-
ديگر امام بعد از اين از كسى طلب يارى نكرد و از وجود يار و ياور نااميد شد و مشخص شد كه كسى آن حضرت را يارى نمى كند و آن جهادى كه عبارت باشد از طلب يارى كردن و پيروز شدن بر دشمنان از ايشان ساقط شد و تكليف ايشان به جهاد خاص كه همان جنگيدن تا كشته شدن بود، روشن شد. لذا اصحاب خود را جمع كرد تا به آنها خبر دهد كه يار و ياورى ندارد و تكليف جهاد براى نصرت و احتمال پيروزى مرتفع شده است و ديگر آنها در اين باره تكليفى ندارند. آنگاه برخاست و با قلبى شكسته ، ماءيوس و نااميد به اصحاب فرمود: امرى كه شما خودتان ملاحظه مى كنيد، نازل شده است . دنيا دگرگون شده و معروف آن به منكر تبديل گرديده است . تا اينكه سخنانى به اين مضمون بيان فرمود: من ديگر اميدى به يارى كسى ندارم ، بلكه از نصرت و يارى مردم نااميد شده ام ، همه مرا بى يار و ياور گذاشتند، از جانب من حقى بر شما در مورد تكليف به جهاد به همراه من براى يارى كردن و پيروزى بر دشمنان و احتمال پيروزى نيست . خداوند براى من و كسانى كه به همراه من هستند، شهادت را مقدر فرموده است . هر كس مصمم به اين كار است ، براى كشته شدن با من بيعت كند و هر كس مايل به اين كار نيست همين امشب برود، اين گروه جز من مقصود ديگرى ندارند. آنگاه اصحاب آن حضرت سخنان عجيبى گفتند كه ما آنها را در عنوان شهداء ذكر خواهيم كرد. سپس براى بار دوم با ايشان بيعت نمودند.
ج : لبيك هاى هفتگانه ، در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت مى باشد. امام حسين عليه السلام براى امور خاصى استغاثه كرد، اما كسى در آن امور به داد ايشان نرسيد.
استغاثه اول به منظور سيراب كردن اهل و اصحابش بود. استغاثه دوم امام به منظور سيراب كردن طفل شيرخوار، كودكان و زنان بود. امام خطاب به دشمن فرمود: آنها كه نسبت به شما گناهى مرتكب نشده اند و هرگز با شما نمى جنگند.
-
استغاثه سوم : براى سيراب كردن كودك شيرخوار (على اصغر) بود؛ امام فرمود: آيا كسى به خاطر اين طفل ، جرعه آبى به ما مى دهد. سپس قانع به اين شد كه تنها او را سيراب كنند. امام فرمود: اين كودك شيرخوار را سيراب كنيد. استغاثه چهارم براى اهل حرم انجام گرفت . امام حسين عليه السلام خطاب به سپاه دشمن فرمود: اى پيروان ابوسفيان ! به حرم من كارى نداشته باشيد، شما با من طرف هستيد.
استغاثه پنجم نه به اين خاطر بود كه خيمه ها را غارت نكنند، بلكه براى اين كار، ساعتى به اهل حرم فرصت بدهند. امام فرمود: يك ساعت فرصت بدهيد، بعد آنچه من دارم براى شما. استغاثه ششم در حالى انجام شد كه امام بر زمين افتاده بود و از دشمن درخواست نمود، اهل حرمش را به آتش نكشند، چون شنيد كه شمر مى گويد: آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كه در آن است ، بسوزانيم . امام در آن حالت استغاثه نمود و ندا داد: اى پسر ذى الجوشن ! آيا آتش مى خواهى كه اهل بيت مرا بسوزانى ؟ استغاثه هفتم امام در آخرين نفس هاى مباركش انجام گرفت . امام در آن حال قطره اى آب خواست ، اما سر مبارك آن حضرت را در حالى كه اين استغاثه را بر لب داشت ، از بدن جدا كردند.
چون كسى به هيچيك از اين استغاثه هاى هفتگانه امام حسين عليه السلام پاسخ مثبت نداد، مناسب است كه دوستداران آن حضرت به جبران آنها به همان تعداد لبيك گويند تا به ثواب يارى رساندن به امام در آن حالت ها دست يابند.
-
د: لبيك هاى هفتگانه ، پاسخ به هفت استغاثه از جانب آن حضرت است كه از ايشان به خاطر اصل حالتشان و بى بهره ماندن از كمك و يارى مردم ، عدم اعتنا به ايشان ، غم و تنهايى شان ، بدون اينكه درخواست چيز خاصى از كسى داشته باشد به وقوع پيوست . و اين همان چيزى است كه آن را ((واعية ))(45) ناميد و هر يك از اين لبيك ها داراى تاءثيرى خاص و هر كدام از اين استغاثه ها نيز محرك خاص و تاءثير ويژه اى دارند و به واسطه آنها انقلاب هاى خاص و تغيير اوضاع مخصوصى ايجاد شده است ؛ و اگر گوش دل به آنها بسپارى متوجه مى شوى كه اينك در گوش محبان و شيعيان آن حضرت طنين انداز است . پس چون فرياد استغاثه آن حضرت بلند شد، از راه رحم و شفقت بر آن امام ، به آن گوش بسپار و آن را بشنو و با گفتن لبيك به دعوت كننده به خدا، پاسخ مثبت بده ، شايد مورد لطف و رحمت واقع شدى :
استغاثه اول از جانب امام حسين عليه السلام هنگامى بود كه دو لشكر با هم رو به رو شدند و خداوند نصرت و يارى را بر حسين عليه السلام نازل كرد، اما آن حضرت لقاى پروردگار را برگزيد. سپس براى اتمام حجت استغاثه فرمود كه اين حالت عزم و همت خاص اصحابش را تحريك كرد و علاوه بر آن تصميم آنها را بر جنگ تقويت نمود، به نحوى كه براى رفتن به ميدان و جان دادن از هم سبقت مى گرفتند. پس شما هم به پيروى آنها لبيك بگوييد و به تاءسى از آنها بگوييد: يا حسين ! اگر آن هنگام كه استغاثه كردى و طلب يارى نمودى پيكر و زبان من چون شهداء لبيك نگفت : اينك قلب من با عشق به عمل آنها و ديدگانم با گريه ، به شما لبيك مى گويد.
-
و چون به اين خاطر لبيك گفتى براى شنيدن استغاثه دوم خود را آماده كن . وقتى كار بر آن حضرت سخت شد و اصحاب يكى بعد از ديگرى به شهادت رسيدند و زنان حرم مضطرب و پريشان شدند، فرياد استغاثه حسين عليه السلام بلند شد و فرمود: آيا كسى هست كه از ما دفاع كند؟ اين فرياد استغاثه در زنانى كه همراهشان بود تاءثير گذاشت و همت آنان را تحريك كرد، در نتيجه فرزندان و مردان شان و جان خود را فدا كردند و بعضى از آنان به شهادت رسيدند كه در عنوان مربوط به شهداء خواهد آمد. و چون اين استغاثه همت پيرزنان را تحريك كرد و با بذل عزيزتر از جان خود يعنى جوانان و پاره هاى جگرشان به آن لبيك گفتند، اگر تو هم به زيارت آن حضرت نائل شدى و عزم و همتت تحريك شد و آن شرايط را تصور كردى و به استغاثه اول با گفتن لبيك اول پاسخ مثبت دادى ، اينك بگو لبيك اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر جسم و زبانم آن هنگام كه استغاثه نمودى و يارى طلبيدى به شما پاسخ مثبت نداد، اينك قلبم لبيك مى گويد. چون به استغاثه دوم حضرت لبيك گفتى ، اينك گوش دل بسپار به استغاثه سوم ؛ آن هنگام كه همه ياران و فرزندان و برادران به شهادت رسيدند و حضرت يكه و تنها ماند و خارج شد و عازم لقاى پروردگارش گرديد. حسين عليه السلام سوار بر اسب در مقابل قوم قرار گرفت ، نگاه به طرف راست خود انداخت ، كسى را نديد، به طرف چپ نگاه كرد، هيچكس را نديد، به جلو نظر افكند، ملاحظه كرد پيكر اصحاب و اهل بيتش بر زمين افتاده اند. پشت سر نيز عيال و اطفال آن حضرت بى يار و ياور مانده بودند. در چنين حالتى امام فرياد زد: آيا فريادرسى هست كه به خاطر خدا به داد ما برسد، آيا ياورى هست كه به اميد لطف و رحمت خدا به ما كمك كند؟! وقتى زنان حرم اين استغاثه را شنيدند در از دست دادن صبرشان تاءثير گذاشت و به يكباره ، همه شروع به ناله و فرياد كردند تا آنجا كه امام صداى شيون آنها را شنيد و بازگشت و فرمود: آرام بگيريد، ما را به شماتت اين قوم گرفتار نكنيد، گريه بماند براى بعد.
-
اين استغاثه ، فرياد و ناله زنان حرم را برآورد، كه اين امر براى آن حضرت دشوار بود، تا جايى كه به سوى آنها بازگشت تا آنها را ساكت كند. اما شما! آيا با ناله و فرياد به آن حضرت لبيك مى گوييد، تا به اين واسطه ايشان خوشحال و قلب شكسته شان جبران شود. پس با ملاحظه اين استغاثه ، با گفتن ((لبيك داعى الله )) به آن حضرت لبيك بگوييد. بعد از اين ، وقتى كار بر امام دشوار شد و مصيبت ها پى در پى بر ايشان وارد گرديد و تا آنجا كه بر زمين افتادند، فرياد استغاثه چهارم آن حضرت بلند شد و در حالت امام سجاد عليه السلام آنچنان تاءثيرى گذاشت كه از بستر بيمارى - با اينكه نمى توانست راه برود و جهاد بر او واجب نبود - برخاست و ويژگى تاءثير اين استغاثه او را به حركت در آورد و عصايى به دست گرفت و بر آن تكيه زد و شمشيرى برداشت كه بر روى زمين كشيده مى شد و از خيمه خارج شد و ام كلثوم در پى او بيرون آمد و فرياد زد: پسرم برگرد. امام سجاد در جواب گفت : عمه ! بگذار در پيشگاه فرزند رسول خدا بجنگم . آنگاه امام حسين عليه السلام خطاب به ام كلثوم فرمود: او را ببر تا زمين از نسل آل محمد صلى الله عليه و آله خالى نماند. سپس ام كلثوم ايشان را برگرداند.
اما تو به اين مصيبت چهارم لبيك بگو و تعجيل كن ، چون مصيبت ها يكى بعد از ديگرى بر آن حضرت وارد مى شد كه نشانه آن استغاثه پنجم امام است . حسين عليه السلام در حالى كه با بدنى خونين بر زمين افتاده بود فرياد استغاثه شان بلند شد. اين استغاثه در كودكان اثر گذاشت و دو تن از كودكان براى كمك به آن حضرت از حرم بيرون آمدند، يكى از آن دو، همان كودكى بود كه در گوش گوشواره داشت ، او با اضطراب و وحشت بيرون آمد به چپ و راست خود مى نگريست و چون كمى از خيمه ها دور شد، هانى بن شبيب - لعنت الله عليه - با شمشير ضربه اى بر سر او وارد كرد و در همانجا او را به شهادت رساند، و اين در حالى بود كه مادرش به او نگاه مى كرد و مانند انسان وحشت زده بود و سخن نمى گفت . دومين كودك ، عبدالله فرزند يازده ساله امام حسن عليه السلام بود. وقتى ديد عمويش بر زمين افتاده و استغاثه مى كند، به او لبيك گفت و به سوى آن حضرت رفت . امام حسين عليه السلام فرياد زد: خواهر! جلوى او را بگير، حضرت زينب عليها السلام خواست جلوى او را بگيرد، اما او گفت : به خدا سوگند من از عمويم جدا نمى شوم . به سوى امام آمد و از او دفاع كرد تا اينكه دستش قطع شد و بعد به شهادت رسيد كه تفصيل آن در عنوان مربوط به اهل بيت خواهد آمد.
-
چون خطاب به امام لبيك پنجم را گفتى ، تعجيل كن ، زيرا فرياد استغاثه ششم حضرت بلند شد. اين استغاثه هنگامى بود كه امام بر زمين افتاده بود و دشمن آماده شده بود تا ايشان را به شهادت برساند. اين استغاثه ، خواهرش زينب سلام الله عليها را تحت تاءثير قرار داد و در حالى كه فرياد مى زد - گفته شده كه سر و پا برهنه بود - به ميان مقتل آمد. بالاتر از اين حضرت زينب سلام الله عليها آمد و از پسر سعد لعنت الله عليه يارى طلبيد و گفت : پسر سعد! ابا عبدالله دارد كشته مى شود و تو نظاره مى كنى ؟! چنين حالتى پسر سعد را به گريه انداخت تا جايى كه اشك هايش بر صورتش جارش شد، اما روى خود را از زينب برگرداند.
پس تو لبيك ششم را بگو، زيرا كه ديگر امر دشوار شده و شدت مصيبت به نهايت خود رسيده و بالاترين استغاثه كه همان استغاثه هفتم آن حضرت باشد، محقق شده است . آن حضرت صداى خود را به شيوه خاص و با عبارتى خاص و در وقت خاص و حالت خاص وخيمى بلند كرد؛ در نتيجه نه تنها چون استغاثه هاى سابق آن حضرت در اشخاص * خاصى اثر كرد، بلكه در تمام موجودات اثر نمود و جميع مخلوقات را به حركت در آورد و تمام جهانيان و آسمان ها گرفته تا زمين و هر آنچه در آنها است ، به لرزه افتاد و هر موجودى كه در هر كجا استقرار داشت از مقر خود بيرون آمد و هر ساكن در مسكنى و عرش عظيم و آنچه در اطراف آن ، فوق آن و ميان آن است ، به حركت در آمد و اجزاى بهشت و هر آنكه در آن است ، جهنم و هر چه در اوست و همه آنچه ديده و نديده مى شود، نيز به حركت در آمدند. البته تفصيل بيان خصوصيات آن در عنوان شهادت آن حضرت به طور اشاره خواهد آمد، چرا كه براى من سخت و دشوار است كه اين مطلب را به رشته تحرير درآورم و يا بر زبان جارى سازم و يا در دلم تصور كنم . تو هم چون آن را به نحو اجمال ملاحظه نمودى ، به جميع مخلوقات خدا اقتدا كن و اينك لبيك هفتم را بر زبان جارى كن و بگو: لبيك داعى الله ! اگر جسمم به هنگام استغاثه تو، لبيك نگفت ، اينك با قلب و گوش و چشم و بدن و اعضا و جوارحم ، با فرياد و نفس هايم ، با شيون و زاريم ، با گريه و تمام قطعات بدنم ، و انقلاب در احوالم و در جميع آنچه به من تعلق دارد، به تو لبيك مى گويم ؛ پس اينها را در خود محقق كن كه ختامه مسك .
-
اگر در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه آن حضرت ، لبيك گفتى و با اين كار و با لحاظ كردن آنچه به آن اشاره شد، فرياد آن حضرت رسيدى ، بدان كه در مقابل پاسخ هر اغاثه و لبيك و اجابت به ايشان ، اغاثه ، لبيك و اجابتى است ؛ زيرا براى تو حالت هاى هفتگانه اى پيش مى آيد كه در طى آن هفت بار استغاثه مى كنى ، ولى در آن حالت ها هيچ فريادرسى نيست و كسى به داد تو نمى رسد، اما اگر دوستدار حسين عليه السلام باشى و آن طور كه شرح داديم به ايشان لبيك گفته باشى ، آن حضرت نيز به فرياد تو مى رسد و به تو پاسخ مثبت مى دهد، بلكه در پاسخ به استغاثه هاى هفتگانه ات ، به تو آنچنان لبيك مى گويد، كه مفيد به حالت باشد و تو را از آن حالت هايى كه باعث مى شود استغاثه كنى ، نجات مى دهد. ولى استغاثه تو، در حالت احتضار است ، يعنى آنگاه كه جان به گلو مى رسد و گفته مى شود چه كسى نجات دهنده است و يقين به جدايى كند و ساق ها در هم پيچيد. يكى از حالت هاى تو در آن هنگام اين است كه استغاثه مى كنى و از فرزندان ، نوادگان ، نزديكان ، عزيزان ، همنشينان ، دوستان و پزشكان كمك مى طلبى ، اما هيچيك از آنها نمى توانند كارى برايت كنند، ولى اگر به استغاثه اين دعوت كننده به سوى خدا لبيك گفته باشى ، شايد بر بالين تو حاضر شود تا به فريادت برسد و نگرانى هاى تو را تسكين دهد و چه بسا به تو لبيك صادقانه بدهد كه نجات بخش ، سريع و مفيد به حالت باشد.
استغاثه دوم آن هنگام است كه از قبرت عريات ، ذليل و در حالى كه گناهان بر پشتت سنگينى مى كنند، بيرون مى آيى و يك بار به طرف راست و بار ديگر به سمت چپ خود مى نگرى و آنگاه كه كسى را ببينى از او طلب يارى مى كنى ، ببينى كه به سوى تو مى آيد، يا اينكه آن حضرت را ببينى كه در پى تو مى گردد، يا اينكه جد آن حضرت روح الامين را ببينى كه احوالت را جويا مى شوند تا دستت را بگيرند؛ در آن هنگام است كه ديگر به راست و چپ خود نگاه نمى كنى .
-
استغاثه سوم تو به خاطر عطش اكبر در روزى است كه مقدار آن پنجاه هزار سال است و خورشيد در تمام اين مدت بر بالاى سرها مى تابد و هيچ فريادرسى نيست . در آن هنگام ، اگر تو به ساقى حوض هنگامى كه از عطش استغاثه كرد، لبيك گفته باشى ، حتما هنگامى كه از عطش استغاثه مى كنى ، به تو لبيك مى گويد و با آبى تو را سيراب مى كند كه بعد از آن هرگز تشنه نمى شوى .
استغاثه چهارم تو، هنگامى است كه دشمنان و طلبكاران دور تو را گرفته اند و تو از هر صاحب حقى و از برادر، مادر و پدر كه مهربانترين مردم نسبت به تو هستند، فرار مى كنى و يارى مى طلبى اما نااميد و ماءيوس از همه ، تنها مى مانى و حيرت زده مى شوى . در آن هنگام اگر به استغاثه حسين عليه السلام لبيك گفته باشى ، ممكن است آن حضرت را ملاقات كنى و به فرياد تو برسد و امر تو را با دشمنانت و آنان كه از تو مطالبه حقوق مى كنند و حتى والدينت ، اصلاح كند.
استغاثه پنجم ، وقتى است كه از طرف خداوند دستور صادر مى شود كه اى مجرمان ! امروز از ديگران جدا شويد و هر يك از آنها با علامتى از ديگران متمايز مى شوند. در چنين حالتى ، ممكن است ، نور علامت زائر حسين عليه السلام ، مانع از علامتى باشد كه به هنگام صدور امر از جانب خداوند، ظالمان مجرم به واسطه آن از ديگران متمايز مى شوند.
-
استغاثه ششم ، هنگامى است كه از طرف خداوند يكتاى قهار دستور مى رسد كه او را بگيريد و به جهنم ببريد، كه اين خطاب يا به ملائكه صادر مى شود كه او را بگيريد و به جهنم ببريد و يا به خود جهنم كه او را در بر بگير. در چنين حالتى زبان از استغاثه باز مى ماند، اما اگر به استغاثه هاى حسين عليه السلام لبيك گفته باشى ، شايد آن هنگام كه مى خواهى استغاثه كنى ، اما زبانت يارى نمى كند، آن حضرت به تو لبيك بگويد.
استغاثه هفتم ، در صورتى است كه در صحنه محشر هيچ وسيله نجاتى ندارى و اليعاذ بالله به نحوى ، وارد جهنم شده اى ، در آن هنگام گاهى از خازنان آتش ، گاهى از مالك و گاهى از مستكبران كه وارد آتش شده اند، طلب يارى مى كنى ، اما اين يارى طلبيدن هاى پى در پى ، سودى برايت ندارد، بلكه جواب آنها، رنج و عذاب تو را بيشتر هم مى كند؛ امام حسين عليه السلام - بنا بر اينكه وعده فرموده كه به ديدار زائرش مى آيد - در صورتى كه بنا به دلايل و تاءثيراتى كه تغيير و تبديل پذير نيستند، تا آن زمان به ديدار تو نيامده باشد، حتما در آنجا به ديدار تو مى آيد و با ديدار ايشان از تو، شعله هاى برافروخته آتش خاموش و همه عذاب ها از تو برداشته مى شود و تو را به همراه خودش به دار ثواب و جايگاه نيكو مى برد.
پنجم : از خطاب هاى مختص به امام حسين عليه السلام هنگام زيارت آن حضرت ، سلام كردن بر تك تك اعضاى بدنشان است . در ساير زيارت ها سلام بر شخصيت زيارت شونده با ذكر اوصافش وارد شده است و در بعضى از زيارت هاى ديگر هم آمده ((السلام على روحك و بدنك )) سلام بر روح و بدن تو. اما از ويژگى هاى حسين عليه السلام اين است كه به طور خاص بر تمام اعضاى بدن آن حضرت به طور جداگانه سلام خاص داده مى شود. مثلا به طور خاص بر سر آن حضرت سلام داده مى شود و همچنين بر سيما، گونه ، لب ها، دندان ها، محاسن ، خون ، سينه ، پشت ، قلب و كبد آن حضرت هر يك جداگانه و مستقل سلام داده مى شود.
-
سلام بر هر جزئى از اجزا و اعضاى پيكر آن حضرت ، به چند وجه آمده است : به هنگام سلام بر سر مبارك ايشان گاهى گفته مى شود: سلام بر آن سرى كه بر دروازه ها نصب شد و گاهى مى گوئيم سلام بر آن سر بريده و يا گفته مى شود، سلام بر آن سرى كه بر تشت نهاده شده و يا گاهى گفته مى شود سلام بر آن سر مصلوب . در سلام بر گلوى آن حضرت نيز اين عبارت ها وارد شده است : سلام بر گلوى بريده ، سلام بر آن گلويى كه در آن خنجر فرو بردند؛ سلام بر آن گلوى مضروب .
در سلام بر پيكر مطهر آن حضرت نيز اين عبارت ها گفته مى شود: سلام بر آن جسد به خون خضاب شده ، سلام بر آن جسد عريان ، سلام بر آن پيكر مجروح بر زمين افتاده ، سلام بر آن پيكر پاره پاره ، سلام بر آن بدنى كه زير سم اسبان در هم كوبيده شد، سلام بر آن پيكرى كه از هم پاشيده شد.
از ويژگى هائى كه در اين باره وجود دارد، اين است كه هر يك از اين سلام ها نيز به خاطر چند وجه است ؛ مثلا آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر مصلوب ، ممكن است منظور مصلوب به درخت و يا مصلوب بر دروازه دمشق و يا بر در خانه يزيد باشد و آنگاه كه گفته مى شود: سلام بر آن سر نهاده شده ، ممكن است منظور نهاده شده در مقابل يزيد و يا ابن زياد - كه لعنت خدا بر هر دوى آنها باد - باشد.
علت اين سلام هاى مخصوص به آن حضرت آن است كه هر يك از اين مصيبت ها بيانگر تسليم خاص آن حضرت در قبال امر الهى بوده است و ضرورتا خداوند رحمان به ازاى آنها، رحمت ويژه اى براى ايشان مقرر فرموده اند. و منظور از سلام بر آن حضرت اين است كه خداوند حسين عليه السلام را براى متوسلان به آن حضرت و كسانى كه به او متمسك مى شوند و از او طلب شفاعت مى كنند و با آن حضرت رابطه و علاقه اى داشته اند، حرم امن قرار مى دهد. زيرا اين مساءله ، يكى از معانى سلام بر پيامبر و ائمه عليهم السلام است و در صورتى كه با اين سلام هاى مخصوص بر اعضاى شريف آن حضرت ، سلام كنيم و بر تك تك آن اعضا گريه نمائيم ، اميد زيادى وجود دارد كه با هر سلامى بر او، شعله هاى برافروخته شده آتش كه زبانه مى كشد تا اعضاى ما را در بر گيرد، خاموش شود. همان شعله هايى كه گناهانى كه ما انجام داده ايم و ما را در بر گرفته و اعضاى ما در آن غرق شده ، آن را برافروخته است .
*****
44- كهف ، آيه 51
45- يكى از معانى اين كلمه ، ناله و فرياد به خاطر از دست رفته مى باشد.