-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سپس سرش را بر روى قبر گذاشت و به خواب رفت . در خواب ديد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان گروهى از ملائكه به سوى او مى آيد. آمد تا اينكه حسين را به سينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: اى محبوب من ! اى حسين ! مى بينم كه بزودى به خون خود مى غلطى و در سرزمين كربلا به دست گروهى از امت من سر از بدنت جدا مى شود، در حالى كه تشنه اى ، اما آب به تو نمى دهند، با اين وجود آنها اميد به شفاعت من دارند. خداوند شفاعت مرا در روز قيامت شامل آنها نمى گرداند. حبيب من ، حسين ! پدر، مادر و برادرت نزد من آمده اند، آنها مشتاق تو هستند؛ تو در بهشت درجاتى دارى كه جز با شهادت به آنها نائل نمى شوى . حسين عليه السلام در خواب به پيامبر نگاه مى كرد و مى گفت : اى پدر! نيازى به مراجعت به دنيا ندارم ، مرا با خود ببر و وارد قبرت بنما. پيامبر به او فرمود: تو بايد به دنيا مراجعت نمايى تا شهادت و پاداش عظيمى كه خداوند در آن برايت مقرر فرموده است ، نصيبت شود. تو و پدرت و برادرت و عمويت و عموى پدرت در روز قيامت در يك گروه مى شويد تا اينكه وارد بهشت شويد. آنگاه امام مضطرب از خواب بيدار شد و اين رؤ يا را براى خود و فرزندان عبدالمطلب تعريف كرد. در آن روز، نه در مغرب و نه در مشرق ، مردمى اندوهگين تر و گريان تر از اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يافت نمى شد.
مجلس سيزدهم ؛ مجلس ام سلمه در خارج از مدينه ، در اين مجلس مرثيه خوان ام سلمه بود و شنونده حسين عليه السلام ، سپس مرثيه خوان حسين عليه السلام بود و شنونده ام سلمه .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس عجيبى بود كه در آن صحنه اى از قضيه كربلا و مجمعى از مدينه و كربلا بود. و آن اين بود كه حسين عليه السلام قصد خروج از مدينه را داشت كه ام سلمه ((رضى الله عنها)) پيش آن حضرت آمد و گفت : اى فرزندم ! با رفتنت به عراق مرا اندوهگين مكن ؛ چرا كه شنيدم جدت مى گفت : پسرم حسين در سرزمين عراق در جايى كه به آن كربلا مى گويند، كشته مى شود. امام گفت : ((اى مادر! به خدا قسم ! من اين را مى دانم و من در هر صورت كشته خواهم شد و چاره اى ندارم . من مى دانم از اهل بيتم و نزديكانم و شيعيانم چه كسانى كشته مى شوند. مادر! اگر مايل هستى ، قبر و آرامگاهم را نشان تو بدهم ))! سپس امام به طرف كربلا اشاره كرد، زمين پست شد، به طورى كه بارگاه و مدفن ، محل اردوگاه و محل شهادتش را به ام سلمه نشان داد. در اين هنگام ام سلمه به شدت گريه كرد و امر امام را به خدا واگذار نمود. امام فرمود: ((اى مادر! خدا خواسته است مرا ببيند كه مظلومانه و از روى ستم كشته و سرم از تن جدا شده است و خداوند خواسته است كه حرم و اهل بيت و زنان مرا آواره ببيند و كودكانم سربريده ، مظلوم ، اسير و دربند باشند و درخواست كمك و يارى كنند، اما يار و ياورى نداشته باشند.))
در روايت ديگرى آمده است كه ام سلمه گفت : نزد من تربتى است كه جدت آن را در شيشه اى به من داد. آنگاه امام گفت : به خدا سوگند من اين چنين به شهادت مى رسم و اگر به عراق هم نروم ، مرا مى كشند. سپس مقدارى تربت برداشت و آن را در شيشه اى قرار داد و آن را به ام سلمه داد و فرمود: ((آن را به همراه شيشه اى كه جدم به تو داد، نگه دار و هر گاه به خون تبديل شدند، بدان كه من كشته شده ام .))
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس چهاردهم ؛ مجلس عمه هاى حسين عليه السلام در خارج از مدينه . وقتى حسين عليه السلام تصميم گرفت از مدينه خارج شود، زنان بنى عبدالمطلب آمدند و براى نوحه سر دادن جمع شدند، تا اينكه حسين عليه السلام به ميان آنها رفت و فرمود: شما را به خدا سوگند، آشكارا نوحه و زارى نكنيد كه معصيت خدا و رسول اوست . زنان بنى عبدالمطلب گفتند: پس براى چه كسى نوحه و گريه را نگه داريم ؛ در حالى كه براى ما امروز چون روزى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ، و على و فاطمه و رقيه و زينب و ام كلثوم از دنيا رفتند. خدا را سوگند مى دهيم كه ما را فداى تو كند، اى محبوب ابرار! آنگاه يكى از عمه هاى امام جلو آمد و در حالى كه گريه مى كرد، گفت : اى حسين شاهد باش ما شنيديم كه اجنه براى تو نوحه خوانى مى كنند و مى گويند: براى حسين سيد و سالار شهيدان گريه كنيد، از مصيبت قتل او موها سفيد شد و به لرزه افتاديم و به خاطر قتل او ماه گرفت و افق هاى آسمان سرخ رنگ شد و خورشيد بلاد دگرگون شد. او فرزند فاطمه است ، كه به واسطه اش خلايق و بشر پاداش داده مى شوند.
مجلس پانزدهم ؛ مجلس حسين عليه السلام وقتى از مدينه حركت كرد. در اين مجلس مرثيه سرا حسين و شنونده ملائكه بودند و آن اين گونه بود كه وقتى امام از مدينه حركت كردند؛ گروهايى از ملائكه نشان دار كه در دست سرنيزه داشتند و بر اسب هايى از اسب هاى بهشتى سوار بودند، به ملاقات ايشان آمدند، به امام سلام كردند و گفتند: اى حجت خدا بر خلق ، پس از جد و پدر و برادرت ! خداوند سبحان جدت را در مواقع فراوان به واسطه ما يارى كرد، همانا كه خداوند تو را به واسطه ما يارى كند. امام به آنها گفت : وعده ما، قبر و بارگاهم كه در آنجا به شهادت مى رسم و آن جا كربلاست ، وقتى وارد آن شدم ، نزد من آييد.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس شانزدهم ؛ مجلس حسين عليه السلام ، وقتى امام از مدينه حركت كرد. در اين مجلس شنونده ، اجنه بودند. به اين ترتيب كه ، وقتى امام از مدينه حركت كرد، گروهايى از اجنه مسلمان ، نزد او آمدند و گفتند: اى سرور و مولاى ما! ما شيعيان و انصار تو هستيم . به ما دستور بده ، امر، امر شماست . هر چه مى خواهى بفرما، اگر به ما دستور كشتن همه دشمنانت را بدهى و شما در همين مكان خودتان باشيد، ما براى انجام اين كار براى تو كافى هستيم . امام به آنها پاداش نيكويى داد و گفت : آيا كتاب خدا را كه بر جدم رسول الله صلى الله عليه و آله نازل شد، تلاوت نكرده ايد كه در آن فرمود: اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم فى بروج مشيدة (40) هر كجا باشيد، اگر چه در كاخ هاى بسيار محكم ، مرگ شما را در مى يابد.
و همچنين خداوند سبحان فرمود: قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (41) اى پيغمبر بگو اگر در خانه هاى خود هم بوديد، باز آنان كه سرنوشتشان در قضاى الهى ، كشته شدن است ، از خانه به قتلگاه به پاى خود بيرون مى آمدند. بنابراين اگر من در جاى خود بمانم ، چگونه اين خلق آزمايش و امتحان شوند و چه كسى در قبر من در كربلا ساكن شود. خداوند روزى كه زمين را گستراند، آنجا را برگزيد و آن را پناهگاه شيعيان ما قرار داد، آنجا در دنيا و آخرت موجب امان است . اما شما روز شنبه كه عاشورا باشد حاضر شويد. من در آخر آن روز كشته مى شوم و ديگر پس از من از اهل بيتم كسى براى كشته شدن باقى نمى ماند، خواهران و اهل بيتم اسير مى شوند و سرم را براى بردن به نزد يزيد، حركت مى دهند. اجنه گفتند: اى حبيب خدا و فرزند حبيب او! به خدا سوگند اگر اين نبود كه بايد از امر تو اطاعت كرد و مخالفت با امر تو براى ما مجاز بود، تمام دشمنان تو را قبل از اينكه به تو دست يابند، مى كشتيم . امام سلام الله عليه فرمود: به خدا سوگند ما بر آنها از شما تواناتريم ؛ اما ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة .(42 ) تا هر كس هلاك شدنى است با برهان از بين برود و هر كس زنده ماندنى است ، با برهان زنده بماند.
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس هفدهم ؛ مجلسى در مسجدالحرام ، كه در آن مجلس ، مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده حجاج بودند. امام حسين عليه السلام وقتى قصد رفتن به عراق كرد، براى سخنرانى به پا خاست و فرمود: الحمد لله و ما شاء الله و لا حول و لا قوة الا بالله و صلى الله على و رسوله و سلم . مرگ براى فرزندان آدم چون گردنبندى است بر گردن دختران جوان و چه مشتاق آباء و اجداد خود هستم ، مانند اشتياق يعقوب به يوسف ، براى من مرگى انتخاب شده است كه آن را ملاقات مى كنم .
گويى اعضاى بدنم را گرگان بيابان در ميان نواويس و كربلا قطعه قطعه مى كنند و آن جماعت گرسنه و بى رحم شكم هاى خود را پر مى كنند. چاره اى از سرنوشتى كه رقم خورده است ، نيست . رضاى خدا، رضاى ما اهل بيت است ، بر بلاى او صبر مى كنيم و به ما پاداش صابران داده مى شود. هرگز چيزى از گوشت و خون رسول خدا از بين نمى رود و همه در حظيرة القدس براى او جمع مى شوند و چشم آن حضرت به آنها روشن مى شود و وعده او براى آنها محقق مى شود. هر كس مى خواهد جانش را در راه ما فدا كند و خدا را ملاقات نمايد، پس بايد با ما حركت كند، كه من به خواست خدا عازم هستم .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس هيجدهم ؛ مجلسى خارج از مكه ، كه در آن مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده محمد حنفيه بود. محمد حنفيه در شبى كه صبح روز بعد آن ، امام حسين عليه السلام قصد خروج از مكه را داشت ، نزد امام آمد و گفت : اى برادر! تو از خيانت اهل كوفه نسبت به پدر و برادرت آگاهى ، من خوف آن دارم كه سرگذشت تو هم مانند آنها بشود، نظر من اين است كه در حرم اقامت كنى ، تو عزيزترين افراد اهل حرم خدا هستى .
امام فرمود: اى برادر! مى ترسم كه يزيد بن معاويه در حرم مرا ترور كند و سبب شكستن حرمت بيت خدا شوم . محمد حنفيه گفت : اگر خوف اين دارى ، پس به يمن يا جاى ديگرى برو، چرا كه از همه بر اين كار تواناتر هستى و كسى نمى تواند مانع تو شود. امام فرمود: درباره پيشنهاد تو فكر مى كنم .
چون سحر شد، حسين عليه السلام به راه افتاد؛ محمد از ماجرا باخبر شد، نزد امام آمد و مهار ناقه آن حضرت را كه بر آن سوار بود، گرفت و گفت : اى برادر! آيا به من قول ندادى كه به پيشنهادم فكر مى كنى ؟ امام فرمود: بله ، محمد پرسيد: چه مساءله اى موجب شد با عجله خارج شوى ؟ امام فرمود: بعد از اينكه از تو جدا شدم ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خوابم آمد و گفت : اى حسين ! به عراق برو؛ خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند. محمد گفت : ((انا لله و انا اليه راجعون )).
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
محمد گفت : در حالى كه تو با اين شرايط خارج مى شوى ، بردن زنان به همراه خودت ، چه معنا و مفهومى دارد؟ امام فرمود: خداوند خواسته است كه آنها را اسير ببيند. آنگاه محمد خداحافظى كرد و رفت .
مجلس نوزدهم ؛ اين مجلس نيز در خارج از مكه منعقد شد و در آن مرثيه خوان ، حسين عليه السلام بود و يك بار عبدالله بن عمر و بار ديگر عبدالله بن زبير شنونده آن بودند. وقتى امام حسين عليه السلام از مكه خارج شد عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبير نزد ايشان آمدند و تلويحا به ايشان گفتند كه از رفتن خوددارى كند. امام به آنها فرمود: پيامبر خدا به من دستورى داده است و من امر او را اجرا مى كنم . پس ابن عباس در حالى كه واحسينا مى گفت ، خارج شد. سپس عبدالله بن عمر نزد امام آمد و به ايشان پيشنهاد كرد كه با اهل ضلالت صلح كند و به امام نسبت قتل و كشتار هشدار داد. امام فرمود: اى ابا عبدالرحمن ! آيا نمى دانى كه اين از پستى دنيا نزد خداوند تعالى است كه سر يحيى فرزند زكريا عليهما السلام به يكى از ستمگران بنى اسرائيل اهدا شد؟ آيا نمى دانى كه بنى اسرائيل ميان طلوع فجر تا طلوع شمس ، هفتاد پيامبر را مى كشتند، سپس در بازار مى نشستند، خريد و فروش مى كردند، گويى اصلا اتفاقى نيفتاده است . با اين وجود، خداوند در عذاب آنها تعجيل نفرمود، بلكه بعد از آن خداوند آنها را مجازات كرد. اى ابو عبدالرحمن ! از خدا بترس و نصرت و يارى مرا رها نكن .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
مجلس بيستم ؛ مجلسى در خزيمية ، در اين مجلس مرثيه سرا اجنه و شنونده ، زينب سلام الله عليها بود. وقتى امام حسين عليه السلام در خزيميه فرود آمد، يك شبانه روز در آنجا ماند. وقتى صبح شد، خواهرش زينب نزد امام آمد و گفت : برادر! مى خواهم خبرى كه آن را شنيدم به تو بدهم . حسين عليه السلام پرسيد، چه شده است ؟ زينب جواب داد: در پاسى از شب براى كارى بيرون رفتم ، شنيدم هاتفى مى گويد: اى چشم ها گريه كنيد، چه كسى بعد از اين بر شهدا، بر گروهى كه مرگ در پى آنان است ، گريه مى كند. امام حسين عليه السلام به او گفت : اى خواهر! هر چه خدا مقرر كرده باشد، همان مى شود.
مجلس بيست و يكم ؛ مجلس ثعلبيه ؛ در اين مجلس دو نفر از طايفه بنى اسد يعنى عبدالله بن سليمان و منذر بن المشمعل براى مسلم بن عقيل مرثيه سرايى مى كردند و شنونده ، حسين عليه السلام بود. سپس مرثيه سرا حسين عليه السلام و شنونده اهل بيت و اصحاب آن حضرت بودند. جريان از اين قرار بود كه آنها گفتند: وقتى حج به جا آورديم ، تمام سعى و تلاش ما بر اين بود كه در ميان راه به حسين عليه السلام ملحق شويم تا ببينيم كارشان به كجا مى انجامد. با سرعت حركت كرديم تا به او برسيم ؛ ديديم مردى از اهل كوفه راه خود را كج كرده تا حسين عليه السلام را ملاقات نكند، با انحراف آن مرد از جاده ، امام نيز به راه خود ادامه داد. ما به طرف آن مرد رفتيم ؛ يكى از ما گفت : نزد آن شخص برويم ، او از كوفه باخبر است . رفتيم تا به او رسيديم . به او سلام كرديم . جواب سلام ما را داد. از او پرسيديم از كدام طايفه اى ؟ گفت : اسدى هستم ، بكر پسر فلان شخص . گفتيم ما هم اسدى هستيم . به او گفتيم : ما را از اهل كوفه باخبر كن . گفت : وقتى از كوفه خارج شدم ، مسلم و هانى كشته شده بودند. من خودم ديدم كه آنها را در بازار بر روى زمين مى كشند. آنگاه آمديم تا به حسين عليه السلام پيوستيم و با ايشان حركت كرديم تا اينكه در ثعلبيه فرود آمد. نزد ايشان رفتيم و سلام كرديم . جواب سلام ما را داد. به ايشان عرض كرديم خدا شما را رحمت كند، براى شما خبرى داريم . اگر مايل هستيد آن را آشكار بگوييم و اگر مى خواهيد به طور خصوصى آن را عرض كنيم . به ما و يارانش نگاه كرد و سپس فرمود: من از اينها چيزى را پنهان نمى كنم .
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
عرض كرديم : آن مردى را كه شب گذشته آمده بود، به خاطر داريد؟ فرمود: بله ، مى خواستم از او خبرى بگيرم . گفتيم : به خدا سوگند تمام خبرهايى كه شما را كفايت مى كند، آورده ايم . او يكى از افراد طايفه ماست و مردى صاحب نظر، باصداقت و عاقل است . او به ما گفت : وقتى از كوفه خارج شدم ، مسلم و هانى را كشته بودند و ديده بود كه آنها را در بازار، روى زمين مى كشند.
امام فرمود: ((انا لله و انا اليه راجعون )) خداوند هر دوى آنها را رحمت كند. امام اين عبارت را چند بار تكرار كرد.
به ايشان عرض كرديم : تو را به جان خودت و اهل بيتت سوگند مى دهيم كه از همين جا بازگردى ، شما در كوفه يار و ياور و پيروى نداريد؛ بلكه ما خوف آن داريم كه آنها عليه شما باشند.
امام نگاهى به فرزندان عقيل كرد و فرمود: نظر شما چيست ؟ مسلم كشته شده است . گفتند: به خدا سوگند بر نمى گرديم تا اينكه يا انتقام خون او را بگيريم يا مانند او به شهادت برسيم . امام رو به ما كرد و گفت : بعد از اينها زندگانى خيرى ندارد. ما دريافتيم كه امام تصميم گرفته اند به مسير خود ادامه دهند. به او عرض كرديم : خداوند خير و خوبى را براى شما انتخاب كند. امام فرمود: خداوند شما را مورد لطف و مرحمت خويش قرار دهد. سپس اصحاب آن حضرت به ايشان گفتند: به خدا سوگند، شما مسلم بن عقيل نيستيد، اگر وارد كوفه شويد، مردم با شتاب به سوى شما مى آيند. امام ساكت شد. (سيد رحمت الله عليه گفته است كه خبر شهادت مسلم در زباله به امام داده شد.)
-
RE: کتاب خصائص الحسینیه
سپس حسين عليه السلام به راه خود ادامه داد، تا اينكه فرزدق ايشان را ملاقات كرد و پس از عرض سلام گفت : اى پسر رسول خدا! چگونه به اهل كوفه اعتماد مى كنى ، آنها همان كسانى هستند كه پسر عمويت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند. اشك از ديدگان امام جارى شد و سپس فرمود: خدا رحمت كند مسلم را! او به روح و رحمت خدا و تحيت و رضوانش پيوست و آنچه برايش مقدر بود، پيش آمد، اما آنچه بر ماست ، باقى است .
سپس امام شروع كردند به بيان اين ابيات :
فان تكن الدنيا تعد نفيسة
فدار ثواب الله اعلى و انبل
و ان تكن الابدان للموت انشئت
فقتل امرء بالسيف فى الله افضل
و ان تكن الارزاق قسما مقدرا
فقلة حرص المرء للرزق اجمل
و ان تكن الاموال للترك جمعها
فما بال متروك به الحر يبخل
اگر چه دنيا ارزشمند و نفيس است
اما عالم آخرت عالى تر و شايسته تر است
و اگر بدن ها براى مردن آفريده شده است
پس كشته شدن انسان با شمشير در راه خدا بهترين است
و اگر رزق و روزى ها تقسيم شده و مقدر است
پس انسان هر چه كمتر حرص بورزد، زيباتر است
و اگر اموال دنيا براى ترك كردن ، جمع مى شود
پس چه باك كه انسان آزاده به دنبال آن نرود