-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 40)- اين آيه به همه ظالمان و ستمگران هشدار مىدهد اين اموالى كه در اختيار آنهاست، جاودانى نيست همان گونه كه حيات خود آنها هم جاودانى نمىباشد، بلكه وارث نهايى همه اينها خداست، مىفرمايد: «ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مىبريم و همگى سر انجام به سوى ما باز مىگردند» (إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ).
(آيه 41)- منطق گيرا و كوبنده ابراهيم (ع): در اينجا از قسمتى از زندگانى قهرمان توحيد، ابراهيم خليل پرده بر مىدارد و تأكيد مىكند كه دعوت اين پيامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهى- از نقطه توحيد آغاز شده است.
آيه مىگويد: «در اين كتاب [قرآن] از ابراهيم ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ).
«چرا كه او مردى بسيار راستگو و تصديق كننده (تعليمات و فرمانهاى الهى) و نيز پيامبر خدا بود» (إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).
در واقع بارزترين صفتى كه در پيامبران و حاملان وحى الهى لازم است همين معنى مىباشد كه آنها فرمان پروردگار را بىكم و كاست به بندگان خدا برسانند.
(آيه 42)- سپس به شرح گفتگوى او با پدرش «آزر» مىپردازد- پدر در اينجا اشاره به عمو است- و چنين مىگويد: «در آن هنگام كه به پدرش گفت: اى پدر چرا چيزى را پرستش مىكنى كه نمىشنود و نمىبيند و نمىتواند هيچ مشكلى را از تو حل كند» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً).
اين بيان كوتاه و كوبنده يكى از بهترين دلايل نفى شرك و بت پرستى است چرا كه يكى از انگيزههاى انسان در مورد شناخت پروردگار انگيزه سود و زيان است كه علماى عقايد از آن تعبير به مسأله «دفع ضرر محتمل» كردهاند.
او مىگويد: چرا تو به سراغ معبودى مىروى كه نه تنها مشكلى از كار تو نمىگشايد بلكه اصلا قدرت شنوايى و بينائى ندارد.
(آيه 43)- پس از آن، ابراهيم با منطق روشنى، او را دعوت مىكند كه در اين امر از وى تبعيت كند مىگويد: «اى پدر! علم و دانشى نصيب من شده كه نصيب تو نشده، بنا بر اين، از من پيروى كن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدايت كنم» (يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا).
من از طريق وحى الهى آگاهى فراوانى پيدا كردهام و با اطمينان مىتوانم بگويم كه راه خطا نخواهم پيمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمىكنم.
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 44)- سپس اين جنبه اثباتى را با جنبه نفى و آثارى كه بر مخالفت اين دعوت مترتب مىشود توأم كرده، مىگويد: «پدرم! شيطان را پرستش مكن، چرا كه شيطان هميشه نسبت به خداوند رحمان، عصيانگر بوده است» (يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا).
منظور از عبادت در اينجا به معنى اطاعت و پيروى فرمان است كه اين خود يك نوع از عبادت محسوب مىشود.
(آيه 45)- بار ديگر او را متوجه عواقب شوم شرك و بت پرستى كرده، مىگويد: «اى پدر! من از اين مىترسم كه (با اين شرك و بت پرستى كه دارى) عذابى از ناحيه خداوند رحمان به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشى» (يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا).
تعبير ابراهيم در برابر عمويش «آزر» در اينجا بسيار جالب است از يك سو مرتبا او را با خطاب «يا أَبَتِ» (پدرم) كه نشانه ادب و احترام است مخاطب مىسازد و از سوى ديگر جمله «أَنْ يَمَسَّكَ» نشان مىدهد كه ابراهيم از رسيدن كوچكترين ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است.
(آيه 46)- نتيجه دورى از شرك و مشركان: سخنان منطقى ابراهيم در طريق هدايت پدرش گذشت، اكنون نوبت باز گو كردن پاسخهاى آزر است تا از مقايسه اين دو با يكديگر، حقيقت و واقعيت آشكار و روشن شود.
قرآن مىگويد: نه تنها دلسوزيهاى ابراهيم و بيان پر بارش به قلب آزر ننشست بلكه او از شنيدن اين سخنان، سخت برآشفت و «گفت: اى ابراهيم! آيا تو از خدايان من روى گردانى»؟ (قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ).
«اگر از اين كار خوددارى نكنى بطور قطع تو را سنگسار خواهم كرد» (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ).
«و اكنون از من دور شو» تا ديگر تو را نبينم (وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا).
(آيه 47)- ولى با اين همه، ابراهيم همانند همه پيامبران و رهبران آسمانى، تسلّط بر اعصاب خويش را همچنان حفظ كرد، و در برابر اين تندى و خشونت شديد، با نهايت بزرگوارى «گفت: سلام بر تو» (قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ).
اين «سلام» ممكن است توديع و خداحافظى باشد كه با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهيم، «آزر» را ترك گفت و ممكن است سلامى باشد كه به عنوان ترك دعوى گفته مىشود.
سپس اضافه كرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش مىكنم چرا كه او نسبت به من، رحيم و لطيف و مهربان است» (سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا).
در واقع ابراهيم در مقابل خشونت و تهديد آزر، مقابله به ضد نمود.
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 48)- سپس چنين گفت: «من از شما (از تو و اين قوم بت پرست) كناره گيرى مىكنم، و همچنين از آنچه غير از خدا مىخوانيد» يعنى از بتها (وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«و تنها پروردگارم را مىخوانم، و اميد است كه دعاى من در پيشگاه پروردگارم بىپاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا).
اين آيه از يك سو، ادب ابراهيم را در مقابل آزر نشان مىدهد، و از سوى ديگر قاطعيت او را در عقيدهاش مشخص مىكند.
(آيه 49)- ابراهيم به گفته خود وفا كرد و بر سر عقيده خويش با استقامت هر چه تمامتر باقى ماند، همواره منادى توحيد بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضدّ او قيام كردند، اما او سر انجام تنها نماند، پيروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پيدا كرد بطورى كه همه خدا پرستان جهان به وجودش افتخار مىكنند.
قرآن در اين زمينه مىگويد: «هنگامى كه ابراهيم از آن بت پرستان و از آنچه غير از اللّه مىپرستيدند كناره گيرى كرد، اسحاق و (بعد از اسحاق، فرزندش) يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك از آنها را پيامبر بزرگى قرار داديم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا).
اين موهبت بزرگ، نتيجه آن استقامتى بود كه ابراهيم (ع) در راه مبارزه با بتها و كناره گيرى از آن آيين باطل از خود نشان داد.
(آيه 50)- علاوه بر اين، «ما به آنها از رحمت خود بخشيديم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصى كه ويژه خالصين و مخلصين و مردان مجاهد و مبارز راه خداست.
و سر انجام «براى اين پدر و فرزندانش، نام نيك و زبان خير و مقام بر جسته (در ميان همه امتها) قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا).
اين در حقيقت پاسخى است به تقاضاى ابراهيم كه در سوره شعراء آيه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ «خدايا! براى من نام نيك در امتهاى آينده قرار ده».
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 51)- موسى پيامبرى مخلص و برگزيده: اين آيه و دو آيه بعد اشاره كوتاهى به موسى (ع) دارد كه فرزندى است از دودمان ابراهيم.
نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى).
سپس پنج قسمت از مواهبى را كه به اين پيامبر بزرگ مرحمت فرمود باز گو مىكند:
1- او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جايى رسيد كه، پروردگار او را خالص و پاك ساخت به اين ترتيب «كه او مخلص بود» (إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً).
و مسلما كسى كه به چنين مقامى برسد از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود چرا كه شيطان با تمام اصرارى كه براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف مىكند كه قدرت بر گمراه كردن «مخلصين» ندارد.
2- «و رسول و پيامبرى والا مقام بود» (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا).
حقيقت رسالت اين است كه مأموريتى بر عهده كسى بگذارند و او موظف به تبليغ و اداى آن مأموريت شود، و اين مقامى است كه همه پيامبرانى كه مأمور دعوت بودند داشتند.
(آيه 52)- سوم: اين آيه اشاره به آغاز رسالت موسى كرده، مىگويد: «ما او را از طرف راست كوه طور فرا خوانديم» (وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ).
در آن شب تاريك و پر وحشتى كه با همسرش از بيابانهاى «مدين» گذشته و به سوى مصر در حركت بود به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرماى شديدى شد و به دنبال شعله آتشى در حركت بود، ناگهان برقى از دور درخشيد و ندايى برخاست و به موسى (ع) فرمان رسالت داده شد، و اين بزرگترين افتخار و شيرينترين لحظه در عمر او بود.
4- علاوه بر اين «ما او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم» (وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا).
نداى الهى موهبتى بود و تكلّم با او موهبت ديگر.
(آيه 53)- پنجم: و سر انجام «از رحمت خود، برادرش هارون را كه او نيز پيامبرى بود به او بخشيديم» تا پشتيبان و يار و همكار او باشد (وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا).
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 54)- اسماعيل پيامبر صادق الوعد: در اينجا سخن از «اسماعيل» بزرگترين فرزند ابراهيم، به ميان مىآورد، و ياد ابراهيم را با ياد فرزندش اسماعيل، و برنامههايش را با برنامههاى او تكميل مىكند، و پنج صفت از صفات بر جسته او را كه مىتواند براى همگان الگو باشد بيان مىكند.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى) از اسماعيل (نيز) ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ).
«كه او در وعدههايش صادق بود» (إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ).
«و پيامبر عالى مقامى بود» (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا).
(آيه 55)- «و او همواره خانواده خود را به نماز و زكات، امر مىكرد» (وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ).
«و همواره مورد رضايت پروردگارش بود» (وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا).
(آيه 56)- اينها پيامبران راستين بودند، اما ... در آخرين قسمت از ياد آوريهاى اين سوره، سخن از ادريس پيامبر، به ميان آمده است.
نخست مىگويد: «و در اين كتاب (آسمانى قرآن) از ادريس ياد كن كه او صدّيق و پيامبر بود» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).
(آيه 57)- سپس به مقام بلند پايه او اشاره كرده، مىگويد: «و ما او را به مقام بلندى رسانديم» (وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا).
منظور، عظمت مقامات معنوى و درجات روحانى اين پيامبر بزرگ است.
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 58)- سپس به صورت يك جمع بندى از تمام افتخاراتى كه در آيات گذشته پيرامون انبياء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى كه خداوند به آنها داده بود، بيان گرديد چنين مىگويد: «آنها پيامبرانى بودند كه خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داده بود» (أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ).
«كه بعضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى سوار كرديم و بعضى از دودمان ابراهيم و اسرائيل» (مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ).
منظور از «ذريه آدم» در اين آيه، ادريس است كه طبق مشهور، جد نوح پيامبر بود، و منظور از «ذريه كسانى كه با نوح بر كشتى سوار شدند» ابراهيم است، زيرا ابراهيم از فرزندان سام فرزند نوح بوده.
و منظور از «ذريه ابراهيم» اسحاق و اسماعيل و يعقوب است، و منظور از «ذريه اسرائيل»، موسى و هارون و زكريا و يحيى و عيسى مىباشد.
سپس اين بحث را با ياد پيروان راستين اين پيامبران بزرگ تكميل كرده، مىگويد: «و از كسانى كه هدايت كرديم و بر گزيديم (افرادى هستند كه) وقتى آيات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاك مىافتند و سجده مىكنند، و سيلاب اشكشان سرازير مىشود» (وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا).
(آيه 59)- سپس از گروهى كه از مكتب انسان ساز انبياء جدا شدند و پيروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مىگويد و قسمتى از اعمال زشت آنها را بر شمرده، مىگويد: «بعد از آنها فرزندان ناشايستهاى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند، و از شهوات پيروى نمودند كه به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد» (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا).
اين جمله ممكن است اشاره به گروهى از بنى اسرائيل باشد كه در طريق گمراهى گام نهاده، پيروى از شهوات را بر ذكر خدا ترجيح دادند.
و منظور از ضايع كردن نماز در اينجا انجام دادن اعمالى است كه نماز را در جامعه ضايع كند.
(آيه 60)- از آنجا كه برنامه قرآن در همه جا اين است كه راه باز گشت به سوى ايمان و حق را باز بگذارد در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنين مىگويد: «مگر آنها كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، آنها داخل بهشت مىشوند و كمترين ظلمى به آنها نخواهد شد» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً).
بنا بر اين، چنان نيست كه اگر كسى يك روز در شهوات غوطهور شود براى هميشه مهر يأس و نوميدى از رحمت خدا بر پيشانى او كوفته شود، بلكه تا نفسى باقى است و انسان در قيد حيات دنيا است، راه باز گشت و توبه باز است.
(آيه 61)- توصيفى از بهشت! در اينجا كه از بهشت و نعمتهاى آن ياد شده، نخست بهشت موعود را چنين توصيف مىكند: «باغهايى است جاودانى كه خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده است، و آنها آن را نديدهاند» ولى به آن ايمان دارند (جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ).
«مسلما وعده خدا تحقق يافتنى است» (إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا).
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 62)- پس از آن به يكى از بزرگترين نعمتهاى بهشتى اشاره كرده، مىگويد: «آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بيهودهاى نمىشنوند» (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً).
نه دروغى، نه دشنامى، نه تهمتى نه زخم زبانى، نه سخريهاى و نه حتى سخن بيهودهاى.
«و جز سلام در آنجا سخنى نيست» (إِلَّا سَلاماً). سلامى كه نشانه يك محيط امن و امان، يك محيط مملوّ از صفا و صميميت و پاكى و تقوا و صلح و آرامش است.
و به دنبال اين نعمت به نعمت ديگرى اشاره كرده، مىگويد: «هر صبح و شام روزى آنها در بهشت در انتظارشان است» (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا).
(آيه 63)- پس از توصيف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن، بهشتيان را در يك جمله كوتاه معرفى كرده، مىگويد: «اين همان بهشتى است كه به بندگان پرهيزكار به ارث مىدهيم» (تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا).
و به اين ترتيب كليد در بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز «تقوا» نيست.
آيه 64- شأن نزول: جمعى از مفسران چنين آوردهاند كه: چند روزى، وحى قطع شد، و جبرئيل پيك وحى الهى به سراغ پيامبر نيامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و جبرئيل بر پيامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى؟ من بسيار مشتاق تو بودم، جبرئيل گفت: من به تو مشتاقترم! ولى من بندهاى مأمورم هنگامى كه مأمور شوم مىآيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مىكنم.
تفسير: بندگانيم جان و دل بر كف! آيه از زبان پيك وحى مىگويد: «ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمىشويم» (وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ).
همه چيز از اوست و ما بندگانيم جان و دل بر كف «آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در ميان اين دو است همه از آن اوست» (لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ). خلاصه آينده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاك پروردگار است.
و اين را بدان كه: «پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست» (وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا).
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 65)- سپس اضافه مىكند: اينها همه به فرمان پروردگار توست «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما).
حال كه چنين است و همه خطوط به او منتهى مىشود، «پس تنها او را پرستش كن» (فَاعْبُدْهُ). عبادتى توأم با توحيد و اخلاص.
و از آنجا كه در اين راه- راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا- مشكلات و سختيها فراوان است، اضافه مىكند: «و در راه عبادت او صابر و شكيبا باش» (وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ).
و در آخرين جمله مىگويد: «آيا مثل و مانندى براى او (خداوند) مىيابى»؟
(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا).
اين جمله در حقيقت دليلى است بر آنچه در جمله قبل آمده، يعنى، مگر براى ذات پاكش شريك و مانندى هست كه دست به سوى او دراز كنى و او را پرستش نمائى؟! آيه 66- شأن نزول: اين آيه و چهار آيه بعد در مورد «ابىّ بن خلف» يا «وليد بن مغيره» نازل شده كه قطعه استخوان پوسيدهاى را در دست گرفته بودند و آن را با دست خود نرم مىكردند و در برابر باد مىپاشيدند، تا هر ذرهاى از آن به گوشهاى پراكنده گردد، و مىگفتند: محمّد را بنگريد كه گمان مىكند خداوند ما را بعد از مردن و پوسيده شدن استخوانهايمان مثل اين استخوان، بار ديگر زنده مىكند، چنين چيزى ابدا ممكن نيست! تفسير: در آيات گذشته بحثهاى قابل ملاحظهاى در باره رستاخيز و بهشت و دوزخ به ميان آمد. در اين آيه گفتار منكران معاد را چنين بازگو مىكند «و انسان مىگويد: آيا هنگامى كه من مردم، در آينده زنده مىشوم و سر از قبر بر مىدارم»؟! (وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا). يعنى چنين چيزى امكان ندارد.
(آيه 67)- بلا فاصله با همان لحن و تعبير به آن پاسخ مىگويد: «آيا انسان (اين واقعيت را) به ياد نمىآورد كه ما او را پيش از اين آفريديم، و او ابدا چيزى نبود»؟! (أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً).
(آيه 68)- در اين آيه با لحن بسيار قاطع، منكران معاد و گنهكاران بىايمان را تهديد كرده، مىگويد: «قسم به پروردگارت كه ما همه آنها را با شياطينى (كه آنان را وسوسه مىكردند و يا معبودشان بودند، همه را) محشور مىكنيم» (فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطِينَ).
«سپس همه آنها را گردا گرد جهنم در حالى كه به زانو در آمدهاند حاضر مىكنيم» (ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا).
اين آيه نشان مىدهد كه دادگاه افراد بىايمان و گنهكار در نزديكى جهنم است!
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 69)- و از آنجا كه اولويتها در آن دادگاه عدل منظور مىشود در اين آيه مىگويد: ما اول به سراغ سركشترين و ياغىترين افراد مىرويم، «سپس ما از هر گروه و جمعيتى افرادى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركشتر بودند جدا مىكنيم» (ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا).
همان بىشرمانى كه حتى مواهب خداى «رحمان» را به دست فراموشى سپردند و در برابر ولى نعمت خود به گستاخى، طغيان و ياغيگرى برخاستند، آرى اينها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند!
(آيه 70)- باز روى اين معنى تأكيد كرده، مىگويد: «سپس ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم» (ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلى بِها صِلِيًّا). دقيقا آنها را انتخاب مىكنيم و در اين انتخاب هيچ گونه اشتباهى رخ نخواهد داد.
(آيه 71)- همه وارد جهنم مىشوند! همچنان بحث در ويژگيهاى رستاخيز و پاداش و كيفر است نخست به مطلبى كه شايد شنيدنش براى غالب مردم شگفتانگيز باشد اشاره كرده، مىگويد: «و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنّم مىشويد» (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها).
«اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت» (كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا).
(آيه 72)- «سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن نجات مىدهيم، و ظالمان و ستمگران را در حالى كه (از ضعف و ذلت) به زانو در آمدهاند در آن رها مىكنيم» (ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا).
در تفسير دو آيه فوق بايد بگوييم همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم مىشوند، منتها دوزخ بر نيكان سرد و سالم خواهد بود همان گونه كه آتش نمرود بر ابراهيم «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ» «1» چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گويى از آنان دور مىشود و فرار مىكند، و هر جا آنها قرار مىگيرند خاموش مىگردد، ولى دوزخيان كه تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعلهور مىشوند.
در حقيقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن، مقدمهاى خواهد بود كه مؤمنان از نعمتهاى خدا داد بهشت حد اكثر لذت را ببرند و دوزخيان نيز از مشاهده سلامت بهشتيان مجازات بيشترى مىبينند.
(آيه 73)- به دنبال بحثى كه در آيات قبل، پيرامون ظالمان بىايمان شد، در اينجا گوشهاى از منطق و سر نوشت آنها را شرح مىدهد.
مىدانيم نخستين گروهى كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ايمان آوردند مستضعفان پاكدلى بودند كه دستشان از مال و منال دنيا تهى بود.
از آنجا كه معيار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان- همچون هر جامعه جاهلى ديگر- همان زر و زيور و پول و مقام و هيأت ظاهر بود، ثروتمندان ستمكار بر گروه مؤمنان فقير، فخر فروشى كرده، مىگفتند: نشانه شخصيت ما با ماست، و نشانه شخصيت شما همان فقر و محروميتتان است! اين خود دليل بر حقانيت ما و عدم حقانيت شماست! چنانكه قرآن مىگويد: «و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده شود كافران (مغرور و ستمگر) به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند كداميك از دو گروه ما و شما جايگاهش بهتر، جلسات انس و مشورتش زيباتر، و بذل و بخشش او بيشتر است»؟ (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا).
-
RE: سوره مريم [19]
(آيه 74)- ولى قرآن با بيانى كاملا مستدل و در عين حال قاطع و كوبنده، به آنها چنين پاسخ مىگويد: اينها گويا فراموش كردهاند تاريخ گذشته بشر را «و چه بسيار اقوامى را پيش از آنان نابود كرديم كه هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراستهتر» (وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً).
آيا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهرههاى زيبايشان توانست جلو عذاب الهى را بگيرد؟
(آيه 75)- سپس هشدار ديگرى به آنها مىدهد، كه به آنها بگو: گمان نكنيد اى ستمگران بىايمان اين مال و ثروت شما مايه رحمت است، بلكه چه بسا، اين دليل عذاب الهى باشد «بگو: كسى كه در گمراهى است (و اصرار بر ادامه اين راه دارد) بايد خداوند به او مهلت دهد» و اين زندگى مرفّه همچنان ادامه يابد (قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا). اين همان چيزى است كه در بعضى از آيات قرآن- مانند آيه 182 و 183 سوره اعراف- به عنوان مجازات «استدراج» ذكر شده است.
«تا زمانى كه وعدههاى الهى را با چشم خود ببينند يا عذاب (اين دنيا) يا (عذاب) قيامت»! (حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ).
«پس (آن روز) خواهند دانست، چه كسى مكان و مجلسش بدتر و لشكرش ناتوانتر است»! (فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً).