(آيه 40)- اين آيه به همه ظالمان و ستمگران هشدار مىدهد اين اموالى كه در اختيار آنهاست، جاودانى نيست همان گونه كه حيات خود آنها هم جاودانى نمىباشد، بلكه وارث نهايى همه اينها خداست، مىفرمايد: «ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مىبريم و همگى سر انجام به سوى ما باز مىگردند» (إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ).
(آيه 41)- منطق گيرا و كوبنده ابراهيم (ع): در اينجا از قسمتى از زندگانى قهرمان توحيد، ابراهيم خليل پرده بر مىدارد و تأكيد مىكند كه دعوت اين پيامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهى- از نقطه توحيد آغاز شده است.
آيه مىگويد: «در اين كتاب [قرآن] از ابراهيم ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ).
«چرا كه او مردى بسيار راستگو و تصديق كننده (تعليمات و فرمانهاى الهى) و نيز پيامبر خدا بود» (إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).
در واقع بارزترين صفتى كه در پيامبران و حاملان وحى الهى لازم است همين معنى مىباشد كه آنها فرمان پروردگار را بىكم و كاست به بندگان خدا برسانند.
(آيه 42)- سپس به شرح گفتگوى او با پدرش «آزر» مىپردازد- پدر در اينجا اشاره به عمو است- و چنين مىگويد: «در آن هنگام كه به پدرش گفت: اى پدر چرا چيزى را پرستش مىكنى كه نمىشنود و نمىبيند و نمىتواند هيچ مشكلى را از تو حل كند» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً).
اين بيان كوتاه و كوبنده يكى از بهترين دلايل نفى شرك و بت پرستى است چرا كه يكى از انگيزههاى انسان در مورد شناخت پروردگار انگيزه سود و زيان است كه علماى عقايد از آن تعبير به مسأله «دفع ضرر محتمل» كردهاند.
او مىگويد: چرا تو به سراغ معبودى مىروى كه نه تنها مشكلى از كار تو نمىگشايد بلكه اصلا قدرت شنوايى و بينائى ندارد.
(آيه 43)- پس از آن، ابراهيم با منطق روشنى، او را دعوت مىكند كه در اين امر از وى تبعيت كند مىگويد: «اى پدر! علم و دانشى نصيب من شده كه نصيب تو نشده، بنا بر اين، از من پيروى كن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدايت كنم» (يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا).
من از طريق وحى الهى آگاهى فراوانى پيدا كردهام و با اطمينان مىتوانم بگويم كه راه خطا نخواهم پيمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمىكنم.