-
RE: سوره بقره
(آيه 124)- «امامت» اوج افتخار ابراهيم (ع). از اين آيات به بعد سخن از ابراهيم قهرمان توحيد و بناى خانه كعبه و اهميّت اين كانون توحيد و عبادت است كه ضمن هيجده آيه اين مسائل را بر شمرده است.
هدف از اين آيات در واقع سه چيز است: نخست اين كه مقدمهاى براى مسأله تغيير قبله است، و ديگر اين كه يهود و نصارى ادعا مىكردند ما وارثان ابراهيم و آيين او هستيم و اين آيات مشخص مىسازد كه آنها تا چه حد از آيين ابراهيم بيگانهاند.
سوم اين كه مشركان عرب نيز پيوند ناگسستنى ميان خود و ابراهيم قائل بودند، بايد به آنها نيز فهمانده شود كه برنامه شما هيچ ارتباطى با برنامه اين پيامبر بزرگ بت شكن ندارد.
در اين آيه به مهمترين فرازهاى زندگى ابراهيم (ع) اشاره كرده، مىگويد:
«به خاطر بياوريد هنگامى را كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگون آزمود و او را عهده آزمايش به خوبى بر آمد» (وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ).
خداوند مىبايد جايزهاى به او بدهد «فرمود: من تو را امام و رهبر و پيشواى مردم قرار دادم» (قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً).
«ابراهيم تقاضا كرد كه از دودمان من نيز امامانى قرار ده» تا اين رشته نبوّت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد (قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي).
اما خداوند در پاسخ او «فرمود: پيمان من، يعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسيد» (قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ).
تقاضاى تو را پذيرفتيم، ولى تنها آن دسته از ذريّه تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند! از آيه فوق اجمالا چنين استفاده مىشود: مقام امامتى كه به ابراهيم بعد از پيروزى در همه اين آزمونها بخشيده شد. فوق مقام نبوّت و رسالت بود. اين حقيقت اجمالا در حديث پر معنى و جالبى از امام صادق عليه السّلام نقل شده، آنجا كه مىفرمايد:
«خداوند ابراهيم را بنده خاصّ خود قرار داد پيش از آن كه پيامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب كرد پيش از آن كه او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب كرد پيش از آن كه او را به عنوان خليل خود برگزيند، و او را خليل خود قرار داد پيش از آن كه او را امام قرار دهد، هنگامى كه همه اين مقامات را جمع كرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، اين مقام به قدرى در نظر ابراهيم بزرگ جلوه كرد كه عرض نمود: خداوندا! از دودمان من نيز امامانى انتخاب كن، فرمود: پيمان من به ستمكاران آنها نمىرسد ... يعنى شخص سفيه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد».
نكتهها:
1- منظور از «كلمات» چيست؟
از بررسى آيات قرآن چنين استفاده مىشود كه مقصود از «كلمات» (جملههايى كه خداوند ابراهيم را به آن آزمود) يك سلسله وظايف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود.
اين دستورات عبارت بودند از: بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدّى براى قربانى او به فرمان خدا! بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بىآب و گياه مكّه! قيام در برابر بتپرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخى و قرار گرفتن در دل آتش! مهاجرت از سرزمين بتپرستان و پشت پا زدن به زندگى خود، و مانند اينها كه هر يك آزمايشى بسيار سنگين بود، اما او با قدرت و نيروى ايمان از عهده همه آنها برآمد و اثبات كرد شايستگى مقام «امامت» را دارد.
2- فرق نبوت و امامت و رسالت:
بطورى كه از آيات و احاديث بر مىآيد كسانى كه از طرف خدا مأموريت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:
مقام نبوت-
يعنى دريافت وحى از خداوند، بنابراين «نبى» كسى است كه وحى بر او نازل مىشود.
مقام رسالت-
يعنى مقام ابلاغ وحى و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهى بخشيدن، بنابراين رسول كسى است كه موظف است در حوزه مأموريت خود به تلاش و كوشش برخيزد، و براى يك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقيدتى تلاش نمايد.
مقام امامت-
يعنى رهبرى و پيشوايى خلق، در واقع امام كسى است كه با تشكيل يك حكومت الهى سعى مىكند احكام خدا را عملا اجرا و پياده نمايد.
به عبارت ديگر وظيفه امام اجراى دستورات الهى است در حالى كه وظيفه رسول ابلاغ اين دستورات مىباشد.
3- امامت يا آخرين سير تكاملى ابراهيم-
مقام امامت، مقامى است بالاتر و حتى برتر از نبوت و رسالت، اين مقام نيازمند شايستگى فراوان در جميع جهات است كه ابراهيم پس از امتحان شايستگى از طرف خداوند دريافت داشت و اين آخرين حلقه سير تكاملى ابراهيم بود.
-
RE: سوره بقره
(آيه 125)- عظمت خانه خدا! بعد از اشاره به مقام والاى ابراهيم در آيه قبل، در اين آيه به بيان عظمت خانه كعبه كه به دست ابراهيم ساخته و آماده شد پرداخته، مىفرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه خانه كعبه را «مثابة» (محل بازگشت و توجه) مردم قرار داديم و مركز امن و امان» (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً).
از آنجا كه خانه كعبه مركزى بوده است براى موحدان كه همه سال به سوى آن رو مىآوردند، نه تنها از نظر جسمانى كه از نظر روحانى نيز بازگشت به توحيد و فطرت نخستين مىكردند، از اين رو به عنوان «مثابة» معرفى شده، اما اين كه خانه كعبه از طرف پروردگار به عنوان يك پناهگاه و كانون امن و امان اعلام شده، مىدانيم: در اسلام مقررات شديدى براى اجتناب از هر گونه نزاع و كشمكش و جنگ و خونريزى در اين سرزمين مقدس وضع شده است، بطورى كه نه تنها افراد انسان بلكه حيوانات و پرندگان نيز در آنجا در امن و امان به سر مىبرند و اين در حقيقت اجابت يكى از درخواستهايى است كه ابراهيم از خداوند كرد.
سپس اضافه مىكند: «از مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود انتخاب كنيد» (وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى). و آن همان مقام معروف ابراهيم است كه محلى است در نزديكى خانه كعبه و حجّاج بعد از انجام طواف به نزديك آن مىروند و نماز طواف بجا مىآورند.
سپس اشاره به پيمانى كه از ابراهيم و فرزندش اسماعيل در باره طهارت خانه كعبه گرفته است مىفرمايد: و مىگويد: «ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان (نماز گزاران) پاكيزه دارند» (وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ).
منظور از طهارت و پاكيزگى در اينجا پاك ساختن ظاهرى و معنوى اين خانه توحيد از هر گونه آلودگى است.
چرا خانه خدا! در آيه فوق از خانه كعبه به عنوان «بَيْتِيَ» (خانه من) تعبير شده در حالى كه روشن است خداوند نه جسم است و نه نياز به خانه دارد، منظور از اين اضافه همان «اضافه تشريفى» است به اين معنى كه براى بيان شرافت و عظمت چيزى آن را به خدا نسبت مىدهند، ماه رمضان را «شهر اللّه» و خانه كعبه را «بيت اللّه» مىگويند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 126)- خواستههاى ابراهيم از پيشگاه پروردگار! در اين آيه ابراهيم دو درخواست مهم از پروردگار براى ساكنان اين سرزمين مقدس مىكند كه به يكى از آنها در آيه قبل نيز اشاره شد.
قرآن مىگويد: «به خاطر بياوريد هنگامى كه ابراهيم عرض كرد پروردگارا! اين سرزمين را شهر امنى قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً).
دوّمين تقاضايش اين است كه: «اهل اين سرزمين را- آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهاند- از ثمرات گوناگون روزى ببخش» (وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
جالب اين كه ابراهيم نخست تقاضاى «امنيت» و سپس درخواست «مواهب اقتصادى» مىكند، و اين خود اشارهاى است به اين حقيقت كه تا امنيّت در شهر يا كشورى حكمفرما نباشد فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست! خداوند در پاسخ اين تقاضاى ابراهيم چنين «فرمود: اما آنها كه راه كفر را پوييدهاند بهره كمى (از اين ثمرات به آنها خواهم داد» و بطور كامل محروم نخواهم كرد! (قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا).
اما در سراى آخرت «آنها را به عذاب آتش مىكشانم و چه بد سر انجامى دارند» (ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 127)- ابراهيم خانه كعبه را بنا مىكند! از آيات مختلف قرآن و احاديث و تواريخ اسلامى بخوبى استفاده مىشود كه خانه كعبه پيش از ابراهيم، حتى از زمان آدم بر پا شده بود، سپس در طوفان نوح فرو ريخت و بعد به دست ابراهيم و فرزندش اسماعيل تجديد بنا گرديد.
اتفاقا تعبيرى كه در اين آيه به چشم مىخورد نيز همين معنى را مىرساند آنجا كه مىگويد: «بياد آوريد هنگامى را كه ابراهيم و اسماعيل پايههاى خانه (كعبه) را بالا مىبردند، و مىگفتند: پروردگارا! از ما بپذير تو شنوا و دانايى» (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
اين تعبير مىرساند كه شالودههاى خانه كعبه وجود داشته و ابراهيم و اسماعيل پايهها را بالا بردند.
در دو آيه بعد ابراهيم و فرزندش اسماعيل، پنج تقاضاى مهمّ از خداوند جهان مىكنند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 128)- نخست عرضه مىدارند: «پروردگارا! ما را تسليم فرمان خودت قرار ده» (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ).
بعد تقاضا مىكنند: «از دودمان ما نيز امّتى مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده» (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ).
سپس تقاضا مىكنند: «طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده، و ما را از آن آگاه ساز» (وَ أَرِنا مَناسِكَنا).
تا بتوانيم آن گونه كه شايسته مقام تو است عبادتت كنيم.
بعد از خدا تقاضاى توبه كرده، مىگويند: «توبه ما را بپذير و رحمتت را متوجّه ما گردان كه تو توّاب و رحيمى» (وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
(آيه 129)- پنجمين تقاضاى آنها اين است كه: «پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن» (رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ).
«تا آيات تو را بر آنها بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و آنها را پاكيزه كند» (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ).
«چرا كه تو توانا هستى و بر تمام اين كارها قدرت دارى» (إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
پيامبرى از ميان خود آنها-
اين تعبير كه رهبران و مربيان انسان بايد از نوع خود او باشند، با همان صفات و غرايز بشرى، تا بتوانند از نظر جنبههاى عملى، سرمشقهاى شايستهاى باشند، بديهى است اگر از غير جنس بشر باشند نه آنها مىتوانند دردها، نيازها، مشكلات، و گرفتاريهاى مختلف انسانها را درك كنند و نه انسانها مىتوانند از آنها سرمشق بگيرند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 130)- ابراهيم انسان نمونه! در آيات گذشته بعضى از خدمات ابراهيم و خواستهها و تقاضاهاى او كه جامع جنبههاى مادى و معنوى بود مورد بررسى قرار گرفت.
از مجموع اين بحثها به خوبى استفاده شد كه مكتب اين پيامبر بزرگ مىتواند به عنوان يك مكتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گيرد.
بر اساس همين مطلب در اين آيه چنين مىگويد: «چه كسى جز افرادى كه خود را به سفاهت افكندهاند از آيين پاك ابراهيم روى گردان خواهد شد» (وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ).
آيا اين سفاهت نيست كه انسان، آيينى را كه هم آخرت در آن است و هم دنيا، رها كرده و به سراغ برنامههايى برود كه دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه كننده دين و دنيا است! سپس اضافه مىكند: «ما ابراهيم را (بخاطر اين امتيازات بزرگش) برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است» (وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ).
(آيه 131)- اين آيه به عنوان تأكيد به يكى ديگر از ويژگيهاى برگزيده ابراهيم كه در واقع ريشه بقيه صفات او است اشاره كرده مىگويد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه پروردگار به او گفت: در برابر فرمان من تسليم باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم» (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 132)- وصيت و سفارشى كه در آخرين ايام عمر خود به فرزندانش نمود آن نيز نمونه بود، چنانكه قرآن مىگويد: «ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را در باز پسين لحظات عمر به اين آيين پاك توحيدى وصيت كردند» (وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ).
هر كدام به فرزندان خود گفتند: «فرزندان من! خداوند اين آيين توحيد را براى شما برگزيده است» (يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ).
«بنابراين جز بر اين آيين رهسپار نشويد و جز با قلبى مملو از ايمان و تسليم جهان را وداع نگوييد» (فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آيه 133-
شأن نزول:
اعتقاد جمعى از يهود اين بود كه «يعقوب» به هنگام مرگ، فرزندان خويش را به دينى كه هم اكنون يهود به آن معتقدند (با تمام تحريفاتش) توصيه كرد، خداوند در رد اعتقاد آنان اين آيه را نازل فرمود.
تفسير:
همه مسؤول اعمال خويشند- چنانكه در شأن نزول آيه خوانديم جمعى از منكران اسلام مطلب نادرستى را به يعقوب پيامبر خدا نسبت مىدادند.
قرآن براى رد اين ادعاى بىدليل مىگويد: «مگر شما به هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد» كه چنان توصيهاى را به فرزندانش كرد (أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ).
آرى! آنچه شما به او نسبت مىدهيد نبود، آنچه بود اين بود كه: «در آن هنگام از فرزندان خود پرسيد، بعد از من چه چيز را مىپرستيد»؟ (إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي).
آنها در پاسخ گفتند: «خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مىپرستيم خداوند يگانه يكتا» (قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً).
«و ما در برابر فرمان او تسليم هستيم» (وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 134)- اين آيه گويا پاسخ به يكى از اشتباهات يهود است، چرا كه آنها بسيار روى مسأله نياكان و افتخار آنها و عظمتشان در پيشگاه خدا تكيه مىكردند.
قرآن مىگويد: «آنها امتى بودند كه در گذشتند، و اعمالشان مربوط به خودشان است، و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است» (تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ).
«و شما هرگز مسؤول اعمال آنها نخواهيد بود» همان گونه كه آنها مسؤول اعمال شما نيستند (وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ).
بنابراين به جاى اين كه تمام هم خود را مصروف به تحقيق و مباهات و افتخار نسبت به نياكان خود كنيد در اصلاح عقيده و عمل خويش بكوشيد.
آيه 135-
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و دو آيه بعد از ابن عباس چنين نقل شده كه: چند نفر از علماى يهود و مسيحيان نجران با مسلمان بحث و گفتگو داشتند، هر يك از اين دو گروه خود را اولى و سزاوارتر به آيين حق مىدانست و ديگرى را نفى مىكرد، يهوديان مىگفتند: موسى پيامبر ما از همه پيامبران برتر است و كتاب ما تورات بهترين كتاب است، عين همين ادعا را مسيحيان داشتند كه مسيح بهترين راهنما و انجيل برترين كتب آسمانى است، و هر يك از پيروان اين دو مذهب مسلمانان را به مذهب خويش دعوت مىكردند، اين سه آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
تنها ما بر حقيم! خودپرستى و خودمحورى معمولا سبب مىشود كه انسان حق را در خودش منحصر بداند، همه را بر باطل بشمرد و سعى كند ديگران را به رنگ خود در آورد چنانكه قرآن در اين آيه مىگويد: «اهل كتاب گفتند:
يهودى يا مسيحى شويد تا هدايت يابيد»! (وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا).
بگو آيينهاى تحريف يافته هرگز نمىتواند موجب هدايت بشر گردد «بلكه پيرو آيين خالص ابراهيم گرديد تا هدايت شويد و او هرگز از مشركان نبود» (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 136)- اين آيه به مسلمانان دستور مىدهد كه به مخالفان خود «بگوييد: ما به خدا ايمان آوردهايم، و به آنچه از ناحيه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران اسباط بنى اسرائيل نازل گرديد و همچنين به آنچه به موسى و عيسى و پيامبران ديگر از ناحيه پروردگارشان داده شده ايمان داريم» (قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ).
«ما هيچ فرقى ميان آنها نمىگذاريم و در برابر فرمان حق تسليم هستيم» (لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ). هدف همه آنها يك چيز بيشتر نبود و آن هدايت بشر در پرتو توحيد خالص و حق و عدالت، هر چند هر يك از آنها در مقطعهاى خاص زمانى خود وظايف و ويژگيهايى داشتند.
(آيه 137)- سپس اضافه مىكند: «اگر آنها به همين امور كه شما ايمان آوردهايد ايمان بياورند هدايت يافتهاند» (فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا).
«و اگر سرپيچى كنند از حق جدا شدهاند» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ).
و در پايان آيه به مسلمانان دلگرمى مىدهد كه از توطئههاى دشمنان نهراسند مىگويد: «خداوند دفع شر آنها را از شما مىكند و او شنونده و دانا است» سخنانشان را مىشنود و از توطئههاشان آگاه است (فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 138)- رنگهاى غير خدايى را بشوييد! به دنبال دعوتى كه در آيات سابق از عموم پيروان اديان، دائر به تبعيت از برنامههاى همه انبياء شده بود، در اين آيه، به همه آنها فرمان مىدهد كه «تنها رنگ خدايى را بپذيريد» كه همان رنگ ايمان و توحيد خالص است (صِبْغَةَ اللَّهِ).
و به اين ترتيب قرآن فرمان مىدهد همه رنگهاى نژادى و قبيلگى و ساير رنگهاى تفرقهانداز را از ميان بردارند و همگى به رنگ الهى درآيند.
سپس اضافه مىكند: «چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟ و ما منحصرا او را پرستش مىكنيم» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ).
(آيه 139)- و از آنجا كه يهود و غير آنها گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو بر مىخاستند و مىگفتند: تمام پيامبران از ميان جمعيت ما برخاسته، و دين ما قديمىترين اديان و كتاب ما كهنترين كتب آسمانى است، اگر محمد نيز پيامبر بود بايد از ميان ما مبعوث شده باشد! قرآن خط بطلان به روى همه اين پندارها كشيده، نخست به پيامبر مىگويد:
«به آنها بگو: آيا در باره خداوند با ما گفتگو مىكنيد؟ در حالى كه او پروردگار ما و پروردگار شما است» (قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ).
اين را نيز بدانيد كه «ما در گرو اعمال خويشيم و شما هم در گرو اعمال خود» و هيچ امتيازى براى هيچ كس جز در پرتو اعمالش نمىباشد) (وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ).
با اين تفاوت كه «ما با اخلاص او را پرستش مىكنيم و موحد خالصيم» اما بسيارى از شما توحيد را به شرك آلوده كردهاند (وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ).
(آيه 140)- اين آيه به قسمت ديگرى از اين ادعاهاى بىاساس پاسخ گفته مىفرمايد: «آيا شما مىگوييد: ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط همگى يهودى يا نصرانى بودهاند»)؟ (أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى).
«آيا شما بهتر مىدانيد يا خدا»؟! (قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ).
خدا بهتر از همه كس مىداند كه آنها، نه يهودى بودند، و نه نصرانى.
شما هم كم و بيش مىدانيد و اگر هم ندانيد باز بدون اطلاع، چنين نسبتى را به آنها دادن تهمت است و گناه، و كتمان حقيقت «و چه كسى ستمكارتر از آن كسى است كه شهادت الهى را كه نزد او است كتمان كند»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 141)- در اين آيه به گونه ديگرى به آنها پاسخ مىگويد، مىفرمايد: به فرض اين كه همه اين ادعاها درست باشد «آنها گروهى بودند كه در گذشتند و پرونده اعمالشان بسته شد، و دورانشان سپرى گشت و اعمالشان متعلق به خودشان است» (تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ).
«و شما هم مسؤول اعمال خويش هستيد و هيچ گونه مسؤوليتى در برابر اعمال آنها نداريد» (وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ).
آغاز جزء دوم قرآن مجيد
ادامه سوره بقره
(آيه 142)- ماجراى تغيير قبيله! اين آيه و چند آيه بعد به يكى از تحولات مهم تاريخ اسلام اشاره مىكند.
توضيح اين كه: پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مدت سيزده سال پس از بعثت در مكه، و چند ماه بعد از هجرت در مدينه به امر خدا به سوى «بيت المقدس» نماز مىخواند، ولى بعد از آن قبله تغيير يافت و مسلمانان مأمور شدند به سوى «كعبه» نماز بگذارند.
يهود از اين ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شيوه ديرينه خود به بهانهجويى و ايرادگيرى پرداختند چنانكه قرآن در اين آيه مىگويد: «بزودى بعضى از سبك مغزان مردم مىگويند چه چيز آنها (مسلمانان) را از قبلهاى كه بر آن بودند برگردانيد»؟ (سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها).
اگر قبله اول صحيح بود اين تغيير چه معنى دارد؟ و اگر دومى صحيح است چرا سيزده سال و چند ماه به سوى بيت المقدس نماز خوانديد؟! خداوند به پيامبرش دستور مىدهد: «به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست، هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مىكند» (قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
اين يك دليل قاطع و روشن در برابر بهانه جويان بود كه بيت المقدس و كعبه و همه جا ملك خدا است، اصلا خدا خانه و مكانى ندارد، مهم آن است كه تسليم فرمان او باشيد. و تغيير قبله در حقيقت مراحل مختلف آزمايش و تكامل است و هر يك مصداقى است از هدايت الهى.
-
RE: سوره بقره
(آيه 143)- امّت وسط: در اين آيه به قسمتى از فلسفه و اسرار تغيير قبله اشاره شده است. نخست مىگويد: «همان گونه (كه قبله شما يك قبله ميانه است) شما را نيز يك امت ميانه قرار داديم» (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً).
قبله مسلمانان، قبله ميانه است زيرا مسيحيان براى ايستادن به سوى محل تولد عيسى كه در بيت المقدس بود ناچار بودند به سمت مشرق بايستند.
ولى يهود كه بيشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر مىبردند رو به سوى بيت المقدس كه براى آنان تقريبا در سمت غرب بود مىايستادند.
اما «كعبه» كه نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدينه) در سمت جنوب و ميان مشرق و مغرب قرار داشت يك خط ميانه محسوب مىشد.
جالب اين كه توجه خاص مسلمانان به تعيين سمت كعبه سبب شد كه علم هيئت و جغرافيا در آغاز اسلام در ميان مسلمانان به سرعت رشد كند، زيرا كه محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روى زمين بدون آشنايى با اين علوم امكان نداشت.
سپس اضافه مىكند: «هدف اين بود كه شما گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما باشد» (لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً).
يعنى شما با داشتن اين عقايد و تعليمات، امتى نمونه هستيد همانطور كه پيامبر در ميان شما يك فرد نمونه است.
سپس به يكى ديگر از اسرار تغيير قبله اشاره كرده مىگويد: «ما آن قبلهاى را كه قبلا بر آن بودى (بيت المقدس) تنها براى اين قرار داديم كه افرادى كه از رسولخدا پيروى مىكنند از آنها كه به جاهليت باز مىگردند باز شناخته شوند» (وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ).
سپس اضافه مىكند: «اگر چه اين كار جز براى كسانى كه خداوند هدايتشان كرده دشوار بود» (وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ).
آرى! تا هدايت الهى نباشد، آن روح تسليم مطلق در برابر فرمان او فراهم نمىشود. و از آنجا كه دشمنان وسوسهگر يا دوستان نادان، فكر مىكردند با تغيير قبله ممكن است اعمال و عبادات سابق ما باطل باشد، و اجر ما بر باد رود، در آخر آيه اضافه مىكند: «خدا هرگز ايمان (نماز) شما را ضايع نمىگرداند، زيرا خداوند نسبت به همه مردم رحيم و مهربان است» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).
دستورهاى او همچون نسخههاى طبيب است يك روز اين نسخه نجاتبخش است، و روز ديگر نسخه ديگر، هر كدام در جاى خود نيكو است، و ضامن سعادت و تكامل، بنابراين تغيير قبله نبايد هيچ گونه نگرانى براى شما نسبت به نمازها و عبادات گذشته يا آينده ايجاد نمايد كه همه آنها صحيح بوده و هست.
اسرار تغيير قبله-
از آنجا كه خانه كعبه در آن زمان كانون بتهاى مشركان بود، دستور داده شد مسلمانان موقتا به سوى بيت المقدس نماز بخوانند و به اين ترتيب صفوف خود را از مشركان جدا كنند.
اما هنگامى كه به مدينه هجرت كردند و تشكيل حكومت و ملتى دادند و صفوف آنها از ديگران كاملا مشخص شد، ديگر ادامه اين وضع ضرورت نداشت در اين هنگام به سوى كعبه قديمىترين مركز توحيد و پرسابقهترين كانون انبياء بازگشتند.
بديهى است هم نماز خواندن به سوى بيت المقدس براى آنها كه خانه كعبه را سرمايه معنوى نژاد خود مىدانستند مشكل بود، و هم بازگشت به سوى كعبه بعد از بيت المقدس بعد از عادت كردن به قبله نخست.
مسلمانان به اين وسيله در بوته آزمايش قرار گرفتند، تا آنچه از آثار شرك در وجودشان است در اين كوره داغ بسوزد، و پيوندهاى خود را از گذشته شرك آلودشان ببرند و روح تسليم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پيدا گردد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 144)- همه جا رو به سوى كعبه كنيد! در اين آيه كه فرمان تغيير قبله در آن صادر گرديده نخست مىفرمايد: «ما نگاههاى انتظار آميز تو را به آسمان (مركز نزول وحى) مىبينيم» (قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ).
«اكنون تو را به سوى قبلهاى كه از آن راضى خواهى بود باز مىگردانيم» (فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها).
«هم اكنون صورت خود را به سوى مسجد الحرام و خانه كعبه باز گردان» (فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
نه تنها در مدينه، «هر جا باشيد، روى خود را به سوى مسجد الحرام كنيد» (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).
جالب اين كه تغيير قبله يكى از نشانههاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در كتب پيشين ذكر شده بود، چه اين كه آنها خوانده بودند كه او به سوى دو قبله نماز مىخواند «يصلّى الى القبلتين».
لذا قرآن اضافه مىكند: «كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده است، مىدانند اين فرمان حقى است از ناحيه پروردگارشان» (وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ).
و در پايان اضافه مىكند: «خداوند از اعمال آنها غافل نيست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ).
يعنى آنها به جاى اين كه اين تغيير قبله را به عنوان يك نشانه صدق او كه در كتب پيشين آمده معرفى كنند، كتمان كرده و به عكس روى آن جنجال به راه انداختند، خدا، هم از اعمالشان آگاه است، و هم از نياتشان.
-
RE: سوره بقره
(آيه 145)- آنها به هيچ قيمت راضى نمىشوند! در تفسير آيه قبل خوانديم كه اهل كتاب مىدانستند تغيير قبله از بيت المقدس به سوى كعبه نه تنها ايرادى بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله نيست، بلكه از جمله نشانههاى حقانيت او است، ولى تعصبها نگذاشت آنها حق را بپذيرند.
لذا قرآن در اين آيه با قاطعيت مىگويد: «سوگند كه اگر هر گونه آيه و نشانه و دليلى براى (اين گروه از) اهل كتاب بياورى از قبله تو پيروى نخواهند كرد» (وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ).
بعدا اضافه مىكند: «تو نيز هرگز تابع قبله آنها نخواهى شد» (وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ).
يعنى اگر آنها تصور مىكنند با اين قال و غوغاها بار ديگر قبله مسلمانان تغيير خواهد كرد كور خواندهاند، اين قبله هميشگى و نهايى مسلمين است.
سپس مىافزايد: و آنها نيز آنچنان در عقيده خود متعصبند كه «هيچ يك از آنها پيرو قبله ديگرى نيست» (وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ).
نه يهود از قبله نصارى پيروى مىكنند و نه نصارى از قبله يهود.
و باز براى تأكيد و قاطعيت بيشتر به پيامبر اخطار مىكند كه «اگر پس از اين آگاهى كه از ناحيه خدا به تو رسيده تسليم هوسهاى آنان شوى و از آن پيروى كنى مسلما از ستمگران خواهى بود» (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ).
(آيه 146)- آنها به خوبى او را مىشناسند! در تعقيب بحثهاى گذشته پيرامون لجاجت و تعصب گروهى از اهل كتاب، اين آيه مىگويد: «علماى اهل كتاب پيامبر اسلام را به خوبى همچون فرزندان خود مىشناسند» (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ).
و نام و نشان و مشخصات او را در كتب مذهبى خود خواندهاند.
«ولى گروهى از آنان سعى دارند آگاهانه حق را كتمان كنند» (وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 147)- سپس به عنوان تأكيد بحثهاى گذشته پيرامون تغيير قبله، يا احكام اسلام بطور كلى مىفرمايد: «اين فرمان حقى است كه از سوى پروردگار تو است و هرگز از ترديد كنندگان نباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ).
و با اين جمله پيامبر را دلدارى مىدهد و تأكيد مىكند در برابر سمپاشيهاى دشمنان ذرهاى ترديد، چه در مسأله تغيير قبله و چه در غير آن به خود راه ندهد.
(آيه 148)- هر امّتى قبلهاى دارد! اين آيه در حقيقت پاسخى به قوم يهود است كه ديديم سر و صداى زيادى پيرامون موضوع تغيير قبله به راه انداخته بودند، مىگويد: «هر گروه و طايفهاى قبلهاى دارد كه خداوند آن را تعيين كرده است»َ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها).
در طول تاريخ انبياء قبلههاى مختلفى بوده، قبله همانند اصول دين نيست كه تغيير ناپذير باشد، بنابراين زياد در باره قبله گفتگو نكنيد و به جاى آن «در اعمال خير و نيكيها بر يكديگر سبقت جوييد»َاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ)
.- اين مضمون در آيه 177 همين سوره نيز آمده است.
سپس به عنوان يك هشدار به خرده گيران، و تشويق نيكوكاران مىفرمايد: «هر جا باشيد خداوند همه شما را حاضر خواهد كرد»َيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً).
در آن دادگاه بزرگ رستاخيز كه صحنه نهايى پاداش و كيفر است.
و از آنجا كه ممكن است براى بعضى اين جمله عجيب باشد كه چگونه خداوند ذرات خاكهاى پراكنده انسانها را هر جا كه باشد جمعآورى مىكند و لباس حيات نوينى بر آنها مىپوشاند؟ بلافاصله مىگويد: «و خداوند بر هر كارى قدرت دارد»ِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 149)- تنها از خدا بترس! اين آيه و آيه بعد همچنان مسأله تغيير قبله و پىآمدهاى آن را دنبال مىكند.
نخست روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده و به عنوان يك فرمان مؤكد مىگويد:
«از هر جا (و از هر شهر و ديار) خارج شدى (به هنگام نماز) روى خود را به جانب مسجد الحرام كن» (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
و باز به عنوان تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «اين فرمان دستور حقى است از سوى پروردگارت» (وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).
و در پايان اين آيه به عنوان تهديدى نسبت به توطئهگران و هشدارى به مؤمنان مىگويد: «و خدا از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 150)- در اين آيه، حكم عمومى توجه به مسجد الحرام را در هر مكان و هر نقطهاى تكرار مىكند، مىگويد: «از هر جا خارج شدى و به هر نقطه روى آوردى، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجد الحرام كن» (وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
درست است كه روى سخن در اين جمله به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است ولى مسلما منظور عموم نمازگزاران مىباشد، ولى در جمله بعد براى تأكيد و تصريح اضافه مىكند: «و هر جا شما بوده باشيد روى خود را به سوى آن كنيد» (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ).
سپس در ذيل همين آيه به سه نكته مهم اشاره مىكند:
1- كوتاه شدن زبان مخالفان! مىگويد: «اين تغيير قبله بخاطر آن صورت گرفت كه مردم حجتى بر ضد شما نداشته باشند» (لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ).
هر گاه اين تغيير قبله صورت نمىگرفت از يكسو زبان يهود به روى مسلمانان باز مىشد و مىگفتند: ما در كتب خود خواندهايم كه نشانه پيامبر موعود اين است كه به سوى دو قبله نماز مىخواند و اين نشانه در محمد صلّى اللّه عليه و اله نيست، و از سوى ديگر مشركان ايراد مىكردند كه او مدعى است براى احياء آيين ابراهيم آمده، پس چرا خانه كعبه را، كه پايه گزارش ابراهيم است فراموش نموده، اما حكم تغيير قبله موقت به قبله دائمى، زبان هر دو گروه را بست.
ولى از آنجا كه هميشه افراد بهانهجو و ستمگرى هستند كه در برابر هيچ منطقى تسليم نمىشوند، استثنايى براى اين موضوع قائل شده، مىگويد: «مگر كسانى از آنها كه ستم كردهاند» (إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).
اين بهانه جويان به حق شايسته نام ستمگر و ظالمند، چرا كه هم بر خود ستم مىكنند و هم بر مردم كه سد راه هدايت آنها مىشوند.
2- از آنجا كه عنوان كردن اين گروه لجوج را با نام «ستمگر» ممكن بود در بعضى توليد وحشت كند مىگويد: «از آنها هرگز نترسيد، و تنها از من بترسيد» (فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي).
اين يكى از اصول كلى و اساسى تربيت توحيدى اسلامى است كه از هيچ چيزى و هيچ كس جز خدا نبايد ترس داشت.
3- تكميل نعمت خداوند به عنوان آخرين هدف براى تغيير قبله ذكر شده، مىفرمايد: اين بخاطر آن بود كه شما را تكامل بخشم و از قيد تعصب برهانم «و نعمت خود را بر شما تمام كنم تا هدايت شويد» (وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 151)- برنامههاى رسول اللّه! خداوند در آخرين جمله از آيه قبل يكى از دلايل تغيير قبله را تكميل نعمت خود بر مردم و هدايت آنان بيان كرد، در اين آيه با ذكر كلمه «كما» اشاره به اين حقيقت مىكند كه تغيير قبله تنها نعمت خدا بر شما نبود، بلكه نعمتهاى فراوان ديگرى به شما داده است «همان گونه كه رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم» (كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ).
او از نوع بشر است و تنها بشر مىتواند مربى و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نيازها و مسائل او آگاه باشد كه اين خود نعمت بزرگى است.
بعد از ذكر اين نعمت به چهار نعمت ديگر كه از بركت اين پيامبر، عايد مسلمين شد اشاره مىكند:
1- «آيات ما را بر شما مىخواند» (يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا).
2- «و شما را پرورش مىدهد» و بر كمالات معنوى و مادى شما مىافزايد.
(وَ يُزَكِّيكُمْ).
3- «و كتاب و حكمت به شما مىآموزد» (وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ).
گر چه «تعليم» بطور طبيعى مقدم بر «تربيت» است، اما قرآن مجيد براى اثبات اين حقيقت كه هدف نهايى «تربيت» است غالبا آن را مقدم بر تعليم آورده است.
4- «و آنچه را نمىدانستيد به شما ياد مىدهد» (وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 152)- اين آيه به مردم اعلام مىكند كه جا دارد شكر اين نعمتهاى بزرگ را بجا آورند و با بهرهگيرى صحيح از اين نعمتها، حق شكر او را ادا كنند، مىفرمايد: «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكر مرا به جا آوريد و كفران نكنيد» (فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ).
جمله «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم» اشاره به يك اصل تربيتى است يعنى به ياد من باشيد، به ياد ذات پاكى كه سر چشمه تمام خوبيها و نيكيها است، توجه شما به اين ذات پاك شما را در فعاليتها مخلصتر، مصممتر، نيرومندتر، و متحدتر مىسازد.
همان گونه كه منظور از «شكرگزارى و عدم كفران» آن است كه هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف كنيد و در راه همان هدفى كه براى آن آفريده شدهايد به كار گيريد.
ذكر خدا چيست؟-
مسلم است منظور از ذكر خدا تنها يادآورى به زبان نيست، كه زبان ترجمان قلب است، به همين دليل در احاديث متعددى از پيشوايان اسلام نقل شده است كه منظور از ذكر خدا يادآورى عملى است، در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم كه به على عليه السّلام وصيت فرمود و از جمله وصايايش اين بود:
«سه كار است كه اين امت توانايى انجام آن را (بطور كامل) ندارند، مواسات و برابرى با برادر دينى در مال، و اداى حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و ديگران، و خدا را در هر حال ياد كردن، منظور سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اكبر نيست، بلكه منظور اين است هنگامى كه كار حرامى در مقابل او قرار مىگيرد از خدا بترسد و آن را ترك گويد».
-
RE: سوره بقره
(آيه 153)- استقامت و توجّه به خدا! در آيات گذشته سخن از تعليم و تربيت و ذكر و شكر بود و در اين آيه سخن از صبر و پايدارى كه بدون آن، مفاهيم گذشته هرگز تحقق نخواهد يافت. نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد از صبر و نماز كمك بگيريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ).
و با اين دو نيرو (استقامت و توجه به خدا) به جنگ مشكلات و حوادث سخت برويد كه پيروزى از آن شماست «زيرا خداوند با صابران است» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ).
به عكس آنچه بعضى تصور مىكنند، «صبر» هرگز به معنى تحمل بدبختيها و تن دادن به ذلت و تسليم در برابر عوامل شكست نيست، بلكه صبر و شكيبايى به معنى پايدارى و استقامت در برابر هر مشكل و هر حادثه است.
موضوع ديگرى كه در آيه بالا به عنوان يك تكيهگاه مهم در كنار صبر، معرفى شده «صلاة» (نماز) است، لذا در احاديث اسلامى مىخوانيم: «هنگامى كه على عليه السّلام با مشكلى رو برو مىشد به نماز برمىخاست و پس از نماز به دنبال حل مشكل مىرفت و اين آيه را تلاوت مىفرمود: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ ...»
بنابراين آيه فوق در حقيقت به دو اصل توصيه مىكند يكى اتكاى به خداوند كه نماز مظهر آن است و ديگرى مسأله خوديارى و اتكاى به نفس كه به عنوان صبر از آن ياد شده است.
-
RE: سوره بقره
آيه 154-
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: اين آيه در باره كشته شدگان ميدان جنگ بدر نازل گرديد، آنها چهارده تن بودند، شش نفر از مهاجران، و هشت نفر از انصار، بعد از پايان جنگ عدهاى تعبير مىكردند فلان كس مرد، آيه نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق كلمه «ميت» بر شهيدان نهى كرد.
تفسير:
شهيدان زندهاند ...! به دنبال مسأله صبر و استقامت در اين آيه، سخن از حيات جاويدان شهيدان مىگويد كه پيوند نزديكى با استقامت و صبرشان دارد.
نخست مىگويد: «هرگز به آنها كه در راه خدا كشته مىشوند و شربت شهادت مىنوشند مرده مگوييد» (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ).
سپس براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «بلكه آنها زندگانند، اما شما درك نمىكنيد!» (بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ).
اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را كنار مىكشند و علاوه بر اين كه خودشان كارى انجام نمىدهند سعى در دلسرد كردن ديگران دارند.
گروهى از اين قماش مردم در آغاز اسلام بودند كه هر گاه كسى از مسلمانان در ميدان جهاد به افتخار شهادت نائل مىآمد مىگفتند: فلانى مرد! و با اظهار تأسف از مردنش، ديگران را مضطرب مىساختند. خداوند در پاسخ اين گفتههاى مسموم با صراحت مىگويد: شما حق نداريد كسانى را كه در راه خدا جان مىدهند مرده بخوانيد آنها زندهاند، زنده جاويدان، و از روزيهاى معنوى در پيشگاه خدا بهره مىگيرند، اما شما كه در چهار ديوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستيد اين حقايق را نمىتوانيد درك كنيد.
ضمنا از اين آيه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها (زندگى پس از مرگ و قبل از رستاخيز) به روشنى اثبات مىشود.
شرح بيشتر در باره اين موضوع و همچنين مسأله حيات جاويدان شهيدان و پاداش مهم و مقام والاى كشتگان راه خدا در سوره آل عمران ذيل آيه 169 خواهد آمد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 155)- جهان صحنه آزمايش الهى است! بعد از ذكر مسأله شهادت در راه خدا، و زندگى جاويدان شهيدان، در اين آيه به مسأله «آزمايش و چهرههاى گوناگون آن اشاره مىكند مىفرمايد: «بطور مسلم ما همه شما را با امورى همچون ترس و گرسنگى و زيان مالى و جانى و كمبود ميوهها آزمايش مىكنيم» (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ).
و از آنجا كه پيروزى در اين امتحانات جز در سايه مقاومت و پايدارى ممكن نيست در پايان آيه مىفرمايد: «و بشارت ده صابران و پايداران را» (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ).
آنها هستند كه از عهده اين آزمايشهاى سخت به خوبى بر مىآيند و بشارت پيروزى متعلق به آنها است، اما سست عهدان بىاستقامت از بوته اين آزمايشها سيه روى در مىآيند.
(آيه 156)- اين آيه صابران را معرفى كرده مىگويد: «آنها كسانى هستند كه هر گاه مصيبتى به آنها رسد مىگويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم» (الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ).
توجه به اين واقعيت كه همه از او هستيم اين درس را به ما مىدهد كه از زوال نعمتها هرگز ناراحت نشويم، چرا كه همه اين مواهب بلكه خود ما تعلق به او داريم، يك روز مىبخشد و روز ديگر از ما باز مىگيرد و هر دو صلاح ما است.
و توجه به اين واقعيت كه ما همه به سوى او باز مىگرديم به ما اعلام مىكند كه اينجا سراى جاويدان نيست، زوال نعمتها و كمبود مواهب و يا كثرت و وفور آنها همه زود گذر است، و همه اينها وسيلهاى است براى پيمودن مراحل تكامل، توجه به اين دو اصل اساسى اثر عميقى در ايجاد روح استقامت و صبر دارد.
بديهى است منظور از گفتن جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ تنها ذكر زبانى آن نيست، بلكه توجه به حقيقت و روح آن است كه يك دنيا توحيد و ايمان در عمق آن نهفته است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 157)- در اين آيه الطاف بزرگ الهى را براى صابران و سخت كوشان كه از عهده اين امتحانات بزرگ برآمدهاند بازگو مىكند و مىگويد: «اينها كسانى هستند كه لطف و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است» و (أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوات مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ)
.
اين الطاف و رحمتها آنها را نيرو مىبخشد كه در اين راه پر خوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند، لذا در پايان آيه مىفرمايد: «و آنها هستند هدايت يافتگان» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).
نكتهها
: 1- چرا خدا مردم را آزمايش مىكند؟
در زمينه مسأله آزمايش الهى بحث فراوان است، نخستين سؤالى كه به ذهن مىرسد اين است كه مگر آزمايش براى اين نيست كه اشخاص يا چيزهايى مبهم و ناشناخته را بشناسيم و از ميزان جهل و نادانى خود بكاهيم؟ اگر چنين است خداوندى كه علمش به همه چيز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه كس و همه چيز آگاه است، غيب آسمان و زمين را با علم بىپايانش مىداند، چرا امتحان مىكند؟ مگر چيزى بر او مخفى است.
در پاسخ اين سؤال بايد گفت: مفهوم آزمايش و امتحان در مورد خداوند با آزمايشهاى ما بسيار متفاوت است.
آزمايشهاى ما براى شناخت بيشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمايش الهى در واقع همان «پرورش و تربيت» است. همان گونه كه فولاد را براى استحكام بيشتر در كوره مىگدازند تا به اصطلاح آبديده شود، آدمى را نيز در كوره حوادث سخت پرورش مىدهد تا مقاوم گردد.
سربازان را براى اين كه از نظر جنگى نيرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى مىبرند و در برابر انواع مشكلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مىدهند تا ورزيده و آبديده شوند.
و اين است رمز آزمايشهاى الهى!
2- آزمايش خدا همگانى است-
از آنجا كه نظام حيات در جهان هستى نظام تكامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسير تكامل را مىپيمايند، همه مردم از انبياء گرفته تا ديگران طبق اين قانون عمومى مىبايست آزمايش شوند و استعدادات خود را شكوفا سازند.
گر چه امتحانات الهى متفاوت است، گاهى با وفور نعمت و كاميابيها و گاه به وسيله حوادث سخت و ناگوار، بعضى مشكل، بعضى آسان و قهرا نتايج آنها نيز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمايش براى همه هست.
3- رمز پيروزى در امتحان-
حال كه همه انسانها در يك امتحان گسترده الهى شركت دارند، راه موفقيت در اين آزمايشها چيست؟ در پاسخ بايد بگوييم:
نخستين و مهمترين گام براى پيروزى همان است كه در جمله كوتاه و پر معنى وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ در آيه فوق آمده است، اين جمله با صراحت مىگويد: رمز پيروزى در اين راه، صبر و پايدارى است و به همين دليل بشارت پيروزى را تنها به صابران و افراد با استقامت مىدهد.
ديگر اين كه توجه به گذرا بودن حوادث اين جهان و سختيها و مشكلاتش و اين كه اين جهان گذرگاهى بيش نيست عامل ديگرى براى پيروزى محسوب مىشود كه در جمله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (ما از آن خدا هستيم و به سوى خدا باز مىگرديم) آمده است.
-
RE: سوره بقره
آيه 158-
شأن نزول:
در بسيارى از روايات كه از طرق شيعه و اهل تسنن آمده، چنين مىخوانيم كه: در عصر جاهليت مشركان در بالاى كوه «صفا» بتى نصب كرده بودند به نام «اساف» و بر كوه «مروه» بت ديگر به نام «نائله» و به هنگام سعى از اين دو كوه بالا مىرفتند و آن دو بت را به عنوان تبرك با دست خود مسح مىكردند، مسلمانان بخاطر اين موضوع از سعى ميان صفا و مروه كراهت داشتند و فكر مىكردند در اين شرايط سعى صفا و مروه كار صحيحى نيست، آيه نازل شد و به آنها اعلام داشت كه صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم نادان آنها را آلوده كردهاند دليل بر اين نيست كه مسلمانان فريضه سعى را ترك كنند.
تفسير:
اعمال جاهلان نبايد مانع كار مثبت گردد- اين آيه با توجه به شرايط خاص روانى كه در شأن نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر مىدهد كه:
«صفا و مروه از شعائر و نشانههاى خداست» (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).
و از اين مقدمه چنين نتيجهگيرى مىكند: «كسى كه حجّ خانه خدا يا عمره را بجا آورد گناهى بر او نيست كه به اين دو طواف كند» (فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما).
هرگز نبايد اعمال بىرويه مشركان كه اين شعائر الهى را با بتها آلوده كرده بودند از اهميت اين دو مكان مقدس بكاهد.
و در پايان آيه مىفرمايد: «كسانى كه كار نيك به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند شاكر و عليم است» (وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ).
در برابر اطاعت و انجام كار نيك به وسيله پاداش نيك از اعمال بندگان تشكر مىكند، و از نيتهاى آنها به خوبى آگاه است، مىداند چه كسانى به بتها علاقهمندند و چه كسانى از آن بيزار.
1- صفا و مروه-
«صفا» و «مروه» نام دو كوه كوچك در مكه است كه امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام در ضلع شرقى مسجد در سمتى كه حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم قرار دارد، مىباشد.
و در لغت، صفا به معنى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد و مروه به معنى سنگ محكم و خشن است.
«شعائر اللّه» علامتهايى است كه انسان را به ياد خدا مىاندازد و خاطرهاى از خاطرات مقدس را در نظرها تجديد مىكند.
2- جنبه تاريخى صفا و مروه-
با اين كه ابراهيم (ع) به سن پيرى رسيده بود ولى فرزندى نداشت از خدا درخواست اولاد نمود، در همان سن پيرى از كنيزش هاجر فرزندى به او عطا شد كه نام وى را «اسماعيل» گذارد.
همسر اول او «ساره» نتوانست تحمل كند كه ابراهيم از غير او فرزند داشته باشد خداوند به ابراهيم دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه كه در آن زمان بيابانى بىآب و علف بود ببرد و سكنى دهد.
ابراهيم فرمان خدا را امتثال كرد و آنها را به سرزمين مكه برد، همين كه خواست تنها از آنجا برگردد همسرش شروع به گريه كرد كه يك زن و يك كودك شير خوار در اين بيابان بىآب و گياه چه كند؟
اشكهاى سوزان او كه با اشك كودك شير خوار آميخته مىشد قلب ابراهيم را تكان داد، دست به دعا برداشت و گفت: «خداوندا! من بخاطر فرمان تو، همسر و كودكم را در اين بيابان سوزان و بدون آب و گياه تنها مىگذارم، تا نام تو بلند و خانه تو آباد گردد» اين را گفت و با آنها در ميان اندوه و عشقى عميق وداع گفت.
طولى نكشيد غذا و آب ذخيره مادر تمام شد و شير در پستان او خشكيد، بىتابى كودك شير خوار و نگاههاى تضرع آميز او، مادر را آنچنان مضطرب ساخت كه تشنگى خود را فراموش كرد و براى به دست آوردن آب به تلاش و كوشش برخاست، نخست به كنار كوه «صفا» آمد، اثرى از آب در آنجا نديد، برق سرابى از طرف كوه «مروه» نظر او را جلب كرد و به گمان آب به سوى آن شتافت و در آنجا نيز خبرى از آب نبود، از آنجا همين برق را بر كوه «صفا» ديد و به سوى آن باز گشت و هفت بار اين تلاش و كوشش براى ادامه حيات و مبارزه با مرگ تكرار شد، در آخرين لحظات كه طفل شير خوار شايد آخرين دقايق عمرش را طى مىكرد از نزديك پاى او- با نهايت تعجب- چشمه زمزم جوشيدن گرفت! مادر و كودك از آن نوشيدند و از مرگ حتمى نجات يافتند.
كوه صفا و مروه به ما درسى مىدهد كه: براى احياى نام حق و به دست آوردن عظمت آيين او همه حتى كودك شير خوار بايد تا پاى جان بايستند.
سعى صفا و مروه به ما مىآموزد در نوميديها بسى اميدهاست.
سعى صفا و مروه به ما مىگويد: قدر اين آيين و مركز توحيد را بدانيد، افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا اين مركز توحيد را امروز براى شما حفظ كردند.
به همين دليل خداوند بر هر فردى از زائران خانهاش واجب كرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه امتياز و تشخص هفت مرتبه براى تجديد آن خاطرهها بين اين دو كوه را بپيمايد. كسانى كه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بردارند و ممكن نبود در خيابانها به سرعت راه بروند در آنجا بايد بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى «هرولهكنان» با سرعت پيش بروند و بنا به روايات متعدد، اينجا مكانى است كه دستوراتش براى بيدار كردن متكبران است!
-
RE: سوره بقره
آيه 159
شأن نزول:
از ابن عباس چنين نقل شده كه: چند نفر از مسلمانان همچون «معاذ بن جبل» و «سعد بن معاذ» و «خارجة بن زيد» سؤالاتى از دانشمندان يهود پيرامون مطالبى از تورات (كه ارتباط با ظهور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داشت) كردند، آنها واقع مطلب را كتمان كرده و از توضيح خوددارى كردند. اين آيه در باره آنها نازل شد، و مسؤوليت كتمان حق را به آنها گوشزد كرد.
تفسير:
كتمان حق ممنوع! گر چه روى سخن در اين آيه طبق شأن نزول، به علماى يهود است، ولى اين معنى مفهوم آيه را كه يك حكم كلى در باره كتمانكنندگان حق بيان مىكند محدود نخواهد كرد.
آيه شريفه، اين افراد را با شديدترين لحنى مورد سرزنش قرار داده مىگويد:
«كسانى كه دلايل روشن و وسائل هدايت را كه نازل كردهايم بعد از بيان آن براى مردم در كتاب آسمانى، كتمان مىكنند خدا آنها را لعنت مىكند (نه فقط خدا) بلكه همه لعنت كنندگان نيز آنها را لعن مىكنند» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ).
در حقيقت «كتمان حق» عملى است كه خشم همه طرفداران حق را بر مىانگيزد و مسلما منحصر به كتمان آيات خدا و نشانههاى نبوت نيست، بلكه اخفاى هر چيزى كه مردم را مىتواند به واقعيتى برساند در مفهوم وسيع اين كلمه درج است، حتى گاهى سكوت در جايى كه بايد سخن گفت و افشاگرى كرد، مصداق كتمان حق مىشود.
-
RE: سوره بقره
(آيه 160)- و از آنجا كه قرآن به عنوان يك كتاب هدايت هيچ گاه روزنه اميد و راه بازگشت را به روى مردم نمىبندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مأيوس نمىكند، در اين آيه راه نجات و جبران در برابر اين گناه بزرگ را چنين بيان مىكند: «مگر آنها كه توبه كنند و به سوى خدا باز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود برآيند، و حقايقى را كه پنهان كرده بودند براى مردم آشكار سازند من اين گونه افراد را مىبخشم و رحمت خود را كه از آنها قطع كرده بودم تجديد مىكنم، چرا كه من باز گشت كننده و مهربانم» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
جالب اين كه نمىگويد شما توبه كنيد تا توبه شما را پذيرا شوم، مىگويد:
«شما باز گرديد من نيز باز مىگردم» و اين دلالت بر نهايت محبت و كمال مهربانى پروردگار نسبت به توبهكاران مىكند.
کتمان حق در احاديث اسلامى-
در احاديث اسلامى نيز شديدترين حملات متوجه دانشمندان كتمان كننده حقايق شده، از جمله پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: «هرگاه از دانشمندى چيزى را كه مىداند سؤال كنند و او كتمان نمايد روز قيامت افسارى از آتش بر دهان او مىزنند»! در حديث ديگرى مىخوانيم كه از امير مؤمنان على عليه السّلام پرسيدند: «بدترين خلق خدا بعد از ابليس و فرعون ... كيست؟».
امام در پاسخ فرمود: «آنها دانشمندان فاسدند كه باطل را اظهار و حق را كتمان مىكنند و همانها هستند كه خداوند بزرگ در باره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنت كنندگان بر آنها خواهد بود»!
-
RE: سوره بقره
(آيه 161)- آنها كه كافر مىميرند! در آيات گذشته، نتيجه كتمان حق را ديديم، اين آيه و آيه بعد در تكميل آن اشاره به افراد كافرى مىكند كه به اجابت و كتمان و كفر و تكذيب حق تا هنگام مرگ ادامه مىدهند، نخست مىگويد:
«كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
اين گروه نيز همانند كتمان كنندگان حق گرفتار لعن خدا و فرشتگان و مردم مىشوند با اين تفاوت كه چون تا آخر عمر بر كفر، اصرار ورزيدهاند طبعا راه بازگشتى برايشان باقى نمىماند.
(آيه 162)- سپس اضافه مىكند: «آنها جاودانه در اين لعنت الهى و لعنت فرشتگان و مردم خواهند بود، بىآنكه عذاب خدا از آنها تخفيف يابد و يا مهلت و تأخيرى به آنها داده شود» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
(آيه 163)- و از آنجا كه اصل توحيد به همه اين بدبختيها پايان مىدهد در اين آيه مىگويد: «معبود شما خداوند يگانه است» (وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
باز براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «هيچ معبودى جز او نيست، و هيچ كس غير او شايسته پرستش نمىباشد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
و در آخرين جمله به عنوان دليل مىفرمايد: «او خداوند بخشنده مهربان است» (الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ).
آرى! كسى كه از يكسو رحمت عامش همگان را فرا گرفته و از ديگر سو براى مؤمنان رحمت ويژهاى قرار داده، شايسته عبوديت است نه آنها كه سر تا پا نيازند و محتاج.
-
RE: سوره بقره
(آيه 164)- جلوههاى ذات پاك او در پهنه هستى! از آنجا كه در آيه قبل سخن از توحيد پروردگار به ميان آمد اين آيه شريفه در واقع دليلى است بر همين مسأله اثبات وجود خدا و توحيد و يگانگى ذات پاك او.
مقدمتا بايد به اين نكته توجه داشت كه همه جا «نظم و انسجام» دليل بر وجود علم و دانش است، و همه جا «هماهنگى» دليل بر وحدت و يگانگى است.
روى اين اصل، ما به هنگام برخورد به مظاهر نظم در جهان هستى از يكسو، و هماهنگى و وحدت عمل اين دستگاههاى منظم از سوى ديگر، متوجه مبدء علم و قدرت يگانه و يكتايى مىشويم كه اين همه آوازهها از اوست.
در اين آيه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستى كه هر كدام آيت و نشانهاى از آن مبدء بزرگ است اشاره شده:
1- «در آفرينش آسمان و زمين ...» (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...)
امروز دانشمندان به ما مىگويند: هزاران هزار كهكشان در عالم بالا وجود دارد كه منظومه شمسى ما جزئى از يكى از اين كهكشانها است، تنها در كهكشان ما صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان وجود دارد كه روى محاسبات دانشمندان در ميان آنها ميليونها سياره مسكونى است با ميلياردها موجود زنده!، وه چه عظمت و چه قدرتى؟!
2- «و نيز در آمد و شد شب و روز ...» (وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ ...).
آرى! اين دگرگونى شب و روز، و اين آمد و رفت روشنايى و تاريكى با آن نظم خاص و تدريجيش كه دائما از يكى كاسته و بر ديگرى افزوده مىشود، و به كمك آن فصول چهارگانه بوجود مىآيد، و درختان و گياهان و موجودات زنده مراحل تكاملى خود را در پرتو اين تغييرات تدريجى، گام به گام طى مىكنند، اينها نشانه ديگرى از ذات و صفات متعالى او هستند.
3- «و كشتيهايى كه در درياها به سود مردم به حركت در مىآيند ...» (وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ ...).
آرى! انسان به وسيله كشتيهاى بزرگ و كوچك، صحنه اقيانوسها و درياها را مىنوردد، و به اين وسيله به نقاط مختلف زمين، براى انجام مقاصد خود سفر مىكند.
4- «و آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و به وسيله آن، زمينهاى مرده را زنده كرده و انواع جنبندگان را در آن گسترده است ...» (وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ ...).
آرى! دانههاى حياتبخش باران و قطرات پرطراوت و با بركت كه با نظام خاصى ريزش مىكند و آن همه موجودات و جنبدگانى كه از اين مايع بىجان، جان مىگيرند همه پيام آور قدرت و عظمت او هستند.
5- «و حركت دادن و وزش منظم بادها ...» (وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ ...).
كه نه تنها بر درياها مىوزند و كشتيها را حركت مىدهند، بلكه گاهى گردههاى نر را بر قسمتهاى ماده گياهان مىافشانند و به تلقيح و بارورى آنها كمك مىكنند، بذرهاى گوناگون را مىگسترانند، و ميوهها به ما هديه مىكنند. و زمانى با جابهجا كردن هواى مسموم و فاقد اكسيژن شهرها به بيابانها و جنگلها، وسائل تصفيه و تهويه را براى بشر فراهم مىسازند.
آرى! وزش بادها با اين همه فوايد و بركات، نشانه ديگرى از حكمت و لطف بىپايان او است.
6- «و ابرهايى كه در ميان زمين و آسمان معلقند ...» (وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ...).
اين ابرهاى متراكم كه بالاى سر ما در گردشند و ميلياردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در ميان زمين و آسمان، معلق نگاه داشته، خود نشانهاى از عظمت اويند.
آرى! همه اينها «نشانهها و علامات ذات پاك او هستند اما براى مردمى كه عقل و هوش دارند و مىانديشند» (لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).
نه براى بىخبران سبكمغز و چشمداران بىبصيرت و گوشداران كر!
-
RE: سوره بقره
(آيه 165)- بيزارى پيشوايان كفر از پيروان خود! در اين آيه روى سخن متوجه كسانى است كه از دلايل وجود خدا چشم پوشيده و در راه شرك و بتپرستى و تعدد خدايان گام نهادهاند، سخن از كسانى است كه در مقابل اين معبودان پوشالى سر تعظيم فرود آورده و به آنها عشق مىورزند، عشقى كه تنها شايسته خداوند است كه منبع همه كمالات و بخشنده همه نعمتها است.
نخست مىگويد: «بعضى از مردم معبودهايى غير خدا براى خود انتخاب مىكنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً).
نه فقط بتها را معبود خود انتخاب كردهاند بلكه «آنچنان به آنها عشق مىورزند كه گويى به خدا عشق مىورزند» (يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ).
«اما كسانى كه ايمان به خدا آوردهاند عشق و علاقه بيشترى به او دارند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ).
عشق مؤمنان از عقل و علم معرفت سر چشمه مىگيرد. اما عشق كافران از جهل و خرافه و خيال! به همين دليل ثبات و دوامى ندارد.
لذا در ادامه آيه مىفرمايد: «اين ظالمان هنگامى كه عذاب الهى را مشاهده مىكنند و مىدانند كه تمام قدرتها به دست خدا است و او داراى مجازات شديد است» (وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 166)- در اين هنگام پردههاى جهل و غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مىرود و به اشتباه خود پى مىبرند و اعتراف مىكنند كه انسانهاى منحرفى بودهاند، ولى از آنجا كه هيچ تكيهگاه و پناهگاهى ندارند از شدت بيچارگى بىاختيار دست به دامن معبودان و رهبران خود مىزنند اما «در اين هنگام رهبران گمراه آنها دست رد به سينه آنان مىكوبند و از پيروان خود تبرى مىجويند» (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا). منظور از معبودها در اينجا انسانهاى جبار و خود كامه و شياطينى هستند كه اين مشركان، خود را دربست در اختيارشان گذاردند.
«و در همين حال عذاب الهى را با چشم خود مىبينند و دستشان از همه جا كوتاه مىشود» (وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ).
(آيه 167)- اما اين پيروان گمراه كه بىوفايى معبودان خود را چنين آشكارا مىبينند براى تسلى دل خويشتن مىگويند: «اى كاش ما بار ديگر به دنيا باز مىگشتيم تا از آنها تبرى جوييم، همان گونه كه آنها امروز از ما تبرى جستند»! (وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا).
اما چه سود كه كار از كار گذشته و باز گشتى به سوى دنيا نيست.
و در پايان آيه مىفرمايد: آرى! «اين چنين خداوند اعمالشان را به صورت مايه حسرت به آنها نشان مىدهد» (كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ).
اما حسرتى بيهوده، چرا كه نه موقع عمل است و نه جاى جبران! «و آنها هرگز از آتش دوزخ خارج نخواهند شد» (وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ).
-
RE: سوره بقره
آيه 168
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: بعضى از طوايف عرب همانند «ثقيف» و «خزاعه» و غير آنها قسمتى از انواع زراعت و حيوانات را بدون دليل بر خود حرام كرده بودند (حتى تحريم آن را به خدا نسبت مىدادند) آيه نازل شد و آنها را از اين عمل ناروا باز داشت.
تفسير:
گامهاى شيطان! در آيات گذشته نكوهش شديدى از شرك و بت پرستى شده بود، يكى از انواع شرك اين است كه انسان غير خدا را قانونگذار بداند، آيه شريفه اين عمل را يك كار شيطانى معرفى كرده، مىفرمايد: «اى مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد» (يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّباً).
«و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شما است» (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 169)- اين آيه دليل روشنى بر دشمنى سرسختانه شيطان كه جز بدبختى و شقاوت انسان هدفى ندارد بيان كرده، مىگويد: «او شما را فقط به انواع بديها و زشتيها دستور مىدهد» (إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ).
«فحشا» به معنى هر كارى است كه از حد اعتدال خارج گردد و صورت «فاحش» به خود بگيرد، بنابراين شامل تمامى منكرات و قبايح واضح و آشكار مىگردد.
«و نيز شما را وادار مىكند كه به خدا افترا ببنديد، و چيزهايى را كه نمىدانيد به او نسبت دهيد» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
انحرافات تدريجى-
جمله «خطوات الشّيطان» (گامهاى شيطان) گويا اشاره به يك مسأله دقيق تربيتى دارد، و آن اين كه انحرافها و تبهكاريها غالبا بطور تدريج در انسان نفوذ مىكند، وسوسههاى شيطان معمولا، انسان را قدم به قدم و تدريجا در پشت سر خود به سوى پرتگاه مىكشاند، اين موضوع منحصر به شيطان اصلى نيست، بلكه تمام دستگاههاى شيطانى و آلوده براى پياده كردن نقشههاى شوم خود از همين روش «خُطُواتِ» (گام به گام) استفاده مىكنند، لذا قرآن مىگويد: از همان گام اول بايد به هوش بود و با شيطان همراه نشد!
-
RE: سوره بقره
(آيه 170)- تقليد كوركورانه از نياكان! در اين جا اشاره به منطق سست مشركان در مسأله تحريم بىدليل غذاهاى حلال، و يا بت پرستى، كرده مىگويد:
«هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد مىگويند ما از آنچه پدران و نياكان خود را بر آن يافتيم پيروى مىكنيم» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
قرآن بلافاصله اين منطق خرافى و تقليد كوركورانه از نياكان را با اين عبارت كوتاه و رسا محكوم مىكند: «آيا نه اين است كه پدران آنها چيزى نمىفهميدند و هدايت نيافتند»؟! (أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ).
يعنى اگر نياكان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدايت يافتهاى بودند جاى اين بود كه از آنها تبعيت شود، اما پيشينيان آنها نه خود مردى آگاه بودند، نه رهبر و هدايت كنندهاى آگاه داشتند، و مىدانيم تقليدى كه خلق را بر باد مىدهد همين تقليد نادان از نادان است كه «اى دو صد لعنت بر اين تقليد باد»!
(آيه 171)- در اين آيه به بيان اين مطلب مىپردازد كه چرا اين گروه در برابر اين دلايل روشن انعطافى نشان نمىدهند؟ و همچنان بر گمراهى و كفر اصرار مىورزند؟ مىگويد: «مثال تو در دعوت اين قوم بىايمان به سوى ايمان و شكستن سد تقليدهاى كوركورانه همچون كسى است كه گوسفندان و حيوانات را (براى نجات از خطر) صدا مىزند ولى آنها جز سر و صدا چيزى را درك نمىكنند» (وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً).
و در پايان آيه براى تأكيد و توضيح بيشتر اضافه مىكند: «آنها كر و لال و نابينا هستند و لذا چيزى درك نمىكنند»! (صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ).
و به همين دليل آنها تنها به سنتهاى غلط و خرافى پدران خود چسبيدهاند و از هر دعوت سازندهاى رويگردانند!
-
RE: سوره بقره
(آيه 172)- طيّبات و خبائث! از آنجا كه قرآن در مورد انحرافات ريشهدار از روش تأكيد و تكرار در لباسهاى مختلف استفاده مىكند، در اين آيه و آيه بعد بار ديگر به مسأله تحريم بىدليل پارهاى از غذاهاى حلال و سالم در عصر جاهليت به وسيله مشركان باز مىگردد، منتهى روى سخن را در اينجا به مؤمنان مىكند، مىفرمايد: «اى افراد با ايمان از نعمتهاى پاكيزه كه به شما روزى دادهايم بخوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ).
«و شكر خدا را بجا آوريد اگر او را مىپرستيد» (وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ).
اين نعمتهاى پاك و حلال كه ممنوعيتى ندارد و موافق طبع و فطرت سالم انسانى است براى شما آفريده شده است چرا از آن استفاده نكنيد؟!
(آيه 173)- در اين آيه براى روشن ساختن غذاهاى حرام و ممنوع و قطع كردن هر گونه بهانه چنين مىگويد: «خداوند تنها گوشت مردار، خون، گوشت خوك، و گوشت هر حيوانى را كه به هنگام ذبح نام غير خدا بر آن گفته شود تحريم كرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ).
و از آنجا كه گاه ضرورتهايى پيش مىآيد كه انسان براى حفظ جان خويش مجبور به استفاده از بعضى غذاهاى حرام مىشود قرآن در ذيل آيه آن را استثنا كرده و مىگويد: «ولى كسى كه مجبور شود (براى نجات جان خويش از مرگ) از آنها بخورد گناهى بر او نيست، به شرط اين كه ستمگر و متجاوز نباشد»! (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ).
به اين ترتيب براى اين كه اضطرار بهانه و دستاويزى براى زياده روى در خوردن غذاهاى حرام نشود با دو كلمه «غَيْرَ باغٍ» (يعنى طلب لذت كردن) و «لا عادٍ» (يعنى متجاوز از حد ضرورت) گوشزد مىكند كه اين اجازه تنها براى كسانى است كه خواهان لذت از خوردن اين محرمات نباشند و از مقدار لازم كه براى نجات از مرگ ضرورى است تجاوز نكنند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند غفور و رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
همان خداوندى كه اين گوشتها را تحريم كرده با رحمت خاصش در موارد ضرورت اجازه استفاده از آن را داده است «1».
-
RE: سوره بقره
آيه 174-
شأن نزول:
به اتفاق همه مفسران اين آيه و دو آيه بعد در مورد اهل كتاب نازل شده است، و به گفته بسيارى مخصوصا به علماى يهود نظر دارد كه پيش از ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله صفات و نشانههاى او را مطابق آنچه در كتب خود يافته بودند براى مردم بازگو مىكردند، ولى پس از ظهور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مشاهدهگرايش مردم به او ترسيدند كه اگر همان روش سابق را ادامه دهند منافع آنها به خطر بيفتد و هدايا و ميهمانيهايى كه براى آنها ترتيب مىدادند از دست برود!، لذا اوصاف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را كه در تورات نازل شده بود كتمان كردند، اين سه آيه نازل شد و سخت آنها را نكوهش كرد.
تفسير:
باز هم نكوهش از كتمان حق- اين آيه تأكيدى است بر آنچه در آيه 159 همين سوره در زمينه كتمان حق گذشت. نخست مىگويد: «كسانى كه كتمان مىكنند كتابى را كه خدا نازل كرده و آن را به بهاى كمى مىفروشند آنها در حقيقت جز آتش چيزى نمىخورند»! (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ).
آرى! هدايا و اموالى را كه از اين راه تحصيل مىكنند آتشهاى سوزانى است كه در درون وجود آنان وارد مىشود.
سپس به يك مجازات مهم معنوى آنها كه از مجازات مادى بسيار دردناكتر است پرداخته، مىگويد: «خداوند روز قيامت با آنها سخن نمىگويد، و آنان را پاكيزه نمىكند، و عذاب دردناكى در انتظارشان است»! (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
يكى از بزرگترين مواهب الهى در جهان ديگر اين است كه خدا با مردم با ايمان از طريق لطف سخن مىگويد. يعنى با قدرت بىپايانش امواج صوتى را در فضا مىآفريند به گونهاى كه قابل درك و شنيدن باشد و يا از طريق الهام و با زبان دل با بندگان خاصش سخن مىگويد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 175)- اين آيه وضع اين گروه را مشخصتر مىسازد و نتيجه كارشان را در اين معامله زيانبار چنين باز گو مىكند: «اينها كسانى هستند كه گمراهى را با هدايت و عذاب را با آمرزش مبادله كردهاند» (أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ).
و به اين ترتيب از دو سو گرفتار زيان خسران شدهاند.
لذا در پايان آيه اضافه مىكند، راستى عجيب است كه «چقدر در برابر آتش خشم و غضب خدا جسور و خونسردند»؟! (فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ).
(آيه 176)- در اين آيه مىگويد: «اين تهديدها و وعدههاى عذاب كه براى كتمان كنندگان حق بيان شده است به خاطر اين است كه خداوند كتاب آسمانى قرآن را به حق و توأم با دلايل روشن نازل كرده تا جاى هيچگونه شبهه و ابهامى براى كسى باقى نماند» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ).
با اين حال گروهى بخاطر حفظ منافع كثيف خويش دست به توجيه و تحريف مىزنند و در كتاب آسمانى اختلافها بوجود مىآورند.
«چنين كسانى كه اختلاف در كتاب آسمانى مىكنند بسيار از حقيقت دورند» (وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).
-
RE: سوره بقره
آيه 177- شأن نزول: چون تغيير قبله سر و صداى زيادى در ميان مردم بخصوص يهود و نصارى به راه انداخت، يهود كه بزرگترين سند افتخار خود (پيروى مسلمين از قبله آنان) را از دست داده بودند زبان به اعتراض گشودند، كه قرآن در آيه 142 با جمله (سَيَقُولُ السُّفَهاءُ) به آن اشاره كرده است. اين آيه نازل گرديد و تأييد كرد كه اين همه گفتگو در مسأله قبله صحيح نيست بلكه مهمتر از قبله مسائل ديگرى است كه معيار ارزش انسانهاست و بايد به آنها توجه شود و آن مسائل را در اين آيه شرح داده است.
تفسير:
ريشه و اساس همه نيكيها- در تفسير آيات تغيير قبله گذشت كه مخالفين اسلام از يك سو و تازه مسلمانان از سوى ديگر چه سر و صدايى پيرامون تغيير قبله به راه انداختند.
اين آيه روى سخن را به اين گروهها كرده، مىگويد: «نيكى تنها اين نيست كه به هنگام نماز صورت خود را به سوى شرق و غرب كنيد و تمام وقت خود را صرف اين مسأله نماييد» (لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ).
قرآن سپس به بيان مهمترين اصول نيكيها در ناحيه ايمان و اخلاق و عمل ضمن بيان شش عنوان پرداخته چنين مىگويد: «بلكه نيكى (نيكوكار) كسانى هستند كه به خدا و روز آخر و فرشتگان و كتابهاى آسمانى و پيامبران ايمان آوردهاند» (وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ).
پس از ايمان به مسأله انفاق و ايثار و بخششهاى مالى اشاره مىكند، و مىگويد: «مال خود را با تمام علاقهاى كه به آن دارند به خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه، و سائلان و بردگان مىدهند» (وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ). بدون شك گذشتن از مال و ثروت براى همه كس كار آسانى نيست. چرا كه حبّ آن تقريبا در همه دلها است، و تعبير عَلى حُبِّهِ نيز اشاره به همين حقيقت است كه آنها در برابر اين خواسته دل براى رضاى خدا مقاومت مىكنند.
سومين اصل از اصول نيكيها را برپا داشتن نماز مىشمرد و مىگويد: «آنها نماز را برپا مىدارند» (وَ أَقامَ الصَّلاةَ).
چهارمين برنامه آنها را اداى زكات و حقوق واجب مالى ذكر كرده، مىگويد:
«آنها زكات را مىپردازند» (وَ آتَى الزَّكاةَ).
بسيارند افرادى كه در پارهاى از موارد حاضرند به مستمندان كمك كنند اما در اداى حقوق واجب سهلانگار مىباشند، و به عكس گروهى غير از اداى حقوق واجب به هيچ گونه كمك ديگرى تن در نمىدهند، آيه فوق نيكوكار را كسى مىداند كه در هر دو ميدان انجام وظيفه كند.
پنجمين ويژگى آنها را وفاى به عهد مىشمرد، و مىگويد: «كسانى هستند كه به عهد خويش به هنگامى كه پيمان مىبندند وفا مىكنند» (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا).
چرا كه سرمايه زندگى اجتماعى اعتماد متقابل افراد جامعه است، لذا در روايات اسلامى چنين مىخوانيم كه مسلمانان موظفند سه برنامه را در مورد همه انجام دهند، خواه طرف مقابل، مسلمان باشد يا كافر، نيكوكار باشد يا بدكار، و آن سه عبارتند از: وفاى به عهد، اداى امانت و احترام به پدر و مادر.
و بالاخره ششمين و آخرين برنامه اين گروه نيكوكار را چنين شرح مىدهد:
«كسانى هستند كه در هنگام محروميت و فقر، و به هنگام بيمارى و درد، و همچنين در موقع جنگ با دشمن، صبر و استقامت به خرج مىدهند، و در برابر اين حوادث زانو نمىزنند» (وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ).
و در پايان آيه به عنوان جمع بندى و تأكيد بر شش صفت عالى گذشته مىگويد: «آنها كسانى هستند كه راست مىگويند و آنان پرهيزكارانند» (أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
راستگويى آنها از اينجا روشن مىشود كه اعمال و رفتارشان از هر نظر با اعتقاد و ايمانشان هماهنگ است، و تقوا و پرهيزكاريشان از اينجا معلوم مىشود كه آنها هم وظيفه خود را در برابر «اللّه» و هم در برابر نيازمندان و محرومان و كل جامعه انسانى و هم در برابر خويشتن خويش انجام مىدهند.
جالب اين كه شش صفت برجسته فوق هم شامل اصول اعتقادى و اخلاقى و هم برنامههاى عملى است.
-
RE: سوره بقره
آيه 178-
شأن نزول:
عادت عرب جاهلى بر اين بود كه اگر كسى از قبيله آنها كشته مىشد تصميم مىگرفتند تا آنجا كه قدرت دارند از قبيله قاتل بكشند، و اين فكر تا آنجا پيش رفته بود كه حاضر بودند بخاطر كشته شدن يك فرد تمام طايفه قاتل را نابود كنند اين آيه نازل شد و حكم عادلانه قصاص را بيان كرد.
اين حكم اسلامى، در واقع حد وسطى بود ميان دو حكم مختلف كه آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم مىدانستند و بعضى تنها ديه را لازم مىشمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضايت اولياى مقتول، و ديه را به هنگام رضايت طرفين قرار داد.
تفسير:
قصاص مايه حيات شماست! از اين آيه به بعد يك سلسله از احكام اسلامى مطرح مىشود نخست از مسأله حفظ احترام خونها آغاز مىكند، و خط بطلان بر آداب و سنن جاهلى مىكشد، مؤمنان را مخاطب قرار داده چنين مىگويد:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى).
انتخاب واژه «قصاص» نشان مىدهد كه اولياء مقتول حق دارند نسبت به قاتل همان را انجام دهند كه او مرتكب شده.
ولى به اين مقدار قناعت نكرده، در دنباله آيه مسأله مساوات را با صراحت بيشتر مطرح مىكند و مىگويد: «آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن» (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى).
البته اين مسأله دليل بر برترى خون مرد نسبت به زن نيست و توضيح آن خواهد آمد.
سپس براى اين كه روشن شود كه مسأله قصاص حقى براى اولياى مقتول است و هرگز يك حكم الزامى نيست، و اگر مايل باشند مىتوانند قاتل را ببخشند و خونبها بگيرند، يا اصلا خونبها هم نگيرند، اضافه مىكند: «اگر كسى از ناحيه برادر دينى خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص با رضايت طرفين تبديل به خونبها گردد) بايد از روش پسنديدهاى پيروى كند (و براى پرداخت ديه طرف را در فشار نگذارد) و او هم در پرداختن ديه كوتاهى نكند» (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ).
در پايان آيه براى تأكيد و توجه دادن به اين امر كه تجاوز از حد از ناحيه هر كس بوده باشد مجازات شديد دارد مىگويد: «اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان، و كسى كه بعد از آن از حد خود تجاوز كند عذاب دردناكى در انتظار او است» (ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ).
اين دستور عادلانه «قصاص» و «عفو» از يكسو روش فاسد عصر جاهليت را كه همچون دژخيمان عصر فضا، گاه در برابر يك نفر صدها نفر را به خاك و خون مىكشيدند محكوم مىكند.
و از سوى ديگر راه عفو را به روى مردم نمىبندد، و از سوى سوم مىگويد بعد از برنامه عفو و گرفتن خونبها هيچ يك از طرفين حق تعدى ندارند، بر خلاف اقوام جاهلى كه اولياى مقتول گاهى بعد از عفو و حتى گرفتن خونبها قاتل را مىكشتند! اما جنايتكارانى كه به جنايت خود افتخار مىكنند و از آن ندامت و پشيمانى ندارند نه شايسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!
-
RE: سوره بقره
(آيه 179)- اين آيه با يك عبارت كوتاه و بسيار پرمعنى پاسخ بسيارى از سؤالات را در زمينه مسأله قصاص بازگو مىكند و مىگويد: «اى خردمندان! قصاص براى شما مايه حيات و زندگى است، باشد كه تقوا پيشه كنيد» (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
اين آيه آن چنان جالب است كه به صورت يك شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مىدهد كه قصاص اسلامى به هيچ وجه جنبه انتقامجويى ندارد. از يكسو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حكم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مىكردند. جان مردم بىگناه به خطر مىافتاد. همان گونه كه در كشورهايى كه حكم قصاص به كلى لغو شده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است.
و از سوى ديگر مايه حيات قاتل است، چرا كه او را از فكر آدمكشى تا حد زيادى باز مىدارد و كنترل مىكند.
آيا خون مرد رنگينتر است؟
ممكن است بعضى ايراد كنند كه در آيات قصاص دستور داده شده كه نبايد «مرد» بخاطر قتل «زن» مورد قصاص قرار گيرد، مگر خون مرد از خون زن رنگينتر است؟ در پاسخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مرد نبايد در برابر زن قصاص شود، بلكه اولياى زن مقتول مىتوانند مرد جنايتكار را به قصاص برسانند به شرط آن كه نصف مبلغ ديه را بپردازند.
توضيح اين كه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مىشوند، بنابراين تفاوت ميان از بين رفتن «مرد» و «زن» از نظر اقتصادى و جنبههاى مالى بر كسى پوشيده نيست، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ ديه در مورد قصاص مرد، رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، كه به يك خانواده مىخورد جلوگيرى نموده است.
اسلام هرگز اجازه نمىدهد كه به بهانه لفظ «تساوى» حقوق افراد ديگرى مانند فرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 180)- وصيّتهاى شايسته! در آيات گذشته سخن از مسائل جانى و قصاص در ميان بود، در اين آيه و دو آيه بعد به قسمتى از احكام وصايا كه ارتباط با مسائل مالى دارد مىپردازد و به عنوان يك حكم الزامى مىگويد: «بر شما نوشته شده هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر چيز خوبى (مالى) از خود بجاى گذارده وصيت بطور شايسته براى پدر و مادر و نزديكان كند» (كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ).
و در پايان آيه اضافه مىكند «اين حقى است بر ذمه پرهيزكاران» (حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ).
جالب اين كه در اينجا به جاى كلمه «مال» كلمه «خير» گفته شده است.
اين تعبير نشان مىدهد كه اسلام ثروت و سرمايهاى را كه از طريق مشروع به دست آمده باشد و در مسير سود و منفعت اجتماع بكار گرفته شود خير و بركت مىداند و بر افكار نادرست آنها كه ذات ثروت را چيز بدى مىدانند خط بطلان مىكشد.
ضمنا اين تعبير اشاره لطيفى به مشروع بودن ثروت است، زيرا اموال نامشروعى كه انسان از خود به يادگار مىگذارد خير نيست بلكه شر و نكبت است.
(آيه 181)- هنگامى كه وصيت جامع تمام ويژگيهاى بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است، و هر گونه تغيير و تبديل در آن ممنوع و حرام است، لذا اين آيه مىگويد: «كسى كه وصيت را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش بر كسانى است كه آن را تغيير مىدهند» (فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ).
و اگر گمان كنند كه خداوند از توطئههايشان خبر ندارد سخت در اشتباهند.
«خداوند شنوا و دانا است» (إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
آيه فوق اشاره به اين حقيقت است كه خلافكاريهاى «وصى» (كسى كه عهده دار انجام وصايا است) هرگز اجر و پاداش وصيت كننده را از بين نمىبرد، او به اجر خود رسيده، تنها گناه بر گردن وصى است كه تغييرى در كميت يا كيفيت و يا اصل وصيت داده است.
-
RE: سوره بقره
(آيه 182)- تا به اينجا اين حكم اسلامى كاملا روشن شد كه هر گونه تغيير و تبديل در وصيتها به هر صورت و به هر مقدار باشد گناه است، اما از آنجا كه هر قانونى استثنايى دارد، در اين آيه مىگويد: «هر گاه وصى بيم انحرافى در وصيت كننده داشته باشد- خواه اين انحراف ناآگاهانه باشد يا عمدى و آگاهانه- و آن را اصلاح كند گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمىباشد) خداوند آمرزنده و مهربان است» (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
1- فلسفه وصيّت:
از قانون ارث تنها يك عده از بستگان آن هم روى حساب معينى بهرهمند مىشوند در حالى كه شايد عده ديگرى از فاميل، و احيانا بعضى از دوستان و آشنايان نزديك، نياز مبرمى به كمكهاى مالى داشته باشند.
و نيز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست، لذا در كنار قانون ارث قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مىدهد نسبت به يك سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ) خويش تصميم بگيرند.
از اينها گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد، اما در زمان حياتش به دلايلى موفق نشده، منطق عقل ايجاب مىكند براى انجام اين كارهاى خير لا اقل براى بعد از مرگش محروم نماند. مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيت در اسلام تشريع گردد.
در روايات اسلامى تأكيدهاى فراوانى در زمينه وصيت شده از جمله، در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه بدون وصيت از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است».
2- عدالت در وصيّت:
در روايات اسلامى تأكيدهاى فراوانى روى «عدم جور» و «عدم ضرار» در وصيت ديده مىشود كه از مجموع آن استفاده مىشود همان اندازه كه وصيت كار شايسته و خوبى است تعدى در آن مذموم و از گناهان كبيره است در حديثى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «كسى كه در وصيتش عدالت را رعايت كند همانند اين است كه همان اموال را در حيات خود در راه خدا داده باشد. و كسى كه در وصيتش تعدى كند نظر لطف پروردگار در قيامت از او بر گرفته خواهد شد».