-
RE: سوره بقره
(آيه 27)- زيانكاران واقعى! از آنجا كه در آيه قبل، سخن از اضلال فاسقان بود در اين آيه با ذكر سه صفت فاسقان را معرفى مىكند:
1- «فاسقان كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم ساختند مىشكنند» (الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ). انسانها در واقع پيمانهاى مختلفى با خدا بستهاند، پيمان توحيد و خداشناسى، پيمان عدم تبعيت از شيطان و هواى نفس، فاسقان همه اين پيمانها را شكسته، و از خواستههاى دل و شيطان پيروى مىكنند.
اين پيمان كجا و چگونه بسته شد؟
در واقع خداوند هر موهبتى به انسان ارزانى مىدارد، همراه آن عملا پيمانى با زبان آفرينش از او مىگيرد، به او چشم مىدهد، يعنى با اين چشم حقايق را ببين، گوش مىدهد يعنى صداى حق را بشنو ...
و به اين ترتيب هرگاه انسان از آنچه در درون فطرت او است بهره نگيرد و يا از نيروهاى خداداد در مسير خطا استفاده كند، پيمان خدا را شكسته است. آرى فاسقان، همه يا قسمتى از اين پيمانهاى فطرى الهى را زير پا مىگذارند.
2- سپس به دومين نشانه آنها اشاره كرده مىگويد: «آنها پيوندهائى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مىكنند» (وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ). اين پيوندها شامل پيوند خويشاوندى، پيوند دوستى، پيوندهاى اجتماعى، پيوند و ارتباط با رهبران الهى و پيوند و رابطه با خداست.
3- نشانه ديگر فاسقان، فساد در روى زمين است مىفرمايد: «آنها فساد در زمين مىكنند» (وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ). و در پايان آيه مىگويد: «آنها همان زيانكارانند» (أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ). چه زيانى از اين برتر كه انسان همه سرمايههاى مادى و معنوى خود را در طريق فنا و نيستى و بدبختى و سيه روزى خود به كار برد؟!
اهميت صله رحم در اسلام
- گر چه آيه فوق از احترام به همه پيوندهاى الهى سخن مىگفت، ولى پيوند خويشاوندى يك مصداق روشن آن است. اسلام نسبت به صله رحم و كمك و حمايت و محبت نسبت به خويشاوندان اهميت فوق العادهاى قائل شده است و قطع رحم و بريدن رابطه از خويشاوندان و بستگان را شديدا نهى كرده است، زشتى و گناه قطع رحم به حدى است كه امام سجّاد عليه السّلام به فرزند خود نصيحت مىكند كه از مصاحبت با پنج طايفه بپرهيزد، يكى از آن پنج گروه كسانى هستند كه قطع رحم كردهاند: «بپرهيز از معاشرت با كسى كه قطع رحم كرده كه قرآن او را ملعون و دور از رحمت خدا شمرده است».
-
RE: سوره بقره
(آيه 28)-
نعمت اسرارآميز حيات!
قرآن دلائلى را كه در گذشته (آيه 21 و 22 همين سوره) در زمينه شناخت خدا ذكر كرده بود تكميل مىكند و در اينجا براى اثبات وجود خدا از نقطهاى شروع كرده كه براى احدى جاى انكار باقى نمىگذارد و آن مسأله پيچيده حيات و زندگى است. نخست مىگويد: «چگونه خدا را انكار مىكنيد در حالى كه اجسام بىروحى بوديد و او شما را زنده كرد و لباس حيات بر تنتان پوشانيد» (كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ).
قرآن به همه ما يادآورى مىكند كه قبل از اين شما مانند سنگها و چوبها و موجودات بىجان مرده بوديد، و نسيم حيات اصلا در كوى شما نوزيده بود. ولى اكنون داراى نعمت حيات و هستى مىباشيد، اعضاء و دستگاههاى مختلف، حواس و ادراك به شما داده شده، و اين مسأله آنقدر اسرار آميز است كه افكار ميليونها دانشمند و كوششهايشان تاكنون از درك آن عاجز مانده! آيا هيچ كس مىتواند چنين امر فوق العاده دقيق و ظريف را كه نيازمند به يك علم و قدرت فوق العاده است به طبيعت بىشعور كه خود فاقد حيات بوده است نسبت دهد! اينجاست كه مىگوئيم پديده حيات در جهان طبيعت بزرگترين سند اثبات وجود خدا است، پس از يادآورى اين نعمت، دليل آشكار ديگرى را يادآور مىشود و آن مسأله «مرگ» است مىگويد: «سپس خداوند شما را مىميراند» (ثُمَّ يُمِيتُكُمْ).
آرى آفريننده حيات همان آفريننده مرگ است، چنانكه در آيه 2 سوره ملك مىخوانيم: «او خدائى است كه حيات و مرگ را آفريده كه شما را در ميدان حسن عمل بيازمايد».
قرآن پس از ذكر اين دو دليل روشن بر وجود خدا به ذكر مسأله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته، مىگويد: «سپس بار ديگر شما را زنده مىكند» (ثُمَّ يُحْيِيكُمْ). البته اين زندگى پس از مرگ به هيچ وجه جاى تعجب نيست، و با توجه به دليل اول يعنى اعطاى حيات به موجود بىجان، پذيرفتن اعطاى حيات پس از متلاشى شدن بدن، نه تنها كار مشكلى نيست بلكه از نخستين بار آسانتر است (هر چند آسان و مشكل براى وجودى كه قدرتش بىانتهاست مفهومى ندارد!). و در پايان آيه مىگويد: «سپس به سوى او بازگشت مىكنيد» (ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ). مقصود از رجوع به سوى پروردگار بازگشت به سوى نعمتهاى خداوند مىباشد، يعنى در قيامت و روز رستاخيز به نعمتهاى خداوند بازگشت مىكنيد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 29)- پس از ذكر نعمت حيات و اشاره به مسأله مبدء و معاد، به يكى ديگر از نعمتهاى گسترده خداوند اشاره كرده مىگويد: «او خدائى است كه آنچه روى زمين است براى شما آفريده» (هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً).
و به اين ترتيب ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمينى مشخص مىكند، آرى او عاليترين موجود در اين صحنه پهناور است و از تمامى آنها ارزشمندتر.
تنها اين آيه نيست كه مقام والاى انسان را يادآور مىشود بلكه در قرآن آيات فراوانى مىيابيم كه انسان را هدف نهائى آفرينش كل موجودات جهان معرفى مىكند «1».
بار ديگر به دلائل توحيد بازگشته مىگويد: «سپس خداوند به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود، و او به هر چيز آگاه است» (ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) جمله «اسْتَوى» از ماده «استواء» در لغت به معنى تسلّط و احاطه كامل و قدرت بر خلقت و تدبير است.
آسمانهاى هفت گانه-
در اينكه مقصود از آسمانهاى هفتگانه چيست؟
آنچه صحيحتر به نظر مىرسد، اين است كه مقصود همان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است و از آيات قرآن چنين استفاده مىشود كه تمام كرات و ثوابت و سياراتى را كه ما مىبينيم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديد ما و ابزارهاى علمى امروز ما بيرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسمان تشكيل مىدهند شاهد اين سخن اينكه، قرآن مىگويد: «ما آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت داديم». (فصلت: 12).
امّا اينكه گفتيم شش آسمان ديگر براى ما مجهول است و ممكن است علوم از روى آن در آينده پرده بردارد، به اين دليل است كه علوم ناقص بشر به هر نسبت كه پيش مىرود از عجائب آفرينش تازههائى را به دست مىآورد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 30)- انسان نماينده خدا در زمين! در آيات گذشته خوانديم كهخدا همه مواهب زمين را براى انسان آفريده است و در اين سلسله آيات كه از آيه 30 شروع و به آيه 39 پايان مىيابد سه مطلب اساسى مطرح شده است:
1- خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستى انسان در زمين.
2- دستور خضوع و تعظيم فرشتگان در برابر نخستين انسان.
3- تشريح وضع آدم و زندگى او در بهشت و حوادثى كه منجر به خروج او از بهشت گرديد و سپس توبه آدم، و زندگى او و فرزندانش در زمين.
اين آيه از نخستين مرحله سخن مىگويد، خواست خداوند چنين بود كه در روى زمين موجودى بيافريند كه نماينده او باشد، صفاتش پرتوى از صفات پروردگار، و مقام و شخصيتش برتر از فرشتگان.
لذا نخست مىگويد: «بخاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد» (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً).
«خليفه» به معنى جانشين است،- همانگونه كه بسيارى از محققان پذيرفتهاند- منظور خلافت الهى و نمايندگى خدا در زمين است، زيرا سؤالى كه بعد از اين فرشتگان مىكنند و مىگويند نسل آدم ممكن است مبدء فساد و خونريزى شود و ما تسبيح و تقديس تو مىكنيم متناسب همين معنى است، چرا كه نمايندگى خدا در زمين با اين كارها سازگار نيست.
به هر حال خدا مىخواست موجودى بيافريند كه گل سرسبد عالم هستى باشد و شايسته، مقام خلافت الهى و نماينده «اللّه» در زمين گردد.
سپس در اين آيه اضافه مىكند: فرشتگان به عنوان سؤال براى درك حقيقت و نه به عنوان اعتراض «عرض كردند: آيا در زمين كسى را قرار مىدهى كه فساد كند و خونها بريزد»؟! (قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ).
«در حالى كه ما تو را عبادت مىكنيم تسبيح و حمدت بجا مىآوريم و تو را از آنچه شايسته ذات پاكت نيست پاك مىشمريم» (وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ).
ولى خداوند در اينجا پاسخ سر بسته به آنها داد كه توضيحش در مراحل بعد آشكار گرديد «فرمود: من چيزهائى مىدانم كه شما نمىدانيد»! (قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ).
آنها فكر مىكردند اگر هدف عبوديت و بندگى است كه ما مصداق كامل آن هستيم، همواره غرق در عبادتيم و از همه كس سزاوارتر به خلافت! بىخبر از اين كه عبادت آنها با توجه به اين كه شهوت و غضب و خواستهاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى اين انسان كه اميال و شهوات او را احاطه كرده و شيطان از هر سو او را وسوسه مىكند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى اين موجود طوفان زده كجا، و عبادت آن ساحل نشينان آرام و سبكبار كجا؟!
آنها چه مىدانستند كه از نسل اين آدم پيامبرانى همچون محمد و ابراهيم و نوح و موسى و عيسى و امامانى همچون ائمه اهل بيت عليهم السّلام و بندگان صالح و شهيدان جانباز و مردان و زنانى كه همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مىدهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت، افرادى كه گاه فقط يك ساعت تفكر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است!
-
RE: سوره بقره
(آيه 31)-
فرشتگان در بوته آزمايش!
آدم به لطف پروردگار داراى استعداد فوق العادهاى براى درك حقايق هستى بود. خداوند اين استعداد او را به فعليت رسانيد و به گفته قرآن «به آدم همه اسماء (حقايق و اسرار عالم هستى) را تعليم داد» (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها).
البته اين آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرينش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى، افتخار بزرگى براى آدم بود.
در حديثى داريم كه از امام صادق عليه السّلام پيرامون اين آيه سؤال كردند، فرمود:
«منظور زمينها، كوهها، درّهها و بستر رودخانهها (و خلاصه تمامى موجودات) مىباشد، سپس امام عليه السّلام به فرشى كه زير پايش گسترده بود نظرى افكند فرمود: حتى اين فرش هم از امورى بوده كه خدا به آدم تعليم داد»! همچنين استعداد نامگذارى اشياء را به او ارزانى داشت تا بتواند اشياء را نامگذارى كند و در مورد احتياج با ذكر نام آنها را بخواند و اين خود نعمتى است بزرگ!
«سپس خداوند به فرشتگان فرمود: اگر راست مىگوئيد اسماء اشياء و موجوداتى را كه مشاهده مىكنيد و اسرار و چگونگى آنها را شرح دهيد» (ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 32)- ولى فرشتگان كه داراى چنان احاطه علمى نبودند در برابر اين آزمايش فرو ماندند لذا در پاسخ «گفتند: خداوندا! منزهى تو، جز آنچه به ما تعليم دادهاى چيزى نمىدانيم»! (قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا).
«تو خود عالم و حكيمى» (إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ).
(آيه 33)- در اينجا نوبت به آدم رسيد كه در حضور فرشتگان اسماء موجودات و اسرار آنها را شرح دهد. «خداوند فرمود: اى آدم فرشتگان را از اسماء و اسرار اين موجودات با خبر كن»! (قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ).
«هنگامى كه آدم آنها را از اين اسماء آگاه ساخت خداوند فرمود: به شما نگفتم كه من از غيب آسمانها و زمين آگاهم، و آنچه را كه شما آشكار يا پنهان مىكنيد مىدانم» (فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ).
در اينجا فرشتگان در برابر معلومات وسيع و دانش فراوان اين انسان سر تسليم فرود آوردند، و بر آنها آشكار شد كه لايق خلافت زمين تنها او است!.
-
RE: سوره بقره
(آيه 34)- آدم در بهشت- قرآن در تعقيب بحثهاى گذشته پيرامون مقام و عظمت انسان به فصل ديگرى از اين بحث پرداخته، نخست چنين مىگويد:
«بخاطر بياوريد هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده و خضوع كنيد» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ). «آنها همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ).
آرى او استكبار كرد «و بخاطر همين استكبار و نافرمانى از كافران شد» (وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ).
به راستى كسى كه لايق مقام خلافت الهى و نمايندگى او در زمين است.
شايسته هر نوع احترامى است. ما در برابر انسانى كه چند فرمول علمى را مىداند چه اندازه كرنش مىكنيم پس چگونه است حال نخستين انسان با آن معلومات سرشار از جهان هستى!
1- چرا ابليس مخالفت كرد؟
مىدانيم «شيطان» اسم جنس است شامل نخستين شيطان و همه شيطانها مىشود ولى «ابليس» اسم خاص است و اشاره به همان شيطانى است كه اغواگر آدم شد، او طبق صريح آيات قرآن از جنس فرشتگان نبود، بلكه در صف آنها قرار داشت او از طايفه جنّ بود كه مخلوق مادى است.
انگيزه او در اين مخالفت كبر و غرور و تعصب خاصى بود كه بر فكر او چيره شد، او چنين مىپنداشت كه از آدم برتر است «1» و علت كفر او نيز همين بود كه فرمان حكيمانه پروردگار را نادرست شمرد.
نه تنها عملا عصيان كرد از نظر اعتقاد نيز معترض بود، و به اين ترتيب خودبينى و خودخواهى، محصول يك عمر ايمان و عبادت او را بر باد داد، و آتش به خرمن هستى او افكند، و كبر و غرور از اين آثار بسيار دارد!
2- آيا سجده براى خدا بود يا آدم؟
شك نيست كه «سجده» به معنى «پرستش» براى خداست، و معنى توحيد عبادت همين است كه غير از خدا را پرستش نكنيم. بنابراين جاى ترديد نخواهد بود كه فرشتگان براى آدم «سجده پرستش» نكردند، بلكه سجده براى خدا بود ولى بخاطر آفرينش چنين موجود شگرفى، و يا اينكه سجده براى آدم كردند اما سجده به معنى «خضوع» نه پرستش. در حديثى از امام «على بن موسى الرضا» عليه السّلام مىخوانيم: «سجده فرشتگان پرستش خداوند از يك سو، و اكرام و احترام آدم از سوى ديگر بود، چرا كه ما در صلب آدم بوديم»!
-
RE: سوره بقره
(آيه 35)- به هر حال بعد از اين ماجرا و ماجراى آزمايش فرشتگان به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سكنى گزيند، چنانكه قرآن مىگويد:
«به آدم گفتيم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و هر چه مىخواهيد از نعمتهاىآن گوارا بخوريد»! (وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما).
«ولى به اين درخت مخصوص نزديك نشويد كه از ظالمان خواهيد شد» (وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ).
از آيات قرآن استفاده مىشود كه آدم براى زندگى در روى زمين، همين زمين معمولى آفريده شده بود، ولى در آغاز خداوند او را ساكن بهشت كه يكى از باغهاى سرسبز پر نعمت اين جهان بود ساخت.
شايد علت اين جريان آن بوده كه آدم با زندگى كردن روى زمين هيچ گونه آشنائى نداشت، و تحمل زحمتهاى آن بدون مقدمه براى او مشكل بود، و از چگونگى كردار و رفتار در زمين بايد اطلاعات بيشترى پيدا كند او در اين محيط مىبايست تا حدى پخته شود و بداند زندگى روى زمين توأم با برنامهها و تكاليف و مسئوليتها است كه انجام صحيح آنها باعث سعادت و تكامل و بقاى نعمت است، و سر باز زدن از آن سبب رنج و ناراحتى، آرى اين خود يك سلسله تعليمات لازم بود كه مىبايست فرا گيرد، و با داشتن اين آمادگى به روى زمين قدم بگذارد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 36)- در اينجا «آدم» خود را در برابر فرمان الهى در باره خوددارى از درخت ممنوع ديد، ولى شيطان اغواگر كه سوگند ياد كرده بود كه دست از گمراه كردن آدم و فرزندانش برندارد به وسوسهگرى مشغول شد، چنانكه قرآن مىگويد:
«سر انجام شيطان آن دو را به لغزش واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت) بيرون كرد» (فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ).
آرى از بهشتى كه كانون آرامش و آسايش و دور از درد و رنج بود بر اثر فريب شيطان اخراج شدند.
و چنانكه قرآن مىگويد: «ما به آنها دستور داديم كه به زمين فرود آئيد در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود» آدم و حوّا از يكسو و شيطان از سوى ديگر (وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ). منظور از هبوط و نزول آدم به زمين نزول مقامى است نه مكانى يعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سرسبز پائين آمد.
«و براى شما تا مدت معينى در زمين قرارگاه و وسيله بهرهبردارى است» (وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ).
اينجا بود كه آدم متوجه شد راستى به خويشتن ستم كرده و از محيط آرام و پرنعمت بهشت بخاطر تسليم شدن در برابر وسوسههاى شيطان بيرون رانده شده، درست است كه آدم پيامبر بود و معصوم از گناه ولى، هرگاه ترك اولى از پيامبر سرزند خداوند نسبت به او سخت مىگيرد، همانند گناهى كه از افراد عادى سر بزند و اين جريمه سنگينى بود كه آدم در برابر آن نافرمانى پرداخت.
1- بهشت آدم كدام بهشت بود؟
در پاسخ اين پرسش بايد توجه داشت كه بهشت موعود نيكان و پاكان نبود. بلكه يكى از باغهاى پرنعمت و روحافزاى يكى از مناطق سرسبز زمين بوده است.
زيرا: بهشت موعود قيامت، نعمت جاودانى است كه در آيات بسيارى از قرآن به اين جاودانگى بودنش اشاره شده، و بيرون رفتن از آن ممكن نيست و دوم اين كه ابليس آلوده و بىايمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود.
سوم اين كه در رواياتى كه از طرق اهل بيت عليهم السّلام به ما رسيده اين موضوع صريحا آمده است. يكى از راويان حديث مىگويد از امام صادق عليه السّلام راجع به بهشت آدم پرسيدم امام عليه السّلام در جواب فرمود: «باغى از باغهاى دنيا بود كه خورشيد و ماه بر آن مىتابيد، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بيرون رانده نمىشد».
2- خدا چرا شيطان را آفريد؟
بسيارى مىپرسند شيطان كه موجود اغواگرى است اصلا چرا آفريده شد و فلسفه وجود او چيست؟ در پاسخ مىگوئيم:
خداوند شيطان را، شيطان نيافريد، به اين دليل كه سالها همنشين فرشتگان و بر فطرت پاك بود، ولى بعد از آزادى خود سوء استفاده كرد و بناى طغيان و سركشى گذارد.
دوم اينكه: از نظر سازمان آفرينش وجود شيطان براى افراد با ايمان و آنها كه مىخواهند راه حق را بپويند زيانبخش نيست. بلكه وسيله پيشرفت و تكامل آنها است، چه اينكه پيشرفت و ترقى و تكامل، همواره در ميان تضادها صورت مىگيرد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 37)- بازگشت آدم به سوى خدا! بعد از ماجراى وسوسه ابليس و دستور خروج آدم از بهشت، آدم متوجه شد راستى به خويشتن ستم كرده، در اينجا به فكر جبران خطاى خويش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد، توجهى آميخته با كوهى از ندامت و حسرت! لطف خدا نيز در اين موقع به يارى او شتافت و چنانكه قرآن در اين آيه مىگويد:
«آدم از پروردگار خود كلماتى دريافت داشت، سخنانى مؤثر و دگرگون كننده، و با آن توبه كرد و خدا نيز توبه او را پذيرفت» (فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ) «1».
«چرا كه او توّاب و رحيم است» (إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ).
«توبه» در اصل به معنى «بازگشت» است، و در لسان قرآن به معنى بازگشت از گناه مىآيد، زيرا هر گنه كارى در حقيقت از پروردگارش فرار كرده، هنگامى كه توبه مىكند به سوى او باز مىگردد.
خداوند نيز در حالت عصيان بندگان گوئى از آنها روى گردان مىشود، هنگامى كه خداوند به توبه توصيف مىشود، مفهومش اين است كه نظر لطف و رحمت و محبتش را به آنها باز مىگرداند.