فيلم ميركريمي به نوعي تصويري از ظرافت ها و قرينه سازي هاست؛ خانواده اي كه با ديش ماهواره علقه اي عجيب(!) دارند كه قبل از اسباب كشي كامل، آن را روي پشت بام نصب مي كنند و خود را به نوعي متجدد عرضه مي نمايند، در ساده ترين امور زندگي ناتوان اند چه درست كردن چاي باشد، چه سوار شدن بر آسانسور- نمادي از تجدد- و چه آماده كردن بيگودي! يا از سويي ديگر طاهره كه از صبح براي گرفتن استخاره تلاشش بي نتيجه مانده، در انتهاي شب و يا انتهاي درگيري دروني خودش، مجبور مي شود براي همسايه «استخاره» بگيرد.

ميركريمي با «به همين سادگي» از بانوان ايراني كه همه هنرشان ايجاد آرامش و خلق انگيزه براي اعضاي خانواده است، به سادگي «قهرمان» مي سازد. قهرماني كه نه قرار است در يك تعقيب و گريز عجيب دست شوهر خيانت كارش را رو كند و نه با نمايش قدرت برابري با مرد، او را به بردگي درآورد و نه حتي قرار است با بروز تصنعي هنرهايش، مردان زيادي را شيفته خود گرداند.

با وجود برخي ضعف هاي روايي فيلم به خصوص در فصل ابتدايي، با قاطعيت مي توان گفت كه اين فيلم در برهوت تولد سوژه و خلاقيت در سينماي ايران، ارزش دوبار ديدن را دارد، خاصه آنكه ميركريمي تمام تلاش خود را كرده كه شعارزدگي و سياست زدگي در فيلمش راه نيابد تا بازيگر اصلي فيلم، ظاهر و اعتقاداتش چنان باورپذير شود كه در انتهاي فيلم در هر سن و سالي كه باشيد؛ هواي مادر و يا همسر، تكاني به دلتان دهد كه دوباره بي اختيار عاشق شويد و...
-پایان-