-
RE: سوره بقره
(آيه 107)- «آيا نمىدانى حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است» (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او حق دارد هر گونه تغيير و تبديلى در احكامش طبق مصالح بدهد، و او نسبت به مصالح بندگانش از همه آگاهتر و بصيرتر است.
«و آيا نمىدانى كه جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيست»؟ (وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ).
آيه 108-
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: «وهب بن زيد» و «رافع بن حرمله» نزد رسولخدا صلّى اللّه عليه و اله آمدند و گفتند: از سوى خدا نامهاى به عنوان ما بياور تا آن را قرائت كنيم و سپس ايمان بياوريم! و يا نهرهايى براى ما جارى فرما تا از تو پيروى كنيم! آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
بهانههاى بىاساس- شايد پس از ماجراى تغيير قبله بود كه جمعى از مسلمانان و مشركان بر اثر وسوسه يهود، تقاضاهاى بىمورد و نابجايى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله كردند.
خداوند بزرگ آنها را از چنين پرسشهايى نهى كرده مىفرمايد: «آيا شما مىخواهيد از پيامبرتان همان تقاضاهاى نامعقول را بكنيد كه پيش از اين از موسى كردند» و با اين بهانه جوييها شانه از زير بار ايمان خالى كنيد (أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُمْ كَما سُئِلَ مُوسى مِنْ قَبْلُ).
و از آنجا كه اين كار، يك نوع مبادله «ايمان» با «كفر» است، در پايان آيه اضافه مىكند: «كسى كه كفر را به جاى ايمان بپذيرد، از راه مستقيم گمراه شده است» (وَ مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ).
در واقع قرآن مىخواهد به مردم هشدار دهد كه اگر شما دنبال چنين تقاضاهاى نامعقول برويد، بر سرتان همان خواهد آمد كه بر سر قوم موسى آمد.
اشتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهاى علمى و سؤالات منطقى و همچنين تقاضاى معجزه براى پى بردن به حقّانيّت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله جلوگيرى نمىكند چرا كه راه درك و فهم و ايمان همينها است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 109)- حسودان لجوج! بسيارى از اهل كتاب مخصوصا يهود بودند كه تنها به اين قناعت نمىكردند كه خود آيين اسلام را نپذيرند بلكه اصرار داشتند كه مؤمنان نيز از ايمانشان باز گردند، قرآن به انگيزه آنان در اين امر اشاره كرده مىگويد:
«بسيارى از اهل كتاب به خاطر حسد دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ايمان به كفر باز گردانند با اين كه حق براى آنها كاملا آشكار شده است» (وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ).
در اينجا قرآن به مسلمانان دستور مىدهد كه در برابر اين تلاشهاى انحرافى و ويرانگر «شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد تا خدا فرمان خودش را بفرستد چرا كه خداوند بر هر چيزى توانا است» (فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 110)- اين آيه دو دستور سازنده مهم به مؤمنان مىدهد يكى در مورد نماز كه رابطه محكمى ميان انسان و خدا ايجاد مىكند و ديگرى در مورد زكات كه رمز همبستگىهاى اجتماعى است و اين هر دو براى پيروزى بر دشمن لازم است، مىگويد: «نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد» و با اين دو وسيله روح و جسم خود را نيرومند سازيد (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ).
سپس اضافه مىكند: تصوّر نكنيد كارهاى نيكى را كه انجام مىدهيد و اموالى را كه در راه خدا انفاق مىكنيد از بين مىرود، نه «آنچه از نيكيها از پيش مىفرستيد آنها را نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت» (وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ).
«خداوند به تمام اعمال شما بصير است» (إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ). او بطور دقيق مىداند كدام عمل را به خاطر او انجام دادهايد و كدام يك را براى غير او.
(آيه 111)- انحصار طلبان بهشت! قرآن در اين آيه اشاره به يكى ديگر از ادّعاهاى پوچ و نابجاى گروهى از يهوديان و مسيحيان كرده و سپس پاسخ دندان شكن به آنها مىگويد: «آنها گفتند: هيچ كس جز يهود و نصارى داخل بهشت نخواهد شد» (وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى).
در پاسخ ابتدا مىفرمايد: «اين تنها آرزويى است كه دارند» و هرگز به اين آرزو نخواهند رسيد (تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ).
بعد روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده مىگويد: «به آنها بگو هر ادّعايى دليلى مىخواهد چنانچه در اين ادّعا صادق هستيد دليل خود را بياوريد» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 112)- پس از اثبات اين واقعيّت كه آنها هيچ دليلى بر اين مدّعى ندارند و ادّعاى انحصارى بودن بهشت، تنها خواب و خيالى است كه در سر مىپرورانند، معيار اصلى و اساسى ورود در بهشت را به صورت يك قانون كلى بيان كرده، مىگويد: آرى! كسى كه در برابر خداوند تسليم گردد و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است» (بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
چنين كسانى نيكوكارى وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ كرده است، و بنابراين «چنين كسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگين مىشوند» (وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
نفى خوف و غم از پيروان خط توحيد، دليلش روشن است، چرا كه آنها تنها از خدا مىترسند، و از هيچ چيز ديگر وحشت ندارند، ولى مشركان خرافى از همه چيز ترس دارند، از گفتههاى اين و آن، از فال بد زدن، از سنتهاى خرافى و از بسيارى چيزهاى ديگر.
آيه 113-
شأن نزول:
جمعى از مفسران از ابن عباس چنين نقل كردهاند:
هنگامى كه گروهى از مسيحيان «نجران» خدمت رسولخدا صلّى اللّه عليه و اله آمدند، عدهاى از علماى يهود نيز در آنجا حضور يافتند، بين آنها و مسيحيان در محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نزاع و مشاجره در گرفت، «رافع بن حرمله» (يكى از يهوديان) رو به جمعيت مسيحيان كرد و گفت: آيين شما پايه و اساسى ندارد و نبوّت عيسى و كتاب او انجيل را انكار كرد، مردى از مسيحيان نجران نيز عين اين جمله را در پاسخ آن يهودى تكرار نمود و گفت: آيين يهود پايه و اساسى ندارد، در اين هنگام آيه نازل شد و هر دو دسته را به خاطر گفتار نادرستشان ملامت نمود.
تفسير:
تضادهاى ناشى از انحصار طلبى- در آيات گذشته گوشهاى از ادّعاهاى بىدليل جمعى از يهود و نصارى را ديديم آيه مورد بحث نشان مىدهد كه وقتى پاى ادّعاى بى دليل به ميان آيد نتيجهاش انحصار طلبى و سپس تضاد است.
مىگويد: «يهوديان گفتند: مسيحيان هيچ موقعيتى نزد خدا ندارند، و مسيحيان نيز گفتند: يهوديان هيچ موقعيتى ندارند و بر باطلند»! (وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ).
سپس اضافه مىكند: «آنها اين سخنان را مىگويند در حالى كه كتاب آسمانى را مىخوانند»! (وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ). يعنى با در دست داشتن كتابهاى الهى كه مىتواند راهگشاى آنها در اين مسائل باشد اين گونه سخنان كه سر چشمهاى جز تعصّب و عناد و لجاجت ندارد بسيار عجيب است.
سپس قرآن اضافه مىكند: «مشركان نادان نيز همان چيزى را مىگفتند كه اينها مىگويند» با اين كه اينها اهل كتابند و آنها بتپرست (كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ).
در پايان آيه آمده است «خداوند داورى اين اختلاف را در قيامت به عهده خواهد گرفت) (فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
آنجاست كه حقايق روشنتر مىشود و اسناد و مدارك هر چيز آشكار است، كسى نمىتواند حق را منكر شود.
-
RE: سوره بقره
آيه 114-
شأن نزول:
شأن نزولهايى براى اين آيه نقل شده، از جمله: در روايتى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه اين آيه در مورد قريش نازل گرديد، در آن هنگام كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را از ورود به شهر مكّه و مسجد الحرام جلوگيرى مىكردند.
تفسير:
ستمكارترين مردم- بررسى شأن نزولهاى آيه نشان مىدهد كه روى سخن در آيه با سه گروه، يهود و نصارى و مشركان است.
قرآن در برابر اين سه گروه و تمام كسانى كه در راهى مشابه آنها گام بر مىدارند مىگويد: «چه كسى ستمكارتر است از آنها كه از بردن نام خدا در مساجد الهى جلوگيرى مىكنند و سعى در ويرانى آنها دارند»! (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعى فِي خَرابِها).
سپس در ذيل اين آيه مىگويد: «شايسته نيست آنها جز با ترس و وحشت وارد اين اماكن شوند» (أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِينَ).
يعنى مسلمانان و موحّدان جهان بايد آنچنان محكم بايستند كه دست اين ستمگران از اين اماكن مقدس كوتاه گردد.
و در پايان آيه مجازات دنيا و آخرت اين ستمكاران را با تعبير تكان دهندهاى بيان كرده، مىگويد: «براى آنها در دنيا رسوايى است و در آخرت عذاب عظيم» (لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ).
در حقيقت هر عملى كه نتيجه آن تخريب مساجد و از رونق افتادن آن باشد نيز مشمول همين حكم است.
-
RE: سوره بقره
آيه 115-
شأن نزول:
ابن عباس مىگويد: اين آيه مربوط به تغيير قبله است، هنگامى كه قبله مسلمانان از بيت المقدس به كعبه تغيير يافت يهود در مقام انكار برآمدند و به مسلمانان ايراد كردند كه مگر مىشود قبله را تغيير داد؟ آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد كه شرق و غرب جهان از آن خدا است.
تفسير:
به هر سو رو كنيد خدا آنجاست! در آيه قبل سخن از ستمگرانى بود كه مانع از مساجد الهى مىشدند، و در تخريب آن مىكوشيدند اين آيه دنباله همين سخن است، مىگويد: «مشرق و مغرب از آن خداست، و به هر طرف رو كنيد خدا آنجاست» (وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ).
منظور از مشرق و مغرب در آيه فوق اشاره به دو سمت خاص نيست بلكه اين تعبير كنايه از تمام جهات است.
چنين نيست كه اگر شما را از رفتن به مساجد و پايگاههاى توحيد مانع شوند، راه بندگى خدا بسته شود، مگر جايى هست كه از خدا خالى باشد، اصولا خدا مكان ندارد. و لذا در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند نامحدود و بىنياز و دانا است» (إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيمٌ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 116)- خرافات يهود و نصارى و مشركان! اين عقيده خرافى كه خداوند داراى فرزندى است هم مورد قبول مسيحيان است، هم گروهى از يهود، و هم مشركان آيه شريفه براى كوبيدن اين خرافه چنين مىگويد: «آنها گفتند:
خداوند فرزندى براى خود انتخاب كرده است، پاك و منزّه است او از اين نسبتهاى ناروا» (وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ).
خدا چه نيازى دارد كه فرزندى براى خود برگزيند؟ آيا نيازمند است؟
احتياج به كمك دارد؟ احتياج به بقاء نسل دارد؟ «براى او است آنچه در آسمانها و زمين است» (بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و همگان در برابر او خاضعند» (كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
(آيه 117)- او نه تنها مالك همه موجودات عالم هستى است، بلكه «ايجاد كننده همه آسمانها و زمين اوست» (بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و حتى بدون نقشه قبلى و بدون احتياج به وجود ماده، همه آنها را ابداع فرموده است.
او چه نيازى به فرزند دارد در حالى كه: «هر گاه فرمان وجود چيزى را صادر كند به او مىگويد: موجود باش، و آن فورا موجود مىشود»! (وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
اين جمله از حاكميّت خداوند در امر خلقت سخن مىگويد.
دلايل نفى فرزند-
اين سخن كه خداوند فرزندى دارد بدون شك زاييده افكار ناتوان انسانهايى است كه خدا را در همه چيز با وجود محدود خودشان مقايسه مىكردند.
انسان به دلايل مختلفى نياز به وجود فرزند دارد: از يكسو عمرش محدود است و براى ادامه نسل تولد فرزند لازم است.
از سوى ديگر قدرت او محدود است، و مخصوصا به هنگام پيرى و ناتوانى نياز به معاونى دارد كه به او در كارهايش كمك كند.
از سوى سوم جنبههاى عاطفى، و روحيه انس طلبى، ايجاب مىكند كه انسان مونسى در محيط زندگى خود داشته باشد كه آن هم به وسيله فرزندان تأمين مىگردد.
بديهى است هيچ يك از اين امور در مورد خداوندى كه آفريننده عالم هستى و قادر بر همه چيز و ازلى و ابدى است مفهوم ندارد.
به علاوه داشتن فرزند لازمهاش جسم بودن است كه خدا از آن نيز منزّه مىباشد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 118)- بهانه ديگر: چرا خدا با ما سخن نمىگويد؟! به تناسب بهانه جوييهاى يهود، در اين آيه سخن از گروه ديگرى از بهانه جويان است كه ظاهرا همان مشركان عرب بودند، مىگويد: «افراد بىاطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمىگويد؟ و چرا آيه و نشانهاى بر خود ما نازل نمىشود»؟ (وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ).
قرآن در پاسخ اين ادّعاهاى لجوجانه و خودخواهانه مىگويد: «پيشينيان آنها نيز همين گونه سخنان داشتند، دلها و افكارشان مشابه است، ولى ما آيات و نشانهها را (به مقدار كافى) براى آنها كه حقيقت جو و اهل يقين هستند روشن ساختيم» (كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ).
اگر به راستى منظور آنها درك حقيقت و واقعيت است، همين آيات را كه بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله نازل كرديم نشانه روشنى بر صدق گفتار او است، چه لزومى دارد كه بر هر يك يك از افراد مستقيما و مستقلا آياتى نازل شود؟ و چه معنى دارد كه من اصرار كنم بايد خدا مستقيما با خود من سخن بگويد؟!
(آيه 119)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده و وظيفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحى و بهانه جوييهاى ديگر مشخص مىكند مىگويد:
«ما تو را به حق براى بشارت و انذار (مردم جهان) فرستاديم» (إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً).
تو وظيفه دارى دستورات ما را براى همه مردم بيان كنى، معجزات را به آنها نشان دهى و حقايق را با منطق تبيين نمايى، و اين دعوت بايد توأم با تشويق نيكوكاران، و بيم دادن بدكاران، باشد اين وظيفه تو است.
«اما اگر گروهى از آنها بعد از انجام اين رسالت ايمان نياوردند تو مسؤول گمراهى دوزخيان نيستى» (وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ).
-
RE: سوره بقره
آيه 120-
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: يهود مدينه و نصاراى نجران انتظار داشتند كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله همواره در قبله با آنها موافقت كند، هنگامى كه خداوند قبله مسلمانان را از بيت المقدس به سوى كعبه گردانيد آنها از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مأيوس شدند (و شايد در اين ميان بعضى از طوايف مسلمانان ايراد مىكردند كه نبايد كارى كرد كه باعث رنجش يهود و نصارى گردد).
آيه نازل شد و به پيامبر اعلام كرد كه اين گروه از يهود و نصارى نه با هماهنگى در قبله و نه با چيز ديگر از تو راضى نخواهند شد، جز اين كه آيين آنها را دربست بپذيرى.
تفسير:
جلب رضايت اين گروه ممكن نيست- از آنجا كه در آيه قبل سلب مسؤوليّت از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در برابر گمراهان لجوج مىكند، قرآن در ادامه همين بحث به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مىگويد: اصرار بر جلب رضايت يهود و نصارى نداشته باش، چه اين كه «آنها هرگز از تو راضى نخواهند شد مگر اين كه بطور كامل تسليم خواستههاى آنها و پيرو آيينشان شوى» (وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ). تو وظيفه دارى «به آنها بگويى كه هدايت، تنها هدايت الهى است» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى).
هدايتى كه آميخته با خرافات و افكار منحط افراد نادان نشده است.
سپس اضافه مىكند: «اگر تسليم تعصبها و هوسها و افكار كوتاه آنها شوى بعد از آن كه در پرتو وحى الهى حقايق براى تو روشن شده، هيچ سرپرست و ياورى از ناحيه خدا براى تو نخواهد بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ).
-
RE: سوره بقره
آيه 121-
شأن نزول:
بعضى از مفسران معتقدند كه اين آيه در باره افرادى كه با «جعفر بن أبي طالب» از حبشه آمدند و از كسانى بودند كه در آنجا به او پيوستند نازل شد، آنها چهل نفر بودند، سى و دو نفر اهل حبشه، و هشت نفر از راهبان شام كه «بحيرا» راهب معروف نيز جزء آنان بود.
بعضى ديگر معتقدند كه آيه در باره افرادى از يهود همانند «عبد اللّه بن سلام» و «سعيد بن عمرو» و «تمام بن يهودا» و امثال آنها نازل شده كه اسلام را پذيرفتند و به راستى مؤمن شدند.
تفسير:
از آنجا كه جمعى از حق طلبان يهود و نصارى، دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله را لبّيك گفتند و اين آيين را پذيرا شدند، قرآن پس از مذمت گروه سابق از اينها به نيكى ياد مىكند و مىگويد: «كسانى كه كتاب آسمانى را به آنها داديم و از روى دقت آن را تلاوت كرده و حق تلاوتش را (كه تفكر و انديشه و سپس عمل است) ادا كردند به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله ايمان مىآورند» (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ). «و آنها كه نسبت به آن كافر شدند به خودشان ظلم كردند، همان زيانكارانند» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
1- جلب رضايت دشمن، حسابى دارد-
درست است كه انسان بايد با نيروى جاذبه اخلاق دشمنان را به سوى حق دعوت كند، ولى اين در مقابل افراد انعطافپذير است، اما كسانى كه هرگز تسليم حرف حق نيستند، نبايد در فكر جلب رضايت آنها بود، اينجا است كه اگر ايمان نياوردند بايد گفت: به جهنّم! و بيهوده نبايد وقت صرف آنها كرد.
2- حق تلاوت چيست؟
اين تعبير پر معنايى است. در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مىخوانيم كه فرمود: «منظور اين است كه آيات آن را با دقّت بخوانند و حقايق آن را درك كنند و به احكام آن عمل بنمايند، به وعدههاى آن اميدوار، و از وعيدهاى آن ترسان باشند، از داستانهاى آن عبرت گيرند، به اوامرش گردن نهند و نواهى آن را بپذيرند، به خدا سوگند منظور حفظ كردن آيات و خواندن حروف و تلاوت سورهها و ياد گرفتن اعشار و اخماس «1» آن نيست- آنها حروف قرآنرا حفظ كردند اما حدود آن را ضايع ساختند، منظور تنها اين است كه در آيات قرآن بينديشند و به احكامش عمل كنند، چنانكه خداوند مىفرمايد: اين كتابى است پر بركت كه ما بر تو نازل كرديم تا در آياتش تدبّر كنند».
-
RE: سوره بقره
(آيه 122)- بار ديگر خداوند روى سخن را به بنى اسرائيل كرده مىفرمايد:
«اى بنى اسرائيل به خاطر بياوريد نعمتهايى را كه به شما ارزانى داشتم و نيز به خاطر بياوريد كه من شما را بر جهانيان (بر تمام مردمى كه در آن زمان زندگى مىكردند) برترى بخشيدم» (يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ).
(آيه 123)- ولى از آنجا كه هيچ نعمتى بدون مسؤوليّت نخواهد بود، بلكه خداوند در برابر بخشيدن هر موهبتى تكليف و تعهّدى بر دوش انسان مىگذارد در اين آيه به آنها هشدار مىدهد و مىگويد: «از آن روز بترسيد كه هيچ كس از ديگرى دفاع نمىكند» (وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً).
«و چيزى به عنوان غرامت و يا فديه كه بلاگردان آنها باشد پذيرفته نمىشود» (وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ).
«و هيچ شفاعتى (جز به اذن پروردگار) او را سود ندهد» (وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ).
و اگر فكر مىكنيد كسى در آنجا- جز خدا- مىتواند انسان را كمك كند اشتباه است چرا كه «هيچ كس در آنجا يارى نمىشود» (وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ).