-
RE: سوره بقره
(آيه 183)- روزه سر چشمه تقوا- به دنبال چند حكم مهم اسلامى در اينجا به بيان يكى ديگر از اين احكام كه از مهمترين عبادات محسوب مىشود مىپردازد و آن روزه است، و با همان لحن تأكيد آميز گذشته مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد روزه بر شما نوشته شده است آن گونه كه بر امتهايى كه قبل از شما بودند، نوشته شده بود» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).
و بلافاصله فلسفه اين عبادت انسان ساز و تربيت آفرين را در يك جمله كوتاه اما بسيار پرمحتوا چنين بيان مىكند: «شايد پرهيزكار شويد» (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
(آيه 184)- در اين آيه براى اين كه باز از سنگينى روزه كاسته شود چند دستور ديگر را در اين زمينه بيان مىفرمايد، نخست مىگويد: «چند روز معدودى را بايد روزه بداريد» (أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
ديگر اين كه: «كسانى كه از شما بيمار يا مسافر باشند و روزه گرفتن براى آنها مشقت داشته باشد از اين حكم معافند و بايد روزهاى ديگر را بجاى آن روزه بگيرند» (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ).
سوم: «كسانى كه با نهايت زحمت بايد روزه بگيرند (مانند پيرمردان و پيرزنان و بيماران مزمن كه بهبودى براى آنها نيست) لازم نيست مطلقا روزه بگيرند، بلكه بايد بجاى آن كفاره بدهند، مسكينى را اطعام كنند» (وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ).
«و آن كس كه مايل باشد بيش از اين در راه خدا اطعام كند براى او بهتر است» (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ).
و بالاخره در پايان آيه اين واقعيت را بازگو مىكند كه: «روزه گرفتن براى شما بهتر است اگر بدانيد» (وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
و اين جمله تأكيد ديگرى بر فلسفه روزه است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 185)- اين آيه زمان روزه و قسمتى از احكام و فلسفههاى آن را شرح مىدهد، نخست مىگويد: «آن چند روز معدود را كه بايد روزه بداريد ماه رمضان است» (شَهْرُ رَمَضانَ).
«همان ماهى كه قرآن در آن نازل شد» (الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ).
«همان قرآنى كه مايه هدايت مردم، و داراى نشانههاى هدايت، و معيارهاى سنجش حق و باطل است» (هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ).
سپس بار ديگر حكم مسافران و بيماران را به عنوان تأكيد بازگو كرده، مىگويد: «كسانى كه در ماه رمضان در حضر باشند بايد روزه بگيرند، اما آنها كه بيمار يا مسافرند روزهاى ديگر را بجاى آن روزه مىگيرند» (فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ).
در قسمت آخر آيه بار ديگر به فلسفه تشريع روزه پرداخته، مىگويد:
«خداوند راحتى شما را مىخواهد و زحمت شما را نمىخواهد» (يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ).
سپس اضافه مىكند: «هدف آن است كه شما تعداد اين روزها را كامل كنيد» (وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ).
و در آخرين جمله مىفرمايد: «تا خدا را بخاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد، و شايد شكر نعمتهاى او را بگذاريد» (وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
1- اثرات تربيتى، اجتماعى و بهداشتى روزه-
از فوايد مهم روزه اين است كه روح انسان را «تلطيف»، و اراده انسان را «قوى»، و غرايز او را «تعديل» مىكند.
روزهدار بايد در حال روزه با وجود گرسنگى و تشنگى از غذا و آب و همچنين لذت جنسى چشم بپوشد، و عملا ثابت كند كه او همچون حيوان در بند اصطبل و علف نيست، او مىتواند زمام نفس سركش را به دست گيرد، و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.
در حقيقت بزرگترين فلسفه روزه همين اثر روحانى و معنوى آن است.
خلاصه روزه انسان را از عالم حيوانيت ترقى داده و به جهان فرشتگان صعود مىدهد، جمله «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (باشد كه پرهيزكار شويد) اشاره به همه اين حقايق است.
و نيز حديث معروف الصّوم جنّة من النّار: «روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ» اشاره به همين موضوع است.
و نيز در حديث ديگرى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «بهشت درى دارد به نام «ريان» (سيراب شده) كه تنها روزه داران از آن وارد مىشوند.
اثر اجتماعى روزه-
بر كسى پوشيده نيست روزه يك درس مساوات و برابرى در ميان افراد اجتماع است. در حديث معروفى از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه «هشام بن حكم» از علت تشريع روزه پرسيد، امام عليه السّلام فرمود: «روزه به اين دليل واجب شده كه ميان فقير و غنى مساوات برقرار گردد، و اين بخاطر آن است كه غنى طعم گرسنگى را بچشد و نسبت به فقير اداى حق كند، چرا كه اغنياء معمولا هر چه را بخواهند براى آنها فراهم است، خدا مىخواهد ميان بندگان خود مساوات باشد، و طعم گرسنگى و درد و رنج را به اغنياء بچشاند تا به ضعيفان و گرسنگان رحم كنند».
اثر بهداشتى و درمانى روزه-
در طب امروز و همچنين طب قديم، اثر معجزهآساى «امساك» در درمان انواع بيماريها به ثبوت رسيده، زيرا مىدانيم: عامل بسيارى از بيماريها، زيادهروى در خوردن غذاهاى مختلف است، چون مواد اضافى، جذب نشده به صورت چربيهاى مزاحم در نقاط مختلف بدن، يا چربى و قند اضافى در خون باقى مىماند، اين مواد اضافى در لابلاى عضلات بدن در واقع لجنزارهاى متعفنى براى پرورش انواع ميكروبهاى بيماريهاى عفونى است، و در اين حال بهترين راه براى مبارزه با اين بيماريها نابود كردن اين لجنزارها از طريق امساك و روزه است! روزه زبالهها و مواد اضافى و جذب نشده بدن را مىسوزاند، و در واقع بدن را «خانهتكانى» مىكند.
در حديث معروفى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اسلام مىفرمايد: «صوموا تصحّوا»: «روزه بگيريد تا سالم شويد».
و در حديث معروف ديگر نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله رسيده است (المعدة بيت كلّ داء و الحمية رأس كلّ دواء): «معده خانه تمام دردها است و امساك بالاترين داروها»!
2- روزه در امّتهاى پيشين-
از تورات و انجيل فعلى نيز بر مىآيد كه روزه در ميان يهود و نصارى بوده و اقوام و ملل ديگر هنگام مواجه شدن با غم و اندوه روزه مىگرفتهاند، و نيز از تورات برمىآيد كه موسى (ع) چهل روز روزه داشته است، و همچنين به هنگام توبه و طلب خشنودى خداوند، يهود روزه مىگرفتند.
حضرت مسيح نيز چنانكه از «انجيل» استفاده مىشود، چهل روز، روزه داشته.
به اين ترتيب اگر قرآن مىگويد «كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» (همان گونه كه بر پيشينيان نوشته شد) شواهد تاريخى فراوانى دارد كه در منابع مذاهب ديگر- حتى بعد از تحريف- به چشم مىخورد.
3- امتياز ماه مبارك رمضان-
اين كه ماه رمضان براى روزه گرفتن انتخاب شده در آيه مورد بحث نكته برترى آن چنين بيان شده كه قرآن در اين ماه نازل گرديده، و در روايات اسلامى نيز چنين آمده است كه همه كتابهاى بزرگ آسمانى «تورات»، «انجيل»، «زبور»، «صحف» و «قرآن» همه در اين ماه نازل شدهاند.
امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: «تورات» در ششم ماه مبارك رمضان، «انجيل» در دوازدهم و «زبور» در هيجدهم و «قرآن مجيد» در شب قدر نازل گرديده است.
به اين ترتيب ماه رمضان همواره ماه نزول كتابهاى بزرگ آسمانى و ماه تعليم و تربيت بوده است. برنامه تربيتى روزه نيز بايد با آگاهى هر چه بيشتر و عميقتر از تعليمات آسمانى هماهنگ گردد، تا جسم و جان آدمى را از آلودگى گناه شستشو دهد.
-
RE: سوره بقره
آيه 186-
شأن نزول:
كسى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرسيد: آيا خداى ما نزديك است تا آهسته با او مناجات كنيم؟ يا دور است تا با صداى بلند او را بخوانيم؟ آيه نازل شد (و به آنها پاسخ داد كه خدا به بندگانش نزديك است).
تفسير:
سلاحى به نام دعا و نيايش- از آنجا كه يكى از وسائل ارتباط بندگان با خدا مسأله دعا و نيايش است در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد:
«هنگامى كه بندگانم از تو در باره من سؤال كنند بگو من نزديكم» (وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ).
نزديكتر از آنچه تصور كنيد، نزديكتر از شما به خودتان، و نزديكتر از شريان گردنهايتان، چنانكه در جاى ديگر مىخوانيم: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (سوره ق، آيه 16).
سپس اضافه مىكند: «من دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مىخواند اجابت مىكنم» (أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ).
«بنابراين بايد بندگان من دعوت مرا بپذيرند» (فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي).
«و به من ايمان آورند» (وَ لْيُؤْمِنُوا بِي).
«باشد كه راه خود را پيدا كنند و به مقصد برسند» (لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ).
جالب اين كه در اين آيه خداوند هفت مرتبه به ذات پاك خود اشاره كرده و هفت بار به بندگان! و از اين نهايت پيوستگى و قرب و ارتباط، محبت خود را نسبت به آنان مجسم ساخته است! «دعا» يك نوع خود آگاهى و بيدارى دل و انديشه و پيوند باطنى با مبدء همه نيكيها و خوبيهاست.
«دعا» يك نوع عبادت و خضوع و بندگى است، و انسان به وسيله آن توجه تازهاى به ذات خداوند پيدا مىكند، و همانطور كه همه عبادات اثر تربيتى دارد «دعا» هم داراى چنين اثرى خواهد بود.
و اين كه مىگويند: «دعا فضولى در كار خداست! و خدا هر چه مصلحت باشد انجام مىدهد» توجه ندارند كه مواهب الهى بر حسب استعدادها و لياقتها تقسيم مىشود، هر قدر استعداد و شايستگى بيشتر باشد سهم بيشترى از آن مواهب نصيب انسان مىگردد.
لذا مىبينيم امام صادق عليه السّلام مىفرمايد: انّ عند اللّه عزّ و جلّ منزلة لا تنال الا بمسألة: «در نزد خداوند مقاماتى است كه بدون دعا كسى به آن نمىرسد»! دانشمندى مىگويد: «وقتى كه ما نيايش مىكنيم خود را به قوه پايان ناپذيرى كه تمام كائنات را به هم پيوسته است متصل و مربوط مىسازيم».
-
RE: سوره بقره
آيه 187-
شأن نزول:
از روايات اسلامى چنين استفاده مىشود كه در آغاز نزول حكم روزه، مسلمانان تنها حق داشتند قبل از خواب شبانه، غذا بخورند، چنانچه كسى در شب به خواب مىرفت سپس بيدار مىشد خوردن و آشاميدن بر او حرام بود.
و نيز در آن زمان آميزش با همسران در روز و شب ماه رمضان مطلقا تحريم شده بود.
يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام «مطعم بن جبير» كه مرد ضعيفى بود با اين حال روزه مىداشت، هنگام افطار وارد خانه شد، همسرش رفت براى افطار او غذا حاضر كند بخاطر خستگى خواب او را ربود، وقتى بيدار شد گفت من ديگر حق افطار ندارم، با همان حال شب را خوابيد و صبح در حالى كه روزه دار بود براى حفر خندق (در آستانه جنگ احزاب) در اطراف مدينه حاضر شد، در اثناء تلاش و كوشش به واسطه ضعف و گرسنگى مفرط بيهوش شد، پيامبر بالاى سرش آمد و از مشاهده حال او متأثر گشت.
و نيز جمعى از جوانان مسلمان كه قدرت كنترل خويشتن را نداشتند شبهاى ماه رمضان با همسران خود آميزش مىنمودند.
در اين هنگام آيه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد كه در تمام طول شب مىتوانند غذا بخورند و با همسران خود آميزش جنسى داشته باشند.
تفسير:
توسعهاى در حكم روزه- چنانكه در شأن نزول خوانديم در آغاز اسلام آميزش با همسران در شب و روز ماه رمضان مطلقا ممنوع بود، و همچنين خوردن و آشاميدن پس از خواب و اين شايد آزمايشى بود براى مسلمين و هم براى آماده ساختن آنها نسبت به پذيرش احكام روزه. اين آيه كه شامل چهار حكم اسلامى در زمينه روزه و اعتكاف است نخست در قسمت اول مىگويد: «در شبهاى ماه روزه آميزش جنسى با همسرانتان براى شما حلال شده است» (أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ).
سپس به فلسفه اين موضوع پرداخته، مىگويد: «زنان لباس شما هستند و شما لباس آنها» (هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ).
لباس از يكسو انسان را از سرما و گرما و خطر بر خورد اشيا به بدن حفظ مىكند، و از سوى ديگر عيوب او را مىپوشاند. و از سوى سوم زينتى است براى تن آدمى، اين تشبيه كه در آيه فوق آمده اشاره به همه اين نكات است.
سپس قرآن علت اين تغيير قانون الهى را بيان كرده مىگويد: «خداوند مىدانست كه شما به خويشتن خيانت مىكرديد (و اين عمل را كه ممنوع بود بعضا انجام مىداديد) خدا بر شما توبه كرد، و شما را بخشيد» (عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ).
آرى! براى اين كه شما آلوده گناه بيشتر نشويد خدا به لطف و رحمتش اين برنامه را بر شما آسان ساخت و از مدت محدوديت آن كاست.
اكنون كه چنين است با آنها آميزش كنيد و آنچه را خداوند بر شما مقرر داشته طلب نماييد» (فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ).
سپس به بيان دومين حكم مىپردازد و مىگويد: «بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه شب براى شما آشكار گردد» (وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ).
بعد به بيان سومين حكم پرداخته مىگويد: «سپس روزه را تا شب تكميل كنيد» (ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ).
اين جمله تأكيدى است بر ممنوع بودن خوردن و نوشيدن و آميزش جنسى در روزها براى روزهداران، و نيز نشان دهنده آغاز و انجام روزه است كه از طلوع فجر شروع و به شب ختم مىشود.
سر انجام به چهارمين و آخرين حكم پرداخته مىگويد: «هنگامى كه در مساجد مشغول اعتكاف هستيد با زنان آميزش نكنيد» (وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُم عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ).
بيان اين حكم مانند استثنايى است براى حكم گذشته زيرا به هنگام اعتكاف كه حد اقل مدت آن سه روز است روزه مىگيرند اما در اين مدت نه در روز حق آميزش جنسى با زنان دارند و نه در شب.
در پايان آيه، اشاره به تمام احكام گذشته كرده چنين مىگويد: «اينها مرزهاى الهى است به آن نزديك نشويد» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها).
زيرا نزديك شدن به مرز وسوسه انگيز است، و گاه سبب مىشود كه انسان از مرز بگذرد و در گناه بيفتد.
آرى! اين چنين خداوند آيات خود را براى مردم روشن مىسازد، شايد پرهيزكارى پيشه كنند» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
آغاز و پايان، تقواست-
جالب اين كه در نخستين آيه مربوط به احكام روزه خوانديم كه هدف نهايى از آن تقوا است، همين تعبير عينا در پايان آخرين آيه نيز آمده است (لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ) و اين نشان مىدهد كه تمام اين برنامهها وسيلهاى هستند براى پرورش روح تقوا و خويشتندارى و ملكه پرهيز از گناه و احساس مسؤوليت در انسانها!
-
RE: سوره بقره
(آيه 188)- اين آيه اشاره به يك اصل كلى و مهم اسلامى مىكند كه در تمام مسائل اقتصادى حاكم است، و به يك معنى مىشود تمام ابواب فقه اسلامى را در بخش اقتصاد زير پوشش آن قرار داد، نخست مىفرمايد: «اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نخوريد» (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ) «1» مفهوم آيه فوق عموميت دارد و هر گونه تصرف در اموال ديگران از غير طريق صحيح و به ناحق مشمول اين نهى الهى است. و تمام معاملاتى كه هدف صحيحى را تعقيب نمىكند و پايه و اساس عقلايى ندارد مشمول اين آيه است.
جالب اين كه قرار گرفتن آيه مورد بحث بعد از آيات روزه (182- 187) نشانهيك نوع همبستگى در ميان اين دو است، در آنجا نهى از خوردن و آشاميدن بخاطر انجام يك عبادت الهى مىكند و در اينجا نهى از خوردن اموال مردم به ناحق (كه اين هم نوع ديگرى از روزه و رياضت نفوس است) و در واقع هر دو شاخههايى از تقوا محسوب مىشود، همان تقوايى كه به عنوان هدف نهايى روزه معرفى شده است.
سپس در ذيل آيه، انگشت روى يك نمونه بارز «اكل مال به باطل» (خوردن اموال مردم به ناحق) گذاشته كه بعضى از مردم آن را حق خود مىشمرند به گمان اين كه به حكم قاضى، آن را به چنگ آوردهاند، مىفرمايد: «براى خوردن قسمتى از اموال مردم به گناه و بخشى از آن را به قضات ندهيد در حالى كه مىدانيد» (وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
رشوهخوارى بلاى بزرگ جامعهها!
يكى از بلاهاى بزرگى كه از قديمترين زمانها دامنگير بشر شده و امروز با شدت بيشتر ادامه دارد بلاى رشوه خوارى است كه يكى از بزرگترين موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست. و سبب مىشود قوانين كه قاعدتا بايد حافظ منافع طبقات ضعيف باشد، به سود مظالم طبقات نيرومند كه بايد قانون آنها را محدود كند به كار بيفتد.
بديهى است كه اگر باب رشوه گشوده شود قوانين درست نتيجه معكوس خواهد داد و قوانين بازيچهاى در دست اقويا براى ادامه ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا خواهد شد. لذا در اسلام رشوه خوارى يكى از گناهان كبيره محسوب مىشود.
ولى قابل توجه است كه زشتى رشوه سبب مىشود كه اين هدف شوم در لابلاى عبارات و عناوين فريبنده ديگر انجام گيرد و رشوه خوار و رشوه دهنده از نامهايى مانند هديه، تعارف، حق الزحمه و انعام استفاده كنند. ولى اين تغيير نامها به هيچ وجه تغييرى در ماهيت آن نمىدهد و در هر صورت پولى كه از اين طريق گرفته مىشود حرام و نامشروع است.
در نهج البلاغه در داستان هديه آوردن «اشعث بن قيس» مىخوانيم كه: او براى پيروزى بر طرف دعواى خود در محكمه عدل على عليه السّلام متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفى پر از حلواى لذيذ به در خانه على عليه السّلام آورد و نام آن را هديه گذاشت على عليه السّلام برآشفت و فرمود: «سوگواران بر عزايت اشك بريزند، آيا با اين عنوان آمدهاى كه مرا فريب دهى و از آيين حق باز دارى؟ ... به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاى آنها است به من دهند كه پوست جوى را از دهان مورچهاى به ظلم بگيرم هرگز نخواهم كرد، دنياى شما از برگ جويدهاى در دهان ملخ براى من كم ارزشتر است على را با نعمتهاى فانى و لذتهاى زود گذر چه كار؟ ...»
اسلام رشوه را در هر شكل و قيافهاى محكوم كرده است، در تاريخ زندگى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم كه: به او خبر دادند يكى از فرماندارانش رشوهاى در شكل هديه پذيرفته، حضرت برآشفت و به او فرمود: كيف تأخذ ما ليس لك بحقّ: «چرا آن كه حق تو نيست مىگيرى»؟ او در پاسخ با معذرتخواهى گفت: «آنچه گرفتم هديهاى بود اى پيامبر خدا» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اگر شما در خانه بنشينيد و از طرف من فرماندار محلى نباشيد آيا مردم به شما هديه مىدهند؟! سپس دستور داد هديه را گرفتند و در بيت المال قرار دادند و وى را از كار بر كنار كرد».
چه خوبست مسلمانان از كتاب آسمانى خود الهام بگيرند و همه چيز را پاى بت رشوه خوارى قربانى نكنند.
-
RE: سوره بقره
آيه 189-
شأن نزول:
جمعى از يهود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند هلال ماه براى چيست؟ و چه فايده دارد؟ آيه نازل شد- و فوايد مادى و معنوى آن را در نظام زندگى انسانها بيان كرد.
تفسير:
همان طور كه در شأن نزول آمده است گروهى در مورد هلال ماه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرسشهايى داشتند، قرآن سؤال آنها را به اين صورت منعكس كرده است، مىفرمايد: «در باره هلالهاى ماه از تو سؤال مىكنند» (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ).
سپس مىفرمايد: «بگو: اينها بيان اوقات (طبيعى) براى مردم و حجّ است» (قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ).
هم در زندگى روزانه از آن استفاده مىكنند و هم در عبادتهايى كه وقت معينى در سال دارد، در حقيقت ماه يك تقويم طبيعى براى افراد بشر محسوب مىشود. كه مردم اعم از باسواد و بىسواد در هر نقطهاى از جهان باشند مىتوانند از اين تقويم طبيعى استفاده كنند، و اصولا يكى از امتيازات قوانين اسلام اين است كه دستورات آن بر طبق مقياسهاى طبيعى قرار داده شده است. زيرا مقياسهاى طبيعى وسيلهاى است كه در اختيار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثرى بر آن نمىگذارد.
سپس در ذيل آيه به تناسب سخنى كه از حجّ و تعيين موسم آن به وسيله هلال ماه در آغاز آيه آمده به يكى از عادات و رسوم خرافى جاهليت در مورد حجّ اشاره نموده و مردم را از آن نهى مىكند و مىفرمايد: «كار نيك آن نيست كه از پشت خانهها وارد شويد بلكه نيكى آن است كه تقوا پيشه كنيد و از در خانهها وارد شويد و از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد» (وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
اين آيه مفهوم گستردهاى دارد و از همين جا مىتوان پيوند ميان آغاز و پايان آيه را پيدا كرد و آن اين كه براى اقدام در هر كار خواه دينى باشد يا غير دينى بايد از طريق صحيح وارد شد و نه از طرق انحرافى و وارونه و عبادتى همچون حجّ نيز بايد در وقت مقرر كه در هلال ماه تعيين مىشود انجام گيرد.
جمله لَيْسَ الْبِرَّ ... ممكن است اشاره به نكته لطيف ديگرى نيز باشد، كه سؤال شما از اهله ماه به جاى سؤال از معارف دينى همانند عمل كسى است كه راه اصلى خانه را گذاشته و از سوراخى كه پشت در خانه زده وارد مىشود چه كار نازيبايى!
سؤالات مختلف از شخص پيامبر-
در پانزده مورد از آيات قرآن جمله يَسْئَلُونَكَ آمده كه نشان مىدهد مردم كرارا سؤالات مختلفى در مسائل گوناگون از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله داشتند و جالب اين كه پيامبر نه تنها ناراحت نمىشد بلكه با آغوش باز از آن استقبال مىكرد و از طريق آيات قرآنى به آنها پاسخ مىداد.
سؤال كردن يكى از حقوق مردم در برابر رهبران است، سؤال كليد حل مشكلات است، سؤال دريچه علوم است، سؤال وسيله انتقال دانشهاست. اصولا طرح سؤالات مختلف در هر جامعه نشانه جنب و جوش افكار و بيدارى انديشهها است و وجود اين همه سؤال در عصر پيامبر نشانه تكان خوردن افكار مردم آن محيط در پرتو قرآن و اسلام است.
-
RE: سوره بقره
آيه 190-
شأن نزول:
اين آيه اولين آيهاى بود كه در باره جنگ با دشمنان اسلام نازل شد و پس از نزول اين آيه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله با آنها كه از در پيكار در آمدند، پيكار كرد و نسبت به آنان كه پيكار نداشتند خوددارى مىكرد، و اين ادامه داشت تا دستور فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ كه اجازه پيكار با همه مشركان را مىداد نازل گشت.
تفسير:
در اين آيه قرآن، دستور مقاتله و مبارزه با كسانى كه شمشير به روى مسلمانان مىكشند صادر كرده، مىفرمايد: «با كسانى كه با شما مىجنگند در راه خدا پيكار كنيد» (وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ).
تعبير به فِي سَبِيلِ اللَّهِ، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مىسازد كه جنگ در منطق اسلام هرگز بخاطر انتقامجويى يا جاه طلبى يا كشورگشايى يا به دست آوردن غنايم نيست. همين هدف در تمام ابعاد جنگ اثر مىگذارد، كميت و كيفيت جنگ، نوع سلاحها، چگونگى رفتار با اسيران، را به رنگ فِي سَبِيلِ اللَّهِ درمىآورد.
سپس قرآن توصيه به رعايت عدالت، حتى در ميدان جنگ و در برابر دشمنان كرده مىفرمايد: «از حد تجاوز نكنيد» (وَ لا تَعْتَدُوا).
«چرا كه خداوند، تجاوزكاران را دوست نمىدارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ).
آرى! هنگامى كه جنگ براى خدا و در راه خدا باشد، هيچ گونه تعدى و تجاوز، نبايد در آن باشد، و درست به همين دليل است كه در جنگهاى اسلامى- بر خلاف جنگهاى عصر ما- رعايت اصول اخلاقى فراوانى توصيه شده است، مثلا افرادى كه سلاح به زمين بگذارند، و كسانى كه توانايى جنگ را از دست دادهاند، يا اصولا قدرت بر جنگ ندارند، همچون مجروحان، پيرمردان، زنان و كودكان نبايد مورد تعدى قرار بگيرند، باغستانها و گياهان و زراعتها را نبايد از بين ببرند، و از مواد سمى براى زهر آلود كردن آبهاى آشاميدنى دشمن (جنگ شيميايى و ميكروبى) نبايد استفاده كنند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 191)- اين آيه كه دستور آيه قبل را تكميل مىكند، با صراحت بيشترى سخن مىگويد، مىفرمايد: «آنها (همان مشركانى كه از هيچ گونه ضربه زدن به مسلمين خوددارى نمىكردند) را هر كجا بيابيد به قتل برسانيد و از آنجا كه شما را بيرون ساختند (مكه) آنها را بيرون كنيد» چرا كه اين يك دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقى است. (وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ).
سپس مىافزايد: «فتنه از كشتار هم بدتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ).
«فتنه» به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن ميزان خوبى آن از بدى است.
از آنجا كه آيين بت پرستى و فسادهاى گوناگون فردى و اجتماعى مولود آن، در سرزمين مكه رايج شده بود، و حرم امن خدا را آلوده كرده بود، و فساد آن از قتل و كشتار هم بيشتر بود آيه مورد بحث مىگويد: «بخاطر ترس از خونريزى، دست از پيكار با بت پرستى بر نداريد كه بت پرستى از قتل، بدتر است».
سپس قرآن به مسأله ديگرى در همين رابطه اشاره، كرده مىفرمايد:
«مسلمانان بايد احترام مسجد الحرام را نگهدارند، و اين حرم امن الهى بايد هميشه محترم شمرده شود، و لذا «با آنها (مشركان) نزد مسجد الحرام پيكار نكنيد، مگر آن كه آنها در آنجا با شما بجنگند» (وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ).
«ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ كردند، آنها را به قتل برسانيد، چنين است جزاى كافران» (فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ).
چرا كه وقتى آنها حرمت اين حرم امن را بشكنند ديگر سكوت در برابر آنان جايز نيست. و بايد پاسخ محكم به آنان داده شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوء استفاده نكنند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 192)- ولى از آنجا كه اسلام هميشه نيش و نوش و انذار و بشارت را با هم مىآميزد تا معجون سالم تربيتى براى گنهكاران فراهم كند در اين آيه راه بازگشت را به روى آنها گشوده مىفرمايد: «اگر (دست از شرك بردارند) و از جنگ خوددارى كنند، خداوند غفور و مهربان است» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 193)- در اين آيه به هدف جهاد در اسلام اشاره كرده مىفرمايد: «با آنها پيكار كنيد تا فتنه از ميان برود» (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ).
«و دين مخصوص خدا باشد» (وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ).
سپس اضافه مىكند: «اگر آنها (از اعتقاد و اعمال نادرست خود) دست بردارند (مزاحم آنان نشويد زيرا) تعدى جز بر ستمكاران روا نيست» (فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ).
در ظاهر سه هدف براى جهاد در اين آيه ذكر شده، از ميان بردن فتنهها و محو شرك و بتپرستى، و جلوگيرى از ظلم و ستم.
مسأله جهاد در اسلام:
از آنجا كه هميشه افراد زورمند و خودكامه و فرعونها و نمرودها و قارونها اهداف انبياء را مزاحم خويش مىديدهاند در برابر آن ايستاده و جز به محو دين و آيين خدا راضى نبودند. از طرفى دينداران راستين در عين تكيه بر عقل و منطق و اخلاق بايد در مقابل اين گردنكشان ظالم و ستمگر بايستند و راه خود را با مبارزه و در هم كوبيدن آنان به سوى جلو باز كنند.
اصولا جهاد يك قانون عمومى در عالم حيات است. و تمام موجودات زنده براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزهاند. به هر حال يكى از افتخارات ما مسلمانان آميخته بودن دين با مسأله حكومت و داشتن دستور جهاد در برنامههاى دينى است. منتهى جهاد اسلامى اهدافى را تعقيب مىكند و آنچه ما را از ديگران جدا مىسازد همين است. چنانكه در آيات فوق خوانديم جهاد در اسلام براى چند هدف مجاز شمرده شده است.
1- جهاد براى خاموش كردن فتنهها-
و به تعبير ديگر جهاد ابتدايى آزاديبخش. مىدانيم: خداوند دستورها و برنامههايى براى سعادت و آزادى و تكامل و خوشبختى و آسايش انسانها طرح كرده است، و پيامبران خود را موظف ساخته كه اين دستورها را به مردم ابلاغ كنند، حال اگر فرد يا جمعيتى ابلاغ اين فرمانها را مزاحم منافع پست خود ببيند و بر سر راه دعوت انبياء موانعى ايجاد نمايد آنها حق دارند نخست از طريق مسالمت آميز و اگر ممكن نشد با توسل به زور اين موانع را از سر راه دعوت خود بردارند و آزادى تبليغ را براى خود كسب كنند. تا مردم از قيد اسارت و بردگى فكرى و اجتماعى آزاد گردند.
2- جهاد دفاعى-
تمام قوانين آسمانى و بشرى به شخص يا جمعيتى كه مورد هجوم واقع شده حق مىدهد براى دفاع از خويشتن به پا خيزد و آنچه در قدرت دارد به كار برد، و از هر گونه اقدام منطقى براى حفظ موجوديت خويش فروگذار نكند اين نوع جهاد را، جهاد دفاعى مىنامند.
جنگهايى مانند جنگ احزاب واحد و موته و تبوك و حنين و بعضى ديگر از غزوات اسلامى جزء اين بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است.
3- جهاد براى محو شرك و بت پرستى-
اسلام در عين اين كه آزادى عقيده را محترم مىشمرد هيچ كس را با اجبار دعوت به سوى اين آيين نمىكند، به همين دليل به اقوامى كه داراى كتاب آسمانى هستند، فرصت كافى مىدهد كه با مطالعه و تفكر، آيين اسلام را بپذيرند، و اگر نپذيرفتند با آنها به صورت يك «اقليت» هم پيمان (اهل ذمه) معامله مىكند، و با شرايط خاصى كه نه پيچيده است و نه مشكل با آنها همزيستى مسالمتآميز برقرار مىكند. در عين حال نسبت به شرك و بت پرستى، سختگير است. زيرا، شرك و بت پرستى نه دين است و نه آيين، بلكه يك خرافه است و انحراف و حماقت و در واقع يك نوع بيمارى فكرى و اخلاقى كه بايد به هر قيمت ممكن آن را ريشه كن ساخت.
از آنچه تاكنون گفتيم روشن مىشود كه اسلام جهاد را با اصول صحيح و منطق عقل هماهنگ ساخته است. ولى مىدانيم دشمنان اسلام- مخصوصا ارباب كليسا و مستشرقان مغرض- با تحريف حقايق، سخنان زيادى بر ضد مسأله جهاد اسلامى ايراد كردهاند، و به اين قانون الهى سخت هجوم بردهاند، بنظر مىرسد وحشت آنها از پيشرفت اسلام در جهان، بخاطر معارف قوى و برنامههاى حساب شده، سبب شده كه از اسلام چهره دروغين وحشتناكى بسازند، تا جلو پيشرفت اسلام را در جهان بگيرند.
4- جهاد براى حمايت از مظلومان-
حمايت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام يك اصل است كه بايد مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد، اسلام اجازه نمىدهد مسلمانان در برابر فشارهايى كه به مظلومان جهاد وارد مىشود بىتفاوت باشند، و اين دستور يكى از ارزشمندترين دستورات اسلامى است كه از حقانيت اين آيين خبر مىدهد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 194)- مشركان مكه مىدانستند كه جنگ در ماههاى حرام (ذى القعده و ذى الحجه و محرم و رجب) از نظر اسلام جايز نيست به همين دليل در نظر داشتند مسلمانان را غافلگير ساخته و در ماههاى حرام به آنها حملهور شوند و شايد گمانشان اين بود، كه اگر آنها احترام ماههاى حرام را ناديده بگيرند مسلمانان به مقابله برنمىخيزند، آيه مورد بحث به اين پندارها پايان داد و نقشههاى احتمالى آنها را نقش بر آب كرد، و دستور داد اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بايستند، مىفرمايد: «ماه حرام در برابر ماه حرام است» (الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ).
يعنى اگر دشمنان احترام آن را شكستند و در آن با شما پيكار كردند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد زيرا: «حرمات، قصاص دارد» (وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ).
اين در واقع يك نوع قصاص است تا هرگز مشركان به فكر سوء استفاده از احترام ماه حرام يا سرزمين محترم مكه نيفتند.
سپس به يك دستور كلى و عمومى اشاره كرده مىگويد: «هر كس به شما تجاوز كند، به مانند آن بر او تجاوز كنيد ولى از خدا بپرهيزيد (و زياده روى نكنيد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است» (فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ).
اسلام بر خلاف مسيحيت كنونى كه مىگويد: «... هر كس كه به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره ديگر را به سوى او بگردان» «1» چنين دستورى نمىدهد، چرا كه اين دستور انحرافى باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است، حتى مسيحيان جهان امروز نيز هرگز به چنين دستورى عمل نمىكنند و كمترين تجاوزى را با پاسخى شديدتر كه آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب مىگويند.
اسلام به هر كس حق مىدهد كه اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله كند، تسليم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى استبا حيات، اين است منطق اسلام.
و اين كه مىگويد خدا با پرهيزكاران است، اشاره به اين است كه آنها را در مشكلات تنها نمىگذارد و يارى مىدهد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 195)- اين آيه تكميلى است بر آيات جهاد، زيرا جهاد به همان اندازه كه به مردان با اخلاص و كار آزموده نيازمند است به اموال و ثروت نيز احتياج دارد.
زيرا از سربازان كه عامل تعيينكننده سرنوشت جنگ هستند بدون وسائل و تجهيزات كافى (اعم از سلاح، مهمات، وسيله نقل و انتقال، مواد غذايى، وسائل درمانى) كارى ساخته نيست.
لذا در اسلام تأمين وسائل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده در اين آيه با صراحت دستور مىدهد و مىفرمايد: «در راه خدا انفاق كنيد و خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد» (وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ).
در آخر آيه دستور به نيكوكارى داده، مىفرمايد: «نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مىدارد» (وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).
انفاق سبب پيشگيرى از هلاكت جامعه است!-
اين آيه گر چه در ذيل آيات جهاد آمده است ولى بيانگر يك حقيقت كلى و اجتماعى است و آن اين كه انفاق بطور كلى سبب نجات جامعهها از مفاسد كشنده است، زيرا هنگامى كه مسأله انفاق به فراموشى سپرده شود، و ثروتها در دست گروهى معدود جمع گردد و در برابر آنان اكثريتى محروم و بينوا وجود داشته باشد ديرى نخواهد گذشت كه انفجار عظيمى در جامعه بوجود مىآيد، كه نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت، بنابراين انفاق، قبل از آن كه به حال محرومان مفيد باشد به نفع ثروتمندان است، زيرا تعديل ثروت حافظ ثروت است.
امير مؤمنان على عليه السّلام در يكى از كلمات قصارش مىفرمايد: حصّنوا اموالكم بالزّكاة: «اموال خويش را با دادن زكات حفظ كنيد».
-
RE: سوره بقره
(آيه 196)- قسمتى از احكام مهم حجّ! در اين آيه، احكام زيادى بيان شده است.
1- در ابتدا يك دستور كلى براى انجام فريضه حجّ و عمره بطور كامل و براى اطاعت فرمان خدا داده، مىفرمايد: «حجّ و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد» (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ).
در واقع قبل از هر چيز به سراغ انگيزههاى اين دو عبادت رفته و توصيه مىكند كه جز انگيزه الهى و قصد تقرب به ذات پاك او، چيز ديگرى در كار نبايد باشد.
2- سپس به سراغ كسانى مىرود كه بعد از بستن احرام بخاطر وجود مانعى مانند بيمارى شديد و ترس از دشمن، موفق به انجام حجّ عمره نمىشوند، مىفرمايد: «اگر محصور شديد (و موانعى به شما اجازه نداد كه پس از احرام بستن وارد مكه شويد) آنچه از قربانى فراهم شود» ذبح كنيد و از احرام خارج شويد (فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ).
3- سپس به دستور ديگرى اشاره كرده مىفرمايد: «سرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به محلش برسد» و در قربانگاه ذبح شود (وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ).
4- سپس مىفرمايد: «اگر كسى از شما بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و به هر حال ناچار بود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) بايد فديه (كفارهاى) از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد» (فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً) أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ).
در واقع شخص مخير در ميان اين سه كفاره (روزه- صدقه- ذبح گوسفند) مىباشد.
5- سپس مىافزايد: «و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن در امان بوديد) از كسانى كه عمره را تمام كرده و حجّ را آغاز مىكنند، آنچه ميسر از قربانى است» ذبح كنند. (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ).
اشاره به اين كه در حجّ تمتع، قربانى كردن لازم است و فرق نمىكند اين قربانى شتر باشد يا گاو و يا گوسفند، و بدون آن از احرام خارج نمىشود.
6- سپس به بيان حكم كسانى مىپردازد كه در حال حجّ تمتع قادر به قربانى نيستند، مىفرمايد: «كسى كه (قربانى) ندارد، بايد سه روز در ايام حجّ، و هفت روز به هنگام بازگشت، روزه بدارد، اين ده روز كامل است» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ).
بنابراين اگر قربانى پيدا نشود، يا وضع مالى انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز روزه است.
7- بعد به بيان حكم ديگرى پرداخته، مىگويد: «اين برنامه حجّ تمتع براى كسى است كه خانواده او نزد مسجد الحرام نباشد» (ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
بنابراين كسانى كه اهل مكه يا اطراف مكه باشند، حجّ تمتع ندارند و وظيفه آنها حجّ قران يا افراد است- كه شرح اين موضوع در كتب فقهى آمده است.
بعد از بيان اين احكام هفتگانه در پايان آيه دستور به تقوا مىدهد و مىفرمايد: «از خدا بپرهيزيد و تقوا پيشه كنيد و بدانيد خداوند عقاب و كيفرش شديد است». (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ).
اين تأكيد شايد به اين جهت است كه مسلمانان در هيچ يك از جزئيات اين عبادت مهم اسلامى كوتاهى نكنند چرا كه كوتاهى در آن گاهى سبب فساد حجّ و از بين رفتن بركات مهم آن مىشود.
اهميت حجّ در ميان وظايف اسلامى!
حجّ از مهمترين عباداتى است كه در اسلام تشريع شده و داراى آثار و بركات فراوان و بيشمارى است، حجّ مراسمى است كه پشت دشمنان را مىلرزاند و هر سال خون تازهاى در عروق مسلمانان جارى مىسازد.
حجّ عبادتى است كه امير مؤمنان آن را «پرچم» و «شعار مهم» اسلام ناميده و در وصيت خويش در آخرين ساعت عمرش فرموده: «خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمىشويد». (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت).
اقسام حجّ:
فقهاى بزرگ ما با ابهام از آيات قرآن و سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمه اهل بيت عليهم السّلام حجّ را به سه قسم تقسيم كردهاند: حجّ تمتع، حجّ قران و افراد.
حجّ تمتع مخصوص كسانى است كه فاصله آنها از مكه 48 ميل يا بيشتر باشد (حدود 86 كيلومتر) و حجّ قران و افراد، مربوط به كسانى است كه در كمتر از اين فاصله زندگى مىكنند.
در حجّ تمتع، نخست عمره را بجا مىآورند، سپس از احرام بيرون مىآيند، بعدا مراسم حجّ را در ايام مخصوصش انجام مىدهند، ولى در حجّ قران و افراد، اول مراسم حجّ بجا مىآورده مىشود، و بعد از پايان آن مراسم عمره، با اين تفاوت كه در حجّ قران، قربانى به همراه مىآورند و در حجّ افراد اين قربانى نيست.
-
RE: سوره بقره
(آيه 197)- قرآن در اين آيه احكام حجّ را تعقيب مىكند و دستورات جديدى مىدهد.
1- نخست مىفرمايد: «حجّ در ماههاى معينى است» (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ). منظور از اين ماهها، ماههاى شوال، ذى القعده و ذى الحجه است.
2- سپس به دستور ديگرى، در مورد كسانى كه با احرام بستن شروع به مناسك حجّ مىكنند، اشاره كرده مىفرمايد: «آنها كه حجّ را بر خود فرض كردهاند (و احرام بستهاند بايد بدانند) در حجّ آميزش جنسى، و گناه و جدال نيست» (فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ).
به اين ترتيب محيط حجّ بايد از تمتعات جنسى و همچنين گناهان و گفتگوهاى بىفايده و جر و بحثها و كشمكشهاى بيهوده پاك باشد، زيرا محيطى است كه روح انسان بايد از آن نيرو بگيرد و يكباره از جهان ماده جدا شود، و به عالم ماوراء ماده راه يابد، و در عين حال رشته الفت و اتحاد و اتفاق و برادرى در ميان مسلمانان محكم گردد و هر كارى كه با اين امور منافات دارد ممنوع است.
3- در مرحله بعد به مسائل معنوى حجّ، و آنچه مربوط به اخلاص است اشاره كرده، مىفرمايد: «آنچه را از كارهاى خير انجام مىدهيد خدا مىداند» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).
و اين بسيار لذتبخش است كه اعمال خير در محضر او انجام مىشود.
و در ادامه همين مطلب مىفرمايد: «زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشهها پرهيزكارى است و از من بپرهيزيد اى صاحبان عقل» (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ).
اين جمله ممكن است اشاره لطيفى به اين حقيقت بوده باشد كه در سفر حجّ موارد فراوانى براى تهيه زادهاى معنوى وجود دارد كه بايد از آن غفلت نكنيد، در آنجا تاريخ مجسم اسلام است و صحنههاى زنده فداكارى ابراهيم (ع) و جلوههاى خاصى از مظاهر قرب پروردگار ديده مىشود آنها كه روحى بيدار و انديشهاى زنده دارند مىتوانند براى يك عمر از اين سفر بىنظير روحانى توشه معنوى فراهم سازند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 198)- در اين آيه به رفع پارهاى از اشتباهات در زمينه مسأله حجّ پرداخته مىفرمايد: «گناهى بر شما نيست كه از فضل پروردگارتان (و منافع اقتصادى در ايام حجّ) بر خوردار شويد» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ).
در زمان جاهليت هنگام مراسم حجّ هر گونه معامله و تجارت و باركشى و مسافربرى را گناه مىدانستند و حجّ كسانى را كه چنين مىكردند باطل مىشمردند آيه فوق اين حكم جاهلى را بىارزش و باطل اعلام كرد و فرمود هيچ مانعى ندارد كه در موسم حجّ از معامله و تجارت حلال كه بخشى از فضل خداوند بر بندگان است بهره گيريد و يا كار كنيد و از دست رنج خود استفاده كنيد، علاوه بر اين، مسافرت مسلمانان از نقاط مختلف به سوى خانه خدا مىتواند پايه و اساسى براى يك جهش اقتصادى عمومى در جوامع اسلامى گردد.
سپس در ادامه همين آيه عطف توجه به مناسك حجّ كرده مىفرمايد:
«هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد خدا را در نزد مشعر الحرام ياد كنيد» (فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ).
«او را ياد كنيد همان گونه كه شما را هدايت كرد هر چند پيش از آن از گمراهان بوديد» (وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 199)- باز در ادامه همين معنى مىفرمايد: «سپس از آنجا كه مردم كوچ مىكنند (از مشعر الحرام به سوى سرزمين منى) كوچ كنيد» (ثُمَّ أَفِيضُوا مِن حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ).
در روايات آمده است كه قبيله قريش در جاهليت امتيازات نادرستى براى خود قائل بودند از جمله اين كه مىگفتند: ما نبايد در مراسم حجّ به عرفات برويم زيرا عرفات از حرم مكه بيرون است. قرآن در آيه فوق خط بطلان بر اين اوهام كشيد و به مسلمانان دستور داد همه با هم در عرفات وقوف كنند و از آنجا همگى به سوى مشعر الحرام و از آنجا به سوى منى كوچ كنند.
و در پايان دستور به استغفار و توبه مىدهد مىفرمايد: «از خدا طلب آمرزش كنيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
و طلب آمرزش كنيد از آن افكار و خيالات جاهلى كه مخالف روح مساوات و برابرى حجّ است.
در اين بخش از آيات به سه موقف حجّ اشاره شده، عرفات كه محلى در 20 كيلومترى مكه است سپس وقوف در مشعر الحرام- يا مزدلفه- و سوم سرزمين منى كه محل قربانى و رمى جمرات و پايان داده به احرام و انجام مراسم عيد است.
نكتهها:
1- نخستين موقف حجّ-
زائران خانه خدا بعد از انجام مراسم عمره راهى مراسم حجّ مىشوند و نخستين مرحله همان وقوف در عرفات است- در نامگذارى سرزمين عرفات به اين نام ممكن است اشاره به اين حقيقت باشد كه اين سرزمين محيط بسيار آمادهاى براى معرفت پروردگار و شناسايى ذات پاك اوست و به راستى آن جذبه معنوى و روحانى كه انسان به هنگام ورود در عرفات پيدا مىكند با هيچ بيان و سخنى قابل توصيف نيست تنها بايد رفت و مشاهده كرد- همه يكنواخت، همه بيابان نشين، همه از هياهوى دنياى مادى و زرق و برقش فرار كرده در زير آن آسمان نيلى و در آن هواى پاك از آلودگى گناه، در آنجا كه از لابلاى نسيمش صداى زمزمه جبرئيل و آهنگ مردانه ابراهيم خليل و طنين حياتبخش صداى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله شنيده مىشود در اين سرزمين خاطرهانگيز كه گويا دريچهاى به جهان ماوراى طبيعت در آن گشوده شده انسان نه تنها از نشئه عرفان پروردگار سرمست مىشود و لحظهاى با زمزمه تسبيح عمومى خلقت هماهنگ مىگردد بلكه در درون وجود خود، خودش را هم كه عمرى است گم كرده و به دنبالش مىگردد پيدا مىكند و به حال خويشتن نيز عارف مىگردد. آرى! اين سرزمين را «عرفات» مىنامند چه اسم جالب و مناسبى!
2- مشعر الحرام: دوّمين موقف حجّ-
«مشعر» از ماده «شعور» است در آن شب تاريخى (شب دهم ذى الحجه) كه زائران خانه خدا پس از طى دوران تربيت خود در عرفات به آنجا كوچ مىكنند و شبى را تا به صبح روى ماسههاى نرم در زير آسمان پرستاره در سرزمينى كه نمونه كوچكى از محشر كبرى و پردهاى از رستاخيز بزرگ قيامت است. آرى! در چنان محيط بىآلايش و با صفا و تكان دهنده در درون جامه معصومانه احرام و روى آن ماسههاى نرم انسان جوشش چشمههاى تازهاى از انديشه و فكر و شعور در درون خود احساس مىكند و صداى ريزش آن را در اعماق قلب خود به روشنى مىشنود آنجا را «مشعر» مىنامند!
-
RE: سوره بقره
آيه 200-
شأن نزول:
در حديثى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم كه: در ايام جاهليت هنگامى كه از مراسم حجّ فارغ مىشدند در آنجا اجتماع مىكردند و افتخارات نياكان خود را بر مىشمردند (و افتخارات موهومى براى خود بر مىشمردند) آيه نازل شد و به آنها دستور داد كه به جاى اين كار (نادرست) ذكر خدا گويند و از نعمتهاى بىدريغ خداوند و مواهب او ياد كنند.
تفسير:
اين آيه همچنان ادامه بحثهاى مربوط به حجّ است نخست مىگويد:
«هنگامى كه مناسك (حجّ) خود را انجام داديد ذكر خدا گوييد همان گونه كه پدران و نياكانتان را ياد مىكرديد بلكه از آن بيشتر و برتر» (فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً).
منظور از اين تعبير اين نيست كه هم نياكانتان را ذكر كنيد و هم خدا را، بلكه اشارهاى است به اين واقعيت كه اگر آنها بخاطر پارهاى از مواهب لايق يادآورى هستند پس چرا به سراغ خدا نمىرويد كه تمام عالم هستى و تمام نعمتهاى جهان از ناحيه اوست صاحب صفات جلال و جمال و ولى نعمت همگان است.
«ذكر خدا» در اين جا تمام اذكار الهى بعد از مراسم را شامل مىشود.
در اينجا مردم را به دو گروه تقسيم مىكند مىفرمايد: «گروهى از مردم مىگويند خداوندا! در دنيا به ما نيكى عطا فرما ولى در آخرت بهرهاى ندارند» (فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 201)- «و گروهى مىگويند پروردگارا! به ما نيكى عطا كن و در آخرت نيكى مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
در حقيقت اين قسمت از آيات اشاره به خواستههاى مردم و اهداف آنها در اين عبادت بزرگ است، زيرا گروهى هم مواهب مادى دنيا را مىخواهند و هم مواهب معنوى را بلكه زندگى دنيا را نيز به عنوان مقدمه تكامل معنوى مىطلبند! در اين كه منظور از «حَسَنَةً» در آيه چيست؟ در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه خدا به او قلبى شاكر و زبان مشغول به ذكر حق، و همسرى با ايمان كه او را در امور دنيا و آخرت يارى كند ببخشد، نيكى دنيا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته شده».
البته «حسنه» به معنى هر گونه خير و خوبى است و مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه تمام مواهب مادى و معنوى را شامل مىشود، بنابراين آنچه در روايت فوق آمده بيان مصداق روشن آن است.
(آيه 202)- در اين آيه اشاره به گروه دوم كرده (همان گروهى كه حسنه دنيا و آخرت را از خدا مىطلبند) مىفرمايد: «آنها نصيب و بهرهاى از كسب خود دارند و خداوند سريع الحساب است» (أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ).
در حقيقت اين آيه نقطه مقابل جملهاى است كه در آيات قبل در باره گروه اول آمد كه مىفرمايد: «آنها نصيبى در آخرت ندارند».
-
RE: سوره بقره
(آيه 203)- اين آيه آخرين آيه است كه در اينجا در باره مراسم حجّ، سخن مىگويد و سنتهاى جاهلى را در رابطه با تفاخرهاى موهوم نسبت به نياكان و گذشتگان در هم مىشكند و به آنها توصيه مىكند كه (بعد از مراسم عيد) به ياد خدا باشند مىفرمايد: «خدا را در روزهاى معينى ياد كنيد» (وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ).
در اين كه منظور از اين اذكار چيست؟ در احاديث اسلامى به اين صورت تعيين شده كه بعد از پانزده نماز كه آغازش نماز ظهر روز عيد قربان، و پايانش نماز روز سيزدهم است، جملههاى الهامبخش زير تكرار گردد: اللّه اكبر اللّه اكبر لا اله الّا اللّه و اللّه اكبر و للّه الحمد اللّه اكبر على ما هدانا اللّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام.
سپس در دنبال اين دستور مىافزايد: «كسانى كه تعجيل كنند و (ذكر خدا را) در دو روز انجام دهند گناهى بر آنان نيست، و كسانى كه تأخير كنند (و سه روز انجام دهند نيز) گناهى بر آنها نيست، براى كسانى كه تقوا پيشه كنند» (فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى).
اين تعبير در حقيقت، اشاره به نوعى تخيير در اداء ذكر خدا، ميان دو روز و سه روز مىباشد.
و در پايان آيه، يك دستور كلى به تقوا داده مىفرمايد: «تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).
اين جمله مىتواند اشاره به اين باشد كه مراسم روحانى حجّ، گناهان گذشته شما را پاك كرده، و همچون فرزندى كه از مادر متولد شده است پاك از اين مراسم باز مىگرديد، اما مراقب باشيد بعدا خود را آلوده نكنيد.
-
RE: سوره بقره
آيه 204-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد گفتهاند: اين آيات در باره «اخنس بن شريق» نازل شده كه مردى زيبا و خوش زبان بود و تظاهر به دوستى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىكرد و خود را مسلمان جلوه مىداد، و سوگند مىخورد كه آن حضرت را دوست دارد و به خدا ايمان آورده، پيامبر هم كه مأمور به ظاهر بود با او گرم مىگرفت، ولى او در باطن مرد منافقى بود، در يك ماجرا زراعت بعضى از مسلمانان را آتش زد و چهارپايان آنان را كشت.
اين سه آيه نازل شد و به اين ترتيب پرده از روى كار او برداشته شد.
تفسير:
در اين آيه، اشاره سر بستهاى به بعضى از منافقان كرده، مىفرمايد: «و بعضى از مردم چنين هستند كه گفتار او در زندگى دنيا مايه اعجاب تو مىشود (ولى در باطن چنين نيست) و خداوند بر آنچه در قلب او است گواه مىباشد، و او سرسختترين دشمنان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ).
(آيه 205)- سپس مىافزايد: «نشانه دشمنى باطنى او اين است كه وقتى روى بر مىگرداند و از نزد تو خارج مىشود، كوشش مىكند كه در زمين، فساد به راه بيندازد، و زراعت و چهارپايان را نابود كند با اين كه مىداند خدا فساد را دوست ندارد» (وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ).
آرى! اگر اينها در اظهار دوستى و محبت به پيامبر اسلام و پيروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخريب نمىزدند، ظاهر آنان دوستى خالصانه است، اما در باطن، بىرحمترين، و سرسختترين دشمنانند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 206)- در اين آيه مىافزايد: هنگامى كه او را از اين عمل زشت نهى كنند «و به او گفته شود از خدا بترس (آتش لجاجت در درونش شعلهور مىگردد) و لجاج و تعصب، او را به گناه مىكشاند» (وَ إِذا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ).
او نه به اندرز ناصحان، گوش فرا مىدهد، و نه به هشدارهاى الهى بلكه پيوسته با غرور و نخوت مخصوص به خود، بر خلاف كاريهايش مىافزايد چنين كسى را جز آتش دوزخ رام نمىكند، و لذا در پايان آيه مىفرمايد: «آتش دوزخ براى آنها كافى است و چه بد جايگاهى است» (فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ).
آيه 207-
شأن نزول:
مفسر معروف اهل تسنن «ثعلبى» مىگويد: هنگامى كه پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تصميم گرفت مهاجرت كند، و مشركان اطراف خانه او را براى حمله به او، محاصره كرده بودند دستور داد على عليه السّلام در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگى كه مخصوص به خود پيغمبر بود روى خود بكشد.
در اين هنگام خداوند به «جبرئيل» و «ميكائيل» وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكى از شما را طولانىتر قرار دادم كداميك از شما حاضر است ايثار به نفس كند؟ هيچ كدام حاضر نشدند به آنها وحى شد اكنون على عليه السّلام در بستر پيغمبر خوابيده و آماده شده جان خويش را فداى او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى على عليه السّلام نشسته بودند جبرئيل مىگفت: «به به آفرين به تو اى على خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مىكند»! در اين هنگام آيه نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخى به نام «ليلة المبيت» ناميده شده است.
تفسير:
گر چه اين آيه در مورد هجرت پيغمبر و فداكارى على عليه السّلام نازل شده، ولى مفهوم و محتواى كلى و عمومى دارد. و در واقع نقطه مقابل چيزى است كه در آيات قبل در مورد منافقان وارد شده بود، مىفرمايد: «از ميان مردم كسانى هستند كه جان خود را در برابر خشنودى خدا مىفروشند، و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).
جمله (وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ) ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند در عين اين كه بخشنده جان به انسان است همان را خريدارى مىكند و بالاترين بها را كه همان خشنودى اوست به انسان مىپردازد! قابل توجه اين كه فروشنده «انسان» و خريدار «خدا» و متاع «جان» و بهاى معامله خشنودى ذات پاك اوست، در حالى كه در موارد ديگر بهاى اين گونه معاملات را بهشت جاويدان و نجات از دوزخ ذكر كرده است.
به هر حال آيه فوق با توجه به شأن نزول يكى از بزرگترين فضائل على عليه السّلام است كه در اكثر منابع اسلامى ذكر شده است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 208)- صلح جهانى تنها در سايه ايمان! بعد از اشاره به دو گروه (گروه مؤمنان بسيار خالص و منافقان مفسد) در آيات گذشته، همه مؤمنان را در اين آيه مخاطب ساخته مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، همگى در صلح و آشتى درآييد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً).
از مفهوم اين آيه چنين استفاده مىشود كه صلح و آرامش تنها در پرتو ايمان امكان پذير است. اصولا در مقابل عوامل پراكندگى (زبان و نژاد و ...) يك حلقه محكم اتصال در ميان قلوب بشر لازم است، اين حلقه اتصال تنها ايمان به خدا است كه مافوق اين اختلافات است.
سپس مىافزايد: «از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شما است» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
در اينجا نيز اين حقيقت تكرار شده كه انحراف از صلح و عدالت و تسليم شدن در برابر انگيزههاى دشمنى و عداوت و جنگ و خونريزى از مراحل ساده و كوچك شروع مىشود، و به مراحل حاد و خطرناك منتهى مىگردد.
جمله إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ متضمن استدلال زنده و روشنى است، مىگويد دشمنى شيطان با شما چيزى مخفى و پوشيده نيست، او از آغاز آفرينش آدم براى دشمنى با او كمر بست، با اين حال چگونه تسليم وسوسههاى او مىشويد!
-
RE: سوره بقره
(آيه 209)- در اين آيه به همه مؤمنان هشدار مىدهد كه «اگر بعد از (اين همه) نشانهها و برنامههاى روشن كه به سراغ شما آمده لغزش كنيد و تسليم وسوسههاى شيطان شويد و گامى بر خلاف صلح و سلام برداريد بدانيد (از پنجه عدالت خداوند فرار نتوانيد كرد) چرا كه خداوند توانا و شكستناپذير و حكيم است» (فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
برنامه روشن، راه روشن و مقصد هم معلوم است با اين حال جايى براى لغزش و قبول وسوسههاى شيطانى نيست! اگر منحرف شويد قطعا مقصر خود شماييد و بدانيد خداوند قادر حكيم شما را مجازات عادلانه خواهد كرد.
(آيه 210)- اين آيه گر چه از آيات پيچيده قرآن بنظر مىرسد لكن دقت روى تعبيرات آن ابهام را بر طرف مىسازد، در اينجا روى سخن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، مىفرمايد: «آيا آنها انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان در سايههاى ابرها به سوى آنها بيايند» و دلايل ديگرى در اختيارشان بگذارند با اين كه چنين چيزى محال است و به فرض كه محال نباشد چه ضرورتى دارد (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ).» در حالى كه كار پايان گرفته است» (وَ قُضِيَ الْأَمْرُ).
در اين كه منظور از پايان گرفتن كار چيست؟ آنچه به نظر مىرسد اين است كه اشاره به نزول عذاب الهى به كافران لجوج باشد زيرا ظاهر آيه مربوط به اين جهان است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و همه كارها به سوى خدا باز مىگردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
امور مربوط به ارسال پيامبران و نزول كتابهاى آسمانى و تبيين حقايق بازگشت به او مىكند همان گونه كه امر حساب و مجازات و كيفر و پاداش به او باز مىگردد.
رؤيت خداوند-
بىشك مشاهده حسى تنها در مورد اجسامى صورت مىگيرد كه داراى رنگ و مكان و محل است بنابراين، در مورد ذات خداوند كه مافوق زمان و مكان است معنى ندارد ذات پاك او نه در دنيا با اين چشم ديده مىشود و نه در آخرت دلايل عقلى اين مسأله به قدرى روشن است كه ما را بىنياز از شرح و بسط مىكند.
البته مشاهده خداوند با چشم دل هم در اين جهان ممكن است و هم در جهان ديگر و مسلما در قيامت كه ذات پاك او ظهور و بروز قوىترى دارد اين مشاهده قوىتر خواهد بود «1».
-
RE: سوره بقره
(آيه 211)- اين آيه در حقيقت، يكى از مصاديق آيات گذشته است، چرا كه در آيات گذشته سخن از مؤمنان و كافران و منافقان بود، كافرانى كه بر اثر لجاجت، آيات و دلايل روشن را ناديده گرفته به بهانه جويى مىپرداختند، و بنى اسرائيل يكى از مصاديق واضح اين معنى هستند مىفرمايد: «از بنى اسرائيل بپرس، چه نشانههاى روشنى به آنها داديم؟» ولى آنها اين نشانههاى روشن را ناديده گرفتند، و نعمتهاى الهى را در راه غلط صرف كردند (سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ).
سپس مىافزايد: «كسى كه نعمت خدا را بعد از آن كه به سراغ او آمد تبديل كند (و از آن سوء استفاده نمايد، گرفتار عذاب شديد الهى خواهد شد) زيرا خداوندشديد العقاب است» (وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ).
منظور از تبديل نعمت اين است كه انسان امكانات و منابع مادى و معنوى را كه در اختيار دارد، در مسيرهاى انحرافى و گناه به كار گيرد، مسأله تبديل نعمت، و سرنوشت دردناك ناشى از آن منحصر به بنى اسرائيل نيست، هم اكنون دنياى صنعتى گرفتار اين بدبختى بزرگ است زيرا با اين كه خداوند مواهب و نعمتها و امكاناتى در اختيار انسان امروز قرار داده كه در هيچ دورانى از تاريخ سابقه نداشته، ولى بخاطر دورى از تعليمات الهى پيامبران گرفتار تبديل نعمت شده و آنها را به صورت وحشتناكى در راه فنا و نيستى خود به كار گرفته و از آن مخربترين سلاحها، براى ويرانى جهان ساخته و يا از قدرت مادى خويش براى توسعه ظلم و استعمار و استثمار بهره گرفته و دنيا را به جايگاهى ناامن از هر نظر مبدل كرده است.
-
RE: سوره بقره
آيه 212-
شأن نزول:
ابن عباس مفسر معروف مىگويد: اين آيه در باره اقليت اشرافى و رؤساى قريش نازل شد كه زندگى بسيار مرفهى داشتند، و جمعى از مؤمنان ثابت قدم كه از نظر زندگى مادى فقير و تهيدست بودند را به باد استهزاء مىگرفتند و مىگفتند: اگر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شخصيتى داشت و از طرف خدا بود، اشراف بزرگان از او پيروى مىكردند، آيه نازل شد و به سخنان بىاساس آنها پاسخ داد.
تفسير:
شأن نزول اين آيه مانع از آن نيست كه يك قاعده كلى و عمومى از آن استفاده كرده يا آن را مكمل آيه پيشين در باره يهود بدانيم آيه مىگويد: «زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است» (زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا).
لذا از باده غرور سرمست شده «و افراد با ايمان را كه احيانا دستشان تهى است به باد مسخره مىگيرند» (وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا).
اين در حالى است كه «اين افراد با ايمان و تقوا در قيامت برتر از آنها هستند» آنها در اعلى عليين بهشتند و اينها در دركات جهنم (وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
زيرا در آن جهان مقامات معنوى صورت عينى به خود مىگيرد و مؤمنان در درجات بالايى قرار خواهند گرفت، آنها گويى بر فراز آسمانها سير مىكنند در حالى كه اينها در اعماق زمين مىروند و اين جاى تعجب نيست «زيرا خداوند هر كس را بخواهد بىحساب روزى مىدهد» (وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
اينها در حقيقت بشارت و آرامشى است براى مؤمنان فقير و هشدار و تهديدى است براى ثروتمندان مغرور و بىايمان.
بىحساب بودن روزى خداوند نسبت به افراد با ايمان اشاره به اين است كه هرگز پاداشها و مواهب الهى به اندازه اعمال ما نيست بلكه مطابق كرم و لطف او است و مىدانيم لطف و كرمش حد و حدودى ندارد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 213)- بعد از بيان حال مؤمنان و منافقان و كفار در آيات پيشين، در اين آيه به سراغ يك بحث اصولى و كلى و جامع در مورد پيدايش دين و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن مىرود نخست مىفرمايد: «انسانها (در آغاز) همه امت واحدى بودند» (كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً).
و در آن روز تضادى در ميان آنها وجود نداشت، زندگى بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده، و انگيزههاى هوى و هوس و اختلاف و كشمكش در ميان آنها ناچيز بود.
(اين مرحله اول زندگى انسانها بود) سپس زندگى انسانها شكل اجتماعى به خود گرفت زيرا انسان براى تكامل آفريده شده و تكامل او تنها در دل اجتماع تأمين مىگردد (و اين مرحله دوم زندگى انسانها بود) ولى به هنگام ظهور اجتماع، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ايمان و عقيده، و چه از نظر عمل و تعيين حق و حقوق هر كس و هر گروه در اجتماع، و اينجا بشر تشنه قوانين و تعليمات انبياء و هدايتهاى آنها مىگردد تا به اختلافات او در جنبههاى مختلف پايان دهد (و اين مرحله سوم بود) در اينجا «خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند» (فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ). و اين مرحله چهارم بود.
در اينجا انسانها با هشدارهاى انبياء و توجه به مبدء و معاد و جهان ديگر كه در آنجا پاداش و كيفر اعمال خويش را در مىيابند براى گرفتن احكام و قوانين الهى آمادگى پيدا كردند و لذا مىفرمايد: «خداوند با آنها كتاب آسمانى به حق نازل كرد تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكومت كند» (وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ).
و به اين ترتيب ايمان به انبياء و تمسك به تعليمات آنها و كتب آسمانى، آبى بر آتش اختلافات فرو ريخت و آن را خاموش ساخت- و اين مرحله پنجم بود.
اين وضع مدتى ادامه يافت ولى كم كم وسوسههاى شيطانى و امواج خروشان هواى نفس، كار خود را در ميان گروهى كرد لذا آيه مىفرمايد: «در آن اختلاف نكردند مگر كسانى كه كتاب آسمانى را دريافت داشته بودند و بينات و نشانههاى روشن به آنها رسيده بود. آرى! آنها، بخاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف كردند» (وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ). و اين مرحله ششم بود.
در اينجا مردم به دو گروه تقسيم شدند مؤمنان راستين كه در برابر حق تسليم بودند آنها براى پايان دادن به اختلافات جديد به كتب آسمانى و تعليمات انبياء باز گشتند و به حق رسيدند و لذا مىفرمايد: «خداوند مؤمنان از آنها را به حقيقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدايت فرمود» در حالى كه افراد بىايمان و ستمگر خود خواه همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند (فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ). و اين مرحله هفتم بود.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند هر كه را بخواهد و لايق ببيند به راه مستقيم هدايت مىكند» (وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
اشاره به اين كه مشيت الهى كه آميخته با حكمت او است گزاف و بىحساب نيست و از هر گونه تبعيض ناروا بر كنار است. تمام كسانى كه داراى نيت پاك و روح تسليم در برابر حقند مشمول هدايتهاى او مىشوند، اشتباهات عقيدتى آنها اصلاح مىگردد و از روشن بينيهاى مخصوصى بر خوردار مىشوند و آنها را از اختلافات و مشاجرات دنيا پرستان بىايمان بر كنار مىدارد و آرامش روح و اطمينان خاطر و سلامت جسم و جان به آنها مىبخشد.
-
RE: سوره بقره
آيه 214-
شأن نزول:
بعضى از مفسران گفتهاند: هنگامى كه در جنگ احزاب ترس و خوف و شدت بر مسلمانان غالب شد و در محاصره قرار گرفتند اين آيه نازل شد و آنان را به صبر و استقامت دعوت نمود و يارى نصرت به آنها داد.
تفسير:
از اين آيه چنين بر مىآيد كه جمعى از مؤمنان مىپنداشتند كه عامل اصلى ورود در بهشت تنها اظهار ايمان به خدا است بىآنكه تلاش و كوششى به خرج دهند، قرآن در برابر اين تفكر نادرست مىفرمايد: «آيا گمان كرديد داخل بهشت مىشويد بىآنكه حوادثى همچون حوادث سخت گذشتگان به شما برسد» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ).
«همانها كه شدايد و زيانهاى فراوان به آنها رسيد و آنچنان ناراحت و متزلزل شدند كه پيامبر الهى و افرادى كه ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا كجاست!» (مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ).
البته آنها اين جمله را به عنوان اعتراض و ايراد نمىگفتند بلكه به عنوان تقاضا و انتظار مطرح مىكردند. و چون آنها نهايت استقامت خود را در برابر اين حوادث به خرج دادند و دست به دامن الطاف الهى زدند به آنها گفته شد «آگاه باشيد يارى خدا نزديك است» (أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ).
در حقيقت اين آيه به يكى از سنن الهى كه در همه اقوام جارى بوده است اشاره مىكند و به مؤمنان در همه قرون و اعصار هشدار مىدهد كه براى پيروزى و موفقيت و نايل شدن به مواهب بهشتى، بايد به استقبال مشكلات بروند و فداكارى كنند و اين آزمونى است كه مؤمنان را پرورش مىدهد.
-
RE: سوره بقره
آيه 215-
شأن نزول:
«عمرو بن جموح» پيرمردى بزرگ و ثروتمند بود به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد از چه چيز صدقه بدهم و به چه كسانى؟ اين آيه نازل شد و به او پاسخ گفت.
تفسير:
در قرآن مجيد آيات فراوانى در باره انفاق و بخشش در راه خدا آمده است همين امر سبب مىشد كه در باره جزئيات از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنند لذا در آيه مورد بحث مىفرمايد: «از تو سؤال مىكنند چه چيز را انفاق كنند» (يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ).
سپس مىافزايد: «بگو هر خير و نيكى (و هر گونه سرمايه سودمند مادى و معنوى) كه انفاق مىكنيد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه، بايد باشد» (قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
مسلما ذكر اين پنج طايفه به عنوان بيان مصداقهاى روشن است و گر نه منحصر به آنها نمىباشد.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و هر كار خيرى انجام مىدهيد خداوند از آن آگاه است» (وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ).
لزومى ندارد تظاهر كنيد، و مردم را از كار خويش آگاه سازيد، چه بهتر كه براى اخلاص بيشتر انفاقهاى خود را پنهان سازيد، زيرا كسى كه پاداش مىدهد از همه چيز با خبر است و كسى كه جزا به دست اوست حساب همه نزد او است.
جمله «وَ ما تَفْعَلُوا» معنى وسيعى دارد كه تمام اعمال خير را شامل مىشود.
و جمله «ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ» (آنچه از نيكيها انفاق مىكنيد) مىگويد: انفاق از هر موضوع خوبى مىتواند باشد، و تمام نيكيها را شامل مىشود از اموال باشد يا خدمات، از موضوعات مادى باشد يا معنوى.
در ضمن تعبير به «خير» نشان مىدهد كه مال و ثروت ذاتا چيز بدى نيست، بلكه يكى از بهترين وسايل خير است، مشروط بر اين كه به نيكى از آن بهرهگيرى شود.
-
RE: سوره بقره
(آيه 216)- آيه گذشته عمدتا در مورد انفاق اموال بود و در اين آيه سخن از انفاق جانها در راه خدا است و اين هر دو در ميدان فداكارى دوش به دوش يكديگر قرار دارند. مىفرمايد: «جنگ (با دشمن) بر شما مقرر شده است در حالى كه از آن اكراه داريد» (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ).
تعبير به «كُتِبَ» (نوشته شده) اشاره به حتمى بودن و قطعى بودن اين فرمان الهى است.
براى انسانهاى معمولى يك امر طبيعى است كه جنگ و لو با دشمن و در راه خدا خوشايند نيست زيرا در جنگ هم تلف اموال و هم نفوس و هم جراحتها و مشقتها است البته براى عاشقان شهادت در راه حق و كسانى كه در سطح بالايى از معرفت قرار دارند جنگ با دشمنان حق شربت گوارايى است كه همچون تشنه كامان به دنبال آن مىروند و مسلما حساب آنها از حساب توده مردم جدا است.
سپس به يك قانون كلى و اصل اساسى كه حاكم بر قوانين تكوينى و تشريعى خداوند است اشاره مىكند، مىفرمايد: «چه بسا شما از چيزى اكراه داشته باشيد در حالى كه براى شما خير است و مايه سعادت و خوشبختى» (وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).
به عكس كنارهگيرى از جنگ و عافيت طلبى ممكن است خوشايند شما نباشد در حالى كه واقعا چنين نيست «چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد و آن براى شما شرّ است» (وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ).
و در پايان مىفرمايد: «و خدا مىداند و شما نمىدانيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
پروردگار جهان با اين لحن قاطع مىگويد كه افراد بشر نبايد تشخيص خودشان را در مسائل مربوط به سرنوشتشان حاكم سازند چرا كه علم آنها از هر نظر محدود و ناچيز است و معلوماتشان در برابر مجهولات همچون قطرهاى در برابر دريا است.
آنها با توجه به علم محدود خود نبايد در برابر احكام الهى روى در هم كشند. بايد بطور قطع بدانند كه خداوند اگر جهاد و روزه و حجّ را تشريع كرده همه به سود آنها است، توجه به اين حقيقت روح انضباط و تسليم در برابر قوانين الهى را در انسان پرورش مىدهد، و درك و ديد او را از محيطهاى محدود فراتر مىبرد و به نامحدود يعنى علم بىپايان خدا پيوند مىدهد.
-
RE: سوره بقره
آيه 217-
شأن نزول:
پيش از جنگ «بدر» پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله «عبد اللّه بن جحش» را طلبيد و نامهاى به او داد، به او فرمان داد پس از آن كه دو روز راه پيمود، نامه را بگشايد و طبق آن عمل كند، او پس از دو روز طى طريق نامه را گشود و چنين يافت: «پس از آن كه نامه را باز كردى تا «نخله» (زمينى كه بين مكه و طائف است) پيش برو و در آنجا وضع قريش را زير نظر بگير».
هنگامى كه به «نخله» رسيدند به قافلهاى از قريش بر خورد كردند به آنها حمله كردند «عمر و بن حضرمى» را كشتند و قافله را با دو نفر نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آوردند، پيغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم كه در ماههاى حرام نبرد كنيد، مشركان نيز زبان به طعن گشودند كه محمد صلّى اللّه عليه و آله جنگ و خونريزى را در ماههاى حرام حلال شمرده، آيه مورد بحث نازل شد و سپس «عبد اللّه بن جحش» و همراهانش اظهار كردند كه در اين راه براى درك ثواب جهاد كوشش كردهاند و از پيامبر پرسيدند كه آيا اجر مجاهدان را دارند يا نه؟ آيه بعد (آيه 218) نازل گرديد.
تفسير:
اين آيه در صدد پاسخ گويى به پارهاى از سؤالات در باره جهاد و استثناهاى آن است، نخست مىفرمايد: «از تو در باره جنگ كردن در ماههاى حرام سؤال مىكنند» (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِيهِ).
سپس مىافزايد: «به آنها بگو: جنگ در آن (گناه) بزرگى است» (قُلْ قِتالٌ فِيهِ كَبِيرٌ).
و به اين ترتيب سنتى را كه از زمانهاى قديم و اعصار انبياى پيشين در ميان عرب در مورد تحريم پيكار در ماههاى حرام (رجب، ذى القعده، ذى الحجه و محرم) وجود داشته با قاطعيت امضا مىكند.
سپس مىفرمايد: چنين نيست كه اين قانون استثنايى نداشته باشد، نبايد اجازه داد گروهى فاسد و مفسد زير چتر اين قانون هر ظلم و فساد و گناهى را مرتكب شوند درست است كه جهاد در ماه حرام مهم است «ولى جلوگيرى از راه خدا و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام، و خارج كردن و تبعيد نمودن ساكنان آن، نزد خداوند از آن مهمتر است» (وَ صَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ).
سپس مىافزايد: «ايجاد فتنه (و منحرف ساختن مردم از دين خدا) از قتل هم بالاتر است» (وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ).
چرا كه آن جنايتى است بر جسم انسان و اين جنايتى است بر جان و روح و ايمان انسان، و بعد چنين ادامه مىدهد كه مسلمانان نبايد تحت تأثير تبليغات انحرافى مشركان قرار گيرند، زيرا «آنها دائما با شما مىجنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان باز گردانند» و در واقع به كمتر از اين قانع نيستند (وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا).
بنابراين، محكم در برابر آنها بايستيد، و به وسوسههاى آنها در زمينه ماه حرام و غير آن اعتنا نكنيد و بعد به مسلمانان در زمينه بازگشت از دين خدا هشدار جدى داده مىگويد: «هر كس از شما مرتد شود و از دينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك او در دنيا و آخرت بر باد مىرود و آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مىمانند» (وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
چه مجازاتى از اين سختتر و وحشتناكتر كه تمام اعمال نيك انسان نابود شود.
-
RE: سوره بقره
(آيه 218)- در اين آيه به نقطه مقابل اين گروه اشاره كرده و مىفرمايد:
«كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند (و بر ايمان خود استوار ماندند) آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
آرى! اين گروه در پرتو اين سه كار بزرگ (ايمان، هجرت و جهاد) اگر مرتكب اشتباهاتى نيز بشوند ممكن است مشمول عنايات و مغفرت الهى گردند.
آيه 219-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه گفتهاند: گروهى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خدمتش آمدند و عرض كردند حكم شراب و قمار، كه عقل را زايل و مال را تباه مىكند بيان فرما. آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد.
تفسير:
اين آيه از يك سؤال در باره شراب و قمار شروع مىشود مىفرمايد:
«از تو در باره شراب و قمار سؤال مىكنند» (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ).
«خمر» در اصطلاح شرع به معنى هر مايع مست كننده است هر چند در لغت براى هر يك از انواع مشروبات الكلى اسمى قرار داده شده است. «ميسر» به معنى سهل و آسان است و از آنجا كه قمار در نظر بعضى از مردم وسيله آسانى براى نيل به مال و ثروت است به آن ميسر گفته شده است.
سپس در جواب مىفرمايد: «بگو در اين دو، گناه بزرگى است و منافعى (از نظر ظاهر و جنبه مادى) براى مردم ولى گناه آنها از نفعشان بيشتر است» (قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما).
بنابراين، هيچ انسان عاقلى بخاطر آن نفع كم به اين همه زيان تن در نمىدهد.
دومين سؤالى كه در اين آيه مطرح است، سؤال در باره انفاق است، مىفرمايد: «از تو سؤال مىكنند چه چيز انفاق كنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ).
«بگو: از مازاد نيازمنديهايتان» (قُلِ الْعَفْوَ).
«عفو» به معنى از بين بردن اثر، حد وسط و ميانه هر چيز و مقدار اضافى چيزى، و بهترين قسمت مال آمده است و ممكن است در اينجا به معنى مغفرت و گذشت از لغزش ديگران باشد، و مطابق اين معنى تفسير آيه چنين مىشود: «بگو:
بهترين انفاق، انفاق عفو و گذشت است».
با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن، مخصوصا مكه و مدينه كه از نظر دشمنى و كينه توزى، و عدم گذشت در حد اعلا بودند، هيچ مانعى ندارد كه آنها سؤال از انفاق اموال كنند، ولى نياز شديد به انفاق عفو، سبب شود كه قرآن آنچه را لازمتر است، در پاسخ بيان كند و اين يكى از شؤون فصاحت و بلاغت است كه گوينده پاسخ طرف را رها كرده و به مهمتر از آن مىپردازد.
و بالاخره در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند آيات خود را چنين بيان مىكند شايد تفكر و انديشه كنيد» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ).
-
RE: سوره بقره
آيه 220-
شأن نزول:
پس از نزول آياتى «1» كه در آن از نزديك شدن به اموال و دارايى يتيمان و نيز از خوردن اموال آنها نهى شده مردمى كه يتيمى در خانه داشتند، از كفالت وى فاصله گرفتند و حتى گروهى آنان را از خانه خود بيرون كردند و يا در خانه براى آنان وضعى به وجود آورده بودند كه كمتر از بيرون كردن نبود، اين عمل هم براى سرپرستان و هم براى يتيمان مشكلات فراوانى به بار مىآورد،خدمت پيامبر رسيده و از اين طرز عمل سؤال كردند در پاسخ آنها اين آيه نازل شد.
تفسير:
در اين آيه مركز اصلى فكر و انديشه را چنين بيان مىكند: «در دنيا و آخرت» (فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
در حقيقت با اين كه انسان مأمور است در برابر خدا و پيامبران وى تسليم باشد، در عين حال موظف است كه اين اطاعت فرمان را با فكر و انديشه انجام دهد، نه اين كه كوركورانه پيروى كند. و به عبارت روشنتر، بايد از اسرار احكام الهى آگاه گردد، و با درك صحيح آنها را انجام دهد.
سپس به پاسخ سومين سؤال مىپردازد و مىفرمايد: «از تو در باره يتيمان سؤال مىكنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى). «بگو: اصلاح كار آنان بهتر است» (قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ). «و اگر زندگى خود را با آنان بياميزيد (مانعى ندارد) آنها برادر شما هستند» (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ).
به اين ترتيب قرآن، به مسلمانان گوشزد مىكند كه شانه خالى كردن از زير بار مسؤوليت سر پرستى يتيمان، و آنها را به حال خود واگذاردن، كار درستى نيست.
سپس اضافه مىكند كه «خداوند مفسد را از مصلح مىشناسد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ).
آرى! و از نيات همه شما آگاه است و آنها را كه قصد سوء استفاده از اموال يتيمان دارند، و با آميختن اموال آنها با اموال خود، به حيف و ميل اموال يتيمان مىپردازند، از دلسوزان پاكدل واقعى مىشناسد.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند اگر بخواهد مىتواند كار را بر شما سخت بگيرد و شما را به زحمت اندازد (و در عين دستور دادن به سرپرستى يتيمان، دستور دهد كه اموال آنها را به كلى از اموال خود جدا سازيد، ولى خدا هرگز چنين نمىكند) زيرا او توانا و حكيم است». (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
-
RE: سوره بقره
آيه 221-
شأن نزول:
شخصى به نام «مرثد» از طرف پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مأمور شد، كه از مدينه به مكه برود، وى به قصد انجام فرمان رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله وارد مكه شد، و در آنجا با زن زيبايى به نام «عناق» كه در زمان جاهليت او را مىشناخت برخورد نمود آن زن او را مانند گذشته به گناه دعوت كرد، اما «مرثد» كه مسلمان شده بود تسليم خواسته او نشد آن زن تقاضاى ازدواج نمود، «مرثد» جريان را به اطلاع پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله رساند، اين آيه نازل شد و بيان داشت كه زنان مشرك و بت پرست شايسته همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نيستند.
تفسير:
مطابق شأن نزول، اين آيه در واقع پاسخ به سؤال ديگرى در باره ازدواج با مشركان است، مىفرمايد: «با زنان مشرك و بت پرست مادام كه ايمان نيارودهاند ازدواج نكنيد» (وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ).
سپس در يك مقايسه مىافزايد: «كنيزان با ايمان از زن آزاد بت پرست بهترند، هر چند زيبايى او شما را به اعجاب وا دارد» (وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ).
بنابراين، هدف از ازدواج تنها كامجويى جنسى نيست، زن شريك عمر انسان و مربى فرزندان اوست نيمى از شخصيت او را تشكيل مىدهد، با اين حال چگونه مىتوان شرك و عواقب شوم آن را با زيبايى ظاهرى و مقدارى مال و ثروت، مبادله كرد.
سپس به بخش ديگرى از اين حكم پرداخته مىفرمايد: «دختران خود را نيز به مردان بت پرست مادامى كه ايمان نياوردهاند ندهيد (هر چند ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان با ايمان درآوريد زيرا) يك غلام با ايمان از يك مرد آزاد بت پرست بهتر است، هر چند (مال و موقعيت و زيبايى او) شما را به اعجاب آورد» (وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ).
بنابراين ازدواج مردان مشرك با زنان مؤمنه نيز ممنوع است بلكه مسأله در اين بخش از حكم، سختتر و مشكلتر است، چرا كه تأثير شوهر بر زن معمولا از تأثير زن بر شوهر بيشتر است.
در پايان آيه نيز دليل اين حكم الهى را براى به كار انداختن انديشهها بيان مىكند، مىفرمايد: «آنها- يعنى مشركان- به سوى آتش دعوت مىكنند، در حالى كه خدا (و مؤمنانى كه مطيع فرمان او هستند) دعوت به بهشت و آمرزش به فرمانش مىكند» (أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ).
سپس مىافزايد: «و آيات خود را براى مردم روشن مىسازد، شايد متذكر شوند» (وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).
بعضى از مفسران معاصر، اشاره به نكته ظريفى نمودهاند و آن اين كه آيه مورد بحث و 21 آيه ديگر كه به دنبال آن مىآيد احكام مربوط به تشكيل خانواده را در ابعاد مختلف بيان مىكند و در اين آيات دوازده حكم در اين رابطه بيان شده است: 1- حكم ازدواج با مشركان 2- تحريم نزديكى در حال حيض 3- حكم قسم به عنوان مقدمهاى بر مسأله ايلاء (منظور از ايلاء آن است كه كسى سوگند ياد كند با همسرش نزديكى نكند) 4- حكم ايلاء و به دنبال آن طلاق 5- عدّه نگهداشتن زنان مطلّقه، عدد طلاقها 7- نگهداشتن زن با نيكى يا رها كردن با نيكى 8- حكم شير دادن نوزادان 9- عدّه زنى كه شوهرش وفات كرده 10- خواستگارى زن قبل از تمام شدن عدّه او 11- مهر زنان مطلّقه قبل از دخول 12- حكم متعه، و اين احكام با تذكرات اخلاقى و تعبيراتى كه نشان مىدهد مسأله تشكيل خانواده نوعى عبادت پروردگار است، بايد همراه با فكر و انديشه باشد آميخته شده است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 222)
شأن نزول:
زنان در هر ماه به مدت، حد اقل سه روز و حد اكثر ده روز، قاعده مىشوند، و آن عبارت از خونى است كه با اوصاف خاصى كه در كتب فقه آمده از رحم زن خارج مىگردد، زن را در چنين حال «حائض» و آن خون را خون حيض مىگويند.
جمعى از يهود مىگويند معاشرت مردان با اين گونه زنان مطلقا حرام است، و لو اين كه به صورت غذا خوردن سر يك سفره و يا زندگى در يك اتاق باشد.
در مقابل اين گروه، نصارى مىگويند: هيچ گونه فرقى ميان حالت حيض زن و غير حيض نيست، همه گونه معاشرت حتى آميزش جنسى با آنان بىمانع مىباشد! مشركين عرب، كم و بيش به خلق و خوى يهود انس گرفته بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار مىكردند، همين اختلاف در آيين و افراط و تفريطهاى غير قابل گذشت، سبب شد كه بعضى از مسلمانان از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در اين باره سؤال كنند، در پاسخ آنان اين آيه نازل گرديد.
تفسير:
در اين آيه به سؤال ديگرى برخورد مىكنيم و آن در باره عادت ماهيانه زنان است، مىفرمايد: «از تو در باره (خون) حيض سؤال مىكنند بگو چيز زيان آورى است» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً).
و بلافاصله مىافزايد: حال كه چنين است «از زنان در حالت قاعدگى كناره گيرى نماييد، و با آنها آميزش جنسى نكنيد تا پاك شوند» (فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ).
زيرا آميزش جنسى در چنين حالتى، علاوه بر اين كه تنفرآور است، زيانهاى بسيارى به بار مىآورد، كه طب امروز نيز آن را اثبات كرده، از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن، و ايجاد يك محيط مساعد براى پرورش ميكرب بيماريهاى آميزشى (مانند: سفليس و سوزاك) و نيز التهاب اعضاء تناسلى زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلى مرد، لذا پزشكان، آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام مىكنند.
«ولى هنگامى كه پاك شوند، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد كه خداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست دارد» (فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 223)- در اين آيه اشاره زيبايى به هدف نهايى آميزش جنسى كرده مىفرمايد: «همسران شما محل بذرافشانى شما هستند» (نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ).
«بنابراين هر زمان بخواهيد مىتوانيد با آنها آميزش نماييد» (فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ).
در اينجا زنان تشبيه به مزرعه شدهاند، و اين تشبيه ممكن است براى بعضى سنگين آيد كه چرا اسلام در باره نيمى از نوع بشر چنين تعبيرى كرده است در حالى كه نكته باريكى در اين تشبيه نهفته است، در حقيقت قرآن مىخواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد كه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست، بلكه وسيلهاى است براى حفظ حيات نوع بشر، اين سخن در برابر آنها كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه يا وسيله هوسبازى مىنگرند، هشدارى محسوب مىشود.
سپس در ادامه آيه مىافزايد: «با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح، آثار نيكى براى خود از پيش بفرستيد» (وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ).
اشاره به اين كه هدف نهايى از آميزش جنسى، لذت و كامجويى نيست بلكه بايد از اين موضوع، براى ايجاد و پرورش فرزندان، شايسته استفاده كرد و آن را به عنوان يك ذخيره معنوى براى فرداى قيامت از پيش بفرستيد، بنابراين در انتخاب همسر، بايد اصولى را رعايت كنيد كه به اين نتيجه مهم منتهى شود.
و در پايان آيه، دستور به تقوا مىدهد و مىفرمايد: «تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد، و به مؤمنان بشارت دهيد» بشارت رحمت الهى و سعادت و نجات در سايه تقوا (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 224)
شأن نزول:
ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام عبد اللّه بن رواحه اختلافى روى داد، او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كار آنها هيچ گونه دخالتى نكند و در اين راه گامى بر ندارد آيه نازل شد و اين گونه سوگندها را ممنوع و بىاساس قلمداد كرد.
تفسير:
اين آيه و آيه بعد ناظر به سوء استفاده از مسأله سوگند است. و مقدمهاى محسوب مىشود براى بحث آيات آينده كه سخن از «ايلاء» و سوگند در مورد ترك آميزش جنسى با همسران مىگويد، نخست مىفرمايد: «خداوند را در معرض سوگندهاى خود براى ترك نيكى و تقوا و اصلاح در ميان مردم قرار ندهيد و (بدانيد) خدا شنوا و داناست» سخنان شما را مىشنود و از نيات شما آگاه است (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
به اين ترتيب سوگند ياد كردن جز در مواردى كه هدف مهمى در كار باشد عمل نامطلوبى است.
(آيه 225)- در اين آيه براى تكميل اين مطلب مهم كه قسم نبايد مانع كارهاى خير شود، مىفرمايد: «خداوند شما را بخاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مىكنيد مؤاخذه نخواهد كرد» (لا يُؤاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمانِكُمْ).
اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده (و سوگندهايى كه از روى اراده و اختيار ياد مىكنيد) مؤاخذه مىكند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است» (وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ).
در اين آيه خداوند به دو نوع سوگند اشاره كرده، نوع اول قسمهاى لغو است كه هيچ گونه اثرى ندارد و نبايد به آن اعتنا كرد و مخالفت آن كفاره ندارد زيرا از روى اراده و تصميم نيست. نوع دوم سوگندهايى است كه از روى اراده و تصميم انجام مىگيرد و به تعبير قرآن قلب انسان آن را كسب مىكند، اين گونه قسم معتبر است و بايد به آن پايبند بود، و مخالفت با آن، هم گناه دارد، و هم موجب كفاره مىشود.
-
RE: سوره بقره
(آيه 226)- در دوران جاهليت زن هيچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همين جهت براى جدايى از او و يا تحت فشار قرار دادن زن، طرق زشتى وجود داشت كه يكى از آنها «ايلاء» بود به اين ترتيب كه هر زمان مردى از همسر خود متنفر مىشد، سوگند ياد مىكرد كه با او همبستر نگردد و با اين راه غير انسانى همسر خود را در تنگناى شديدى قرار مىداد، نه او را رسما طلاق مىداد و نه بعد از اين سوگندها حاضر مىشد آشتى كند و زندگى مطلوبى داشته باشد.
البته مردان غالبا تحت فشار قرار نمىگرفتند، چون همسران متعددى داشتند آيه مورد بحث با اين سنت غلط مبارزه كرده، و طريق گشودن اين سوگند را بيان مىكند، مىفرمايد: «كسانى كه از زنان خود ايلاء مىكنند (سوگند براى ترك آميزش جنسى مىخورند) حق دارند چهار ماه انتظار كشند» (لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ).
اين چهار ماه مهلت براى اين است كه وضع خويش را با همسر خود روشن كنند و زن را از اين نابسامانى، نجات دهند. سپس مىافزايد: «اگر (در اين فرصت) تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَإِنْ فاؤُ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
آرى! خداوند گذشته او را در اين مسأله و همچنين شكستن سوگند را بر او مىبخشد- هر چند كفاره آن چنانكه خواهيم گفت به وقت خود باقى است.
(آيه 227)- «و اگر تصميم به جدايى گرفتند (آن هم با شرايطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است» (وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
و هر گاه مرد هيچ يك از اين دو راه را انتخاب نكند، نه به زندگى سالم زناشويى باز گردد، و نه او را با طلاق رها سازد، در اينجا حاكم شرع دخالت مىكند و مرد را به زندان مىاندازد و بر او سخت مىگيرد كه بعد از گذشتن چهار ماه مجبور شود يكى از دو راه را انتخاب كند و زن را از حال بلاتكليفى در آورد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 228)- در آيه قبل سخن از طلاق بود و در اين آيه بخشى از احكام طلاق و آنچه مربوط به آن است بيان مىشود و در مجموع پنج حكم در آن بيان شده، نخست در باره عدّه مىفرمايد: «زنان مطلّقه بايد به مدت سه بار پاك شدن را انتظار بكشند» (وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ).
«قُرُوءٍ» در آيه فوق به معنى ايام پاكى زن مىباشد، و از آنجا كه طلاق بايد در حال پاكى كه با شوهر خود آميزش جنسى نكرده باشد انجام گيرد اين پاكى يك مرتبه محسوب مىشود، و هنگامى كه بعد از آن دو بار عادت ببيند و پاك شود، به محض اين كه پاكى سوم به اتمام رسيد و لحظهاى عادت شد عدّه تمام شده و ازدواج او در همان حال جايز است.
دومين حكم، اين است كه «براى آنها حلال نيست كه آنچه را در رحم آنان آفريده شده كتمان كنند، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند» (وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
قابل توجه اين كه مسأله آغاز و پايان ايام عدّه را كه معمولا خود زن مىفهمد، نه ديگرى بر عهده او گذارده و گفتار او را سند قرار داده است.
سومين حكمى كه از آيه استفاده مىشود، اين است كه شوهر در عدّه طلاق رجعى، حق رجوع دارد، مىفرمايد: «همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشويى) در اين مدت عدّه (از ديگران) سزاوارترند هرگاه خواهان اصلاح باشند» (وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً).
در واقع در موقعى كه زن در عدّه طلاق رجعى است، شوهر مىتواند بدون هيچ گونه تشريفات، زندگى زناشويى را از سر گيرد، با هر سخن و يا عملى كه به قصد بازگشت باشد اين معنى حاصل مىشود.
سپس به بيان چهارمين حكم پرداخته مىفرمايد: «و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنها است حقوق شايستهاى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند» (وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ).
بنابراين همانطور كه براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده، همچنين زنان حقوقى بر مردان دارند كه آنها موظف به رعايت آنند.
با توجه به اختلاف دامنه دارى كه بين نيروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد مديريت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و اين تفاوت مانع از آن نخواهد بود كه از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوى گروهى از زنان از بسيارى از مردان پيشرفتهتر باشند.
واژه «معروف» كه به معنى كار نيك و معقول و منطقى است، در اين آيات دوازده بار تكرار شده تا هشدارى به مردان و زنان باشد كه هرگز از حق خود سوء استفاده نكنند بلكه با احترام به حقوق متقابل يكديگر در تحكيم پيوند زناشويى و جلب رضاى الهى بكوشند.
و بالاخره در پايان آيه مىخوانيم: «خداوند توانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ). و اين اشارهاى است به اين كه حكمت و تدبير الهى، ايجاب مىكند كه هر كس در جامعه به وظايفى بپردازد كه قانون آفرينش براى او تعيين كرده است، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است. حكمت خداوند ايجاب مىكند كه در برابر وظايفى كه بر عهده زنان گذارده، حقوق مسلّمى قرار گيرد، تا تعادلى ميان وظيفه حق برقرار شود.
-
RE: سوره بقره
(آيه 229)
شأن نزول:
زنى خدمت يكى از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد و از شوهرش شكايت كرد كه او پيوسته وى را طلاق مىدهد و سپس رجوع مىكند تا به اين وسيله به زيان و ضرر افتد و در جاهليت چنين بود كه مرد حق داشت همسرش را هزار بار طلاق بدهد و رجوع كند و حدى بر آن نبود، هنگامى كه اين شكايت به محضر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد، آيه نازل شد و حد طلاق را سه بار قرار داد.
تفسير:
در آيه قبل به اينجا رسيديم كه قانون «عده» و «رجوع» براى اصلاح وضع خانواده و جلوگيرى از جدايى و تفرقه است، ولى بعضى از تازه مسلمانان مطابق دوران جاهليت، از آن سوء استفاده مىكردند، و براى اين كه همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و رجوع مىكردند اين آيه نازل شد و از اين عمل زشت و ناجوانمردانه جلوگيرى كرد، مىفرمايد: «طلاق (منظور طلاقى است كه رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است» (الطَّلاقُ مَرَّتانِ).
البته بايد در جلسات متعدد واقع شود و در يك مجلس انجام نمىشود.
سپس مىافزايد: «در هر يك از اين دو بار بايد همسر خود را بطور شايسته نگاهدارى كند و آشتى نمايد، يا با نيكى او را رها سازد و براى هميشه از او جدا شود» (فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ).
بنابراين طلاق سوم، رجوع و بازگشتى ندارد، و هنگامى كه دو نوبت كشمكش و طلاق و سپس صلح و رجوع انجام گرفت، بايد كار را يكسره كرد.
منظور از جدا شدن با احسان و نيكى اين است كه حقوق آن زن را بپردازد و بعد از جدايى پشت سر او سخنان نامناسب نگويد، و مردم را نسبت به او بدبين نسازد، و امكان ازدواج را از او نگيرد. بنابراين جدايى نيز بايد توأم با احسان گردد.
و لذا در ادامه آيه مىفرمايد: «براى شما حلال نيست كه چيزى را از آنچه به آنها دادهايد پس بگيريد» (وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً).
بنابراين، شوهر نمىتواند هنگام جدايى چيزى را كه به عنوان مهر به زن داده است باز پس گيرد.
در ادامه آيه به مسأله طلاق خلع اشاره كرده مىگويد: تنها در يك فرض باز پس گرفتن مهر مانعى ندارد و آن در صورتى است كه زن تمايل به ادامه زندگى زناشويى نداشته باشد، و «دو همسر از اين بترسند كه با ادامه زندگى زناشويى حدود الهى را برپا ندارند» (إِلَّا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ).
سپس مىافزايد: «اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، گناهى بر آن دو نيست كه زن فديه (عوضى) بپردازد» و طلاق بگيرد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ).
در حقيقت در اينجا سر چشمه جدايى، زن است، و او بايد غرامت اين كار را بپردازد و به مردى كه مايل است، با او زندگى كند اجازه دهد با همان مهر، همسر ديگرى انتخاب كند.
و در پايان آيه به تمام احكامى كه در اين آيه بيان شده اشاره كرده مىفرمايد:
«اينها حدود و مرزهاى الهى است از آن تجاوز نكنيد و آنها كه از آن تجاوز مىكنند ستمگرانند» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 230)
شأن نزول:
در حديثى آمده است كه زنى خدمت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد و عرض كرد: من همسر پسر عمويم بودم او سه بار مرا طلاق داد، پس از او با مردى ازدواج كردم، اتفاقا او هم مرا طلاق داد، آيا مىتوانم به شوهر اولم باز گردم؟
حضرت فرمود: نه، تنها در صورتى مىتوانى كه با همسر دوم آميزش جنسى كرده باشى، در اين هنگام آيه نازل شد.
تفسير:
اين آيه در حقيقت حكم تبصرهاى دارد كه به حكم سابق ملحق مىشود مىفرمايد: «اگر (بعد از دو طلاق و رجوع، بار ديگر) او را طلاق داد، زن بر او بعد از آن حلال نخواهد شد مگر اين كه همسر ديگرى (به ازدواج دائمى) انتخاب كند (و با او آميزش جنسى نمايد در اين صورت اگر همسر دوم) او را طلاق داد، گناهى ندارد كه آن دو بازگشت كنند، (و آن زن با همسر اولش بار ديگر ازدواج نمايد) مشروط بر اين كه اميد داشته باشد كه حدود الهى را محترم مىشمرند» (فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَتَراجَعا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ).
و در پايان تأكيد مىكند «اينها حدود الهى است كه براى افرادى كه آگاهند بيان مىكند» (وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُها لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
(آيه 231)- باز هم محدوديتهاى ديگر طلاق! به دنبال آيات گذشته اين آيه نيز اشاره به محدوديتهاى ديگرى در امر طلاق مىكند تا از ناديده گرفتن حقوق زن جلوگيرى كند در آغاز مىگويد: «هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به آخرين روزهاى عدّه رسيدند (باز مىتوانيد با آنها آشتى كنيد) يا به طرز پسنديدهاى آنها را نگاه داريد، و يا به طرز پسنديدهاى رها سازيد» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ).
يا صميمانه تصميم به ادامه زندگى زناشويى بگيريد و يا اگر زمينه را مساعد نمىبينيد با نيكى از هم جدا شويد.
سپس به مفهوم مقابل آن اشاره كرده مىفرمايد: «هرگز بخاطر ضرر زدن و تعدى كردن آنها را نگه نداريد» (وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا).
اين جمله تفسير كلمه «معروف» است، زيرا در جاهليت گاه بازگشت به زناشويى را وسيله انتقامجويى قرار مىدادند، لذا با لحن قاطعى مىگويد: «هرگز نبايد چنين فكرى در سر بپرورانيد».
«چرا كه هر كس چنين كند به خويشتن ظلم و ستم كرده» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).
سپس به همگان هشدار مىدهد و مىفرمايد: «آيات خدا را به استهزاء نگيريد» (وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً).
بنابراين نبايد با چشم پوشى از روح احكام الهى و چسبيدن به ظواهر خشك و قالبهاى بى روح، آيات الهى را بازيچه و ملعبه خود قرار داد كه گناه اين كار شديدتر، و مجازاتش دردناكتر است. سپس مىافزايد: «نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد و آنچه از كتاب آسمانى و دانش بر شما نازل كرده و شما را با آن پند مىدهد» (وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ).
«و تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خداوند به هر چيزى داناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ).
جمله فوق، هشدار مىدهد كه در مورد حقوق زنان، از موقعيت خود سوء استفاده نكنند و بدانند كه خداوند حتى از نيات آنها آگاه است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 232)
شأن نزول:
يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام «معقل بن يسار» خواهرى به نام جملاء داشت كه از همسرش طلاق گرفته بود، بعد از پايان عدّه مايل بود بار ديگر به عقد همسرش درآيد، ولى برادرش از اين كار مانع شد، آيه نازل شد و او را از مخالفت با چنين ازدواجى نهى كرد.
تفسير:
شكستن يكى ديگر از زنجيرهاى اسارت- در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و مجبور بودند زندگى خود را طبق تمايلات مردان خودكامه تنظيم كنند.
از جمله در انتخاب همسر به خواسته و ميل زن هيچ گونه اهميتى داده نمىشد، حتى اگر زن با اجازه ولى، ازدواج مىكرد سپس از همسرش جدا مىشد باز پيوستن او به همسر اول بستگى به اراده مردان فاميل داشت و بسيار مىشد با اين كه زن و شوهر بعد از جدايى علاقه به باز گشت داشتند مردان خويشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مىشدند، قرآن صريحا اين روش را محكوم كرده مىگويد:
«هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رسانيدند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرز پسنديدهاى حاصل شود» (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ).
سپس در ادامه آيه، بار ديگر هشدار مىدهد و مىفرمايد: «اين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از آن پند مىگيرند» (ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
و باز براى تأكيد بيشتر مىگويد: «اين براى پاكى و نموّ (خانوادههاى شما) مؤثرتر و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مىداند و شما نمىدانيد» (ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
اين بخش از آيه، در واقع مىگويد: اين احكام همه به نفع شما بيان شده منتهى كسانى مىتوانند از آن بهره گيرند كه سرمايه ايمان به مبدء و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمايلات خود را كنترل كنند.