-
RE: سوره اعراف
(آيه 148)- آغاز گوساله پرستى يهود: در اين آيات، يكى از حوادث اسفناك و در عين حال تعجب آورى بود كه بعد از رفتن موسى (ع) به ميقات در ميان بنى اسرائيل رخ داد، بازگو شده است و آن جريان گوساله پرستى آنهاست كه به دست شخصى به نام «سامرى» و با استفاده از زيورآلات بنى اسرائيل، انجام گرفت.
نخست چنين مىگويد: «قوم موسى (ع) بعد از رفتن او به ميقات، از زينت آلات خود گوسالهاى كه تنها جسد بىجانى بود با صداى مخصوص گاو براى خود انتخاب كردند» (وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).
سپس قرآن به عنوان سرزنش آنها مىگويد: «آيا آنها نمىديدند كه (آن گوساله) با آنان سخن نمىگويد و به راه راست راهنمائيشان نمىكند؟! (أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا).
يعنى، يك معبود واقعى حد اقل بايد نيك و بد را بفهمد و توانايى بر راهنمايى و هدايت پيروان خود داشته باشد، با عبادت كنندگان خويش، سخن بگويد و آنها را به راه راست هدايت كند و طريقه عبادت را به آنها بياموزد.
آنها در حقيقت به خودشان ظلم و ستم كردند، لذا در پايان آيه مىفرمايد:
«گوساله را معبود خود انتخاب كردند و ظالم و ستمگر بودند» (اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ).
(آيه 149)- ولى با مراجعت موسى، بنى اسرائيل به اشتباه خود پى بردند «و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد، و ديدند گمراه شدند گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نكند و ما را نبخشد بطور مسلم از زيانكاران خواهيم بود» (وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ).
چگونه گوساله طلايى صدا كرد؟ جمعى از مفسران معتقدند كه سامرى با اطلاعاتى كه داشت، لولههاى مخصوصى در درون سينه گوساله طلايى كار گذاشته بود كه هواى فشرده از آن خارج مىشد و از دهان گوساله، صدايى شبيه صداى گاو بيرون مىآمد!
-
RE: سوره اعراف
(آيه 150)- عكس العمل شديد در برابر گوساله پرستان! در اين آيه و آيه بعد ماجراى درگيرى موسى (ع) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از ميعادگاه، كه در آيه قبل تنها اشارهاى به آن شده بود تشريح گرديده.
نخست مىگويد: «هنگامى كه موسى خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت (و صحنه زننده و نفرت انگيز گوساله پرستى را مشاهده نمود) به آنها گفت بد جانشينانى براى من بوديد و آيين مرا ضايع كرديد» (وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي).
سپس موسى (ع) به آنها گفت: «آيا در فرمان پروردگار خود، عجله نموديد» (أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ).
منظور اين است كه شما در برابر فرمان خدا نسبت به تمديد مدت سى شب به چهل شب، عجله به خرج داديد و در قضاوت شتاب نموديد، نيامدن مرا دليل بر مرگ و يا خلف وعده گرفتيد.
موسى (ع) در اينجا بايد خشم شديد خود را آشكار سازد، در غير اين صورت بازگشت آنها به آسانى ممكن نبود.
قرآن عكس العمل شديد موسى (ع) را در برابر اين صحنه و در اين لحظات بحرانى و توفانى چنين بازگو مىكند: «موسى بىدرنگ الواح تورات را از دست خود بيفكند (و به سراغ برادرش هارون رفت) و سر و ريش او را گرفت و به سوى خود كشيد»! (وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ).
در حقيقت اين واكنش از يك سو روشنگر حال درونى موسى (ع) و التهاب و بىقرارى و ناراحتى شديد او در برابر بت پرستى و انحراف آنها بود، و از سوى ديگر وسيله مؤثرى براى تكان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائيل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان.
سپس قرآن مىگويد: هارون براى برانگيختن عواطف موسى (ع) و بيان بىگناهى خود «گفت: فرزند مادرم! اين جمعيت نادان مرا در ضعف و اقليت قرار دادند آنچنان كه نزديك بود مرا به قتل برسانند (بنابراين من بىگناهم بىگناه) كارى نكن كه دشمنان به شماتت من برخيزند و مرا در رديف اين جمعيت ظالم و ستمگر قرار مده» (قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 151)- آتش خشم موسى كمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و «عرض كرد: پروردگارا! من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت بىپايانت داخل كن، تو مهربانترين مهربانانى» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِأَخِي وَ أَدْخِلْنا فِي رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است كه گناهى از آنها سرزده بلكه يك نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان و همچنين سرمشقى است براى همگان تا فكر كنند جايى كه موسى و برادرش كه انحرافى پيدا نكرده بودند چنين تقاضايى از پيشگاه خدا كنند، ديگران بايد حساب خود را برسند.
(آيه 152)- واكنش شديد موسى (ع) سر انجام كار خود را كرد، و گوساله پرستان بنى اسرائيل كه اكثريت قوم را تشكيل مىدادند از كار خود پشيمان شدند ولى براى اين كه تصور نشود تنها اين ندامت و پشيمانى براى توبه آنها از چنين گناه عظيمى كافى بوده است، قرآن چنين اضافه مىكند: «كسانى كه گوساله را معبود خود انتخاب كردند به زودى خشم پروردگار و ذلت درندگى اين جهان به آنها خواهد رسيد» (إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا).
و نيز براى اين كه تصور نشود اين قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مىكند: «همه كسانى را كه افترا (بر خدا) مىبندند اين چنين كيفر مىدهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ).
(آيه 153)- در اين آيه اين موضوع را تكميل كرده، و به صورت يك قانون كلى چنين مىگويد: «اما آنها كه اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه كنند (و شرايط توبه همگى انجام گيرد) و ايمان خود را به خدا تجديد نمايند و از هرگونه شرك و نافرمانى بازگردند، پروردگار تو بعد از آن (آنها را مىبخشد، او) بخشنده و مهربان است» (وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 154)- در اين آيه مىگويد: «هنگامى كه آتش خشم موسى فرو نشست (و آن نتيجهاى را كه انتظار داشت گرفت) دست كرد و الواح تورات را از زمين برداشت، الواحى كه نوشتههاى آن سراسر هدايت و رحمت بود (اما هدايت و رحمت) براى كسانى كه احساس مسؤوليت مىكردند و از خدا مىترسيدند و در برابر فرمانش تسليم بودند» (وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 155)- نمايندگان بنى اسرائيل در ميعادگاه خدا! در اين آيه و آيه بعد بار ديگر قرآن به جريان رفتن موسى (ع) به ميعادگاه «طور» با جمعى از بنى اسرائيل بازگشت نموده و قسمت ديگرى از همان حادثه را بازگو مىكند.
نخست مىگويد: «موسى (ع) هفتاد نفر از قوم خود را براى ميعاد ما انتخاب كرد» (وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقاتِنا).
ولى بنى اسرائيل چون كلام خدا را شنيدند، از موسى (ع) تقاضا كردند از او بخواهد خود را نشان دهد «در اين هنگام زلزله عظيمى درگرفت (و جمعيت هلاك شدند و موسى (ع) مدهوش بر زمين افتاد، هنگامى كه به هوش آمد) عرض كرد: پروردگارا! اگر تو مىخواستى مىتوانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى» (فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ).
يعنى، من چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آنها چنين گذشته است.
سپس گفت: پروردگارا! اين درخواست نابهجا تنها كار جمعى از سفهاى ما بود، «آيا ما را به خاطر كار سفيهانمان هلاك مىكنى؟» (أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا).
سپس موسى (ع) به دنبال اين تضرع و تقاضا از پيشگاه خدا عرضه مىدارد:
«اين جز آزمايش تو چيز ديگرى نيست كه هر كه را بخواهى (و مستحق ببينى) با آن گمراه مىكنى و هر كس را بخواهى (و شايسته بدانى) هدايت مىنمايى» (إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ).
و در پايان آيه، موسى (ع) عرض مىكند: بار الها! «تنها تو ولىّ و سرپرست مايى، ما را ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترين آمرزندگانى» (أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ).
از مجموع آيات و روايات استفاده مىشود كه سر انجام هلاك شدگان بار ديگر زندگى را از سر گرفتند و به اتفاق موسى (ع) به سوى بنى اسرائيل بازگشتند، و آنچه را ديده بودند براى آنها بازگو نمودند و به تبليغ و ارشاد آن مردم بىخبر پرداختند.
(آيه 156)- در اين آيه دنباله تقاضاى موسى (ع) از پروردگار و تكميل مسأله توبه كه در آيات قبل به آن اشاره شد چنين آمده است.
خداوندا! «در اين جهان و در سراى ديگر نيكى براى ما مقرر بدار» (وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ).
سپس دليل اين تقاضا را چنين بيان مىكند: «ما به سوى تو بازگشت كردهايم» (إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ). و از سخنانى كه سفيهان ما گفتهاند كه شايسته مقام با عظمت تو نبود، پوزش طلبيدهايم.
سر انجام خداوند دعاى موسى (ع) را به اجابت مىرساند و توبه او را مىپذيرد، ولى نه بدون قيد و شرط، بلكه با شرايطى كه در ذيل آيه آمده است، مىگويد: «خداوند فرمود: عذاب و كيفرم را به هر كس بخواهم (و مستحق ببينم) مىرسانم» (قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ).
سپس اضافه مىكند: «اما رحمت من همه چيز را در برگرفته است» (وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ).
ولى براى اين كه كسانى خيال نكنند، پذيرش توبه و يا وسعت رحمت پروردگار و عموميت آن، بىقيد و شرط و بدون حساب و كتاب است، در پايان آيه اضافه مىكند: «من به زودى رحمتم را براى (كسانى كه سه كار را انجام مىدهند) مىنويسم، آنها كه تقوا پيشه مىكنند، و آنها كه زكات مىپردازند، و آنها كه به آيات ما ايمان مىآورند» (فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 157)- از چنين پيامبرى پيروى كنيد: اين آيه در حقيقت، مكمل آيه گذشته در باره صفات كسانى است كه مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، يعنى پس از ذكر صفات سه گانه تقوا و اداء زكات و ايمان به آيات پروردگار، در اين آيه صفات ديگرى به عنوان توضيح براى آنها ذكر مىكند و آن پيروى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است، زيرا ايمان به خدا از ايمان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و پيروى از مكتبش جدايى ناپذير است، لذا مىگويد: «كسانى مشمول اين رحمت مىشوند كه از فرستاده پروردگار پيروى كنند» (الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ).
سپس براى اين رسول، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بيان مىكند:
1- او «پيامبر خداست» (النَّبِيَّ).
«نبى» به كسى گفته مىشود كه پيام خدا را بيان مىكند و به او، وحى نازل مىشود- هر چند مأمور به دعوت و تبليغ نباشد- اما «رسول» كسى است كه علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبليغ به سوى آيين خدا و ايستادگى در اين مسير مىباشد.
2- «پيامبرى كه درس نخوانده و از ميان توده جمعيت برخاسته، از سرزمين مكه امّ القرى» كانون اصلى توحيد طلوع كرده است (الْأُمِّيَّ).
3- «پيامبرى كه صفات و علامات و نشانهها و دلائل حقانيت او را در (كتب آسمانى پيشين) تورات و انجيل مشاهده مىكنند» (الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ).
4- پيامبرى كه محتواى دعوت او با فرمان عقل كاملا سازگار است «به نيكيها و آنچه خرد آن را مىشناسد و نزدش معروف است، دعوت مىكند، و از بديها و زشتيها و آنچه نزد خرد ناشناس است، نهى مىنمايد» (يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ).
5- محتواى دعوت او با فطرت سليم هماهنگ است، «طيبات و آنچه را طبع سليم مىپسندد، براى آنها حلال مىشمرد، و آنچه خبيث و تنفر آميز باشد بر آنها تحريم مىكند» (وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ).
6- او بسان مدعيان دروغين نبوت و رسالت كه هدفشان به زنجير كشيدن تودههاى مردم و استعمار و استثمار آنهاست، نيست نه تنها بندى بر آنها نمىگذارد، بلكه «بارها را از دوش آنان بر مىدارد، و غل و زنجيرهايى را كه بر دست و پا و گردنشان سنگينى مىكرد، مىشكند» (وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ).
و چون اين صفات ششگانه به ضميمه مقام رسالت كه مجموعا هفت صفت مىشود، روى هم رفته نشانه روشن و دليل آشكارى بر صدق دعوت اوست اضافه مىكند: «پس كسانى كه به او ايمان بياورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش يارى كنند، و از نور آشكارى كه با او نازل شده (يعنى قرآن مجيد) پيروى كنند، بدون شك چنين افرادى رستگارانند» (فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
نكتهها:
1- پنج دليل براى نبوت در يك آيه!
نخست اين كه او «امّى» بود و درس نخوانده، اما با اين حال كتابى آورد كه نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلكه نقطه بازگشت مهمى در تاريخ بشريت بود.
دوم اين كه: دلايل نبوت او با تعبيرات مختلف در كتب آسمانى پيشين وجود دارد آنچنان كه انسان را به حقانيت او مطمئن مىسازد.
سوم اين كه: محتويات دعوت او با عقل و خرد سازگار است.
چهارم: محتويات دعوت او با طبع سليم و فطرت هماهنگ است.
پنجم: اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خويش دست به چنين كارى مىزد و در اين صورت نه تنها نبايد غل و زنجيرها را از مردم بگشايد بلكه بايد آنها را همچنان در جهل و بىخبرى نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار كند، در حالى كه مىبينيم او زنجيرهاى گران را از دست و پاى بشريت گشود.
زنجير جهل و نادانى از طريق دعوت پىگير و مستمر به علم و دانش.
زنجير انواع تبعيضات و زندگى طبقاتى! و زنجيرهاى ديگر، هر يك از اينها به تنهايى دليلى است بر حقانيت دعوت او و مجموع آنها دليلى روشنتر.
2- بشارت ظهور پيامبر در كتب عهدين:
گرچه شواهد قطعى تاريخى و همچنين محتويات كتب مقدسه يهود و نصارى (تورات و انا جيل) نشان مىدهد كه اينها كتابهاى آسمانى نازل شده بر موسى و عيسى (ع) نيستند و دست تحريف به سوى آنها دراز شده است بلكه بعضى از ميان رفتهاند و آنچه امروز به نام كتب مقدسه در ميان آنهاست مخلوطى است از زائيدههاى افكار بشرى و قسمتى از تعليماتى كه بر موسى (ع) و عيسى (ع) نازل گرديده و در دست شاگردان بوده، ولى با اين حال در همين كتب تحريف يافته عباراتى ديده مىشود كه اشارات قابل ملاحظهاى به ظهور اين پيامبر بزرگ دارد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 158)- دعوت جهانى پيامبر: در حديثى از امام مجتبى عليه السّلام چنين مىخوانيم: عدهاى از يهود نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمد تويى كه گمان مىبرى فرستاده خدايى و همانند موسى (ع) بر تو وحى فرستاده مىشود؟! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كمى سكوت كرد، سپس فرمود: آرى منم سيّد فرزندان آدم و به اين افتخار نمىكنم، من خاتم پيامبران و پيشواى پرهيزكاران و فرستاده پروردگار جهانيانم.
آنها سؤال كردند به سوى چه كسى؟ به سوى عرب يا عجم يا ما؟
خداوند آيه مورد بحث را نازل كرد، و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به تمام جهانيان با صراحت در ضمن آن شرح داد.
نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد: «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً).
اين آيه همانند آيات بسيار ديگرى از قرآن مجيد، دليل روشنى بر جهانى بودن دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.
سپس خدايى را كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به سوى او دعوت مىكند با سه صفت معرفى مىكند: «خداوندى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست» (الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
خداوندى كه «معبودى شايسته پرستش، جز او وجود ندارد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
خداوندى كه «زنده مىكند و مىميراند» و نظام حيات و مرگ به فرمان اوست (يُحيِي وَ يُمِيتُ).
و در پايان از همه مردم جهان دعوت مىكند كه «به خدا و فرستاده او پيامبر درس نخوانده و قيام كننده از ميان تودههاى جمعيت، ايمان بياوريد» (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ).
«پيامبرى كه (تنها ديگران را دعوت به اين حقايق نمىكند، بلكه در درجه اول خودش به آنچه مىگويد، يعنى) به خدا و سخنان او ايمان دارد» (الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ).
نه تنها آياتى را كه بر خودش نازل شده مىپذيرد، بلكه تمام كتب راستين انبياء پيشين را نيز مىپذيرد.
تمام تاريخ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اين حقيقت گواهى مىدهد، كه او بيش از همه به تعليمات خويش و آيات قرآن پاى بند بود و ايمان داشت.
آرى! از چنين پيامبرى بايد پيروى كنيد، تا نور هدايت در قلب شما بتابد و در مسير سعادت قرار گيريد، مىفرمايد: «و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد» (وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
اشاره به اين كه ايمان به تنهايى كافى نيست، بلكه در صورتى مفيد خواهد بود كه با پيروى عملى تكميل گردد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 159)- در اين آيه باز سخن پيرامون بنى اسرائيل و سرنوشت و رويدادهاى تاريخ آنهاست، نخست اشاره به واقعيتى مىكند كه شبيه آن را در قرآن بسيار ديدهايم واقعيتى كه حكايت از روح حق طلبى قرآن دارد، و آن احترام به موقعيت اقليتهاى صالح است يعنى: چنان نبود كه بنى اسرائيل يكپارچه فاسد و مفسد باشند و اين نژاد عموما مردمى گمراه و سركش معرفى شوند، بلكه در برابر اكثريت مفسده جو، اقليتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با كارهاى اكثريت، قرآن براى اين اقليت صالح اهميت خاصى قائل شده است.
مىگويد: «از قوم موسى (ع) گروهى هستند كه دعوت به سوى حق مىكنند و حاكم به حق و عدالتند» (وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ).
اين آيه ممكن است اشاره به گروه كوچكى باشد كه در برابر سامرى و دعوت او تسليم نشدند و همه جا حامى و طرفدار مكتب موسى (ع) بودند و يا گروههاى صالح ديگرى كه بعد از موسى (ع) به روى كار آمدند.
(آيه 160)- گوشهاى از نعمتهاى خدا به بنى اسرائيل: در اين آيه اشاره به چند قسم از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائيل مىكند. نخست مىگويد: «ما آنها را به دوازده گروه- كه هر يك شاخهاى (از دودمان اسرائيل) بود- تقسيم كرديم» تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آميز در ميانشان حكومت كند (وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً).
نعمت ديگر: «و هنگامى كه قوم موسى (در بيابان سوزان، به سوى بيت المقدس در حركت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناكى شدند) و از او تقاضاى آب كردند، به او وحى فرستاديم كه عصايت را بر سنگ بزن و او چنين كرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشيد» (وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً).
و آنچنان اين چشمهها در ميان آنها تقسيم شد «كه هر كدام به خوبى چشمه خود را مىشناختند» (قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ).
نعمت ديگر اين كه، در آن بيابان سوزان كه پناهگاهى وجود نداشت «ابر را بر سر آنها سايه افكن ساختيم» (وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ).
بالاخره چهارمين نعمت اين بود كه «من و سلوى را (به عنوان دو غذاى لذيذ و نيروبخش) بر آنها فرو فرستاديم» (وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى) «1».
و به آنها گفتيم «از غذاهاى پاكيزهاى كه در اختيار شما گذاردهايم بخوريد» (كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ). و فرمان خدا را به كار بنديد.
اما آنها خوردند و كفران و ناسپاسى كردند، آنها «به ما ستم نكردند بلكه به خودشان ستم روا داشتند» (وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 161)- در تعقيب آيات گذشته در اين آيه و آيه بعد به قسمت ديگرى از مواهب پروردگار به بنى اسرائيل و طغيانگرى آنان در برابر اين مواهب اشاره شده است، نخست مىگويد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه به آنها گفته شد در اين سرزمين (بيت المقدس) ساكن گرديد و از نعمتهاى فراوان آن، در هر نقطه و هرگونه كه مىخواهيد بخوريد» و بهره گيريد (وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ).
«و بگوييد: خداوندا! گناهان ما را بريز و از در بيت المقدس با خضوع و تعظيم وارد شويد» (وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً).
كه اگر اين برنامه را انجام دهيد «خطاهايى را كه مرتكب شدهايد مىبخشيم و به نيكوكاران پاداش بيشتر و بهتر خواهيم داد» (نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ).
«حطّه» به معنى نزول چيزى از طرف بالاست و اين كلمه در واقع شعار آنها به هنگام ورود به بيت المقدس بود، يعنى «تقاضاى ما ريزش گناهانمان و يا ريزش باران عفو و رحمتت بر ماست».
(آيه 162)- ولى با اين كه درهاى رحمت به روى آنها گشوده بود، و اگر از فرصت استفاده مىكردند مىتوانستند، گذشته و آينده خود را اصلاح كنند «اما ستمكاران بنى اسرائيل (نه تنها استفاده نكردند بلكه) فرمان پروردگار را بر خلاف آنچه به آنها گفته شده بود عمل كردند» (فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ).
«سر انجام به خاطر اين نافرمانى و طغيان و ظلم و ستم (بر خويشتن و بر ديگران) عذابى از آسمان بر آنها نازل كرديم» (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 163)- يك سرگذشت عبرت انگيز! در اينجا صحنه ديگرى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل كه مربوط به جمعى از آنهاست كه در ساحل دريايى زندگى مىكردند، آمده است، منتها روى سخن در آن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است، و به او مىگويد: «از قوم يهود معاصر خويش ماجراى شهرى را كه در كنار دريا قرار داشت سؤال كن» (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ).
طبق روايات اين «قريه» بندرى به نام «ايله» بوده كه امروز به نام بندر ايلات معروف است.
و به ياد آنها بياور «زمانى را كه در روز شنبه (از قانون پروردگار) تجاوز مىكردند» (إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ).
زيرا روز شنبه تعطيل آنها بود و وظيفه داشتند، دست از كار و كسب و صيد ماهى بكشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها اين دستور را زير پا گذاردند.
سپس قرآن آنچه را در جمله قبل سر بسته بيان كرده بود، چنين شرح مىدهد:
به خاطر آنها بياور «آن هنگام را كه ماهيان در روز شنبه در روى آب آشكار مىشدند و در غير روز شنبه ماهيان كمتر به سراغ آنها مىآمدند» (إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ).
اين موضوع خواه جنبه طبيعى داشته، و يا جنبه فوق العاده و الهى، وسيلهاى بود براى امتحان و آزمايش اين جمعيت، لذا قرآن مىگويد: «ما اين چنين آنها را به چيزى كه در برابر آن مخالفت مىكردند آزمايش مىكرديم» (كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ).
چگونه دست به گناه زدند؟
اين جمعيت، قانون شكنى را به اين ترتيب شروع كردند كه در آغاز از طريق حيله به اصطلاح شرعى- به وسيله كندن حوضچهها و يا انداختن قلابها- كار خود را شروع كردند، اين كار، گناه را در نظر آنها كوچك و آنان را در برابر شكستن احترام روز شنبه جسور ساخت، كمكم روزهاى شنبه بطور علنى و بىپروا به صيد ماهى مشغول شدند و از اين راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 164)- اين جمعيت از بنى اسرائيل در برابر اين آزمايش بزرگ كه با زندگى آنان كاملا آميخته بود به سه گروه تقسيم شدند:
«گروه اول» كه اكثريت را تشكيل مىدادند، به مخالفت با اين فرمان الهى برخاستند.
«گروه دوم» كه قاعدتا اقليت كوچكى بودند و در برابر گروه اول به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر قيام كردند.
«گروه سوم»، ساكتان و بىطرفان بودند، كه نه همگامى با گناهكاران داشتند و نه وظيفه نهى از منكر را انجام مىدادند.
در آيه مورد بحث، گفتگوى اين گروه را با نهى كنندگان شرح مىدهد، مىگويد: «و (به خاطر بياور) هنگامى كه جمعى از آنها به جمع ديگرى گفتند: چرا قومى را اندرز مىدهيد كه خداوند سر انجام آنها را هلاك مىكند و يا به عذاب دردناكى كيفر خواهد داد» (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً).
«گفتند: (اين اندرزها) براى اعتذار و رفع مسؤوليت در پيشگاه پروردگار شماست به علاوه شايد آنها بپذيرند و از گناه باز ايستند، و تقوا پيشه كنند»! (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).
از جمله بالا چنين استفاده مىشود كه: گاهى بيان حقايق و وظايف الهى بدون احتمال تأثير نيز واجب مىشود و آن در موردى است كه اگر حكم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد كمكم به دست فراموشى سپرده مىشود و بدعتها جان مىگيرند و سكوت دليل بر رضايت و موافقت محسوب مىشود، در اين گونه موارد لازم است حكم پروردگار آشكارا و در همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهكاران نگذارد.
(آيه 165)- در اين آيه مىفرمايد: سر انجام دنياپرستى بر آنان غلبه كرد و فرمان خدا را به دست فراموشى سپردند «اما هنگامى كه تذكراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند (لحظه عذاب فرا رسيد، و) نهى كنندگان از بدى را رهايى بخشيديم و كسانى را كه ستم كردند، به خاطر نافرمانيشان به عذاب شديدى گرفتار ساختيم» (فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ).
چه كسانى رهايى يافتند؟
از آن سه گروه (گنهكاران، ساكتان و اندرزدهندگان) تنها گروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و بطورى كه در روايات آمده است آنها هنگامى كه ديدند اندرزهايشان مؤثر واقع نمىشود ناراحت شدند و گفتند: ما از شهر بيرون مىرويم، شب هنگام به بيابان رفتند و اتفاقا در همان شب كيفر الهى دامان دو گروه ديگر را گرفت.