-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
بايد بگويم : شايد محل افتادن ابراهيم از اسب ، همان محل افتادن حسين عليه السلام از اسب باشد، اما به تفاوت ميان اين دو افتادن توجه كن !
دوازدهم ؛ مجلس اسماعيل ذبيح الله عليه السلام در شريعه فرات ؛ گوسفندان آن حضرت در ساحل فرات مى چريدند؛ چوپان به ايشان اطلاع داد كه گوسفندان مدت هاست از اين آب نمى نوشند. در اين باره از پروردگارش سؤ ال كرد، به او وحى شد از گوسفندانت بپرس . اسماعيل پرسيد: چرا از اين آب نمى نوشيد؟ به صراحت گفتند: به ما خبر رسيده است كه فرزند تو، حسين عليه السلام سبط محمد صلى الله عليه و آله در اينجا لب تشنه كشته مى شود؛ از اين رو ما از غصه و غم از اين رودخانه آب نمى نوشيم .
سيزدهم ؛ مجلس عيسى بن مريم عليهما السلام در كربلا، بنا به نقل ابن عباس ؛ در آنجا مرثيه سرا آهو بود و گريه كننده ، او و حواريون .
چهاردهم ؛ طور سينا؛ چندين بار در اين نقطه مجلس حسين برپا شد و در آن مجلس ذاكر مصيبت ، وحى از جانب خداوند جهانيان ، و شنونده موسى عليه السلام بود. يكى از اين مجالس آن بود كه ؛ يك نفر از بنى اسرائيل موسى عليه السلام را ديد كه با عجله و در حالى كه رنگش زرد شده ، شانه هايش مى لرزد و چشمانش گود افتاده ، مى رود؛ دانست كه براى مناجات با خدا دعوت شده است . آن شخص گفت : اى پيغمبر خدا! من گناه بزرگى مرتكب شده ام ، از پروردگارت درخواست كن ، از من درگذرد. وقتى موسى عليه السلام به مقامش رسيد و با خدا مناجات كرد؛ گفت : اى خدا! تو، قبل از اينكه من سخنى بگويم ، آگاه هستى ؛ فلان شخص مرتكب گناهى شده است و از تو درخواست عفو و بخشش دارد. خداوند فرمود: اى موسى ! هر كس كه از من طلب مغفرت نمايد، او را مى بخشم ، بجز قاتل حسين را.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
موسى پرسيد: اى خدا، اين حسين كيست ؟ فرمود: همان كسى است كه در كنار كوه طور ذكر آن بر تو رفت . پرسيد: چه كسى او را مى كشد؟ خداوند فرمود: عده اى باغى و طاغى از امت جدش او را در سرزمين كربلا مى كشند و اسبش مى گريزد و شيهه مى كشد و در شيهه خود مى گويد: وا مصيبت از ظلم امتى كه فرزند دختر پيامبر خود را كشتند. جسد او را بر روى رمل ها رها مى كنند، بدون اينكه غسل و كفن شده باشد و خيامش را غارت مى نمايند و زنانش را در شهرها به اسارت مى برند و يارانش را مى كشند و سر آنها را به همراه سر او بر نيزه ها مى كنند. اى موسى ! افراد خردسال او را تشنگى از پا در مى آورد و بزرگسالان او پوست بدنشان چين و چروك بر مى دارد؛ كمك مى طلبد، اما ياورى ندارد، در پى پناهگاهى مى گردد، اما ماءوايى ندارد. آنگاه موسى عليه السلام گريه كرد؛ و خداوند سبحان فرمود: اى موسى ! آگاه باش كه هر كس بر او گريه كند، يا بگرياند يا تباكى (تظاهر به گريه كند)، جسدش بر آتش حرام مى شود.
بايد بگويم كه ؛ خوشا به حال آنان كه ، در ايمان ثابت قدم بودند، با موسى كليم الله سخن مى گفتند و هر گاه حاجتى داشتند يا طلب آمرزش مى كردند، از موسى مى خواستند كه در مقام مناجات آن را به خدا عرضه بدارد؛ اما بايد بگويم كه ما هم ، كليم الله داريم ؛ او صاحب يد بيضاء، عصا و معجزاتى است كه در يمين عرش - نه بر كوه سينا - هميشه در مقام مناجات ايستاده است و بدون اينكه سؤ الى از جانب ما مطرح شود، براى ما طلب آمرزش مى كند؛ اما كليم الله ما، رنگ چهره اش زرد نيست ، بلكه گلگون است و شانه هايش نمى لرزد، بلكه دست ها و اعضا و جوارحش بريده و پاره پاره است .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
پانزدهم ؛ بيت المقدس ، در بيت المقدس ، اجمالا، كسى كه به مصيبت اشاره مى كند، خدا، و گريه كننده زكريا عليه السلام به مدت سه روز است . اين مطلب در روايتى از امام عصر - عجل الله تعالى فرجه - آمده است . امام فرمودند: زكريا از خدايش خواست كه به او اسماء خمسه را بياموزد، آنگاه جبرئيل عليه السلام بر او نازل شد و آن اسامى را به او آموخت . وقتى زكريا نام محمد، على ، فاطمه و حسن عليهم السلام را برد، غم و غصه اش برطرف شد، اما وقتى نام حسين عليه السلام را برد، اشك به چشمش آمد و مبهوت شد. آنگاه به درگاه خدايى عرض كرد: اى خدا، مرا چه شده است ! وقتى نام حسين را به زبان آوردم ، اشك از چشمم جارى شد و آه از نهادم برخاست . آنگاه خداوند زكريا را از ماجراى حسين عليه السلام آگاه كرد و گفت : ((كهيعص ))(39) كاف ، اسم كربلا، هاء، هلاكت عترت پاك ، ياء، يزيد لعنت الله (قاتل حسين )، عين ، عطشان و صاد، اشاره به صبر آن حضرت دارد. وقتى زكريا اين مطالب را شنيد، مدت سه روز از محل عبادتش خارج نشد و مردم را در اين مدت از ورود به آن منع كرد و شروع به گريه و ناله نمود. او با نوحه و زارى مى گفت : مصيبت فرزند بهترين خلق تو قلبم را به درد آورد. سپس گفت : خدايا! به من فرزندى روزى كن كه در پيرى باعث روشنى چشمم شود، و چون او را روزيم كردى ، مرا، شيفته او كن ، سپس مرا داغدارش كن ، همان طور كه محمد حبيب تو داغدار فرزندش مى شود.خداوند يحيى عليه السلام را به او عطا فرمود و زكريا داغدار فرزندش شد. نكته ديگر اينكه ، يحيى و حسين عليهما السلام هر دو شش ماهه به دنيا آمدند.
شانزدهم ؛ مجلس دوم عيسى بن مريم در كربلا، در اين مجلس ذاكر مصيبت ، حيوان وحشى و شنونده ، عيسى و حواريون بودند. به اين ترتيب كه ، وقتى در ضمن سياحتشان از كربلا مى گذشتند، شيرى افسرده را ديدند كه راه را بر آنها بسته است . عيسى عليه السلام پيش رفت و گفت : چرا بر سر راه ما نشسته اى و نمى گذارى ما از آن گذر كنيم ؟ شير گفت : نمى گذارم برويد، مگر اينكه بر يزيد قاتل حسين عليه السلام سبط محمد پيامبر امى و فرزند على ولى الله سلام الله عليهما، لعنت بفرستيد.
*****
38- صافات ، آيه 107
39- مريم ، آيه 1
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
7-نوع سوم
مجالس عزاى آن حضرت بعد از ولادت و قبل از شهادت ايشان است كه سى مجلس مى باشد:
مجلس اول ؛ فوق آسمان ها، نزد سدرة المنتهى ، در شب ولادت آن حضرت برپا شد. بيان كننده مصيبت ، خود خدا بود و شنونده جبرئيل و هزار صنف از ملائكه كه هر صنفى بالغ بر هزار، هزار مى شد. خداوند در آن هنگام به آنها دستور داد براى عرض تبريك و تهنيت به پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر ولادت حسين عليه السلام نازل شوند و به جبرئيل فرمود: وقتى به او تهنيت گفتى بگو كه اين فرزند تو مظلومانه كشته مى شود.
مجلس دوم ؛ دامن حضرت فاطمه عليها السلام .
مجلس سوم ؛ دامن هاى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله .
مجلس چهارم ؛ مسجدالنبى ؛ در اين مجلس ، گاهى مرثيه سرا پيامبر، گاهى جبرئيل ، گاهى ملك القطر و گاهى دوازده ملك بود كه براى زيارت او به شكل هاى مختلف آمده بودند و گاهى هم تمام ملائكه بودند. در حديث آمده است كه هيچ ملكى باقى نماند، مگر براى مرثيه سرايى حسين عليه السلام نازل شد و اين مجالس به شمارش نمى آيد و هر گاه در صدد بر آمدم تعداد اين مجالس نبوى را از نظر حالت ، مكان ، زمان ، گريه كنندگان و مرثيه سرايان ، مانند ديگر مجالس ثبت و ضبط كنم ، نتوانستم . اما از پيگيرى احاديث و جستجو در آنها برايم آشكار شده است كه از زمان ولادت حسين عليه السلام ، بلكه از زمانى كه مادرش به او حامله شد، مجالس پيامبر صلى الله عليه و آله ، در مسجد، در خانه ها، در باغ و بستان ها و در كوچه هاى مدينه ، شبانه روز، در سفر و حضر، در خواب و بيدارى ، مجلس رثاى امام حسين عليه السلام بوده است . گاهى با شنيدن از ملائكه و گاهى به خاطر مى آوردند و آه مى كشيدند و گاهى حالت هاى حسين عليه السلام در نظرشان مجسم مى شد و گاهى مى فرمودند:
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
گويى من با او هستم كه او استغاثه مى كند، اما كسى به ياريش نمى آيد؛ و گاهى مى گفت : گويى من با اسيران هستم كه بر شتران سوارند و يكبار مى فرمود: گويى من به همراه سر او هستم كه به يزيد لعنت الله عليه اهداء مى شود، پس هر كس به سر او بنگرد و به اين خاطر خوشحال شود با خدا در ميان زبان و قلبش مخالفت كرده است ؛ و گاهى مى فرمود: اى ابا عبدالله ! صبر كن ؛ و گاهى قاتل او را مى ديد و رنگ چهره شان تغيير مى كرد و به محض نگاه به او گريه مى كرد. گاهى او را در آغوش مى گرفت و گاهى مى بوسيد. گاهى به استقبال او مى رفت و پوشيدن لباس نو توسط حسين باعث گريه پيامبر مى شد، شادى او در عيد، پيامبر را مى گرياند، بازيش موجب گريه او مى شد، خوردن غذاى لذيذ موجب گريه براى او مى شد و گرسنگى اش نيز به همين گونه ، و همچنين گريه حسين عليه السلام باعث گريه آن حضرت مى شد؛ كما اينكه يك بار از كنار خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها مى گذشت و صداى گريه حسين عليه السلام را شنيد، آن حضرت به گريه افتاد و به خانه فاطمه آمد و فرمود: او را ساكت كن . آيا نمى دانى كه گريه او مرا آزار مى دهد؟
همچنين بوييدن تربتش باعث گريه آن حضرت مى شد، هر ملكى كه براى آن حضرت اين تربت را آورد، ايشان هر بار گريه كردند و گاهى هم قاتل حسين عليه السلام را به خاطر مى آوردند و گريه مى كردند.
آنچه بيان شد خلاصه كلام درباره مجالس آن حضرت است ، و اما تفصيل موضوع چنين است.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
8-حالات ويژه پيامبر با حسين
از هنگامى كه فاطمه سلام الله عليها به حسين عليه السلام حامله شد، مجالس رثاى آن حضرت ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله منعقد مى شد، به نحوى كه شمارش اين مجالس تا روز وفات پيامبر، دشوار و غيرممكن است ؛ كه توضيح مطلب به اين شرح است : وقتى به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر رسيد كه حسين عليه السلام از فاطمه عليها السلام متولد مى شود، همزمان خبر شهادت او را هم به آن بزرگوار دادند و آن حضرت گريه كرد. بعد، وقتى كه مادر به او باردار شد، باز هم پيامبر گريه كردند، زمانى هم كه حسين عليه السلام به دنيا آمد، در همان ساعت در حالى كه او را در پارچه اى از پشم سفيد پوشانده بودند، نزد رسول خدا آوردند، حضرت در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و او را در دامن خود نهادند و به او نگاه كردند و برايش مرثيه خواندند و گريه كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله در همان حال فرمودند: سخن درباره تو خواهد بود. خدايا! قاتل او را لعنت كن . بعد از آنكه كودك 7 روزه شد، پيامبر صلى الله عليه و آله گوسفندى را عقيقه كرد و سرش را تراشيد و هموزن مويش صدقه داد و بعد او را در دامن گرفت و گريه كرد و فرمود: اى ابا عبدالله ! مصيبت تو براى من سخت و دشوار است . سپس فرمود: خدايا! من از درگاه تو همان خواسته را دارم كه ابراهيم عليه السلام درباره ذريه اش خواست .
خدايا! من او را دوست دارم ، دوست بدار هر كه او را دوست مى دارد. وقتى يك سال كامل گذشت ، ملائكه براى عرض تسليت به پيامبر صلى الله عليه و آله شروع به نازل شدن كردند. و اولين گروهى كه نازل شد، 12 ملك به شكل هاى مختلف بود كه يكى از آنها به شكل بنى آدم بود. آنها بال هاى خود را گسترده و براى حسين عليه السلام مرثيه مى خواندند و به پيامبر تسليت مى گفتند. بعد ملك القطر، نازل شد و به پيامبر تعزيت گفت ؛ بعد از آن ملائكه نازل شدند و هيچ فرشته اى باقى نماند، مگر اينكه براى تسليت به پيامبر صلى الله عليه و آله و ذكر شهادت حسين عليه السلام نازل شد.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
علت نزول همه فرشتگان به خاطر اين بود كه آنها از ثواب تسليت و تعزيت به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بهره مند شوند، وگرنه ، باخبر كردن حضرت رسول صلى الله عليه و آله همان اولين بار، اتفاق افتاد.
سپس ملائكه تربت حسين عليه السلام را براى پيامبر مى آوردند. اولين فرشته اى كه اين كار را انجام داد، جبرئيل عليه السلام بود. على عليه السلام فرمود: بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم ، در حالى كه اشك از چشمان آن بزرگوار جارى بود. گفتم : پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا! چرا از ديدگان اشك مى باريد، آيا كسى شما را ناراحت كرده است ؟ فرمود: نه ، جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين در سرزمين كربلا كشته مى شود و از تربت او به من داد تا استشمام كنم ، بعد از آن اشكم بى اختيار جارى شد. نام آن سرزمين ، كربلا است .
وقتى دو سال گذشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله براى سفر حركت كرد، در بين راه توقف نمود و خواست مراجعت كند، در حالى كه چشمانش پر از اشك بود. در اين باره از ايشان سؤ ال كردند، فرمود: جبرئيل از سرزمينى در كنار رود فرات كه به آن كربلا مى گويند، به من خبر داد كه در آنجا فرزندم حسين را مى كشند و گويى كه من او، قتلگاه و مدفنش را مى بينم . مثل اين است كه دارم اسيران را بر پشت شتران مى بينم و مى بينم كه سر فرزندم حسين را به يزيد لعنت الله عليه ، هديه مى كنند. به خدا سوگند هر كس به سر حسين بنگرد و خوشحال شود، با خدا در ميان قلب و زبانش مخالفت كرده است و خداوند او را دچار عذاب دردناكى مى كند. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر با حالتى مغموم ، اندوهگين و افسرده بازگشتند و به بالاى منبر رفتند و حسن و حسين عليهما السلام را با خود بالاى منبر بردند و خطبه خواندند و مردم را موعظه كردند و پس از پايان خطبه ، دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسين - عليهما السلام - گذاشت و فرمود: خدايا! همانا كه محمد بنده و پيامبر تو است ، و اين دو پاكترين عترت من و بهترين تبار من ، و اين دو و كسانى كه در ميان امت من جانشين آنها مى شوند، برترين ذريه من هستند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
جبرئيل به من خبر داد كه اين فرزندم با سم كشته مى شود و فرزند ديگرم ، شهيد غرقه در خون مى گردد. خدايا! قتل او را مبارك بگردان و او را سرور و سالار شهيدان قرار بده . خدايا! بركت را از قاتل و خاذل او بگير و او را دچار آتش جهنم بگردان و در درك اسفل از جهنم محشور نما. آنگاه صداى گريه و زارى مردم بلند شد و پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها فرمود: اى مردم ! آيا براى او گريه مى كنيد، اما ياريش نمى كنيد؟ خدايا! تو خود يار و ياور او باش . سپس فرمود: اى مردم ! من در ميان شما ثقلين ؛ كتاب خدا و عترتم و تبارم و ثمره قلب و خون قلبم را بر جاى مى گذارم ؛ اين دو از هم جدا نمى شوند تا در حوض بر من وارد شوند. آگاه باشيد كه من در اين باره از شما چيزى نمى خواهم ، مگر همان را كه خداوند به من دستور داده كه از شما بخواهم ، من از شما مودت به خويشانم را مى خواهم . پس بترسيد از اينكه مرا فردا در كنار حوض ملاقات كنيد، در حالى كه به عترتم آزار رسانده و اهل بيتم را كشته و به آنها ستم روا داشته باشيد. آگاه باشيد كه در روز قيامت سه پرچم (گروه ) از اين امت بر من وارد مى شوند. دسته اول با پرچمى سياه و تاريك مى آيند، ملائكه از آنها مى ترسند، در مقابل من مى ايستند و من به آنها مى گويم : شما چه كسانى هستيد؟ آنها نام مرا فراموش مى كنند و مى گويند ما اهل توحيد از عرب هستيم . به آنها مى گويم كه من ، احمد، پيامبر عرب و غير عرب هستم . آنها مى گويند ما از امت تو هستيم . از آنها مى پرسم : بعد از من با اهل بيتم و كتاب خدا چگونه رفتار كرديد؟ مى گويند: كتاب را ضايع كرديم و عترت را تحريم نموديم . وقتى اين سخنان را از آنها مى شنوم از آنها روى بر مى گردانم و آنها تشنه و سيه روى ، باز مى گردند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سپس گروه ديگرى با پرچم سياه ترى بر من وارد مى شوند؛ از آنها مى پرسم : بعد از من با ثقلين ، كتاب خدا و عترتم چه كرديد؟ مى گويند: با ثقل اكبر مخالفت كرديم و ثقل اصغر را تكه پاره نموديم . به آنها مى گويم از من دور شويد؛ آنها هم تشنه و سيه روى باز مى گردند.
بعد گروه ديگرى مى آيند كه چهره هايشان از نور مى درخشد. از آنها مى پرسم شما چه كسانى هستيد؟ مى گويند: ما از اهل حق هستيم ، كتاب پروردگارمان را با خود داشتيم ، حلال او را حلال نموديم و حرامش را بر خود حرام كرديم ، ذريه پيامبرمان محمد صلى الله عليه و آله را دوست داشتيم و با هر آنچه خود را يارى كرديم ، آنها را يارى نموديم و با كسانى كه با آنان دشمنى كردند، در كنارشان جنگيديم . سپس به آنها مى گويم : بشارت باد بر شما! من پيامبر شما، محمد هستم ؛ شما در دنيا آنچنان بوديد كه گفتيد؛ سپس از حوضم آنها را سيراب مى كنم و آنها سيراب و شاداب باز مى گردند و بعد وارد بهشت مى شوند و تا ابد در آن جاودان هستند.
بعد از همه اينها، مصيبت پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به حسين عليه السلام ، بسيار بود، در خانه ، در مسجد، بر روى منبر، در سفر و حضر و در قيام و قعودش براى حسين عليه السلام سوگوارى مى كرد. ديدنش براى حضرت موجب گريه مى شد، در آغوش كشيدنش او را اندوهگين مى كرد، بوسيدنش موجب جارى شدن اشكش مى شد و اسباب سرور و شادى او، موجب حزن و اندوه مى شد.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
تفصيل آن مطالب چنين است :
وقتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله ، حسين عليه السلام را بر دوش و شانه خود حمل مى كرد، به ياد سر او مى افتاد كه بر روى نيزه است و گريه مى كرد و به اصحاب مى گفت : گويى به اسيران مى نگرم كه بر شتران سوارند و سر فرزندم به يزيد - لعنت الله عليه - هديه داده شده است . وقتى حسين عليه السلام در دامن آن حضرت مى نشست ، به چهره او نگاه مى كرد و گريه مى نمود و مى فرمود: گويى با حسين هستم ، در حالى كه محاسنش با خونش خضاب شده است ، ديگران را فرا مى خواند، اما جوابش نمى دهند، يارى مى طلبد، اما يارى نمى شود. پيامبر خدا در عيد حسين عليه السلام را مى ديد كه لباس نويى پوشيده است ، اما گريه مى كرد؛ زيرا عزا و مصيبت او در صحراى كربلا به خاطر مى آورد؛ او را مى ديد كه با پدر، مادر و برادرش نشسته و غذا مى خورد، اين صحنه حضرت رسول را خوشحال مى كرد، اما بعد شروع به گريه مى نمود؛ چون به خاطر مى آورد - يا جبرئيل به خاطر او مى آورد - كه چگونه حسين عليه السلام ، و فرزندانش تشنه مانده اند، به گونه اى كه دنيا در برابر چشمانشان تيره و تار شده است و سپس تعدادى از آنها كشته و برخى به اسارت مى روند.
وقتى زير گلوى حسين عليه السلام را مى بوسيد، گريه مى كرد و چون مى پرسيد يا جدا چرا گريه مى كنى ؟ مى فرمود: جاى شمشيرها را مى بوسم و گريه مى كنم ؛ يعنى گلوى تو جايى است كه شمشيرها بر آن فرود مى آيند و پيكر تو را شمشيرها قطعه قطعه مى كنند. اين صحنه ها را به خاطر مى آورم و گريه مى كنم .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
رسول خدا لب ها و دندان هاى حسين عليه السلام را مى بوسيد و گريه مى كرد، چون به خاطر مى آورد كه در مجلس ابن زياد و يزيد لعنت الله عليهما با چوب خيزران بر اين لب و دندان مى زنند. زيد بن ارقم كه در زمان رسول خدا، شاهد رفتارهاى آن حضرت با امام حسين بود، در كوفه در مجلس ابن زياد، زمانى كه آن ملعون با چوب بر لب و دندان امام حسين عليه السلام مى زد، حاضر بود. از اين رو برخاست و گفت : بر اين لب ها چوب نزن ، به خدايى كه جز او خدايى نيست ، من خودم ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين لب ها را مى بوسيد. روزى پيامبر در مسجد نشسته بود، گروهى از قريش وارد شدند كه عمر بن سعد هم با آنها بود، رنگ چهره آن حضرت دگرگون شد. پرسيدند: اى پيامبر خدا چرا ناراحت شديد؟ فرمود: ((ضرب و قتل و شتم و آوارگى اهل بيتم را به خاطر آوردم ، و اينكه اولين سرى كه بر نيزه مى شود، سر فرزندم حسين است )).
چنين حالتى در طول حيات مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله در شب ، روز، در سفر و حضور و تا زمانى كه در بستر وفات قرار گرفتند، ادامه داشت . حتى احتضار آن حضرت هم به مجلس عزاى ابا عبدالله تبديل شد، به اين گونه كه وقتى زمان رحلت آن حضرت نزديك شد و بيمارى اش شدت يافت ، حسين عليه السلام را به سينه خود چسباند و در حالى كه عرق پيامبر بر او مى ريخت و جان به جان آفرين تسليم مى كرد، گفت : مرا با يزيد چه كار است ؟ خداوند به يزيد بركت ندهد، خدا يزيد را لعنت كند. سپس پيامبر از هوش رفتند و دوباره به هوش آمدند و فرمودند: براى من و قاتل تو در پيشگاه خداوند عزوجل مقامى است . تمام اين ماجراها در مدينه اتفاق افتاد.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس پنجم ؛ مجلس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در كربلا؛ آن حضرت فرمودند، مرا به جايى كه به آن كربلا گفته مى شود، سير دادند، در آنجا قتلگاه حسين و اصحابش را ديدم ، سپس در آنجا مجلسى براى عزاى او برپا شد.
مجلس ششم ؛ مجلس آن حضرت در مجمع (محل گرد آمدن ) مدينه و كربلا؛ اين مجلس در زمانى بود كه زمين براى آن حضرت رام و مطيع شد و قتلگاه حسين به ايشان نشان داده شد و از تربت آن برداشتند. شايد اين همان تربتى باشد كه آن را به ام سلمه دادند و فرمودند: او را نگه دار و هنگامى كه به خون تبديل شد، بدان كه حسين كشته شده است . امام حسين عليه السلام نيز مانند همان تربت را و به همان كيفيت ، به ام سلمه داد.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
9-امام على و امام حسين عليهما السلام
مجلس هفتم ؛ مجلس على عليه السلام در مدينه ، كوفه و ديگر جاها؛ حضرت على عليه السلام بر روى منبر و در مسجد تحت عناوين مختلف ، براى حسين عليه السلام سوگوارى و گريه مى نمودند و حالات آن حضرت را به انحاى مختلف به صورت نظم و نثر يادآور مى شدند كه در يكى از اين موارد فرمودند: كاءنى بنفسى و اعقابها و بالكربلاء و محرابها، فتخضب منا اللحى بالدماء خضاب العروس باثوابها. گويى كه خودم و فرزندانم را در كربلا و محراب آن (مى بينم ) كه برخى از ما محاسن شان با خون خضاب شده است .
يكى ديگر از آن مجالس ، مجلس آن حضرت در محراب مسجد و در حالى است كه با سر شكافته بر زمين افتاد. حضرت على عليه السلام در آن حال فرمود: اى ابا عبدالله ! تو شهيد اين امت هستى . آن حضرت مرثيه سرا و حسين عليه السلام گريه كننده و اهالى كوفه شنونده بودند. بعد از اين مجلس ، آن حضرت مجلس ديگرى براى حسين عليه السلام برپا كرد كه آخرين مجلس ايشان بود و در آن مرثيه سرا خودش بود و شنونده زينب كبرى سلام الله عليها؛ يعنى آنجا كه حضرت امير در حالى كه در روز وفاتشان با سر شكافته در بستر آرميده بودند، خطاب به دخترشان زينب گفتند: اى دخترم ! گويى كه من به همراه تو و زنان اهل بيت هستم كه در اين سرزمين به اسارت برده مى شوند، و از اين مى ترسند كه مبادا مردم آنها را بربايند؛ تا آخر حديث .
مجالس آن حضرت در مدينه نيز برپا بود، هر گاه ايشان حسين عليه السلام را مى ديد گريه مى كرد و مى گفت : اى اشك چشم هر مؤ من !
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس هشتم ؛ مجالس سه گانه اميرالمؤ منين عليه السلام در كربلا:
اول ؛ مجاهد از ابن عباس روايت كرده است كه هنگام عزيمت به صفين به همراه اميرالمؤ منين بودم ، وقتى در نينوا و در كنار رود فرات فرود آمدند، با صداى بلند گفتند: ابن عباس ! آيا مى دانى اينجا كجاست ! گفتم : اى اميرالمؤ منين ! نمى دانم ، فرمود: اگر آن طور كه من اينجا را مى شناسم ، تو هم مى شناختى ، از آن عبور نمى كردى ، مگر اينكه چون من گريه مى كردى . ابن عباس گفت : آن حضرت به قدرى گريه كردند كه محاسنشان از اشك خيس شد و اشك بر سينه اش جارى گرديد و ما هم به همراه او گريه كرديم . آن حضرت آه مى كشيد و مى گفت : مرا با آل ابوسفيان چه كار است ، مرا با حزب شيطان و سران كفر چه كار است ؟ اى ابا عبدالله ! صبر پيشه كن ، چرا كه پدرت نيز از دست آنها همان كشيده كه تو مى كشى . آنگاه آب خواست و براى نماز وضو گرفت و چند ركعتى نماز خواند و دوباره همان سخنان را يادآور شدند. آنگاه ساعتى استراحت كردند و بعد بيدار شدند و گفتند: ابن عباس ! گفتم : بله ، من اينجا هستم ؛ فرمود: آيا مايل هستى كه به تو بگويم در اين خوابى كه الان رفته بودم ، چه ديدم ؟ گفتم : چشمانت به خواب رفت و خير ديده اى يا اميرالمؤ منين ! فرمود: ديدم ، مثل اينكه مردانى از آسمان با پرچم هاى سفيد فرود آمدند و شمشيرهاى خود را آويخته بودند، شمشيرهايى كه سفيد بود و برق مى زد. آنها دور اين زمين خطى كشيدند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سپس ديدم مثل اينكه اين درختان خرما، شاخه هايشان به زمين مى خورد و خون تازه به جوش و خروش بود و گويى من با حسين هستم كه در آن غرق شده است ، در اين باره كمك مى طلبد، اما كسى يارى اش نمى كند و آن مردان سفيد جامه كه از آسمان نازل شده بودند، او را صدا مى زدند و مى گفتند: اى خاندان رسول خدا! صبر پيشه كنيد. شما به دست مردمى شرور كشته مى شويد و يا ابا عبدالله ! اين بهشت مشتاق ديدار توست ؛ سپس به من تسليت مى گويند و اظهار مى دارند: يا اباالحسن ! تو را بشارت باد، خداوند چشم تو را، روزى كه مردم در پيشگاه خداوند جهانيان مى ايستند، روشن گرداند. سپس از خواب بيدار شدم . قسم به آن خدايى كه جان على در دست اوست ، صادق مصدق ابوالقاسم صلى الله عليه و آله در زمان عزيمت من به سوى كسانى كه بر ما تجاوز كردند، به من فرمود: اين سرزمين كرب و بلا است كه در آن حسين و هفده تن از فرزندان من و فرزندان فاطمه در آن دفن مى شوند. اين سرزمين در آسمان ها شناخته شده است و از آن به سرزمين كرب و بلا ياد مى شود، همان طور كه از بارگاه حرمين و بيت المقدس ياد مى شود. سپس به من فرمود: ابن عباس ! در اين اطراف در پى سرگين آهو بگرد، به خدا سوگند نه به دروغ گفتن واداشتم و نه دروغ گفتم .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
اين سرگين ها زرد و رنگ زعفران است . ابن عباس گفت : آن سرگين ها را در جايى پيدا كردم و امام را صدا زدم و گفتم : آنها را همان طورى كه شما توصيف كرديد، يافتم . على عليه السلام فرمود: خدا و پيامبرش راست گفتند. سپس برخاست و با سرعت به طرف آنها آمد و آنها را برداشت و بوييد و گفت : همان است ، خودش است . ابن عباس ! مى دانى كه اين سرگين ها را عيسى بن مريم عليه السلام بوييده است . و آن زمانى بود كه آن حضرت به همراه حواريون از اين جا مى گذشتند و ديدند كه چند آهو جمع شده اند و گريه مى كنند. عيسى عليه السلام نشست و به همراه ايشان حواريون هم نشستند. آن حضرت گريه كرد و حواريون هم گريه كردند، در حالى كه نمى دانستند چرا عيسى نشست و گريه كرد. گفتند: اى روح خدا! چرا گريه كردى ؟ گفت : آيا مى دانيد اينجا چه سرزمينى است ؟ گفتند: نه ، عيسى گفت : اينجا همان سرزمينى است كه در آن نوه رسول احمد صلى الله عليه و آله و فرزند طاهره بتول شبيه مادر من ، كشته مى شود و در آن طينتى كه طيب تر از مشك است به خاك سپرده مى شود؛ چون او طينت نوه پيامبر و شهيد است و طينت پيامبران و فرزندان آنها اين چنين است ، و اين آهوان با من حرف مى زنند و مى گويند كه آنها در اين سرزمين به شوق تربت پاك نوه پيامبر مى چرند و من گمان مى كنم كه آنها در اين سرزمين ، در امان باشند. سپس دستش را به سوى اين سرگين دراز كرد و آن را بوييد و گفت : اين سرگين ها به خاطر موقعيت مكانى شان اين گونه طيب هستند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
خدايا آنها را باقى بدار تا پدر آن شهيد آنها را ببويد تا براى او تعزيت و تسليت باشد؛ از اين رو آنها تا روزگار ما باقى مانده اند و گذشت زمان رنگ آنها را زرد كرده و اين سرزمين كرب و بلا است . سپس با صداى بلند گفت : اى خداى عيسى بن مريم ! به قاتلان او و آنان كه دشمنش را يارى و او را بى ياور گذاشتند، خير و بركت نده . سپس آن حضرت مدتى طولانى گريه كرد و ما هم همراه او گريستيم ، تا آنجا كه به صورت بر روى زمين افتاد و براى مدتى بى هوش شد؛ بعد به هوش آمد و سرگين ها را برداشت و آن را در رداى خود گذاشت و به من هم دستور داد كه آن كار را انجام دهم . بعد گفت : ابن عباس ! هر گاه ديدى كه از آن خون تازه بيرون مى جهد، بدان كه ابا عبدالله كشته شده است . ابن عباس گفت : به خدا سوگند من بيشتر از هر چيزى كه خداوند حفظ آن را بر من واجب كرده است ، از آنها مراقبت مى كردم و هميشه آنها را در آستينم داشتم تا اين كه در خانه به خواب بودم و ناگهان بيدار شدم و ديدم كه از آن خون تازه جارى است و آستينم به خون تازه آغشته شده است . در حالى كه گريه مى كردم نشستم و گفتم : به خدا سوگند حسين كشته شده است . به خدا سوگند هرگز على عليه السلام به من دروغ نگفت و مرا از موضوعى باخبر نكرد، مگر اينكه آنچنان واقع شد كه ايشان گفت ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله او را از مسائلى آگاه مى كرد كه ديگران را نمى كرد. آنگاه من وحشت كردم و از خانه خارج شدم ، هنگام طلوع فجر بود، به خدا سوگند سرتاسر شهر مدينه را مه آنچنان گرفته بود كه هيچ اثرى از آن ديده نمى شد. بعد خورشيد طلوع كرد، به نظرم خورشيد گرفته بود؛ به نظر مى آمد كه ديوارهاى شهر مدينه خون آلود است . در حالى كه گريه مى كردم نشستم و گفتم : به خدا قسم حسين كشته شد. آنگاه از ناحيه بيت صدايى را شنيدم كه مى گفت : اى آل رسول الله ! صبر پيشه كنيد. فرزند زهرا كشته شد، و روح الامين با گريه و زارى فرود آمد. سپس با صداى بلند گريه نمود و من هم گريه كردم . در آن ساعت براى من ثابت شد كه آن روز دهم ماه محرم بوده است و دريافتم كه حسين عليه السلام در همان روزى كه خبر و تاريخ آن به ما رسيده بود، كشته شده است . كسانى كه با او بودند، مى گفتند: به خدا سوگند مطالبى را كه تو شنيدى ، ما هم شنيده ايم ، ما در ميان نبرد بوديم و نفهميديم كه آن چيست ؟ ما فكر مى كرديم كه او خضر عليه السلام است .
دوم : از هرثمة بن ابو مسلم نقل شده است كه گفت : در ركاب على بن ابى طالب عليه السلام در صفين مى جنگيديم ، وقتى بازگشتيم ، در كربلا فرود آمد و در آنجا نماز صبح خواند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سپس از تربت آن برداشت و بو كرد و گفت : اى خاك ! از ميان تو مردمانى محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند. هرثمه نزد همسرش كه از شيعيان على عليه السلام بود، بازگشت و به او گفت : مى خواهم مطلبى را درباره ولى و امام تو، ابوالحسن به تو بگويم . على عليه السلام در كربلا فرود آمد و نماز خواند، سپس از خاك آن برداشت و گفت : اى خاك ! از ميان تو مردمانى محشور مى شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند. آن زن گفت : اى مرد! اميرالمؤ منين جز حق نمى گويد.
هرثمه مى گويد: وقتى حسين عليه السلام به سمت كوفه آمد، من جزء گروهى بودم كه عبيد الله بن زياد لعنت الله عليه اعزام كرده بود. وقتى من آن محل و آن درخت را ديدم ، آن فرمايش على عليه السلام را به خاطر آوردم ، سوار بر شترم شدم و نزد حسين عليه السلام رفتم ، به آن حضرت سلام كردم و آنچه را از پدرش شنيده بودم ، به ايشان گفتم . امام حسين عليه السلام سؤ ال كرد تو با ما هستى يا عليه ما؟ گفتم : نه با تو هستم نه عليه تو؛ من بچه هايى دارم كه بر آنها از عبيد الله بن زياد مى ترسم . امام فرمود: ((پس به جايى برو كه نه كشته شدن ما را ببينى و نه صداى ما را بشنوى ؛ به آن خدايى كه جان حسين به دست اوست ، در آن روز هر كس صداى ما را بشنود و به كمك ما نشتابد خداوند او را به آتش جهنم گرفتار مى كند.))
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سوم : مطلبى است كه از امام باقر عليه السلام روايت شده است ، آن حضرت فرمود: على عليه السلام با دو تن از يارانش از كربلا مى گذشت ، وقتى از آنجا عبور كرد، چشمانش پر از اشك شد و گفت : اينجا محل فرود آنهاست ؛ در اينجا خون هاى آنها ريخته مى شود؛ اى خاك ! خوشا به حال تو كه خون عزيزان بر تو ريخته مى شود.
مجلس نهم ؛ مجالس حضرت زهراء سلام الله عليها در مدينه ؛ اين مجالس بسيار است ؛ زيرا هر گاه ، بنا به دلايل عديده اى ، آن حضرت را از موضوع باخبر مى كردند؛ مجلس گريه و نوحه سرايى براى حسين برپا مى كرد.
مجلس دهم ؛ مجلس ام ايمن در مدينه ؛ در اين مجلس مرثيه سرا ام ايمن و شنونده زينب عليها السلام بود كه براى او حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. و اين حديث ، حديث طولانى است كه در ميان آن مقتل حسين عليه السلام ، به زمين افتادن ايشان و نحوه كفن و دفن او، بيان شده است ؛ و اين همان حديثى است كه زينب سلام الله عليها آن را براى امام سجاد عليه السلام در محل قتلگاه به منظور دلدارى به او نقل كرد، آن هنگام كه پيكر شهدا بر زمين افتاده بود و آنها را به اسارت به كوفه مى بردند.
مجلس يازدهم ؛ مجلس امام حسن عليه السلام ؛ در اين مجلس مرثيه سرا خود آن حضرت بود و امام حسين و اهل بيتش شنونده بودند. زمانى كه امام حسن عليه السلام در حال احتضار بودند و آثار مسموميت در تمام اعضاى بدنشان ظاهر شده بود و خون بالا مى آوردند، حسين عليه السلام نزد او آمد و برادرش را به آغوش كشيد و گريه سر داد. امام حسن به او گفت : ((لا يوم كيومك يا ابا عبدالله )) اى ابا عبدالله ! هيچ روزى مانند روز تو نيست .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سى هزار نفر كه ادعا مى كنند از امت جد ما هستند و پيروان دين اسلامند، بر تو هجوم مى آورند، و نسبت به كشتن تو و ريختن خونت و هتك حرمت تو و اسارت فرزندان و زنان تو با هم به توافق مى رسند. در آن هنگام از آسمان خون و خاكستر مى بارد و همه چيز حتى حيوانات وحشى در بيابان ها و ماهيان در درياها برايت گريه مى كنند.
مجلس دوازدهم ؛ مجلسى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر سر قبر شريف آن حضرت ؛ در اين مجلس مرثيه سرا پيامبر صلى الله عليه و آله و شنونده حسين عليه السلام است . و آن هنگامى بود كه وليد حاكم مدينه اصرار بر اين داشت كه امام با يزيد لعنت الله عليه بيعت كند و امام اراده فرمود از مدينه خارج شود. يك شب امام از منزلشان خارج شدند و به كنار قبر جدش آمدند و گفتند: سلام بر تو اى رسول خدا! من حسين فرزند فاطمه ، فرزند تو و سبط تو هستم كه مرا در ميان امت خودت به امانت بر جاى گذاشتى ؛ اى پيامبر خدا! تو شاهد باش كه آنها مرا بى يار و ياور گذاشتند، حق مرا ضايع كردند و عهد و پيمانشان را حفظ نكردند و اين شكواى من به تو است تا روزى كه تو را ملاقات كنم . سپس برخاست و مدت طولانى نماز خواند. وليد ماءمور به منزل امام حسين عليه السلام فرستاد تا ببيند آيا از مدينه خارج شده است يا نه ، و چون امام را در منزلش نيافت ، گفت : الحمد لله از مدينه خارج شد و من به خون او گرفتار نشدم . حسين عليه السلام نزديك صبح به منزل بازگشت . شب دوم نيز به كنار قبر پيامبر آمد و چند ركعتى نماز خواند، وقتى از نماز فارغ شد؛ گفت : خدايا! اين قبر پيامبر تو است و من فرزند دختر پيامبر تو هستم ، بر من امرى وارد شده است كه خود از آن آگاهى ؛ خدايا! من معروف را دوست دارم و از منكر متنفرم ؛ اى ذوالجلال و الاكرام ! به حق اين قبر و كسى كه در آن آرميده است ، از تو مسئلت دارم ، براى من آن چيزى را برگزينى كه رضاى تو و پيامبر تو در آن است . آنگاه بر سر قبر شروع به گريه كرد تا نزديكى هاى صبح .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سپس سرش را بر روى قبر گذاشت و به خواب رفت . در خواب ديد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان گروهى از ملائكه به سوى او مى آيد. آمد تا اينكه حسين را به سينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: اى محبوب من ! اى حسين ! مى بينم كه بزودى به خون خود مى غلطى و در سرزمين كربلا به دست گروهى از امت من سر از بدنت جدا مى شود، در حالى كه تشنه اى ، اما آب به تو نمى دهند، با اين وجود آنها اميد به شفاعت من دارند. خداوند شفاعت مرا در روز قيامت شامل آنها نمى گرداند. حبيب من ، حسين ! پدر، مادر و برادرت نزد من آمده اند، آنها مشتاق تو هستند؛ تو در بهشت درجاتى دارى كه جز با شهادت به آنها نائل نمى شوى . حسين عليه السلام در خواب به پيامبر نگاه مى كرد و مى گفت : اى پدر! نيازى به مراجعت به دنيا ندارم ، مرا با خود ببر و وارد قبرت بنما. پيامبر به او فرمود: تو بايد به دنيا مراجعت نمايى تا شهادت و پاداش عظيمى كه خداوند در آن برايت مقرر فرموده است ، نصيبت شود. تو و پدرت و برادرت و عمويت و عموى پدرت در روز قيامت در يك گروه مى شويد تا اينكه وارد بهشت شويد. آنگاه امام مضطرب از خواب بيدار شد و اين رؤ يا را براى خود و فرزندان عبدالمطلب تعريف كرد. در آن روز، نه در مغرب و نه در مشرق ، مردمى اندوهگين تر و گريان تر از اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يافت نمى شد.
مجلس سيزدهم ؛ مجلس ام سلمه در خارج از مدينه ، در اين مجلس مرثيه خوان ام سلمه بود و شنونده حسين عليه السلام ، سپس مرثيه خوان حسين عليه السلام بود و شنونده ام سلمه .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس عجيبى بود كه در آن صحنه اى از قضيه كربلا و مجمعى از مدينه و كربلا بود. و آن اين بود كه حسين عليه السلام قصد خروج از مدينه را داشت كه ام سلمه ((رضى الله عنها)) پيش آن حضرت آمد و گفت : اى فرزندم ! با رفتنت به عراق مرا اندوهگين مكن ؛ چرا كه شنيدم جدت مى گفت : پسرم حسين در سرزمين عراق در جايى كه به آن كربلا مى گويند، كشته مى شود. امام گفت : ((اى مادر! به خدا قسم ! من اين را مى دانم و من در هر صورت كشته خواهم شد و چاره اى ندارم . من مى دانم از اهل بيتم و نزديكانم و شيعيانم چه كسانى كشته مى شوند. مادر! اگر مايل هستى ، قبر و آرامگاهم را نشان تو بدهم ))! سپس امام به طرف كربلا اشاره كرد، زمين پست شد، به طورى كه بارگاه و مدفن ، محل اردوگاه و محل شهادتش را به ام سلمه نشان داد. در اين هنگام ام سلمه به شدت گريه كرد و امر امام را به خدا واگذار نمود. امام فرمود: ((اى مادر! خدا خواسته است مرا ببيند كه مظلومانه و از روى ستم كشته و سرم از تن جدا شده است و خداوند خواسته است كه حرم و اهل بيت و زنان مرا آواره ببيند و كودكانم سربريده ، مظلوم ، اسير و دربند باشند و درخواست كمك و يارى كنند، اما يار و ياورى نداشته باشند.))
در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت : نزد من تربتى است كه جدت آن را در شيشه اى به من داد. آنگاه امام گفت : به خدا سوگند من اين چنين به شهادت مى رسم و اگر به عراق هم نروم ، مرا مى كشند. سپس مقدارى تربت برداشت و آن را در شيشه اى قرار داد و آن را به ام سلمه داد و فرمود: ((آن را به همراه شيشه اى كه جدم به تو داد، نگه دار و هر گاه به خون تبديل شدند، بدان كه من كشته شده ام .))
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس چهاردهم ؛ مجلس عمه هاى حسين عليه السلام در خارج از مدينه . وقتى حسين عليه السلام تصميم گرفت از مدينه خارج شود، زنان بنى عبدالمطلب آمدند و براى نوحه سر دادن جمع شدند، تا اينكه حسين عليه السلام به ميان آنها رفت و فرمود: شما را به خدا سوگند، آشكارا نوحه و زارى نكنيد كه معصيت خدا و رسول اوست . زنان بنى عبدالمطلب گفتند: پس براى چه كسى نوحه و گريه را نگه داريم ؛ در حالى كه براى ما امروز چون روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ، و على و فاطمه و رقيه و زينب و ام كلثوم از دنيا رفتند. خدا را سوگند مى دهيم كه ما را فداى تو كند، اى محبوب ابرار! آنگاه يكى از عمه هاى امام جلو آمد و در حالى كه گريه مى كرد، گفت : اى حسين شاهد باش ما شنيديم كه اجنه براى تو نوحه خوانى مى كنند و مى گويند: براى حسين سيد و سالار شهيدان گريه كنيد، از مصيبت قتل او موها سفيد شد و به لرزه افتاديم و به خاطر قتل او ماه گرفت و افق هاى آسمان سرخ رنگ شد و خورشيد بلاد دگرگون شد. او فرزند فاطمه است ، كه به واسطه اش خلايق و بشر پاداش داده مى شوند.
مجلس پانزدهم ؛ مجلس حسين عليه السلام وقتى از مدينه حركت كرد. در اين مجلس مرثيه سرا حسين و شنونده ملائكه بودند و آن اين گونه بود كه وقتى امام از مدينه حركت كردند؛ گروهايى از ملائكه نشان دار كه در دست سرنيزه داشتند و بر اسب هايى از اسب هاى بهشتى سوار بودند، به ملاقات ايشان آمدند، به امام سلام كردند و گفتند: اى حجت خدا بر خلق ، پس از جد و پدر و برادرت ! خداوند سبحان جدت را در مواقع فراوان به واسطه ما يارى كرد، همانا كه خداوند تو را به واسطه ما يارى كند. امام به آنها گفت : وعده ما، قبر و بارگاهم كه در آنجا به شهادت مى رسم و آن جا كربلاست ، وقتى وارد آن شدم ، نزد من آييد.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس شانزدهم ؛ مجلس حسين عليه السلام ، وقتى امام از مدينه حركت كرد. در اين مجلس شنونده ، اجنه بودند. به اين ترتيب كه ، وقتى امام از مدينه حركت كرد، گروهايى از اجنه مسلمان ، نزد او آمدند و گفتند: اى سرور و مولاى ما! ما شيعيان و انصار تو هستيم . به ما دستور بده ، امر، امر شماست . هر چه مى خواهى بفرما، اگر به ما دستور كشتن همه دشمنانت را بدهى و شما در همين مكان خودتان باشيد، ما براى انجام اين كار براى تو كافى هستيم . امام به آنها پاداش نيكويى داد و گفت : آيا كتاب خدا را كه بر جدم رسول الله صلى الله عليه و آله نازل شد، تلاوت نكرده ايد كه در آن فرمود: اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيدة (40) هر كجا باشيد، اگر چه در كاخ هاى بسيار محكم ، مرگ شما را در مى يابد.
و همچنين خداوند سبحان فرمود: قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (41) اى پيغمبر بگو اگر در خانه هاى خود هم بوديد، باز آنان كه سرنوشتشان در قضاى الهى ، كشته شدن است ، از خانه به قتلگاه به پاى خود بيرون مى آمدند. بنابراين اگر من در جاى خود بمانم ، چگونه اين خلق آزمايش و امتحان شوند و چه كسى در قبر من در كربلا ساكن شود. خداوند روزى كه زمين را گستراند، آنجا را برگزيد و آن را پناهگاه شيعيان ما قرار داد، آنجا در دنيا و آخرت موجب امان است . اما شما روز شنبه كه عاشورا باشد حاضر شويد. من در آخر آن روز كشته مى شوم و ديگر پس از من از اهل بيتم كسى براى كشته شدن باقى نمى ماند، خواهران و اهل بيتم اسير مى شوند و سرم را براى بردن به نزد يزيد، حركت مى دهند. اجنه گفتند: اى حبيب خدا و فرزند حبيب او! به خدا سوگند اگر اين نبود كه بايد از امر تو اطاعت كرد و مخالفت با امر تو براى ما مجاز بود، تمام دشمنان تو را قبل از اينكه به تو دست يابند، مى كشتيم . امام سلام الله عليه فرمود: به خدا سوگند ما بر آنها از شما تواناتريم ؛ اما ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة .(42 ) تا هر كس هلاك شدنى است با برهان از بين برود و هر كس زنده ماندنى است ، با برهان زنده بماند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس هفدهم ؛ مجلسى در مسجدالحرام ، كه در آن مجلس ، مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده حجاج بودند. امام حسين عليه السلام وقتى قصد رفتن به عراق كرد، براى سخنرانى به پا خاست و فرمود: الحمد لله و ما شاء الله و لا حول و لا قوة الا بالله و صلى الله على و رسوله و سلم . مرگ براى فرزندان آدم چون گردنبندى است بر گردن دختران جوان و چه مشتاق آباء و اجداد خود هستم ، مانند اشتياق يعقوب به يوسف ، براى من مرگى انتخاب شده است كه آن را ملاقات مى كنم .
گويى اعضاى بدنم را گرگان بيابان در ميان نواويس و كربلا قطعه قطعه مى كنند و آن جماعت گرسنه و بى رحم شكم هاى خود را پر مى كنند. چاره اى از سرنوشتى كه رقم خورده است ، نيست . رضاى خدا، رضاى ما اهل بيت است ، بر بلاى او صبر مى كنيم و به ما پاداش صابران داده مى شود. هرگز چيزى از گوشت و خون رسول خدا از بين نمى رود و همه در حظيرة القدس براى او جمع مى شوند و چشم آن حضرت به آنها روشن مى شود و وعده او براى آنها محقق مى شود. هر كس مى خواهد جانش را در راه ما فدا كند و خدا را ملاقات نمايد، پس بايد با ما حركت كند، كه من به خواست خدا عازم هستم .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس هيجدهم ؛ مجلسى خارج از مكه ، كه در آن مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده محمد حنفيه بود. محمد حنفيه در شبى كه صبح روز بعد آن ، امام حسين عليه السلام قصد خروج از مكه را داشت ، نزد امام آمد و گفت : اى برادر! تو از خيانت اهل كوفه نسبت به پدر و برادرت آگاهى ، من خوف آن دارم كه سرگذشت تو هم مانند آنها بشود، نظر من اين است كه در حرم اقامت كنى ، تو عزيزترين افراد اهل حرم خدا هستى .
امام فرمود: اى برادر! مى ترسم كه يزيد بن معاويه در حرم مرا ترور كند و سبب شكستن حرمت بيت خدا شوم . محمد حنفيه گفت : اگر خوف اين دارى ، پس به يمن يا جاى ديگرى برو، چرا كه از همه بر اين كار تواناتر هستى و كسى نمى تواند مانع تو شود. امام فرمود: درباره پيشنهاد تو فكر مى كنم .
چون سحر شد، حسين عليه السلام به راه افتاد؛ محمد از ماجرا باخبر شد، نزد امام آمد و مهار ناقه آن حضرت را كه بر آن سوار بود، گرفت و گفت : اى برادر! آيا به من قول ندادى كه به پيشنهادم فكر مى كنى ؟ امام فرمود: بله ، محمد پرسيد: چه مساءله اى موجب شد با عجله خارج شوى ؟ امام فرمود: بعد از اينكه از تو جدا شدم ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خوابم آمد و گفت : اى حسين ! به عراق برو؛ خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند. محمد گفت : ((انا لله و انا اليه راجعون )).
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
محمد گفت : در حالى كه تو با اين شرايط خارج مى شوى ، بردن زنان به همراه خودت ، چه معنا و مفهومى دارد؟ امام فرمود: خداوند خواسته است كه آنها را اسير ببيند. آنگاه محمد خداحافظى كرد و رفت .
مجلس نوزدهم ؛ اين مجلس نيز در خارج از مكه منعقد شد و در آن مرثيه خوان ، حسين عليه السلام بود و يك بار عبدالله بن عمر و بار ديگر عبدالله بن زبير شنونده آن بودند. وقتى امام حسين عليه السلام از مكه خارج شد عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير نزد ايشان آمدند و تلويحا به ايشان گفتند كه از رفتن خوددارى كند. امام به آنها فرمود: پيامبر خدا به من دستورى داده است و من امر او را اجرا مى كنم . پس ابن عباس در حالى كه واحسينا مى گفت ، خارج شد. سپس عبدالله بن عمر نزد امام آمد و به ايشان پيشنهاد كرد كه با اهل ضلالت صلح كند و به امام نسبت قتل و كشتار هشدار داد. امام فرمود: اى ابا عبدالرحمن ! آيا نمى دانى كه اين از پستى دنيا نزد خداوند تعالى است كه سر يحيى فرزند زكريا عليهما السلام به يكى از ستمگران بنى اسرائيل اهدا شد؟ آيا نمى دانى كه بنى اسرائيل ميان طلوع فجر تا طلوع شمس ، هفتاد پيامبر را مى كشتند، سپس در بازار مى نشستند، خريد و فروش مى كردند، گويى اصلا اتفاقى نيفتاده است . با اين وجود، خداوند در عذاب آنها تعجيل نفرمود، بلكه بعد از آن خداوند آنها را مجازات كرد. اى ابو عبدالرحمن ! از خدا بترس و نصرت و يارى مرا رها نكن .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس بيستم ؛ مجلسى در خزيمية ، در اين مجلس مرثيه سرا اجنه و شنونده ، زينب سلام الله عليها بود. وقتى امام حسين عليه السلام در خزيميه فرود آمد، يك شبانه روز در آنجا ماند. وقتى صبح شد، خواهرش زينب نزد امام آمد و گفت : برادر! مى خواهم خبرى كه آن را شنيدم به تو بدهم . حسين عليه السلام پرسيد، چه شده است ؟ زينب جواب داد: در پاسى از شب براى كارى بيرون رفتم ، شنيدم هاتفى مى گويد: اى چشم ها گريه كنيد، چه كسى بعد از اين بر شهدا، بر گروهى كه مرگ در پى آنان است ، گريه مى كند. امام حسين عليه السلام به او گفت : اى خواهر! هر چه خدا مقرر كرده باشد، همان مى شود.
مجلس بيست و يكم ؛ مجلس ثعلبيه ؛ در اين مجلس دو نفر از طايفه بنى اسد يعنى عبدالله بن سليمان و منذر بن المشمعل براى مسلم بن عقيل مرثيه سرايى مى كردند و شنونده ، حسين عليه السلام بود. سپس مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده اهل بيت و اصحاب آن حضرت بودند. جريان از اين قرار بود كه آنها گفتند: وقتى حج به جا آورديم ، تمام سعى و تلاش ما بر اين بود كه در ميان راه به حسين عليه السلام ملحق شويم تا ببينيم كارشان به كجا مى انجامد. با سرعت حركت كرديم تا به او برسيم ؛ ديديم مردى از اهل كوفه راه خود را كج كرده تا حسين عليه السلام را ملاقات نكند، با انحراف آن مرد از جاده ، امام نيز به راه خود ادامه داد. ما به طرف آن مرد رفتيم ؛ يكى از ما گفت : نزد آن شخص برويم ، او از كوفه باخبر است . رفتيم تا به او رسيديم . به او سلام كرديم . جواب سلام ما را داد. از او پرسيديم از كدام طايفه اى ؟ گفت : اسدى هستم ، بكر پسر فلان شخص . گفتيم ما هم اسدى هستيم . به او گفتيم : ما را از اهل كوفه باخبر كن . گفت : وقتى از كوفه خارج شدم ، مسلم و هانى كشته شده بودند. من خودم ديدم كه آنها را در بازار بر روى زمين مى كشند. آنگاه آمديم تا به حسين عليه السلام پيوستيم و با ايشان حركت كرديم تا اينكه در ثعلبيه فرود آمد. نزد ايشان رفتيم و سلام كرديم . جواب سلام ما را داد. به ايشان عرض كرديم خدا شما را رحمت كند، براى شما خبرى داريم . اگر مايل هستيد آن را آشكار بگوييم و اگر مى خواهيد به طور خصوصى آن را عرض كنيم . به ما و يارانش نگاه كرد و سپس فرمود: من از اينها چيزى را پنهان نمى كنم .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
عرض كرديم : آن مردى را كه شب گذشته آمده بود، به خاطر داريد؟ فرمود: بله ، مى خواستم از او خبرى بگيرم . گفتيم : به خدا سوگند تمام خبرهايى كه شما را كفايت مى كند، آورده ايم . او يكى از افراد طايفه ماست و مردى صاحب نظر، باصداقت و عاقل است . او به ما گفت : وقتى از كوفه خارج شدم ، مسلم و هانى را كشته بودند و ديده بود كه آنها را در بازار، روى زمين مى كشند.
امام فرمود: ((انا لله و انا اليه راجعون )) خداوند هر دوى آنها را رحمت كند. امام اين عبارت را چند بار تكرار كرد.
به ايشان عرض كرديم : تو را به جان خودت و اهل بيتت سوگند مى دهيم كه از همين جا بازگردى ، شما در كوفه يار و ياور و پيروى نداريد؛ بلكه ما خوف آن داريم كه آنها عليه شما باشند.
امام نگاهى به فرزندان عقيل كرد و فرمود: نظر شما چيست ؟ مسلم كشته شده است . گفتند: به خدا سوگند بر نمى گرديم تا اينكه يا انتقام خون او را بگيريم يا مانند او به شهادت برسيم . امام رو به ما كرد و گفت : بعد از اينها زندگانى خيرى ندارد. ما دريافتيم كه امام تصميم گرفته اند به مسير خود ادامه دهند. به او عرض كرديم : خداوند خير و خوبى را براى شما انتخاب كند. امام فرمود: خداوند شما را مورد لطف و مرحمت خويش قرار دهد. سپس اصحاب آن حضرت به ايشان گفتند: به خدا سوگند، شما مسلم بن عقيل نيستيد، اگر وارد كوفه شويد، مردم با شتاب به سوى شما مى آيند. امام ساكت شد. (سيد رحمت الله عليه گفته است كه خبر شهادت مسلم در زباله به امام داده شد.)
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سپس حسين عليه السلام به راه خود ادامه داد، تا اينكه فرزدق ايشان را ملاقات كرد و پس از عرض سلام گفت : اى پسر رسول خدا! چگونه به اهل كوفه اعتماد مى كنى ، آنها همان كسانى هستند كه پسر عمويت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند. اشك از ديدگان امام جارى شد و سپس فرمود: خدا رحمت كند مسلم را! او به روح و رحمت خدا و تحيت و رضوانش پيوست و آنچه برايش مقدر بود، پيش آمد، اما آنچه بر ماست ، باقى است .
سپس امام شروع كردند به بيان اين ابيات :
فان تكن الدنيا تعد نفيسة
فدار ثواب الله اعلى و انبل
و ان تكن الابدان للموت انشئت
فقتل امرء بالسيف فى الله افضل
و ان تكن الارزاق قسما مقدرا
فقلة حرص المرء للرزق اجمل
و ان تكن الاموال للترك جمعها
فما بال متروك به الحر يبخل
اگر چه دنيا ارزشمند و نفيس است
اما عالم آخرت عالى تر و شايسته تر است
و اگر بدن ها براى مردن آفريده شده است
پس كشته شدن انسان با شمشير در راه خدا بهترين است
و اگر رزق و روزى ها تقسيم شده و مقدر است
پس انسان هر چه كمتر حرص بورزد، زيباتر است
و اگر اموال دنيا براى ترك كردن ، جمع مى شود
پس چه باك كه انسان آزاده به دنبال آن نرود
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس بيست و دوم ؛ مجلسى در بطن عقبه ؛ مرثيه سراى اين مجلس حسين عليه السلام و شنونده عمرو بن يوزان بود. به اين نحو كه ، اين شخص حسين عليه السلام را در بطن عقبه ديد و از امام پرسيد: كجا مى خواهى بروى يا ابا عبدالله ! حسين عليه السلام فرمود: به كوفه . عمرو به امام عرض كرد: تو را سوگند مى دهم كه باز گردى ، به خدا سوگند به سوى شمشيرها و نيزها مى روى . اينهايى كه در پى شما فرستادند، اگر هزينه جنگ را براى شما تاءمين و زمينه را فراهم مى كردند، آنگاه به سوى آنها مى رفتى ، به صلاح بود، اما اين حالتى كه شما يادآور مى شويد، من نمى دانم چه بايد بكنيد. امام حسين عليه السلام به او فرمود: اى بنده خدا! قضيه بر من پوشيده نيست ، اما كسى نمى تواند بر امر خداى تعالى غالب شود.
آنگاه امام حسين عليه السلام در اين مجلس شروع كرد به نوحه سرايى براى خود و فرمود: به خدا سوگند آنها مرا دعوت نكردند، مگر اينكه مى خواهند خون قلب مرا بيرون بياورند.
شايد منظور امام اصابت تير سه شعبه بر قلب مباركشان و جارى شدن خون آن باشد كه دست مباركش را چند بار از آن پر كرد و سر و صورت را به آن آغشته نمود.
اى حسين ! پدر و مادرم به فدايت ؛ با اين گفته شما، قلب شيعيانتان خون و جگرهايشان مجروح شد و اشك از چشمانشان جارى گرديد. و اين كلام شما چه جانگداز است !!
مجلس بيست و سوم ؛ امام حسين عليه السلام در يكى از منزل ها، هنگام بار انداختن و حركت ، با توجه به ماجرايى كه براى سر مباركشان پيش مى آيد و آن را به يزيد اهداء مى كنند، براى خودشان مرثيه سرايى كردند. آن حضرت يحيى عليه السلام را متذكر شد و فرمود: اين از پستى دنيا است كه سر يحيى به زن زناكارى هديه داده شد، بعد از آن ، امام گريه كردند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس بيست و چهارم ؛ مجلسى در نزديكى كربلا؛ امام قبل از ورود به كربلا براى خود مرثيه عجيبى خواندند كه شنونده اين مجلس اهل بيت آن حضرت بودند. كيفيت اين مجلس بدين گونه بود كه وقتى امام در آخرين منزل فرود آمدند و خيمه ها را برپا كردند، فرزندان ، برادران و اهل بيتش را در جاى خاصى جمع كرد و به آنها نگاه كرد و ساعتى گريه نمود. امام به آنها مى نگريست و به خاطر مى آورد كه چه بر سرشان خواهد آمد، زيرا ديگر براى آنها كه از موطنشان و هر مكان امن ديگرى ، حتى حرم خدا - كه پناهگاه كافر، حيوانات ، درختان و گياهان است - رانده شده بودند، مكان امنى باقى نمانده بود. به همين خاطر ساعتى گريه كرد و از اين موضوع به درگاه الهى شكوه نمود و فرمود: بارالها! من عترت پيامبر تو هستم . آنها ما را طرد كردند و دچار رنج و زحمت نمودند و بنى اميه بر ما تعدى كرد.
مجلس بيست و پنجم ؛ مجلس امام در خارج از خيمه ها در عصر تاسوعا؛ امام در آستانه خيمه نشسته و بر شمشير خود تكيه كرده و سر را به پايين انداخته بود كه خواهرش صيحه اى شنيد، نزديك برادرش آمد و گفت : برادر! آيا اين صداها را كه نزديك شده اند، نمى شنوى ؟ امام حسين عليه السلام سر را بلند كرد و فرمود: من پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در اين ساعت در خواب ديدم كه به من فرمود: تو به سوى ما مى آيى . آنگاه خواهرش به صورت زد و فرياد واويلا سر داد و امام حسين عليه السلام به او گفت : خواهر! نوحه و زارى نكن ، ساكت باش ، خدا تو را مورد لطف و مرحمت قرار دهد.
در روايت سيد است كه ؛ امام گفت : اى خواهر! من همين الان جدم ، محمد صلى الله عليه و آله و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسن عليهم السلام را ديدم كه مى گويند: حسين ! تو بزودى نزد ما مى آيى . و در بعضى از روايات آمده است كه فردا (نزد ما مى آيى ). (سيد) گفته است : زينب به صورتش زد و فرياد كشيد؛ آنگاه امام حسين به او گفت : آرام باش تا مورد شماتت اين قوم واقع نشويم .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس بيست و ششم ؛ مجلسى در شب عاشورا؛ امام حسين عليه السلام در شب عاشورا به گوشه اى رفت و براى خود مرثيه سرايى كرد. آن حضرت در آن حال كه تنها بود و شنونده اى نداشت ، مصائب و كشته شدن خود را به خاطر مى آورد، اسلحه اش را آماده مى كرد و گاهى زمانه را مخاطب قرار مى داد و مى گفت : اى زمانه ! اف بر تو؛ چه بسيار افرادى كه طالب و رفيق تو بودند، اما آنها را در صبح و شام كشتى . حتى به بديل آنها هم قانع نشدى . همه امور به سوى خداوند جليل باز مى گردد و هر موجود زنده اى بايد اين راه را برود.
امام سجاد عليه السلام فرموده است : ((وقتى براى بار دوم يا سوم اين مطلب را تكرار كرد، من دانستم كه مقصودشان چيست . آنگاه بغض در گلويم گير كرد، اما سكوت كردم و فهميدم كه بلا نازل شده است ؛ ولى عمه ام زينب ، وقتى آنچه را من شنيدم ، او هم شنيد، از آنجا كه ايشان يك زن بودند و رقت قلب و جزع از خصوصيات زنان است ، نتوانست خودش را كنترل كند؛ دويد، به طورى كه لباسش بر زمين كشيده شد و سرش برهنه گرديد تا اينكه به او رسيد و گفت : وامصيبتا! اى كاش زنده نبودم . اى جانشين پيشينيان و اى پناه بازماندگان ! مادرم فاطمه ، پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفته اند! پدرم در حالى كه گريه مى كرد نگاهى به ايشان نمود و گفت : اى خواهر! مبادا شيطان صبرت را ببرد.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
عمه ام گفت : دلم مى سوزد و اين مصيبت بر من گران است . سپس به صورتش زد و گريبان چاك كرد و از حال رفت و بر زمين افتاد. پدرم به طرف او آمد و آب بر صورتش پاشيد و گفت : ((خواهر! تقواى الهى پيشه كن ، صبور باش و بدان كه اهل زمين مى ميرند و اهل آسمان ها باقى نمى مانند و همه چيز، بجز ذات الهى ، نابود مى شود. همان خدايى كه خلق را به قدرتش آفريده آنها را مبعوث مى كند و باز مى گرداند و تنها خدا يكتاست . پدرم ، مادرم و برادرم از من بهتر بودند و پيامبر خدا براى من و هر مسلمانى اسوه و سرمشق است . پدرم با اين سخنان خواهرش را آرام كرد و به او گفت : خواهر! تو را سوگند مى دهم كه وقتى من از دنيا رفتم لباست را پاره نكنى ، به سر و صورت خود نزنى و با فرياد و ناله گريه نكنى ؛ و سپس ايشان را آورد و در كنار من نشاند.))
مجلس بيست و هفتم ؛ مجلس آن حضرت در خيمه ؛ امام حسين عليه السلام شب عاشورا اصحابش را در خيمه اى جمع كرد و براى آنها سخنرانى نمود و در طى آن براى خود و همه اصحابش مرثيه خواند؛ آنگاه به آنها اذن داد؛ سپس آنها در اين مجلس با آن حضرت دوباره بيعت كردند كه در راه آن حضرت به شهادت برسند. آرى ، يكى از آنها با حضرت چنين بيعت كرد كه اگر هزار بار او را بكشند و جسدش را بسوزانند و به خاكستر تبديل كنند، دست از ايشان برندارد. او گفت : اگر دنيا باقى باشد من همان راه را برمى گزينم .
مجلس بيست و هشتم ؛ مجلس آن حضرت در ميان خيمه ها و مقتل . در اين مجلس امام حسين عليه السلام براى دختر كوچكش سكينه با اشعارى مرثيه سرايى كرد كه برخى از آن اشعار چنين است : دخترم سكينه جان ! بعد از من ، آنگاه كه پيكرم پايمال سم اسبان مى شود، تو زياد گريه خواهى كرد. پس تا وقتى كه جان در بدن دارم با اشك هاى حسرت بارت قلب مرا نسوزان .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس بيست و نهم ؛ مجلس مرثيه سرايى آن حضرت در قتلگاه ؛ در اين مجلس امام گاهى براى يكى از اصحاب ، گاهى براى برادر، زمانى براى فرزند، گاهى براى پسر برادر و زمانى هم براى همه آنها و زمانى هم براى اهل بيت خود مرثيه سرايى مى كرد.
مجلس سى ام ؛ مجلسى در سحرگاه عاشورا؛ امام حسين عليه السلام در خيمه و در اين مجلس درباره خودش مرثيه اى خواند، كه در همان وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله ، درباره او خواند. در كتاب مناقب آمده است كه چون وقت سحر شد؛ امام حسين عليه السلام كمى به خواب رفت و سپس بيدار شد و فرمود: مى دانيد همين الان در خواب چه ديدم ؟ پرسيدند اى پسر رسول خدا چه ديدى ؟ فرمود: ديدم مثل اينكه سگ هايى بر من حمله ور شدند تا مرا گاز بگيرند، در ميان آنها سگى بود كه دچار مرض پيسى بود و از همه بيشتر بر من حمله مى كرد. من گمان مى كنم كه ماءمور كشتن من است ، از ميان اين قوم كسى باشد كه دچار ابرص (پيسى ) باشد. سپس جدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه گروهى از اصحاب به همراهش بودند. او به من فرمود: اى پسرم ! تو شهيد آل محمدى . اهل آسمان ها به تو بشارت داده اند. افطار تو امشب نزد من بايد باشد. بشتاب و تاءخير نكن . اين فرشته اى است كه از آسمان نازل شده تا خون تو را در شيشه سبز رنگى بگيرد. امام فرمود: اين خوابى بود كه ديدم و ديگر امر محكم شد و زمان رفتن نزديك گرديد و در آن شكى نيست .
خاتمه اين مجلس ها
اين مجلس از نظر مرثيه سرايى و حالت و دردناك بودن ، منحصر به فرد است . شنونده اين مجلس خداوند رب العالمين بود كه اين مرثيه را شنيد، و آن عبارت از مجلسى بود كه امام در ميان قتلگاه با بدن پاره پاره افتاده بود و نفس هاى آن حضرت رو به خاموشى بود و كم كم از هوش مى رفت . در آن شرايط امام درباره حال خود و اهل بيتش مرثيه خواند و پروردگارش را مخاطب قرار داد و گفت : خدايا! شاءن و عظمت تو والاست ، عظيم الجبروت و شديدالكبريايى ؛ من عترت پيامبر تو و فرزند حبيبت محمد صلى الله عليه و آله هستم . آنها ما را بى يار و ياور گذاشتند، ما را طرد كردند و به ما نيرنگ زدند و ما را كشتند... تا آخر حديث .
*****
40- نساء؛ آيه 78
41- آل عمران ، آيه 154
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
10-نوع چهارم - مجالسى كه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام برپا شد
مجلس اول ؛ مجلس رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه است كه آن حضرت به شيوه خاصى مرثيه خوان بودند و شنونده آن ام سلمه بود. اين مطلب در روايتى از ابن عباس آمده است . ابن عباس گفته است : من در خانه ام در حال استراحت بودم كه صداى ناله و فرياد بلندى را از خانه ام سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم . خارج شدم و كسى مرا به خانه او راهنمايى كرد. مرد و زن اهل مدينه هم رو به سوى آن خانه آوردند. وقتى به آنجا رسيدم ، گفتم : يا ام المؤ منين ! چه شده است ، چرا ناله و استغاثه مى كنى ؟ جواب مرا نداد. به طرف زنان بنى هاشم رفت و گفت : اى دختران عبدالمطلب ! جمع شويد به همراه من گريه كنيد. به خدا سوگند سيد و سرور شما و سيد جوانان اهل بهشت كشته شد. به خدا سوگند سبط پيامبر خدا و ريحانه او، حسين عليه السلام كشته شد.
گفتم : يا ام المؤ منين ! از كجا دانستى ؟ گفت : همين الان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه پريشان است و سر مباركشان خاك آلود مى باشد. در اين باره از او سؤ ال كردم . فرمود: فرزندم حسين و اهل بيت او امروز كشته شدند و من آنها را دفن كردم و همين الان از اين كار فارغ شدم .
در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت : پيامبر خدا را ديدم كه اثر خاك بر سر و محاسنش وجود داشت . پرسيدم ، چه شده است ؟ فرمود: مردم بر فرزندم هجوم بردند و او را كشتند. من خودم او را ديدم كه كشته شد. ام سلمه گفت : بدنم به لرزه افتاد، برخاستم و به داخل آن خانه رفتم ، نمى توانستم فكر كنم .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
چشمم به تربت حسين عليه السلام افتاد كه جبرئيل عليه السلام آن را از كربلا آورد و گفت : وقتى اين تربت به خون تبديل شد، فرزند تو كشته است و پيامبر آن را به من داد و فرمود اين تربت را در يك شيشه قرار بده و پيش خودت نگه دار و چون به خون تبديل شد، حسين كشته شده است . الان آن شيشه را ديدم كه به خون تبديل شده و مى جوشد. ابن عباس گفت : ام سلمه از آن خون برداشت و بر صورتش ماليد و آن روز را روز نوحه سرايى و سوگوارى براى حسين عليه السلام قرار داد. سپس دو سوار خبر آن حضرت را آوردند كه وى در آن روز كشته شد.
مجلس دوم ؛ مجلسى عمومى است كه شامل همه عالم است . يعنى همه چيز و همه مخلوقات در جميع مكان ها و خود مكان ، اهل زمان و خود زمان ، هر آنچه ديده مى شود و يا ديده نمى شود را در بر مى گيرد. و آن مجلسى است از ما سوى الله كه شامل انواع مخلوقات از آنچه در حجاب ها و ساكنان آن است و عرش عظيم و حاملان عرش ، آسمان هاى هفتگانه ، ملائكه آسمانى ، ستارگان ، سيارات و هر آنچه در آنها، ميان آنها و در تحت آنهاست ، عناصر، زمين ها و آنچه از آن مى رويد، بهشت ، رضوان و ساكنان آن ، حورها و قصرها و درختان و رودها و ميوه هاى آن ، جهنم ، مالك و خزانه داران آن و هر آنكه منقلب در آتش است ، مى باشد و ايجاد تاءثير در هر چيزى بستگى به حال و شرايط آن دارد. مثلا از چشم ها اشك مى بارد، آسمان به موج مى افتد و خون گريه مى كند و سرخ مى شود. خورشيد مى گيرد و تيره مى شود. ملائكه صفوفشان به هم مى ريزد و از عبادت باز مى مانند، از درختان خون مى جهد، هوا تاريك مى شود؛ زمين به لرزه مى افتد، كوه ها به حركت در مى آيند و مضطرب مى شوند، پرندگان سقوط مى كنند، ماهيان از آب بيرون مى افتند، درياها مى شكافند و در هم فرو مى روند، جن نوحه سرايى مى كند، انس احوالش مضطرب مى گردد.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
چنين مجلسى هم عام و هم خاص است . چنين مجلسى در زمان خاصى منعقد شده است ، كما اينكه امام صادق عليه السلام از آن چنين تعبير كرده اند كه آن زمانى بود كه حسين عليه السلام ضربت شمشير خورد و قاتل به سوى ايشان آمد تا سر مباركشان را از بدن جدا كند.
شرح مطالب چنين است كه امام حسين عليه السلام در سه حالت مورد اصابت شمشير قرار گرفت . وقتى سوار ((بر ذوالجناح )) بود، يك ضربت شمشير به ايشان زدند، وقتى نشسته بود مورد اصابت ضربه هاى فراوان شمشير قرار گرفت و هنگامى كه بر روى زمين افتاد با يك شمشير بارها بر گلوى آن حضرت زدند، سپس در صدد برآمدند كه سر مبارك امام را از تن جدا كنند كه نداهايى برخاست و صيحه هايى در هم آميخت . امام حسين عليه السلام نيز ندا داد كه آيا مرا تشنه لب مى كشيد در حالى كه جد من پيامبر خدا محمد مصطفى است ؟! در آن حال ملكى در بطن عرش به امر خدا ندا داد: اى امت متحير گمراه ! شما موفق به عيد فطر و قربان نمى شويد. ملكى از ملائكه فردوس اعلى در حالى كه بال هاى خود را بر درياها گسترده بود، فرياد زد: اى اهل درياها! لباس ماتم بر تن كنيد كه فرزند رسول خدا را سر بريدند. جبرئيل عليه السلام فرياد زد حسين در كربلا كشته شد و ملائكه به يكباره گريه و زارى سر دادند كه اى خدا و اى مولاى ما! با حسين صفى تو و فرزند پيامبر تو اين چنين كردند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
زينب سلام الله عليها از خيمه ها رو به سوى قتلگاه آورد و فرياد يا اخا يا سيدا سر داد: ذوالجناح از مقتل به سوى خيمه ها رفت و فرياد وامصيبتا از ظلم امتى سر داد كه فرزند دختر پيامبرشان را كشتند. هنگام برخاستن اين فريادها و در هم آميختن آنها در جهان انقلاب صورت گرفت و در تمام اجزاى موجودات تاءثير گذاشت . آيا احوال شما، هنگام بيان اين موضوع دچار نوعى انقلاب و دگرگونى نمى شود؟
ابوذر پس از بيان گوشه هايى از اين مطالب گفت : اگر بدانيد كه چه بر اهل عالم وارد مى شود، در اين صورت آنقدر گريه مى كنيد تا جان به جان آفرين تسليم كنيد. پس اگر روح از بدن جدا نمى شود و فرياد و ضجه اى هم در كار نيست ؟ آيا اشكى در چشم جمع نمى شود، آيا قلب متاءثر نمى شود، آيا آنكه سنگ دل شده است ، حالت تباكى برايش حاصل نمى شود؟! خدايا! از قلبى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه در اين مجالس عام و خاص نمى گريد، به تو پناه مى بريم .
مجلس سوم ، مجلسى است كه در قتلگاه برپا شد، در اين مجلس مرثيه خوان زينب دختر على عليه السلام بود و گريه كنندگان اهل بيت ، سپاه و سربازان .
مجلس چهارم ، مجلس پرندگان كه در آن ، مرثيه خوان پرنده سفيد رنگى بود.
مجلس پنجم ، مجلس وحوش در شب يازدهم . در اين مجلس آنها گردن هاى خود را به طرف جسد آن حضرت دراز كردند و تا صبح براى او مرثيه سرايى نمودند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس ششم ، مجلس اجنه در گرد جسد شريف امام عليه السلام .
مجلس هفتم ، مجلس زنان اجنه پيرامون جسد مبارك امام عليه السلام .
مجلس هشتم ، مجلس يك جن در اطراف قريه شاهى كه شنونده آن پنج تن از اهل كوفه بودند كه براى يارى امام حسين عليه السلام آمده بودند، اما به ايشان ملحق نشدند.
مجلس نهم ، مجلس تمام جنيان در هر مكانى و در همه اماكن كه مرثيه هاى مخصوصى مى خواندند كه تفصيل هر يك از آنها در جاى خود مى آيد.
مجلس دهم ، مجلس محله كوفه در اطراف سرهاى بريده شده و اسيران ؛ در اين مجلس ذاكران مصيبت وارده ، چهار تن ، يعنى زينب ، ام كلثوم ، فاطمه صغرى و امام سجاد عليهم السلام بودند و گريه كنندگان همه اهل كوفه ، شامل زن و مرد. كوفيان ناله و فرياد سر دادند، بر سر و سينه مى زدند و خاك بر سر مى پاشيدند و زنان آنها موى خود را مى كندند. گفته شده است هرگز ديده نشده بود اين همه مرد و زن براى حسين عليه السلام گريه كنند. آيا قلب متاءثر نمى شود، آيا آنكه قسى القلب است حالت تباكى برايش حاصل نمى شود؟ خدايا از قلبى كه خاشع نمى شود و از چشمى كه در اين مجالس عام و خاص نمى گريد، به تو پناه مى بريم .
مجلس يازدهم ، مجلس همه اهل بيت حسين عليه السلام ، در هر زمانى و در همه اماكن ؛ از كربلا تا شام و از آنجا تا كربلا و از كربلا تا مدينه و در مدينه در تمام دوران حياتشان ؛ و همچنين مجلس امام سجاد عليه السلام در طول چهل سال . امام در طى اين مدت هميشه گريان بود و اشك مى ريخت . هر گاه غذايى تناول مى كرد، مى فرمود: فرزند رسول خدا گرسنه كشته شد و هر گاه آبى مى نوشيد؛ مى گفت : پسر پيامبر خدا تشنه به شهادت رسيد.
مجلس دوازدهم ، مجلس يزيد براى رثاى حسين عليه السلام ؛ در اين مجلس مرثيه سرا خود آن ملعون بود و شنونده همه فرماندهان لشكر. او به همسرش هند گفت : اى هند! براى حسين فرزند فاطمه گريه و زارى كن كه حسين فريادرس قريش است ؛ ابن زياد در كشتن او شتاب كرد؛ خدا او را لعنت كند.