-
RE: سوره بقره
(آيه 12)- قرآن اضافه مىكند: «بدانيد اينها همان مفسدانند و برنامهاى جز فساد ندارند ولى خودشان هم نمىفهمند»! (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ). بلكه اصرار و پافشارى آنها در راه نفاق و خو گرفتن با اين برنامههاى زشت و ننگين سبب شده كه تدريجا گمان كنند اين برنامهها مفيد و سازنده و اصلاح طلبانه است.
(آيه 13)- نشانه ديگر اينكه: آنها خود را عاقل و هوشيار و مؤمنان را سفيه و سادهلوح و خوش باور مىپندارند، آن چنانكه قرآن مىگويد: «هنگامى كه به آنها گفته مىشود ايمان بياوريد آنگونه كه تودههاى مردم ايمان آوردهاند، مىگويند: آيا ما همچون اين سفيهان ايمان بياوريم»؟! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ). و به اين ترتيب افراد پاكدل و حق طلب و حقيقت جو را كه با مشاهده آثار حقانيت در دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و محتواى تعليمات او، سر تعظيم فرو آوردهاند به سفاهت متهم مىكنند لذا قرآن در پاسخ آنها مىگويد: «بدانيد سفيهان واقعى اينها هستند امّا نمىدانند» (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ).
آيا اين سفاهت نيست كه انسان خط زندگى خود را مشخص نكند و در ميان هر گروهى به رنگ آن گروه درآيد، استعداد و نيروى خود را در طريق شيطنت و توطئه و تخريب به كار گيرد، و در عين حال خود را عاقل بشمرد؟!
(آيه 14)- سومين نشانه آنها آن است كه هر روز به رنگى در مىآيند و در ميان هر جمعيتى با آنها هم صدا مىشوند، آنچنانكه قرآن مىگويد: «هنگامى كه افراد با ايمان را ملاقات كنند مىگويند ايمان آورديم» (وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا).
ما از شما هستيم و پيرو يك مكتبيم، از جان و دل اسلام را پذيرا گشتيم و با شما هيچ فرقى نداريم! «امّا هنگامى كه با دوستان شيطان صفت خود به خلوتگاه مىروند مىگويند ما با شمائيم»! (وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ). «و اگر مىبينيد ما در برابر مؤمنان اظهار ايمان مىكنيم ما مسخرهشان مىكنيم»! (إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 15)- سپس قرآن با يك لحن كوبنده و قاطع مىگويد: «خدا آنها را مسخره مىكند» (اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ). «و خدا آنها را در طغيانشان نگه مىدارد تا به كلى سرگردان شوند» (وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).
(آيه 16)- اين آيه، سرنوشت نهائى آنها را كه سرنوشتى است بسيار غم انگيز و شوم و تاريك چنين بيان مىكند: «آنها كسانى هستند كه در تجارتخانه اين جهان، هدايت را با گمراهى معاوضه كردهاند» (أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى). و به همين دليل «تجارت آنها سودى نداشته» بلكه سرمايه را نيز از كف دادهاند (فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ). «و هرگز روى هدايت را نديدهاند» (وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ).
خلاصه دوگانگى شخصيت و تضاد برون و درون كه صفت بارز منافقان است پديدههاى گوناگونى در عمل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد كه به خوبى مىتوان آن را شناخت.
وسعت معنى نفاق-
گرچه نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بىايمانى است كه ظاهرا در صف مسلمانانند، امّا باطنا دل در گرو كفر دارند، ولى نفاق معنى وسيعى دارد كه هر گونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مىشود هر چند در افراد مؤمن باشد كه ما از آن به عنوان «رگههاى نفاق» نام مىبريم مثلا در حديثى مىخوانيم: سه صفت است كه در هر كس باشد منافق است هر چند روزه بگيرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند: كسى كه در امانت خيانت مىكند، و كسى كه به هنگام سخن گفتن دروغ مىگويد، و كسى كه وعده مىدهد و خلف وعده مىكند».
مسلما اين گونه افراد رگههائى از نفاق در وجود آنها هست، مخصوصا در باره رياكاران از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «ريا و ظاهر سازى، درخت (شوم و تلخى) است كه ميوهاى جز شرك خفى ندارد و اصل و ريشه آن نفاق است».
-
RE: سوره بقره
فريب دادن وجدان-
آيه فوق، اشاره روشنى به مسأله فريب وجدان دارد و اينكه بسيار مىشود كه انسان منحرف و آلوده، براى رهائى از سرزنش و مجازات وجدان، كم كم براى خود اين باور را به وجود مىآورد كه اين عمل من نه تنها زشت و انحرافى نيست بلكه اصلاح است و مبارزه با فساد (إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ). تا با فريب وجدان آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.
(آيه 17)- دو مثال جالب براى ترسيم حال منافقان.
1- در مثال اول مىگويد: «آنها مانند كسى هستند كه آتشى (در شب ظلمانى) افروخته» تا در پرتو نور آن راه را از بيراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد» (مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً) «ولى همين كه اين شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت، خداوند آن را خاموش مىسازد، و در ظلمات رهاشان مىكند، به گونهاى كه چيزى را نبينند» (فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ).
آنها فكر مىكردند با اين آتش مختصر و نور آن مىتوانند با ظلمتها به پيكار برخيزند، امّا ناگهان بادى سخت بر مىخيزد و يا باران درشتى فرو مىريزد، و يا بر اثر پايان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردى و خاموشى مىگرايد و بار ديگر در تاريكى وحشتزا سرگردان مىشوند. اين نور مختصر، يا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحيدى است و يا اشاره به ايمان نخستين آنهاست كه بعدا بر اثر تقليدهاى كوركورانه و تعصبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها پردههاى ظلمانى و تاريك بر آن مىافتد.
(آيه 18)- سپس اضافه مىكند: «آنها كر هستند و گنگ و نابينا، و چون هيچ يك از وسائل اصلى درك حقايق را ندارند از راهشان باز نمىگردند» (صُمٌّ بُكْم عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ)
. به هر حال اين تشبيه در حقيقت، يك واقعيت را در زمينه نفاق روشن مىسازد، و آن اينكه نفاق و دوروئى براى مدت طولانى نمىتواند مؤثر واقع شود و اين امر همچون شعله ضعيف و كم دوامى كه در يك بيابان تاريك و ظلمانى در معرض وزش طوفانهاست ديرى نمىپايد، و سر انجام چهره واقعى آنها آشكار مىگردد.
(آيه 19)- در مثال دوم قرآن صحنه زندگى آنها را به شكل ديگرى ترسيم مىنمايد: شبى است تاريك و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مىبارد، از كرانههاى افق برق پر نورى مىجهد، صداى غرش وحشتزا و مهيب رعد، نزديك است پردههاى گوش را پاره كند، انسانى بىپناه در دل اين دشت وسيع و ظلمانى، حيران و سرگردان مانده است، باران پرپشت، بدان او را مرطوب ساخته، نه پناهگاه مورد اطمينانى وجود دارد كه به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مىدهد گامى به سوى مقصد بردارد. قرآن در يك عبارت كوتاه، حال چنين مسافر سرگردانى را بازگو مىكند: «يا همانند بارانى كه در شب تاريك، توأم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذرانى) ببارد» (أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ).
سپس اضافه مىكند: «آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مىگذارند تا صداى وحشت انگيز صاعقهها را نشنوند» (يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ). و در پايان آيه مىفرمايد: «و خداوند به كافران احاطه دارد» و آنها هر كجا بروند در قبضه قدرت او هستند (وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ).
-
RE: سوره بقره
(آيه 20)- برقها پىدرپى بر صفحه آسمان تاريك جستن مىكند: «نور برق آنچنان خيره كننده است كه نزديك است چشمهاى آنها را بربايد» (يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ).
«هر زمان كه برق مىزند و صفحه بيابان تاريك، روشن مىشود، چند گامى در پرتو آن راه مىروند، ولى بلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مىشود و آنها در جاى خود متوقف مىگردند» (كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا).
آنها هر لحظه خطر را در برابر خود احساس مىكنند، چرا كه در دل اين بيابان نه كوهى به چشم مىخورد، و نه درختى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگيرى كند، هر آن ممكن است هدف صاعقهاى قرار گيرند و در يك لحظه خاكستر شوند! حتّى اين خطر وجود دارد كه غرش رعد، گوش آنها را پاره و نور خيرهكننده برق چشمشان را نابينا كند، آرى «اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از ميان مىبرد چرا كه خدا به هر چيزى توانا است» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
افسوس كه به پناهگاه مطمئن ايمان پناه نبردهاند تا از شرّ صاعقههاى مرگبار مجازات الهى و جهاد مسلحانه مسلمين نجات يابند.
لزوم شناخت منافقين در هر جامعه:
اگر چه شأن نزول اين آيات، منافقان عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است اما با توجه به اينكه خط نفاق در هر عصر و زمانى، در برابر خط انقلابهاى راستين وجود داشته و دارد به منافقان همه اعصار و قرون گسترش مىيابد، و ما با چشم خود تمام اين نشانهها را يك به يك و مو به مو در مورد منافقان عصر خويش مىيابيم، سرگردانى آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بىپناهى و بدبختى و سيه روزى و رسوائى آنها را درست همانند همان مسافرى كه قرآن به روشنترين وجهى حال او را ترسيم كرده است مشاهده مىكنيم.
(آيه 21)- اينچنين خدائى را بپرستيد! بعد از بيان حال سه دسته (پرهيزكاران، كافران و منافقان) اين آيه، خط سعادت و نجات را كه پيوستن به گروه اول است مشخص ساخته مىگويد: «اى مردم پروردگارتان را پرستش كنيد كه هم شما و هم پشينيان را آفريد تا پرهيزكار شويد» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
خطاب «يا أَيُّهَا النَّاسُ» (اى مردم) كه در قرآن حدود بيست بار تكرار شده و يك خطاب جامع و عمومى است نشان مىدهد كه قرآن مخصوص نژاد و قبيله و طايفه و قشر خاصى نيست، بلكه همگان را در اين دعوت عام شركت مىدهد، همه را دعوت به پرستش خداى يگانه، و مبارزه با هر گونه شرك و انحراف از خط توحيد مىكند.
-
RE: سوره بقره
(آيه 22)- نعمت زمين و آسمان: در اين آيه به قسمت ديگرى از نعمتهاى بزرگ خدا كه مىتواند انگيزه شكر گزارى باشد اشاره كرده، نخست از آفرينش زمين سخن مىگويد: «همان خدائى كه زمين را بستر استراحت شما قرار داد» (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً).
اين مركب راهوارى كه شما را بر پشت خود سوار كرده و با سرعت سرسام آورى در اين فضا به حركات مختلف خود ادامه مىدهد، بىآنكه كمترين لرزشى بر وجود شما وارد كند، يكى از نعمتهاى بزرگ او است. نيروى جاذبهاش كه به شما اجازه حركت و استراحت و ساختن خانه و لانه و تهيه باغها و زراعتها و انواع وسائل زندگى مىدهد، نعمت ديگرى است، هيچ فكر كردهايد كه اگر جاذبه زمين نبود در يك چشم بر هم زدن همه ما و وسائل زندگيمان بر اثر حركت دورانى زمين به فضا پرتاپ و در فضا سرگردان مىشد! سپس به نعمت آسمان مىپردازد و مىگويد:
«آسمان را همچون سقفى بر بالاى سر شما قرار داد» (وَ السَّماءَ بِناءً).
كلمه «سماء» كه در اين آيه به آن اشاره شده است همان جوّ زمين است، يعنى قشر هواى متراكمى كه دور تا دور كره زمين را پوشانده، و طبق نظريه دانشمندان ضخامت آن، چند صد كيلومتر است. اگر اين قشر مخصوص هوا كه همچون سقفى بلورين، اطراف ما را احاطه كرده نبود، زمين دائما در معرض رگبار سنگهاى پراكنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مىشد.
بعد از آن به نعمت باران پرداخته مىگويد: «و از آسمان آبى نازل كرد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً). امّا چه آبى؟ حياتبخش، و زندگى آفرين، و مايه همه آباديها و شالوده همه نعمتهاى مادى.
قرآن سپس به انواع ميوههائى كه از بركت باران و روزيهائى كه نصيب انسانها مىشود اشاره كرده چنين مىگويد: «خداوند به وسيله باران، ميوههائى را به عنوان روزى شما از زمين خارج ساخت» (فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ).
اين برنامه الهى از يكسو، رحمت وسيع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مىكند و از سوى ديگر بيانگر قدرت او است كه چگونه از آب بىرنگ صد هزاران رنگ از ميوهها و دانههاى غذائى با خواص متفاوت براى انسانها، و همچنين جانداران ديگر آفريده، يكى از زندهترين دلائل وجود او است لذا بلافاصله اضافه مىكند: «اكنون كه چنين است براى خدا شريكهائى قرار ندهيد در حالى كه مىدانيد» (فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
«أنداد» جمع «ند» به معنى چيزى است كه از نظر گوهر و ذات شريك و شبيه چيز ديگرى باشد.
بت پرستى در شكلهاى مختلف
- بطور كلى هر چه را در رديف خدا در زندگى مؤثر دانستن يك نوع شرك است، ابن عباس مفسر معروف در اينجا تعبير جالبى دارد مىگويد: «أنداد، همان شرك است كه گاهى پنهانتر است از حركت مورچه بر سنگ سياه در شب تاريك، از جمله اينكه انسان بگويد: به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند ... (يعنى خدا و جان دوستش را در يك رديف قرار بدهد) و بگويد اين سگ اگر ديشب نبود دزدان آمده بودند! (پس نجات دهنده ما از دزدان اين سگ است) يا به دوستش بگويد: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى، همه اينها بوئى از شرك مىدهد».
در تعبيرات عاميانه روزمره نيز بسيار مىگويند: «اول خدا، دوم تو»! بايد قبول كرد كه اين گونه تعبيرات نيز مناسب يك انسان موحد كامل نيست.
-
RE: سوره بقره
(آيه 23)- قرآن معجزه جاويدان: از آنجا كه نفاق و كفر گاهى از عدم درك محتواى نبوت و اعجاز پيامبر صلّى اللّه عليه و اله سر چشمه مىگيرد، در اينجا انگشت روى معجزه جاويدان «قرآن» مىگذارد مىگويد: «اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل كردهايم، شك و ترديد داريد لا اقل سورهاى همانند آن بياوريد» (وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ).
و به اين ترتيب قرآن همه منكران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند يك سوره مانند آن مىكند تا عجز آنها دليلى باشد، روشن بر اصالت اين وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن، سپس مىگويد: تنها خودتان به اين كار قيام نكنيد بلكه «تمام گواهان خود را جز خدا دعوت كنيد (تا شما را در اين كار يارى كنند) اگر در ادّعاى خود صادقيد كه اين قرآن از طرف خدا نيست» (وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
كلمه «شُهَداءَ» در اينجا اشاره به گواهانى است كه آنها را در نفى رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كمك مىكردند، و جمله «مِنْ دُونِ اللَّهِ» اشاره به اين است كه حتى اگر همه انسانها جز «اللَّهِ» دست به دست هم بدهند، براى اينكه يك سوره همانند سورههاى قرآن بياورند قادر نخواهند بود.
(آيه 24)- در اين آيه، مىگويد: «اگر شما اين كار را انجام نداديد- و هرگز انجام نخواهيد داد- از آتشى بترسيد كه هيزم آن بدنهاى مردم بىايمان و همچنين سنگها است»! (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ). «آتشى كه هم اكنون براى كافران آماده شده است» و جنبه نسيه ندارد! (أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ).
«وَقُودُ» به معنى «آتشگيره» است يعنى ماده قابل اشتعال مانند هيزم. و در اينكه منظور از «الْحِجارَةُ» چيست؟ آنچه با ظاهر آيات فوق، سازگارتر به نظر مىرسد اين است كه آتش دوزخ از درون خود انسانها، و سنگها، شعلهور مىشود، و با توجه به اين حقيقت كه امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود، آتشى عظيم نهفته دارند، درك اين معنى مشكل نيست. در آيه 6 و 7 سوره همزه مىخوانيم: «آتش سوزان پروردگار، كه از درون دلها سر چشمه مىگيرد و بر قلبها سايه مىافكند، و از درون به برون سرايت مىكند» (به عكس آتشهاى اين جهان كه از بيرون به درون مىرسد)!
-
RE: سوره بقره
چرا پيامبران به معجزه نياز دارند؟
همانطور كه از لفظ «معجزه» پيداست، بايد پيامبر قدرت بر انجام اعمال خارق العادهاى داشته باشد كه ديگران از انجام آن «عاجز» باشند. پيامبرى كه داراى معجزه است لازم است مردم را به «مقابله به مثل» دعوت كند، او بايد علامت و نشانه درستى گفتار خود را معجزه خويش معرفى نمايد تا اگر ديگران مىتوانند همانند آن را بياورند، و اين كار را در اصطلاح «تحدّى» گويند.
قرآن معجزه جاودانى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله.
از ميان معجزات و خارق عاداتى كه از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله صادر شده قرآن برترين سند زنده حقانيت او است. علت آن اين است كه قرآن معجزهاى است «گويا»، «جاودانى»، «جهانى» و «روحانى» پيامبران پيشين مىبايست همراه معجزات خود باشند در حقيقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پيامبران، آن را تكميل مىكرد ولى قرآن يك معجزه گوياست، نيازى به معرفى ندارد خودش به سوى خود دعوت مىكند، مخالفانى را به مبارزه مىخواند محكوم مىسازد، و از ميدان مبارزه، پيروز بيرون مىآيد لذا پس از گذشت قرنها از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و اله همانند زمان حيات او، به دعوت خود ادامه مىدهد، هم دين است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.
جاودانى و جهانى بودن:
قرآن مرز «زمان و مكان» را در هم شكسته و همچنان به همان قيافهاى كه 1400 سال قبل در محيط تاريك حجاز تجلّى كرد، امروز بر ما تجلّى مىكند، پيداست هر چه رنگ زمان و مكان به خود نگيرد تا ابد و در سراسر جهان پيش خواهد رفت، بديهى است كه يك دين جهانى و جاودانى بايد يك سند حقانيت جهانى و جاودانى هم در اختيار داشته باشد اما «روحانى بودن قرآن» امور خارق العادهاى كه از پيامبران پيشين به عنوان گواه صدق گفتار آنها ديده شده معمولا جنبه جسمانى داشته زنده كردن مردگان، سخن گفتن كودك نوزاد در گاهواره، و ... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخير مىكنند، ولى الفاظ قرآن كه از همين حروف الفبا و كلمات معمولى تركيب يافته در اعمال دل و جان انسان نفوذ مىكند، افكار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مىنمايد معجزهاى كه تنها با مغزها و انديشهها و ارواح انسانها سر و كار دارد، برترى چنين معجزهاى بر معجزات جسمانى احتياج به توضيح ندارد.
-
RE: سوره بقره
(آيه 25)- ويژگى نعمتهاى بهشتى! از آنجا كه در آيه قبل، كافران و منكران قرآن به عذاب دردناكى تهديد شدند، در اين آيه سرنوشت مؤمنان را بيان مىكند نخست مىگويد: «به آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادهاند بشارت ده كه براى آنها باغهائى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جريان دارد» (وَ بَشِّر الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
مىدانيم باغهائى كه آب دائم ندارند و بايد گاهگاه از خارج، آب براى آنها بياورند، طراوت زيادى نخواهند داشت، طراوت از آن باغى است كه هميشه آب در اختيار دارد، آبهائى كه متعلق به خود آن است و هرگز قطع نمىشود، خشكسالى و كمبود آب آن را تهديد نمىكند و چنين است باغهاى بهشت، سپس ضمن اشاره به ميوههاى گوناگون اين باغها مىگويد: «هر زمان از اين باغها ميوهاى به آنها داده مىشود مىگويند: اين همان است كه از قبل به ما داده شده است» (كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ).
سپس اضافه مىكند: «و ميوههائى براى آنها مىآورند كه با يكديگر شبيهند» (وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً). يعنى همه از نظر خوبى و زيبائى همانندند، آنچنان در درجه اعلا قرار دارند كه نمىشود يكى را بر ديگرى ترجيح داد، يك از يك خوشبوتر، يك از يك شيرينتر و يك از يك جالبتر و زيباتر! و بالاخره آخرين نعمت بهشتى كه در اين آيه به آن اشاره شده همسران پاك و پاكيزه است مىفرمايد: «براى آنها در بهشت همسران مطهر و پاكى است» (وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ). پاك از همه آلودگيهايى كه در اين جهان ممكن است داشته باشند، پاك از نظر روح و قلب و پاك از نظر جسم و تن. و در پايان آيه مىفرمايد: «مؤمنان جاودانه در آن باغهاى بهشت خواهند بود» (وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
-
RE: سوره بقره
همسران پاك:
جالب اينكه تنها وصفى كه براى همسران بهشتى در اين آيه بيان شده وصف «مُطَهَّرَةٌ» (پاك و پاكيزه) است و اين اشارهاى است به اينكه: اولين و مهمترين شرط همسر، پاكى و پاكيزگى است، و غير از آن همه تحت الشعاع آن قرار دارد، حديث معروفى كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده نيز اين حقيقت را روشن مىكند آنجا كه مىفرمايد: «از گياهان سر سبزى كه بر مزبلهها مىرويد بپرهيزيد! عرض كردند: اى پيامبر! منظور شما از اين گياهان چيست؟ فرمود: زن زيبائى است كه در خانواده آلودهاى پرورش يافته».
نعمتهاى مادى و معنوى در بهشت-
گر چه در بسيارى از آيات قرآن، سخن از نعمتهاى مادى بهشت است ولى در كنار اين نعمتها اشاره به نعمتهاى معنوى مهمترى نيز شده است، مثلا در آيه 72 سوره توبه مىخوانيم: «خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغهائى از بهشت وعده داده كه از زير درختانش نهرها جارى است، جاودانه در آن خواهند بود، و مسكنهاى پاكيزه در اين بهشت جاودان دارند، همچنين خشنودى پروردگار كه از همه اينها بالاتر است و اين است رستگارى بزرگ».
آيه 26- شأن نزول: هنگامى كه در آيات قرآن، مثلهائى به «الذُّبابُ» (مگس) و «عنكبوت» نازل گرديد، جمعى از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحى آسمانى است كه سخن از «عنكبوت» و «مگس» مىگويد؟ آيه نازل شد و با تعبيراتى زنده به آنها جواب داد.
تفسير:
آيا خدا هم مثال مىزند؟! نخست مىگويد: «خداوند از اينكه به موجودات ظاهرا كوچكى مانند پشه و يا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمىكند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها). مثال وسيلهاى است براى تجسم حقيقت، گاهى كه گوينده در مقام تحقير و بيان ضعف مدعيان است بلاغت سخن ايجاب مىكند كه براى نشان دادن ضعف آنها، موجود ضعيفى را براى مثال انتخاب كند. مثلا در آيه 73 سوره حجّ مىخوانيم: «آنها كه مورد پرستش شما هستند هرگز نمىتوانند «مگسى» بيافرينند اگر چه دست به دست هم بدهند، حتى اگر مگس چيزى از آنها بربايد آنها قدرت پس گرفتن آن را ندارند، هم طلبكننده ضعيف است و هم طلب شونده».
-
RE: سوره بقره
در اينكه منظور از «فَما فَوْقَها» (پشه يا بالاتر از آن) چيست؟ مفسران دو گونه تفسير كردهاند: گروهى گفتهاند «بالاتر از آن در كوچكى» است، زيرا مقام، مقام بيان كوچكى مثال است، و برترى نيز از اين نظر مىباشد، اين درست به آن مىماند كه گاه به كسى بگوئيم تو چرا براى يك تومان اينهمه زحمت مىكشى شرم نمىكنى؟
او مىگويد شرمى ندارد من براى بالاتر از آن هم زحمت مىكشم حتى براى يك ريال! بعضى ديگر گفتهاند: مراد «بالاتر از نظر بزرگى» است، يعنى خداوند هم مثالهاى كوچك را مطرح مىكند و هم مثالهاى بزرگ را- ولى تفسير اول مناسبتر بنظر مىرسد- سپس در دنبال اين سخن مىفرمايد: «امّا كسانى كه ايمان آوردهاند مىدانند كه آن مطلب حقى است از سوى پروردگارشان» (فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ).
آنها در پرتو ايمان و تقوا از لجاجت و عناد و كينه توزى با حق دورند. «ولى آنها كه كافرند مىگويند: خدا چه منظورى از اين مثال داشته كه مايه تفرقه و اختلاف شده، گروهى را به وسيله آن هدايت كرده، و گروهى را گمراه»؟! (وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً).
ولى خداوند به آنها پاسخ مىگويد كه «تنها فاسقان و گنهكارانى را كه دشمن حقند به وسيله آن گمراه مىسازد». (وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ). منظور از «الْفاسِقِينَ» كسانى هستند كه از راه و رسم عبوديت و بندگى پا بيرون نهادهاند زيرا «فسق» از نظر لغت به معنى خارج شدن هسته از درون خرما است سپس در اين معنى توسعه داده شده و به كسانى كه از جاده بندگى خداوند بيرون مىروند اطلاق شده است.
هدايت و اضلال الهى
- هدايت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست يا غلط نيست، بلكه به شهادت آيات متعددى از خود قرآن «هدايت» به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و «اضلال» به معنى از بين بردن زمينههاى مساعد است، بدون اينكه جنبه اجبارى به خود بگيرد.