روز عاشورا به محض اینکه از پدر اذن جنگیدن طلبید امام به او اجازه داد، پس نگاهی از سر مهر بر او انداخت و بعد سر خود را به زیر افکند و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد.
انگشت سبابه‌ی خود را به طرف آسمان بالا برد، و عرض کردند: « خدایا! گواه باش جوانی را برای جنگ با کفار به میدان فرستادم که از نظر جمال و کمال و خلق و خوی شبیهترین مردم به رسول تو بود، و ما هر وقت مشتاق دیدار پیامبر تو می‌شدیم‌ به صورت او نظر می‌کردیم. خدایا! برکات زمین را از آنها دریغ کن و جمیعت آنها را پراکنده ساز و در میان آنها جدایی افکن و امرای آنها را هیچگاه از آنان راضی نگردان که اینان ما را دعوت کردند، که به یاری ما برخیزند و اکنون بر ما می‌تازند و از کشتن ما ابائی ندارند.»
سپس امام رو به عمر بن سعد کرده فریاد زد: «خدا رَحِم تو را قطع کند، و هیچ کار را بر تو مبارک نگرداند و بر تو کسی را بگمارد، که بعد از من سر تو را در بستر از تن جدا کند، و رشته‌ی رحم تو را قطع کند، که تو قرابت من با رسول خدا را نادیده گرفتی.»
پس با صدای بلند این آیه را تلاوت کرد
: « انّ الله اصطفی آدم و نوحاً و ال ابراهیم و‌ آل عمران علی العالمین ذریّه بعضهما من بعض و الله سمیع علیم»
ـ امام بر بالین فرزند

محبت و علاقه امام به علی اکبر (علیه‌السلام) و همچنین مقام منزلت علی اکبر از حالت و سخنان حضرت سیدالشهدا بر بالین فرزند معلوم می‌شود.
امام بر بالین علی اکبر آمد،‌صورت بر صورتش نهاد و فرمود: «خدا بکشد گروهی که تو را کشتند، و گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند پس از تو خاک بر سر دنیا.»۳
در این حال صدای گریه‌ی آن حضرت بلند شد، بگونه‌ای که کسی تا آن زمان صدای گریه حضرت را نشنیده بود... . ۴