين زائران گرد هم آمدند و قصد زيارت حسين عليه السلام را نمودند و با تمام آداب زيارت و با همان طريق مخصوصى كه در آداب زيارت آن حضرت آمده است ، به زيارت آمدند. آنها با حالتى غبارآلود، گرسنه ، تشنه ، محزون و با گريه آمدند. بالاتر از اينها، آنها، پابرهنه ، بدون معجر، عريان و حتى تعدادى از آنها در غل و زنجير بودند. بله ؛ آنها فقط يكى از آداب زيارت را نتوانستند به جا آورند كه همان غسل با آب فرات يا وضو به قصد زيارت باشد، اما به جاى اين كار با خاك پاك تيمم كردند و آن را بر چهره ها و دست هاى خود كشيدند؛ كه اين تيمم برتر از غسل با آب فرات شد؛ آنگاه شروع به زيارت نمودند. زيارت آنها به همان نحوى انجام شد كه در زيارت امام وارد شده است و با سلام بر پيامبر، على ، فاطمه و سپس بر حسن و حسين عليهم السلام آغاز شد. اصل زيارت را زينب سلام الله عليها مى خواند و بقيه با او قرائت مى كردند. اما در آن وقت از امام سجاد عليه السلام عبارت يا يكى از انواع سلام ها نقل نشده ، با اينكه آن حضرت نسبت به اين كار اولى تر بودند. البته علت آن است كه آن حضرت با حالتى بيمار، در غل و زنجير بود و به ايشان اجازه پائين آمدن از شترى را كه بر آن سوار بود، ندادند و در آن وقت ، حالتى بر ايشان عارض شد كه نزديك بود، از دنيا بروند و به حالت احتضار درآمده بودند. به همين خاطر امام حسين عليه السلام را با خطاب و سلام ، زيارت نكرد و اين كار را به بقيه اهل بيت اختصاص داد.
اما دشمن به آنها اجازه نداد تا زيارت را تمام كنند و ميان زائران و زيارت شونده جدايى ايجاد كردند، ولى كودكان را نزديك شهدا برده ، از روى پيكرهاى شهدا عبور دادند و بر شتران سوار نمودند و به طرف كوفه حركت دادند.
-
12- باب دوازدهم
اين باب درباره زائران حسين عليه السلام ، پس از دفن پيكر مطهر آن حضرت است ، كه چند دسته اند: گروهى كه به طور دايم و مستمر آن حضرت را زيارت مى كنند. اين گروه ملائكه مى باشند كه به طور پيوسته در طول شبانه روز تا روز قيامت آن حضرت را زيارت مى كنند.
كسانى كه در اوقات معين و به طور دايم امام حسين عليه السلام را زيارت مى كنند. آن زائرى كه در وقت معين ، اما هميشه آن حضرت را زيارت مى كند خداوند بلند مرتبه است كه منزه از مكان و آمد و رفت و تغيير احوال است و هر شب جمعه حسين عليه السلام را زيارت مى كند؛ يعنى لطف خاصى بر آن حضرت افاضه مى فرمايد كه از آن به زيارت تعبير شده است .
همچنين در هر شب جمعه تمام پيامبران و اوصياء، آن حضرت را زيارت مى كنند. در شب نيمه شعبان و ليلة القدر هر سال ، تمام پيامبران به زيارت حسين عليه السلام مى آيند. جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل نيز در طول سال در اوقات مخصوصى به زيارت امام مى آيند.
-
اما از اهل دنيا اولين كسى كه پس از دفن پيكر مطهر حسين عليه السلام او را زيارت كرد، امام سجاد عليه السلام بود. آن حضرت بعد از 3 روز، وقتى با گروهى از بنى اسد بدن پاك امام را دفن و قبر را مرتب نمود، با سلام خاص و عبارت هاى مخصوصى و در حالى كه دستش را بر قبر گذاشته بود، پدر بزرگوارش را زيارت كرد. بعد از آن ، طوايفى كه در اطراف كربلا بودند، به زيارت امام حسين عليه السلام آمدند. حتى روايت شده كه در طول يك يا دو سال بعد از شهادت امام ، تعداد صد هزار زن ، از كسانى كه با آن حضرت خصومت نداشتند، قبر او را زيارت كردند.
از ديگر كسانى كه چند روز بعد از دفن پيكر امام ، آن حضرت را زيارت كرد، عمرو السهى است . گفته شده است او اولين شاعرى است كه در رثاى امام حسين عليه السلام اشعارى سرود. عمرو آمد و بر بالاى قبر ايستاد و اشعارى به اين معنا سرود: در كربلا بر سر قبر حسين آمدم . اشك فراوانى از چشم هايم براى او جارى شد. همچنان براى او مرثيه خوانى مى كنم و مى گريم . اشك هاى چشمانم و آه و ناله هاى سينه ام مرا در اين كار كمك مى كنند. سلام بر اهل قبور در كربلا، هر كس آنها را زيارت مى كند بگويد سلام من بر آنها باد. سلام بر آنها در هر صبح و شام و ظهر، و اين سلام را باد و غبار به آن قبرها مى رساند، و بوى مشك و عبير آن قبرها از كسانى كه به زيارت قبر آن حضرت نايل شده اند، به مشام مى رسد.
اولين كسى هم كه به قصد زيارت آن حضرت از نقطه اى دور دست آمد، جابر بن عبدالله انصارى بود. زيارت امام توسط جابر كيفيت خاصى دارد كه ما آن را در جاى خود خواهيم آورد.
-
سپس خداوند دل و جان مردم را شيفته حسين عليه السلام كرد و شيعيان در زمان بنى اميه - كه لعنت خدا بر آنها باد - به زيارت آن حضرت توجه خاصى نشان مى دادند، اما از اين كار باز داشته مى شدند؛ حتى براى جلوگيرى از اين كار نگهبان گماردند و كمينگاه هايى را ايجاد كردند و دستور كشتن و به صليب كشيدن و بريدن دست و پاى هر كس را كه به زيارت آن حضرت برود، صادر نمودند. اما اين مسائل به تعداد زائران آن حضرت افزود. سپس متوكل از حاكمان بنى عباس - لعنت الله عليه - به خاطر شدت عداوتش ، به ويژه با حضرت زهراء سلام الله عليها و فرزندان ايشان ، به شدت مانع زيارت امام عليه السلام گرديد، اما وقتى ملاحظه كرد، اين كار فايده اى ندارد، دستور داد قبر شريف را تخريب كنند. بعد ديد اين كار هم فايده اى ندارد، لذا دستور داد براى محو آثار قبر امام ، آنجا را شخم بزنند، نبش قبر كنند و آب جارى سازند. اما خداوند تعالى يكى از خصوصيات حسين را اين قرار داد كه همان شخصى كه قبر را تخريب و محل آن را شخم زد و آبيارى نمود، دستور تعمير و ساخت آن را صادر نمود و منادى به دستور او اعلام كرد كه زيارت قبر حسين عليه السلام ، مجاز مى باشد.
-
تفصيل اين مطلب آن طور كه در اخبار آمده ، چنين است : متوكل از خلفاى بنى عباس نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله دشمنى زياد و بغض شديدى داشت . او بود كه دستور داد بارگاه امام حسين را خراب ، قبر را ويران و آثار آن را محو نمايند و آب رود علقمه را بر آن جارى سازند، به نحوى كه اثرى از آن باقى نماند و احدى نتواند در آنجا بماند و خبرى بگيرد. او مردم را تهديد كرد هر كس به زيارت قبر حسين برود، كشته مى شود. آنگاه از ميان ماءموران خود عده اى را مراقب اين كار كرد و به آنها توصيه نمود، هر كس به قصد زيارت حسين بيايد، او را بكشيد. آنها مى خواستند به اين واسطه نور خدا را خاموش و آثار ذريه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را محو نمايند. خبر به مردى از اهل خير رسيد كه به او زيد مجنون مى گفتند، ولى او انسانى عاقل و داراى نظرى صائب بود؛ اما به اين خاطر به او مجنون مى گفتند كه هر انسان خردمند و اديبى را به سكوت وا مى داشت و دليل و برهان او را رد مى كرد و از جواب باز نمى ايستاد و از سخن گفتن خسته و ملول نمى شد.
-
وقتى خبر تخريب بارگاه حسين عليه السلام و شخم زدن محل قبر را شنيد، اين مساءله برايش گران تمام شد و حزن و اندوهش شديد گرديد و مصيبت هاى امام حسين عليه السلام برايش تجديد شد. اين شخص آن زمان در مصر ساكن بود، وقتى به خاطر تخريب قبر امام حزن و اندوه بر او غالب شد، پاى پياده و ديوانه وار از مصر خارج شد، در حالى كه به درگاه الهى شكوه مى كرد. او همچنان اندوهگين و افسرده بود تا به كوفه رسيد. بهلول آن زمان در كوفه بود. زيد مجنون او را ديد و به او سلام كرد. بهلول جواب سلام او را داد و از او پرسيد از كجا مرا مى شناسى ، در حالى كه تو هرگز مرا نديده اى ؟ زيد گفت : اى شخص بدان كه قلوب مؤ منان چون سربازان مجهزى هستند كه نسبت به آنچه شناخت دارند با هم ائتلاف مى كنند. بهلول پرسيد: زيد! چه مساءله اى موجب شده كه تو پاى پياده از وطن و بلاد خودت بيرون بيايى ؟ در جواب گفت : به خدا سوگند تنها شدت حزن و اندوهم مرا وادار به اين كار كرد. به من خبر رسيد كه اين ملعون (متوكل ) دستور داده است ساختمان قبر حسين را خراب و آنجا را شخم بزنند و زائران آن حضرت را بكشند. اين مساءله مرا از وطن آواره كرد، عيشم را منغص ، اشكم را جارى و خواب از چشمانم ربوده است .
-
بهلول گفت : به خدا سوگند من هم چنين حالتى دارم . آنگاه به او گفت : برخيز به كربلا برويم تا قبور فرزندان على مرتضى عليهم السلام را ببينيم . دست يكديگر را گرفته راه افتادند تا به قبر حسين عليه السلام رسيدند. اما ديدند كه قبر به حال خود باقى است و تغييرى نكرده ، ساختمان قبر را خراب كرده اند، اما هر چه آب بر آنجا بسته اند، به قدرت خداوند عزيز جبار در زمين فرو رفته و حتى يك قطره آب به قبر حسين عليه السلام نرسيده و هر گاه به طرف قبر شريف مى آيد، زمين قبر به اذن خداوند تعالى مرتفع مى شود. زيد مجنون از ديدن اين صحنه متعجب شد و به بهلول گفت : بهلول نگاه كن ببين ! مى خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند، اما خدا مى خواهد نورش را كامل و تمام كند، هر چند كه مشركان را خوش نيايد. او گفت : متوكل در طول 20 سال به طور مرتب و دايم دستور داد محل قبر حسين عليه السلام را شخم بزنند و زراعت بكارند، اما قبر شريف همچنان به حالت خود باقى است و هيچ تغييرى نكرده و حتى يك قطره آب هم به آن نرسيده است .
وقتى شخصى كه ماءمور بود آن محل را شخم بزند و زراعت كند، با اين قضيه مواجه شد، در فكر فرو رفت و گفت : به خدا و به محمد صلى الله عليه و آله ايمان آوردم . به خدا سوگند اگر شده ديوانه وار سر به بيابان مى گذارم ، اما قبر حسين فرزند دختر رسول خدا را شخم نمى زنم و زراعت نمى كارم .
-
مدت بيست سال است كه معجزه الهى را مشاهده و دلايل و برهان هاى اهل بيت پيامبر خدا را مى بينم ، اما عبرت نگرفته ام . آنگاه يوغ را (از گردن گاوها) باز و گاوها را رها كرد و به طرف زيد مجنون رفت و به او گفت : پيرمرد! از كجا آمده اى ؟ گفت : از مصر. پرسيد: براى چه منظورى اينجا آمده اى ، آيا از كشته شدن نمى ترسى ؟ زيد گريه كرد و گفت : به خدا سوگند اطلاع پيدا كردم كه قبر حسين عليه السلام را شخم زده اند. اين مساءله مرا اندوهگين كرد و باعث غم و ناراحتى من شد. آن مرد بر روى پاهاى زيد افتاد و شروع به بوسيدن كرد و گفت : اى پيرمرد! پدر و مادرم به فداى تو باد. از وقتى تو پيش من آمدى رحمت الهى به من روى آورد و قلبم به نور خدا روشن گشت . من به خدا و رسول او ايمان آوردم . مدت 20 سال است كه اين زمين را شخم مى زنم و هر وقت آب به قبر حسين عليه السلام بستم ، فرو رفت و به صورت گرداب در آمد و يك قطره از آن به قبر حسين عليه السلام نرسيد. گويى كه من تا به حال مست بوده ام ، اما اينك به بركت آمدن تو، به هوش آمده ام . آنگاه زيد گريه كرد و ابياتى خواند. آن شخص نيز گريه كرد و گفت : اى زيد! تو مرا از خواب غفلت بيدار كردى . نزد متوكل در سامراء مى روم ، و ماجرا را همان طور كه هست برايش بازگو مى كنم يا مرا مى كشد يا رهايم مى كند. زيد گفت : من هم به همراه تو مى آيم و در اين باره به تو كمك مى كنم .
-
وقتى آن شخص وارد بر متوكل شد و مشاهدات خود را درباره قبر حسين عليه السلام به اطلاع او رساند، خشم و غضب تمام وجود متوكل را فرا گرفت و بغض و كينه اش نسبت به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشتر شد و دستور قتل آن مرد را صادر نمود؛ همچنين دستور داد ريسمانى به پاى او ببندند و او را با صورت در بازار بكشند و بعد در ميان مردم به دار آويخته شود تا براى آنان كه مى خواهند عبرت بگيرند، درس عبرتى باشد و كسى باقى نماند (جراءت نكند) تا از اهل بيت يارى كند. اما زيد مجنون ؛ حزن و اندوهش بيشتر شد و همچنان گريه مى كرد و صبر كرد تا آن شخص را از چوبه دار پائين آوردند و جسدش را در ميان زباله ها انداختند. آنگاه زيد به سراغ او آمد، جنازه او را برداشت و به طرف دجله برد و در آنجا غسل داد و كفن نمود و بر او نماز خواند و سپس آن را دفن نمود و مدت سه روز تمام در كنار قبر ماند و قرآن تلاوت كرد و از او جدا نشد. يك روز كه در كنار قبر نشسته بود، بناگاه صداى فرياد و نوحه و زارى زنان و مردان بسيارى را شنيد كه با خود جنازه اى حمل مى كردند. كثرت جمعيت به قدرى بود كه راه بند آمده بود، زيد گمان كرد كه متوكل مرده است . به سوى يكى از افراد آن جمعيت رفت و از او پرسيد: اين ميت كيست ؟ گفت : جنازه يكى از كنيزان متوكل است . نام اين كنيز ريحانه و او يك كنيز سياه حبشى بود كه متوكل علاقه شديدى به او داشت . بعد آن جمعيت او را با احترام زياد در قبرى نو دفن كردند و بر روى آن گل و ريحان گستردند و بر آن مشك و عنبر پاشيدند و بعد قبه بلندى بر آن بنا نمودند.
-
وقتى زيد آن صحنه را ديد غم و اندوهش بيشتر شد و آتش سينه اش برافروخته گشت و بر سر و صورت خود مى زد و گريبان چاك مى كرد و خاك بر سر مى ريخت و مى گفت : واويلا وااسفا، يا حسين ! تو در سرزمين كربلا عريان ، تنها و غريب ، لب تشنه به شهادت رسيدى ، زنان و دخترانت و اهل و عيالت را به اسارت بردند و كودكانت را كشتند، اما كسى براى تو گريه نمى كند. پيكر مطهر تو را بى غسل و كفن دفن مى كنند و بعد محل قبرت را شخم مى زنند تا نورت را خاموش نمايند، در حالى كه شما فرزند على مرتضى و فاطمه زهراء مى باشى .
اين همه احترام و عظمت براى يك كنيز سياه قايلند، اما كسى براى فرزند محمد مصطفى صلى الله عليه و آله غمگين نيست و گريه نمى كند.
زيد همچنان گريه مى كرد و نوحه سر مى داد تا از هوش رفت و تمام مردم حاضر در آنجا نيز نظاره گر او بودند. برخى از آنها دلشان به حال او سوخت .
-
وقتى زيد دوباره به هوش آمد اين سخنان را بر زبان جارى ساخت : آيا قبر حسين را در كربلا شخم مى زنند، اما قبر فرزند آن زن زناكار را آباد مى كنند. شايد زمانه دوباره عوض شود و دولت حق روى كار آيد. خدا اهل فساد و آنكه را بر اين دنياى فانى ايمان دارد، لعنت كند.
گفته اند كه زيد اين عبارات را در برگه اى نوشت و آن را به يكى از دربانان متوكل داد. وقتى متوكل آن را خواند به شدت خشمگين شد و او را احضار كرد. ميان زيد و او مطالبى از وعظ و توبيخ رد و بدل شد. متوكل براى تحقير شاءن امام على عليه السلام ، از او پرسيد درباره ابوتراب چه نظرى دارى ؟ زيد گفت : به خدا سوگند! تو به فضل ، شرف ، حسب و نسب آن حضرت آگاه هستى و كسى جز كافران بدگمان فضل او را انكار نمى كند و جز منافقان دروغگو كسى با او دشمنى نمى كند. آنگاه شروع به برشمردن فضايل و مناقب حضرت على عليه السلام نمود و تا آنجا ادامه داد كه متوكل به خشم آمد و دستور داد او را زندانى كنند.
چون شب فرا رسيد و متوكل به خواب رفت ، هاتفى نزد او آمد و لگدى به او زد و گفت برخيز و زيد را از زندان بيرون بياور، وگرنه خداوند هر چه سريعتر تو را هلاك مى كند. متوكل خودش برخاست و زيد را از زندان آزاد كرد و خلعت بسيار گرانبهايى به او پوشانيد و گفت : هر خواسته اى دارى ، بگو. زيد گفت : خواسته ام عمارت و ساختن قبر حسين عليه السلام است و اينكه كسى متعرض زائران آن حضرت نشود. متوكل دستور اين كار را صادر كرد و زيد با شادى و سرور از نزد او بيرون آمد و در شهرها مى گرديد و مى گفت : هر كس قصد زيارت قبر حسين را دارد براى هميشه در امان است .
-
***عنوان هشتم - خصوصيات امام حسين عليه السلام در قرآن مجيد
عنوان هشتم درباره خصوصيات امام حسين عليه السلام است كه در قرآن مجيد و كلام خداوند عزيز آمده و داراى چندين مقصد است.
1-مقصد اول
حسين عليه السلام كلام الله واقعى و قرآن است ؛ زيرا آن حضرت كلام ناطق حقيقى است كه وجودش ، به نحوى ، وجود كلام الله و مبين كلام الله صامت است و اين دو از هم جدا نمى شوند و دو ثقل مى باشند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها را بر جاى گذاشت و در ميان امتش به امانت سپرد؛ اما در اين ميان ، حسين عليه السلام را به امور مخصوصى ، بطور خاص به امت سپرد. آن حضرت ، حسين را با خود به منبر برد و فرمود:
اى مردم ! اين حسين بن على است ، او را بشناسيد و او را بر ديگران ترجيح دهيد. سپس حضرت فرمود: خدايا! من او را به تو و صالح مؤ منان به وديعه سپردم . بنابراين حسين عليه السلام امانت پيامبر خدا نزد امتشان مى باشد، و نه تنها در آن زمان ، بلكه در زمان ما نيز، حسين عليه السلام امانت رسول الله صلى الله عليه و آله مى باشد. بنابراين دقت كنيد ببينيد چگونه از اين امانت حفاظت مى كنيد.
-
2- مقصد دوم
اين مقصد در بيان اين مطلب است كه حسين عليه السلام در همه صفات و خصايص و فضايل با قرآن شريك است .
قرآن مردم را به سوى اسلام هدايت مى كند و آيات بيناتى از هدايت و فرقان است . حسين عليه السلام نيز هادى مردم به سوى ايمان است . (كه ما اين مطلب را در جاى خود تبيين كرديم ) همچنين آن حضرت ، هنگامى كه تصميم گرفت با حاكمان ستمگر بجنگد و روزى كه به شهادت رسيد، آيات بيناتى از هدايت و فرقان در ميان اهل حق و باطل است .
شب نزول قرآن ، ليلة القدر است . شب ولادت حسين عليه السلام نيز ملائكه و روح به اذن خدا از هر امرى نازل مى گردانند. اين شب از جانب خداوند با درود و تهنيت به او از زبان جبرئيل ، تا سپيده صبح سلام است و تهنيت
قرآن براى كسانى كه آن را تلاوت كنند و اين كار را تداوم بخشند، شفيع است . حسين عليه السلام نيز شفيع كسانى است كه او را زيارت مى كنند و بر او گريانند.
قرآن با اسلوب خاص و معانى متعالى اش معجزه است . سر حسين عليه السلام ، بدن او، خون آن حضرت و تربت پاكش نيز معجزه است . اين مطلب در كرامت هايى كه در قضاياى متعدد از هر يك از اين اعضا سر زده است ، معلوم مى شود.
-
قرآن جديد است و با كثرت تكرار، كهنه و ملال آور نمى شود. مصيبت هاى حسين عليه السلام نيز جديد است و با كثرت يادآورى و تكرار آنها در هر سال ملال آور نيست .
تلاوت قرآن ، شنيدن آيات الهى و نگاه به قرآن عبادت است . رثاى حسين عليه السلام ، شنيدن رثاى او، نشستن براى او تظاهر به گريه كردن براى او، گرياندن براى او و تظاهر به گريه كردن براى او، همه و همه عبادت است .
قرآن داراى احترام خاص است و در اين زمينه احكامى وجود دارد، از جمله اينكه مهجور نماند، غبار بر آن ننشيند و جز انسان هاى پاك و مطهر او را لمس نكنند و مانند كالاهاى دنيايى با چيزى معامله نشود. در احترام نهادن به حسين عليه السلام نيز احكامى و آدابى وجود دارد. اما بادها، خاك را برداشته و بر پيكر مطهر آن حضرت ريختند و خاك آن را احاطه كرد و دشمن با به شهادت رساندن آن حضرت دين خود را به بهاى اندك فروخت .
قرآن كلام الله صامت است ، امام حسين عليه السلام كلام الله ناطق است .
قرآن كريم ، شريف و مجيد است ، حسين عليه السلام نيز، كريم ، شريف ، مجيد و شهيد است . در قرآن سرگذشت ها، حالات ، گرفتارى ها و ماجراهاى پيامبران ذكر شده است . در حالت حسين عليه السلام ، سرگذشت و حالت هر پيامبرى بالعيان آمده است .
-
قرآن آياتش آشكار و تعداد آن 6666 است . حسين عليه السلام نيز آياتش در بدنش آشكار است و تعداد آن 1900 است و گفته اند چهار هزار است . اما اگر تعداد زخم بر روى زخم و تعداد ضربت هايى كه بر آن حضرت وارد شده ، شمرده شود، تعداد آن بالغ بر 6666 مى شود.
قرآن داراى 114 بسم الله است . در بدن حسين عليه السلام نيز به مانند بسم الله ، تعداد 114 زخم شمشير است .
قرآن داراى جزء، سوره ، (آيه )، سطر، كلمات ، حروف ، نقطه و اعراب است . بدن حسين عليه السلام نيز از اجتماع سطور شمشيرها و كلمات نيزه ها و نقطه تيرها و اعراب آنها، داراى اجزاء، سوره ها، سطور، كلمات ، حروف ، نقطه ها و اعراب گرديد.
قرآن چهار قسم است : طوال ، مبين ، مثانى و مفصل . حسين عليه السلام نيز داراى چهار قسم است : سرش بر روى نيزه ها در حركت بود، جسدش در كربلا افتاده بود، خونش بر بال هاى پرندگان و بر شيشه خضراء نزد فرشتگان و صغار اعضاى اطراف جسد (دستها و پاها) در هر طرف افتاده بود.
قرآن داراى سى جزء است و هر نصف جزء را به طور جداگانه آورده اند كه در فارسى به آن شصت پاره مى گويند. اما درباره حسين در تطبيق با اين ويژگى قرآن نمى دانم چه بگويم ؟!!
-
خداوند قرآن را به نام هايى اسم برده كه تعداد آن به 23 عنوان مى رسد. اين اسامى بر حسين عليه السلام نيز صدق مى كنند. خداوند از قرآن به مبارك نام برده است و فرموده ((هذا ذكر مبارك .))(47) خداوند متعال امام حسين عليه السلام را نيز مبارك نام نهاد و اين مطلب را بدون واسطه در روايت عجيبى كه خبر از فضيلت عجيب آن حضرت مى دهد، بر پيامبرش وحى مى كند، كه از جمله الفاظ آن روايت اين است كه ((بورك من مولود عليه صلواتى و رحمتى )) كه ما اين مطلب را در عنوان مربوط به الطاف خاص الهى نسبت به امام حسين عليه السلام آورده ايم .
قرآن براى مؤ منان شفاء و رحمت است . حسين عليه السلام نيز براى بيمارى هاى باطنى شفاء است و تربت او شفاى بيمارى ظاهرى است . آن حضرت همچنين براى مؤ منان رحمت است و سعادت و رستگارى هر چه بيشتر آنها به واسطه حسين عليه السلام حاصل مى شود. قرآن ، نور است . حسين عليه السلام نيز آن زمان كه جسد پاكش با خاك و خون آغشته شد، نور افشانى كرد.
آن طور كه در آيه شريفه آمده است ، قرآن براى پيامبر صلى الله عليه و آله و مردم روح است . حسين عليه السلام نيز آن طور كه در حديث آمده است ؛ ريحانه رسول خدا و راحت مردم است .
-
قرآن ، حكيم است ؛ دل ها را معالجه و آنها را به اطاعت ، هدايت مى كند. حسين عليه السلام نيز حكيمى است كه با هدايت گروهى به اطاعت ، آنها را معالجه و معصيت كاران را با شفاعت معالجه كرد.
قرآن بشارت دهنده و هشدار دهنده است . حسين عليه السلام نيز بشير و نذير است . قرآن كتاب مبين است و حسين ذكر پيامبر صلى الله عليه و آله و ورد آن حضرت در تمام طول عمر شريفشان بوده است .
در قرآن آية الكرسى و آية النور است . در حسين هم كرسى است كه معدن علم الهى است و در حسين آية النور و آيه اى است كه نه با سياهى هاى شب و نه با خاك و خون خاموش مى شود.
در قرآن آيات شفاء، رجاء و رحمت وجود دارد. در حسين عليه السلام نيز آيات و صفات شفاء و اسباب رجاء وجود دارد و آن حضرت علل تامه رحمت است .
قرآن داراى 14 منزل ، از اول حدوث آن - كما هوالحق - تا استقرار آن در بهشت مى باشد. منزل اول ؛ حدوث و ايجاد آن در لوحى مى باشد كه جسمى خاص يا فرشته اى است . دوم ؛ قلب اسرافيل كه ناظر بر لوح است . سوم ؛ قلب ميكائيل ، وقتى اسرافيل قرآن را برايش تلاوت كرد. چهارم ؛ قلب جبرئيل ، وقتى كه ميكائيل آن را بر او تلاوت كرد. پنجم ؛ نزول قرآن در بيت المعمور در شب قدر. ششم ؛ نزول يك باره قرآن بر قلب پيامبر صلى الله عليه و آله تا آن را فرا بگيرد نه اينكه براى مردم تلاوت كند، كه آن در ماه مبارك رمضان بوده است . هفتم ؛ نزول قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله در اول مبعث براى اينكه آن را تلاوت كند. هشتم ؛ نزول قرآن در هر شب قدر بر امام عصر كه تهنيت است تا سپيده صبح . نهم ؛ جايگاه قرآن در گوش ها. دهم ؛ جايگاه قرآن در زبان كه همان تلاوت است . يازدهم ؛ جايگاه قرآن در ميان اوراق .
-
دوازدهم ؛ منزل قرآن در قلب ها. سيزدهم ؛ منزل قرآن در روز محشر، با هياءتى عجيب . چهاردهم ؛ جايگاه قرآن در بهشت كه داراى درجاتى است و به قارى آن گفته مى شود، تلاوت كن و ارتقاء مقام بگير. همه اين موارد بر اساس روايات گردآورى شده است . و كيفيت اين منازل شرح و تفصيلى دارد كه مقام ديگرى را مى طلبد و نياز به تحقيق بيشتر در اين زمينه دارد كه من پاره اى از حقايق را در ((روضات الجنات )) ذكر كرده ام ؛ از خداوند توفيق طلب مى كنم تا آن را به اتمام برسانم . اما در حال حاضر مقصود آن است كه بگويم ، حسين عليه السلام نيز در فضايل داراى چهارده منزل و جايگاه است و همچنين آن حضرت در مصائب نيز چهارده منزل دارد كه تفصيل آن به اين شرح است :
الف : ابتدا شرح جايگاه و مراتب آن حضرت : اول ، خلق نور آن حضرت ، قبل از خلقت آفرينش است . دوم ؛ منزل امام كه متعلق به عرش است و مشتمل به حالاتى است . سوم ؛ منزل امام در بهشت است ، آن حضرت در بهشت كيفياتى دارد كه از آن جمله اين است كه امام درختى در بهشت و ميوه آن است ، همچنين گوشواره گوش زهراء سلام الله عليها و زينت بهشت و گوشواره آن و زينت اركان بهشت است . چهارم ؛ منزل آن حضرت به صورت نور در صلب هاى شامخ پدران آن حضرت ، پنجم ؛ منزل آن حضرت به صورت نور در رحم هاى مطهر و پاك بويژه زمانى كه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها به آن حضرت باردار شدند؛ چرا كه حضرت فاطمه فرمود: وقتى به او باردار شدم ، در شب هاى تاريك ، نيازى به چراغ نداشتم . ششم ؛ بر دست لعياء حوريه ، كه به عنوان قابله به همراه حورالعين فرستاده شد. هفتم ؛ بدن مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و آله ؛ زمانى كتف شريف آن حضرت ، زمانى دوش مبارك ، گاهى دامن پاك آن حضرت ، گاهى ، سينه معظم و زمانى هم پشت مبارك ايشان جايگاه حسين عليه السلام بود. كه هر يك از اين موارد كيفيت خاصى دارد كه ما آن را در محل خودش يادآور شده ايم .
-
همچنين اعضاى مطهر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بر جسم حسين عليه السلام داراى منازل خاصى است . مثلا منزل زبان آن حضرت ، دهان حسين است كه او را شير مى دهد. و منزل انگشت ابهام پيامبر، حلق حسين عليه السلام است ، تا او را تغذيه كند. اما لب هاى مبارك پيامبر، بر جسم حسين عليه السلام داراى منزلگاه هايى است كه يكى از آن منزلگاه ها پيشانى حسين و ديگرى ، گلوى آن حضرت بود. آن حضرت بيش از ساير اعضا، اين دو جا را مى بوسيد، و جاى ديگر بالاى ناف آن حضرت بود كه حضرت رسول مخصوصا آن محل را مى بوسيد. هشتم ؛ سينه حضرت زهراى بتول عليها السلام . نهم ؛ دستان على عليه السلام ، زمانى كه حسين عليه السلام را روى دست گرفت و رسول الله صلى الله عليه و آله او را بوسيد و گريه كرد و چون از علت گريه سؤ ال كرد، ايشان فرمود: جاى شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم . دهم ؛ كتف و گردن جبرئيل عليه السلام ، جبرئيل بارها از رسول الله صلى الله عليه و آله تقاضا مى كرد و حسين را از ايشان مى گرفت و با خود حمل مى كرد. يازدهم ؛ منبر رسول الله صلى الله عليه و آله ، آن حضرت هيچ كس جز على عليه السلام را بالاى منبر نبرد. در روز غدير پيامبر، على را بالا برد و فرمود: هر كه من مولاى اويم اين على مولاى اوست . ولى حضرت رسول صلى الله عليه و آله ، حسين عليه السلام را با خود بالاى منبر برد و او را در جلو يا بر دامن مباركشان نشاند و فرمود: اى مردم ! اين حسين فرزند على است ؛ او را بشناسيد و ترجيح دهيد، كما اينكه خداوند او را برترى داده است .
-
سپس خبر شهادت او را داد و بعد قاتل او و كسانى را كه او را يارى نكردند، نفرين نمود و سپس او را به تمام مؤ منان به امانت سپرد - تا جايى كه آن حضرت را به شما هم سپرده است ، زيرا اين فرمايش پيامبر عموميت دارد كه فرمود: ((خدايا! من او را به تو و صالح مؤ منان به امانت سپردم .)) - آنگاه مردم گريه كردند و حضرت فرمود: آيا گريه مى كنيد ولى او را يارى نمى نماييد؟!)) دوازدهم ؛ قلب پيامبر صلى الله عليه و آله ؛ حسين عليه السلام در قلب پيامبر خدا داراى جايگاه و موقعيت مخصوصى است كه خود آن حضرت اين جايگاه را چنين توصيف كرده كه كسى جاى او را در قلبش نمى گيرد. سيزدهم ؛ سينه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در زمانى مخصوص ؛ آن هنگام كه حضرت در حال احتضار بودند؛ حسين عليه السلام بر روى سينه ايشان قرار داشت . چهاردهم ؛ قلب پيامبر صلى الله عليه و آله در حالت احتضار؛ در حالى كه پيامبر اسلام در حال احتضار بودند براى حسين حسرت مى خوردند و حالات او را يادآور مى شدند و فرمودند: مرا با يزيد چه كار است ؟ خداوند به او بركت ندهد. سپس فرمود: به سوى رفيق اعلى مى روم و روح شريفش از جسد مطهرش جدا شد. پانزدهم ؛ قلوب مؤ منان ؛ در قلب هاى مؤ منان محبتى نسبت به حسين عليه السلام است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آن اين گونه تعبير كرده اند كه اين محبت در باطن آنها نهفته است ، و اگر تو به درون خودت مراجعه كنى صدق فرموده پيامبر خدا را تاءييد مى كنى .
-
ب : شرح و مصائب و منزلگاه هايى كه اين مصائب بر آن حضرت روى آورد:
اول ؛ اولين منزل در مدينه بود، هنگامى كه امام از آنجا رانده شد، خيلى براى او سخت آمد و يك بار به درگاه پروردگار دعا كرد و گفت : خدايا! ما عترت پيامبر تو هستيم ، آنها ما را طرد كردند، و بار ديگر به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كرد و در كنار قبر آن حضرت گفت : من حسين فرزند فاطمه ام ، آنها با من دشمنى كردند و حق ما را ضايع نمودند.
دوم ؛ منزل آن حضرت در جايى كه براى همه ، از انسان گرفته تا حيوان و پرنده و حيوانات وحشى و درختان و گياهان ، امن است ، يعنى مكه مكرمه . اما همين جاى امن براى آن حضرت ناامن شد، زيرا در صدد برآمدند او را در اين محل به شهادت برسانند؛ به همين خاطر آنجا را ترك كرد.
سوم ؛ حد فاصل ميان مكه و كوفه ؛ در طى اين سفر، حضرت در منازل بين راه نسبت به هر كس كه با او ملاقات مى كرد، نگران بود و هر كس را كه ديد، او را يارى نكرد و آن حضرت را تنها گذاشت .
چهارم ؛ كربلاء؛ حسين عليه السلام به قصد اقامت و نيت توطن در آنجا فرود آمد و به شتردارانى كه همراهش بودند، فرمود: شتران را در همين جا بخوابانيد و بارها را پائين آوريد و برويد، كه من هرگز از اين نقطه نخواهم رفت .
پنجم ؛ نقطه اى در ميدان جنگ ؛ امام پس از مدتى جنگيدن ، هر گاه مى خواست استراحت كند، به آن نقطه برمى گشت و مى گفت : لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
-
ششم ؛ آنجا كه امام بر زمين افتاد؛ امام درباره آن نقطه فرمود: ((براى من مصرعى (48 ) انتخاب شده است كه آن را ملاقات مى كنم )) جنازه آن حضرت سه يا چهار روز بر روى زمين باقى ماند و بعد در بطن همان زمين كه همان قبر شريف معظمشان باشد، دفن شد.
هفتم ؛ محل نزول سر مبارك آن حضرت ؛ در شب يازدهم محرم سر مطهر آن حضرت را به خانه خولى فرزند يزيد بردند. در حديث است كه بر آن پوشش قرار دادند، اما مشهور بر زبان ها اين است كه آن نور در تنور فرود آمد.
هشتم ؛ منزل ابن زياد، سر مطهر امام حسين عليه السلام را در طبقى جلوى آن ملعون گذاشتند و او از اينكه سر حسين عليه السلام را برايش آورده بودند، خوشحال بود. بزرگترين مصيبت آن است كه وقتى سر مبارك را پيشش گذاشتند لبخند زد و شايد اين تبسم گران تر از آن خيزران و ضرباتى بود كه بر لب و چشم آن حضرت وارد شد.
نهم ؛ منزل آن حضرت در كوفه ، آنگاه كه سر آن حضرت را بر درختى آويختند.
دهم ؛ منزلگاه هاى ميان كوفه تا شام است . در اين فاصله گاهى سر آن حضرت بر نيزه ها و گاهى در صندوقچه اى بود. تعداد اين منزل ها در مناطق مختلف فراوان است و از هر منزلى تا كنون علامت و نشانى باقى مانده است .
يازدهم ؛ دير راهب ؛ در اين منزل از سوى ميزبان ، سر امام مورد احترام و اكرام واقع شد، به بوى خوش و طيب آغشته گرديد و در پارچه لطيف و پاك نهاده شد و به او تحيت و سلام داده شد و ايشان جواب سلام او را دادند. شرح اين مطلب در جاى خودش خواهد آمد. ان شاء الله .
-
دوازدهم ؛ نزول سر آن حضرت در شام ، مجلس يزيد - لعنت الله عليه - بود. سر مبارك آن حضرت را در تشتى از طلا گذاشتند و پيش يزيد آوردند. در اين منزل بنا بر جهاتى - كه تعداد آن از بيست مورد بيشتر است - مصيبت ها بر آن حضرت فراهم آمدند.
سيزدهم ؛ نزول سر آن حضرت آن زمان كه به در خانه يزيد آويخته شد؛ اما همسر يزيد نتوانست اين صحنه را تحمل كند و سر برهنه بيرون آمد و نزد يزيد رفت و فرياد زد: آيا اين سر حسين پسر فاطمه است كه به در خانه ما آويخته شده است ؟ يزيد برخاست و او را پوشاند و به حرمش باز گرداند و دستور داد سر مبارك را پائين بياورند. و به او گفت : هند! برو و براى پسر رسول خدا و فريادرس قريش گريه و زارى كن .
چهاردهم ؛ دروازه شهر دمشق بود كه سر امام را در آنجا آويختند و اين جا بود كه امام سجاد عليه السلام هم نتوانست آن را تحمل كند و صبرشان به سر آمد و با اينكه سخن گفتن برايش دشوار بود، شروع به صحبت نمودند. وقتى سر امام را نهادند و با خيزران بر او جسارت كردند، امام سجاد عليه السلام سخن نگفت ، اما وقتى ملاحظه كرد كه سر مبارك حسين عليه السلام بر دروازه شهر آويخته شده است ، فرياد زد و گفت : اى يزيد! آيا از اين كه سر فرزند فاطمه بر دروازه شهر شما آويخته شده است ، حيا نمى كنى . او امانت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است .
بعد از اين منازل ، آن حضرت مانند قرآن ، داراى منازل خاصى در محل دفن و محشرش به هياءت خاصى است . پايان منازلش ، محل خاص آن حضرت در بهشت ، در درجاتى است كه جدش به او فرمود: تو درجاتى دارى كه جز با شهادت به آنها نايل نشوى . عالى ترين آن درجات ، اين است كه در حديث آمده است ؛ خداوند آن حضرت را در منزلت و درجه ، به پيامبرش ملحق گردانيد.
*****
46- احزاب ، آيه 23
47- انبياء، آيه 50
48- مصرع : مكان سقوط و افتادن
-
3- مقصد سوم
اين مقصد درباره آياتى از قرآن است كه در رثاى آن حضرت مى باشد.
اول ؛ در بيان حامله شدن به ايشان و ولادت آن حضرت است كه خداوند فرمود: و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصله ثلاثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اربعين سنة قال رب اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحا ترضاه و اصلح لى فى ذريتى انى تبت اليك و انى من المسلمين .(49) و ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش كرديم كه مادر با رنج بار حمل كشيد و باز با مشقت وضع حمل نمود و سى ماه تمام مدت حمل و شيرخوارى بود تا وقتى كه طفل به حد رشد رسيد و چهل ساله گشت ، گفت : پروردگار من ! به من توفيق بده شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم داده اى به جا بياورم و عمل شايسته اى را كه تو از آن راضى مى شوى انجام دهم و فرزندان مرا صالح گردان . من به درگاه تو باز آمده ام و از تسليمان فرمان تو شده ام .
در كتاب الكامل و بحارالانوار به اسناد معتبر وارد شده است كه وقتى حضرت فاطمه سلام الله عليها به امام حسين عليه السلام باردار شدند، جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : يا محمد! خداوند به تو سلام مى فرستد و تو را به مولودى بشارت مى دهد كه از فاطمه متولد مى شود و امت تو او را بعد از تو به شهادت مى رسانند.
-
حضرت رسول فرمود: سلام من بر پروردگارم باد. من به فرزندى كه از فاطمه به دنيا آيد و امتم او را به شهادت برسانند، احتياجى ندارم . جبرئيل عروج كرد و دوباره نازل شد و همان عبارت هاى قبل را تكرار كرد. پيامبر نيز همان جواب را داد. جبرئيل مجددا عروج كرد و سپس براى بار سوم نازل شد و عرض كرد: خداوند به تو بشارت مى دهد كه امامت ، ولايت و وصايت را در فرزندان او قرار دادم . پيامبر گفت : راضى شدم . سپس حضرت رسول ، حضرت فاطمه را از آنچه جبرئيل عليه السلام در مرتبه اول آورده بود، باخبر كرد. حضرت فاطمه سلام الله عليها گفت : من به فرزندى كه امت تو او را بعد از تو به شهادت برسانند، احتياج ندارم . سپس پيامبر به فاطمه مژده اى را داد كه جبرئيل به او داده بود. آنگاه حضرت زهراء گفت : راضى شدم . سپس حضرت زهراء با رنج و غم بار حمل او را كشيد، چون مى دانست حسين عليه السلام شهيد مى شود و همچنين به همان حالت ، وضع آن حضرت نيز با رنج و مشقت بود. دوران حمل و شيرخوارى آن حضرت 30 ماه بود تا اينكه به حد رشد رسيد و چهل ساله شد و به درگاه خدا عرض كرد: خداى من ! به من توفيق بده كه شكر نعمتى را كه بر من و پدر و مادرم داده اى به جا آورم و عمل شايسته اى انجام دهم كه تو را خشنود كند و فرزندانم را صالح بگردان . امامان عليه السلام همه از فرزندان امام حسين عليه السلام مى باشند. حسين عليه السلام نه از مادرش فاطمه و نه از زن ديگرى شير خورد، بلكه او را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى بردند و آن حضرت انگشت ابهامش را در دهان حسين مى گذاشت ، و طفل آن را مى مكيد به طورى كه تا دو يا سه روز او را كفايت مى كرد.