-
سوره كهف [18]
ادامه جزء پانزدهم
سوره كهف [18]
اين سوره 110 آيه دارد و تمام آن- بجز آيه 28- در «مكّه» نازل شده است
محتواى سوره:
اين سوره با حمد و ستايش خداوند آغاز مىشود، و با توحيد و ايمان و عمل صالح پايان مىيابد.
محتواى اين سوره همچون ساير سورههاى «مكى» بيشتر بيان مبدأ و معاد و بشارت و انذار است.
مسأله مهم ديگر اين كه مسلمانان تا آن روز كه توانايى دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت عدم توانايى، همچون «اصحاب كهف» هجرت نمايند.
جالب اين كه در اين سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب كهف، داستان موسى و خضر و داستان ذو القرنين) كه بر خلاف غالب داستانهاى قرآن در هيچ جاى ديگر از قرآن سخنى از اينها به ميان نيامده است و اين يكى از ويژگيهاى اين سوره است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى مىخوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «آيا سورهاى را به شما معرفى كنم كه هفتاد هزار فرشته به هنگام نزولش آن را بدرقه كردند و عظمتش آسمان و زمين را پر كرد؟
ياران عرض كردند: آرى فرمود: آن سوره كهف است هر كس آن را روز جمعه بخواند خداوند تا جمعه ديگر او را مىآمرزد (و طبق روايتى او را از گناه حفظ مىكند) ... و به او نورى مىبخشد كه به آسمان مىتابد و از فتنه دجّال محفوظ خواهد ماند.»
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: كسى كه در هر شب جمعه سوره كهف را بخواند شهيد از دنيا مىرود، و با شهدا مبعوث مىشود و در روز قيامت در صف شهدا قرار مىگيرد.
بارها گفتهايم عظمت سورههاى قرآن و آثار معنوى و بركات اخلاقيش به خاطر محتواى آن يعنى ايمان و عمل به آن است.
-
RE: سوره كهف [18]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- آغاز با حمد و ستايش خدا: سوره كهف همچون بعضى ديگر از سورههاى قرآن با حمد و ستايش خداوند آغاز شده است، و از آنجا كه حمد و ستايش بخاطر كار يا صفت مهم و شايستهاى است در اينجا ستايش را در برابر نزول قرآن كه خالى از هر گونه اعوجاج و كژى است بيان كرده، مىگويد: «حمد خدائى را كه اين كتاب آسمانى را بر بنده (بر گزيده) اش نازل كرد، و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً).
(آيه 2)- «در حالى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان (كتابهاى آسمانى ديگر) است» (قَيِّماً).
اين كلمه كه به عنوان وصفى براى قرآن آمده، هم تأكيدى است بر استقامت و اعتدال قرآن و خالى بودن از هر گونه ضد و نقيض، و هم اشارهاى است به جاودانى بودن اين كتاب بزرگ آسمانى و هم الگو بودن براى حفظ اصالتها و اصلاح كژيها و پاسدارى از احكام خداوند و عدالت و فضيلت بشر.
اين صفت «قيّم» در واقع اشتقاقى است از صفت قيوميت پروردگار كه به مقتضاى آن خداوند حافظ و نگاهبان همه موجودات و اشياء جهان است.
سپس مىافزايد: «تا (بد كاران را» از عذاب او بترساند» (لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ).
«و مؤمنانى را كه (پيوسته) كارهاى شايسته انجام مىدهند بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست» (وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً).
(آيه 3)- همان بهشت برين «كه جاودانه در آن خواهند ماند» (ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً).
(آيه 4)- سپس به يكى از انحرافات عمومى مخالفان، اعم از نصارى و يهود و مشركان، اشاره كرده، مىگويد: «و (نيز) آنها را كه گفتند: خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب كرده است، بيم دهد» (وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).
هم مسيحيان را به خاطر اعتقاد به اين كه «مسيح» فرزند خداست، و هم يهود را به خاطر اعتقاد به فرزندى «عزير» و هم مشركان را به خاطر اين كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند هشدار دهد.
(آيه 5)- سپس به يك اصل اساسى براى ابطال اين گونه ادعاهاى پوچ و بىاساس پرداخته، مىگويد: «نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان!» (ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ).
اما «سخن بسيار بزرگى از دهانشان خارج مىشود» (كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).
خدا و جسم بودن؟ خدا و فرزند داشتن؟ خدا و نيازهاى مادى؟ و بالاخره خدا و محدود بودن؟ چه سخنان وحشتناكى؟! ...
آرى! «آنها فقط دروغ مىگويند» (إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً).
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 6)- غصه مخور جهان ميدان آزمايش است: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از رسالت و رهبرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، در اين آيه به يكى از مهمترين شرايط رهبرى كه همان دلسوزى نسبت به امت است اشاره كرده، مىگويد: «گويى مىخواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند» (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً).
(آيه 7)- اين آيه ترسيمى از وضع اين جهان به عنوان يك ميدان آزمايش براى انسانها، و توضيحى براى خط سير انسان در اين مسير است.
نخست مىگويد: «ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم» (إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها).
جهانى پر زرق و برق ساختيم كه هر گوشهاى از آن دل را مىبرد، ديدگان را به خود مشغول مىدارد، و انگيزههاى مختلف را در درون آدمى بيدار مىكند، تا در كشاكش اين انگيزهها و درخشش اين زرق و برقها و چهرههاى دلانگيز و دلربا، انسان بر كرسى آزمايش قرار گيرد و ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد.
لذا بلافاصله اضافه مىكند: «تا آنها را بيازماييم كدامينشان بهتر عمل مىكنند»؟ (لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).
اين هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها كه در اين ميدان آزمايش الهى فريب زرق و برقها و كثرت عمل را نخورند بلكه بيشتر به حسن عمل بينديشند.
(آيه 8)- سپس مىگويد: ولى اين زرق و برقها پايدار نيست «و ما (سر انجام) قشر روى زمين را خاك بىگياهى قرار مىدهيم»! (وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً).
آرى! اين منظره زيبا كه در فصل بهار در دامان صحرا و كوهسار مىبينيم به همين حال باقى نمىماند، فصل خزان فرا مىرسد برگها پژمرده مىشوند، شاخهها عريان مىشوند، و آواى حيات به خاموشى مىگرايد.
زندگى پر زرق و برق انسانها نيز همين گونه است. اين نعمتهاى گوناگون، اين پستها و مقامها و مانند آن نيز جاودانى نيستند، روزى فرا مىرسد كه به جز يك قبرستان خشك و خاموش از اين جامعهها چيزى باقى نمىماند و اين درس عبرت بزرگى است.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 9)-
شأن نزول:
جمعى از سران قريش، دو نفر از ياران خود را براى تحقيق در باره دعوت پيامبر اسلام عليه السّلام به سوى دانشمندان يهود در مدينه فرستادند، تا ببينند آيا در كتب پيشين چيزى در اين زمينه يافت مىشود؟
آنها به مدينه آمدند و با علماى يهود تماس گرفتند علماء يهود به آنها گفتند:
شما سه مسأله را از محمّد صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنيد، اگر همه را پاسخ كافى گفت پيامبرى است از سوى خدا و گر نه مرد كذّابى است كه شما هر تصميمى در باره او مىتوانيد بگيريد.
نخست از او سؤال كنيد: داستان آن گروهى از جوانان كه در گذشته دور، از قوم خود جدا شدند چه بود؟ زيرا آنها سر گذشت عجيبى داشتند! و نيز از او سؤال كنيد: مردى كه زمين را طواف كرد و به شرق و غرب جهان رسيد كه بود و داستانش چه بود؟
و نيز سؤال كنيد: حقيقت روح چيست؟
آنها خدمت پيامبر رسيدند و سؤالات خود را مطرح كردند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا به شما پاسخ خواهم گفت- ولى انشاء اللّه نفرمود- پانزده شبانه روز گذشت كه وحى از ناحيه خدا بر پيامبر نازل نشد، اين امر بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گران آمد، ولى سر انجام جبرئيل فرا رسيد و سوره كهف را از سوى خداوند آورد كه در آن داستان آن گروه از جوانان و همچنين آن مرد دنيا گرد بود، به علاوه آيه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ...» را نيز بر پيامبر نازل كرد.
تفسير:
آغاز ماجراى اصحاب كهف: در آيات گذشته ترسيمى از زندگى اين جهان، و چگونگى اين ميدان آزمايش انسانها و مسير زندگى آنان، از نظر گذشت، از آنجا كه قرآن مسائل كلى حساس را غالبا در ضمن مثال و يا مثالها و يا نمونههايى از تاريخ گذشته مجسّم مىسازد، در اينجا نيز نخست به بيان داستان اصحاب كهف پرداخته و از آنها به عنوان يك «الگو» و «اسوه» ياد مىكند.
گروهى از جوانان باهوش و با ايمان كه در يك زندگى پر زرق و برق در ميان انواع ناز و نعمت به سر مىبردند، براى حفظ عقيده خود و مبارزه با طاغوت عصر خويش به همه اينها پشت پا زدند، و به غارى از كوه كه از همه چيز تهى بود پناه بردند، و از اين راه استقامت و پايمردى خود را در راه ايمان نشان دادند.
نخست مىگويد: «آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند»؟! (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً).
ما آيات عجيبترى در آسمان و زمين داريم كه هر يك از آنها نمونهاى است از عظمت و بزرگى آفرينش، و همچنين در اين كتاب بزرگ آسمانى تو آيات عجيب فراوان است، و مسلما داستان اصحاب كهف از آنها شگفتانگيزتر نيست.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 10)- سپس مىگويد: «زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند» (إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ).
دستشان از همه جا كوتاه شده، رو به درگاه خدا آوردند: «و گفتند: پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن» (فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً).
«و راه نجاتى براى ما فراهم ساز» (وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً).
راهى كه ما را از اين تنگنا برهاند، به رضايت و خشنودى تو نزديك سازد، راهى كه در آن خير و سعادت و انجام وظيفه بوده باشد.
(آيه 11)- ما دعاى آنها را به اجابت رسانديم «پس ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم و سالها در خواب فرو رفتند» (فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً).
(آيه 12)- «سپس آنها را بر انگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب كردهاند» (ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً).
(آيه 13)- سر گذشت مشروح اصحاب كهف: بعد از بيان اجمالى اين داستان، قرآن مجيد به شرح تفصيلى آن ضمن چهارده آيه پرداخته و سخن را در اين زمينه چنين آغاز مىكند: «ما داستان آنها را بحق براى تو باز گو مىكنيم» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ).
«آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم» (إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً).
از آيات قرآن بطور اشاره و از تواريخ به صورت مشروح اين حقيقت استفاده مىشود كه اصحاب كهف در محيط و زمانى مىزيستند كه بت پرستى و كفر، آنها را احاطه كرده بود و يك حكومت جبّار و ستمگر كه معمولا حافظ و پاسدار شرك و كفر و جهل و غارتگرى و جنايت است بر سر آنها سايه شوم افكنده بود.
اما اين گروه از جوانمردان كه از هوش و صداقت كافى بر خوردار بودند به فساد اين آيين پى بردند و تصميم بر قيام گرفتند و در صورت عدم توانايى مهاجرت كردن از آن محيط آلوده.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 14)- لذا قرآن به دنبال بحث گذشته مىگويد: «و دلهايشان را محكم ساختيم، در آن هنگام كه قيام كردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است» (وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«هرگز غير او معبودى را نمىخوانيم» (لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً).
كه «اگر چنين كنيم سخنى به گزاف گفتهايم» (لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً).
در واقع اين جوانمردان با ايمان براى اثبات توحيد و نفى (آلهه) به دليل روشنى دست زدند، و آن اين كه ما به وضوح مىبينيم كه اين آسمان و زمين پروردگارى دارد كه وجود نظام آفرينش دليل بر هستى اوست، ما هم بخشى از اين مجموعه هستى مىباشيم، بنابراين پروردگار ما نيز همان پروردگار آسمانها و زمين است.
(آيه 15)- سپس به دليل ديگرى نيز توسل جستند و آن اين كه: «اين قوم ما معبودهايى جز خدا انتخاب كردهاند» (هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً).
آخر مگر اعتقاد بدون دليل و برهان ممكن است «چرا آنان دليل آشكارى براى الوهيت آنها نمىآورند؟» (لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ).
آيا پندار و خيال يا تقليد كور كورانه مىتواند دليلى بر چنين اعتقادى باشد؟
اين چه ظلم فاحش و انحراف بزرگى است.
«پس چه كسى ظالمتر است از آن كس كه به خدا دروغ ببندد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً).
اين «افترا» هم ستمى است بر خويشتن، چرا كه انسان سر نوشت خود را به دست عوامل بدبختى و سقوط سپرده، و هم ظلمى است بر جامعهاى كه اين نغمه را در آن سر مىدهد و به انحراف مىكشاند، و هم ظلمى است به ساحت قدس پروردگار و اهانتى است به مقام بزرگ او.
(آيه 16)- اين جوانمردان موحد تا آنجا كه در توان داشتند براى زدودن زنگار شرك از دلها، و نشاندن نهال توحيد در قلبها، تلاش و كوشش كردند، اما آنقدر غوغاى بت و بت پرستى در آن محيط بلند بود كه نغمههاى توحيدى آنها در گلويشان گم شد.
ناچار براى نجات خويشتن و يافتن محيطى آمادهتر تصميمى به «هجرت» گرفتند، و لذا در ميان خود به مشورت پرداخته با يكديگر چنين گفتند: «هنگامى كه از اين قوم بت پرست و آنچه را جز خدا مىپرستند كناره گيرى كرديد (و حساب خود را از آنها جدا نموديد) به غار پناهنده شويد» (وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ).
«تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهى به سوى آرامش و آسايش و نجات از اين مشكل به رويتان بگشايد» (يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً).
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 17)- موقعيت دقيق اصحاب كهف: در اين آيه و آيه بعد قرآن به ريزه كاريهاى مربوط به زندگى عجيب اصحاب كهف در آن غار پرداخته و به شش خصوصيت اشاره كرده است:
1- دهانه غار رو به شمال گشوده مىشد و چون قطعا در نيمكره شمالى زمين بوده است نور آفتاب به درون آن مستقيما نمىتابيد چنانكه قرآن مىگويد:
«و (اگر در آنجا بودى) خورشيد را مىديدى كه به هنگام طلوع به سمت راست غارشان متمايل مىگردد و به هنگام غروب به سمت چپ (وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ).
و به اين ترتيب نور مستقيم آفتاب كه تداوم آن ممكن است موجب پوسيدگى و فرسودگى شود به بدن آنها نمىتابيد، ولى نور غير مستقيم به قدر كافى وجود داشت.
2- «و آنها در محل وسيعى از (آن غار) قرار داشتند» (وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ).
اشاره به اين كه دهانه غار كه معمولا تنگ است جايگاه آنها نبود، بلكه قسمتهاى وسط غار را انتخاب كرده بودند كه هم از چشم بينندگان دور بود، و هم از تابش مستقيم آفتاب.
در اينجا قرآن رشته سخن را قطع مىكند، و به يك نتيجه گيرى معنوى مىپردازد، چرا كه ذكر همه اين داستانها براى همين منظور است.
مىگويد: «اين از آيات خداست، هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست، و هر كس را گمراه نمايد هرگز ولى و راهنمايى براى او نخواهى يافت» (ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً).
آرى! آنها كه در راه خدا گام بگذارند و براى او به جهاد برخيزند در هر قدمى آنان را مشمول لطف خود مىسازد، نه فقط در اساس كار، كه در جزئيات هم لطفش شامل حال آنهاست.
(آيه 18)- سوم: خواب آنها يك خواب عادى و معمولى نبود، اگر به آنها نگاه مىكردى، «خيال مىكردى آنها بيدارند، در حالى كه در خواب فرو رفته بودند»! (وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ).
اين حالت استثنايى شايد براى آن بوده كه حيوانات موذى به آنان نزديك نشوند چرا كه از انسان بيدار مىترسند و يا به خاطر اين كه منظره رعبانگيزى پيدا كنند كه هيچ انسانى جرئت ننمايد به آنها نزديك شود، و اين خود يك سپر حفاظتى براى آنها بوده باشد.
4- براى اين كه بر اثر گذشت ساليان دراز از اين خواب طولانى، اندام آنها نپوسد: «آنها را به سمت راست و چپ مىگردانديم» تا بدنشان سالم بماند (وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ).
تا خون بدنشان در يكجا متمركز نشود، و فشار و سنگينى در يك زمان طولانى روى عضلاتى كه بر زمين قرار داشت اثر زيانبار نگذارد.
5- «و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود» و نگهبانى مىكرد (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ).
6- منظره آنها چنان رعبانگيز بود كه «اگر نگاهشان مىكردى از آنان مىگريختى و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مىشد» (لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً).
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 19)- بيدارى بعد از يك خواب طولانى! به خواست خدا در آيات آينده مىخوانيم كه خواب اصحاب كهف آنقدر طولانى شد كه به 309 سال بالغ گرديد، و به اين ترتيب خوابى بود شبيه به مرگ، و بيداريش همانند رستاخيز، لذا در اين آيه قرآن مىگويد: «و اين گونه آنها را بر انگيختيم» (وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ).
يعنى همان گونه كه قادر بوديم آنها را در چنين خواب طولانى فرو بريم آنها را به بيدارى باز گردانديم.
ما آنها را از خواب بر انگيختيم: «تا از يكديگر سؤال كنند، يكى از آنها پرسيد:
فكر مىكنيد چه مدت خوابيدهايد»؟ (لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ).
«آنها گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز خوابيدهايم» (قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ).
ولى سر انجام چون نتوانستند دقيقا بدانند مدت خوابشان چقدر بوده «گفتند:
پروردگار شما از مدت خوابتان آگاهتر است» (قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ).
ولى به هر حال سخت احساس گرسنگى و نياز به غذا مىكردند چون ذخيرههاى بدن آنها تمام شده بود، لذا نخستين پيشنهادشان اين بود: «سكه نقرهاى را كه با خود داريد به دست يكى از نفرات خود بدهيد و او را به شهر بفرستيد، تا برود و ببيند كدامين فروشنده غذاى پاكترى دارد، به مقدار روزى و نياز از آن براى شما بياورد» (فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ).
«اما بايد دقت كند و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد» (وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً).
(آيه 20)- «چرا كه اگر آنها از وضع شما آگاه شوند و بر شما دست يابند يا سنگسارتان مىكنند يا به آيين خويش (آيين بت پرستى) باز مىگردانند» (إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ).
«و در آن صورت هرگز روى نجات و رستگارى را نخواهيد ديد» (وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً).
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 21)- پايان ماجراى اصحاب كهف: به زودى داستان هجرت اين گروه از مردان با شخصيت در آن محيط، در همه جا پيچيد، و شاه جبّار سخت برآشفت، لذا دستور داد مأموران مخصوص همه جا را به جستجوى آنها بپردازند، و اگر ردّ پايى يافتند آنان را تا دستگيريشان تعقيب كنند، و به مجازات برسانند اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند.
اكنون به سراغ مأمور خريد غذا برويم و ببينيم بر سر او چه آمد، او وارد شهر شد ولى دهانش از تعجب باز ماند، شكل ساختمانها بكلى دگرگون شده، قيافهها همه ناشناس، لباسها طرز جديدى پيدا كرده، و حتّى طرز سخن گفتن و آداب و رسوم مردم عوض شده است، ويرانههاى ديروز تبديل به قصرها و قصرهاى ديروز به ويرانهها مبدل گرديده! او هنوز فكر مىكند خوابشان در غار يك روز يا يك نيمه روز بوده است پس اين همه دگرگونى چرا! تعجب او هنگامى به نهايت رسيد كه دست در جيب كرد تا بهاى غذايى را كه خريده بود بپردازد، فروشنده چشمش به سكهاى افتاد كه به 300 سال قبل و بيشتر تعلق داشت، و شايد نام «دقيانوس» شاه جبار آن زمان بر آن نقش بسته بود، هنگامى كه توضيح خواست، او در جواب گفت تازگى اين سكه را به دست آوردهام! و خود او نيز متوجه شد كه او و يارانش در چه خواب عميق و طولانى فرو رفته بودند.
اين مسأله مثل بمب در شهر صدا كرد، و زبان به زبان در همه جا پيچيد.
جمعى از آنها نمىتوانستند باور كنند كه انسان بعد از مردن به زندگى باز مىگردد، اما ماجراى خواب اصحاب كهف دليل دندان شكنى شد براى آنها كه طرفدار معاد جسمانى بودند.
لذا قرآن در اين آيه مىگويد: «و اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند (در مورد رستاخيز) حق است» (وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
«و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها).
اين خواب و بيدارى از پارهاى جهات از مردن و باز گشتن به حيات، عجيبتر بود، زيرا صدها سال بر آنها گذشت و بدنشان نپوسيد، در حالى كه نه غذايى خوردند و نه آبى نوشيدند.
آيا اين دليل بر قدرت خدا بر هر چيز و هر كار نيست؟ حيات بعد از مرگ با توجه به چنين صحنهاى مسلما امكان پذير است.
مأمور خريد غذا به سرعت به غار باز گشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت، همگى در تعجب عميق فرو رفتند، تحمل اين زندگى براى آنها سخت و ناگوار بود، از خدا خواستند كه چشم از اين جهان بپوشند و به جوار رحمت حق منتقل شوند و چنين شد.
آنها چشم از جهان پوشيدند و جسدهاى آنها در غار مانده بود كه مردم به سراغشان آمدند.
در اينجا نزاع و كشمكش بين طرفداران مسأله معاد جسمانى و مخالفان آنها در گرفت، مخالفان سعى داشتند كه مسأله خواب و بيدارى اصحاب كهف به زودى به دست فراموشى سپرده شود، و اين دليل دندان شكن را از دست موافقان بگيرند.
قرآن چنين مىگويد: «در آن هنگام كه ميان خود در باره كار خويش نزاع داشتند گروهى مىگفتند: بنايى بر آنان بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» (إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ).
«ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند:
ما مسجدى در كنار (مدفن) آنها مىسازيم» تا خاطره آنان فراموش نشود (قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً).
اين آيه نشان مىدهد كه ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دين نه تنها حرام نيست، بلكه كار خوب و شايستهاى است.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 22)- اين آيه به پارهاى از اختلافات اشاره مىكند كه در ميان مردم در مورد اصحاب كهف وجود دارد، از جمله: در باره تعداد آنها مىگويد: گروهى از مردم «خواهند گفت: آنها سه نفر بودند كه چهارمينشان سگشان بود» (سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ).
«و (گروهى) مىگويند: پنج نفر بودند كه ششمين آنها سگ آنها بود» (وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ).
همه اينها سخنانى بدون دليل و «انداختن تير در تاريكى است» (رَجْماً بِالْغَيْبِ).
«و (گروهى) مىگويند: آنها هفت نفر بودند و هشتمين آنها سگ آنها بود» (وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ).
«بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است» (قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ).
«جز گروه كمى تعداد آنها را نمىدانند» (ما يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ).
در پايان آيه اضافه مىكند: «پس در باره آنها جز با دليل سخن مگو» (فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلَّا مِراءً ظاهِراً).
يعنى آن چنان با آنها منطقى و مستدل سخن بگو كه برترى منطق تو آشكار گردد «و از هيچ كس در باره (تعداد اصحاب كهف) سؤال مكن» (وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً).
(آيه 23)- اين آيه يك دستور كلى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدهد كه: «و هرگز در مورد كارى نگو: من فردا آن را انجام مىدهم» (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً).
(آيه 24)- «مگر اين كه خدا بخواهد» (إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ).
يعنى در رابطه با اخبار آينده و تصميم بر انجام كارها، حتما جمله «انشاء اللّه» را اضافه كن، چرا كه تو هرگز مستقل در تصميم گيرى نيستى و اگر خدا نخواهد هيچ كس توانايى بر هيچ كار را ندارد.
ديگر اين كه خبر دادن قطعى براى انسان كه قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف مىرود صحيح و منطقى نيست، و چه بسا دروغ از آب در آيد، مگر اين كه با جمله «انشاء اللّه» همراه باشد.
سپس در تعقيب اين جمله، قرآن مىگويد: «هنگامى كه ياد خدا را فراموش كردى (بعد كه متوجه شدى) پروردگارت را به خاطر بياور» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ).
اشاره به اين كه اگر به خاطر فراموشى جمله انشاء اللّه را به سخنانى كه از آينده خبر مىدهى نيفزايى هر موقع به يادت آمد فورا جبران كن و بگو انشاء اللّه، كه اين كار گذشته را جبران خواهد كرد.
«و بگو: اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند» (وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً).