-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 25)- خواب اصحاب كهف: از قرائن موجود در آيات گذشته اجمالا به دست آمد كه خواب اصحاب كهف يك خواب بسيار طولانى بود، اين موضوع حس كنجكاوى هر شنوندهاى را بر مىانگيزد و مىخواهد دقيقا بداند آنها چند سال در اين خواب طولانى بودهاند؟
اين آيه شنونده را از ترديد بيرون مىآورد و مىگويد: «آنها در غار خود سيصد سال درنگ كردند و نه سال نيز بر آن افزودند»! (وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً).
بنابراين مجموع مدت توقف و خواب آنها در غار سيصد و نه سال بود.
(آيه 26)- سپس براى اين كه به گفتگوهاى مختلف مردم در اين باره پايان دهد مىگويد: «بگو: خداوند از مدت توقف آنها آگاهتر است» (قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا).
چرا كه: «غيب آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
كسى كه از پنهان و آشكار، در مجموعه جهان هستى با خبر است چگونه ممكن است از مدت توقف اصحاب كهف آگاه نباشد.
«راستى او چه بينا و چه شنواست» (أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ).
به همين دليل «آنها (ساكنان آسمانها و زمين) هيچ ولى و سرپرستى جز او ندارند» (ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ).
و در پايان آيه اضافه مىكند: «و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمىدهد» (وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً). در حقيقت اين تأكيدى است بر ولايت مطلقه خداوند.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 27)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت كن» (وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ). و اعتنا به گفتههاى اين و آن كه آميخته به دروغ و خرافات و مطالب بىاساس است مكن، تكيهگاه بحث تو در اين امور تنها بايد وحى الهى باشد.
چرا كه «هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمىكند» و در گفتار و معلومات او تغيير و تبديل راه ندارد (لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ).
كلام و علم او همچون علم و كلام بندگان نيست كه هر روز بر اثر كشف و آگاهى تازهاى دستخوش تغيير و تبديل شود.
روى همين جهات در پايان آيه مىفرمايد: «و هرگز پناهگاهى جز او نمىيابى» (وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً).
جنبههاى آموزنده اين داستان-
اين ماجراى عجيب تاريخى كه قرآن آن را خالى از هر گونه خرافه و مطالب بىاساس و ساختگى آورده است، مانند همه داستانهاى قرآن مملو از نكات سازنده تربيتى است.
الف) نخستين درس اين داستان همان شكستن سد تقليد و جدا شدن از هم رنگى با محيط فاسد است. اصولا انسان بايد «سازنده محيط» باشد نه «سازش كار با محيط» و به عكس آنچه سست عنصران فاقد شخصيت مىگويند:
«خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو» افراد با ايمان و صاحبان افكار مستقل مىگويند: «همرنگ جماعت شدنت رسوايى است»! ب) «هجرت» از محيطهاى آلوده، درس ديگرى از اين ماجراى عبرتانگيز است.
ج) «تقيه» به معنى سازندهاش درس ديگر اين داستان است، و مىدانيم تقيّه چيزى جز اين نيست كه انسان موضع واقعى خود را در جايى كه افشاگرى بىنتيجه است مكتوم دارد تا نيروى خود را براى موقع مبارزه و ضربه زدن بر دشمن حفظ كند.
د) عدم تفاوت در ميان انسانها در مسير اللّه و قرار گرفتن «وزير» در كنار «چوپان» و حتى سگ پاسبانى كه راه آنها را مىسپرد، درس ديگرى در اين زمينه است، تا روشن شود امتيازات دنياى مادّى، و مقامات مختلف آن كمترين تأثيرى در جدا كردن صفوف رهروان راه حق ندارد كه راه حق راه توحيد است و راه توحيد راه يگانگى همه انسانهاست.
ه) امدادهاى شگفتآور الهى به هنگام بروز بحرانها نتيجه ديگرى است كه به ما مىآموزد.
و) آنها در اين داستان درس «پاكى تغذيه» حتى در سختترين شرايط را به ما آموختند، چرا كه غذاى جسم انسان اثر عميقى در روح و فكر و قلب او دارد، و آلوده شدن به غذاى حرام و ناپاك انسان را از راه خدا و تقوا دور مىسازد.
ز) لزوم تكيه بر مشيت خدا، و استمداد از لطف او، گفتن «انشاء اللّه» در خبرهايى كه از آينده مىدهيم، درس ديگرى بود.
ح) لزوم بحث منطقى در برخورد با مخالفان درس آموزنده ديگر اين داستان است.
ط) بالاخره مسأله امكان معاد جسمانى و بازگشت انسانها به زندگى مجدد به هنگام رستاخيز درس ديگرى است كه اين ماجرا به ما مىدهد.
به هر حال، هدف سرگرمى و داستان سرايى نيست، هدف ساختن انسانهاى مقاوم، با ايمان، آگاه و شجاع است، كه يكى از طرق آن نشان دادن الگوهاى اصيل در طول تاريخ پر ماجراى بشرى است.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 28)-
شأن نزول:
جمعى از ثروتمندان مستكبر و اشراف از خود راضى عرب به حضور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند، و در حالى كه اشاره به مردان با ايمانى همچون سلمان، ابو ذر، صهيب، و خباب و مانند آنها مىكردند، گفتند: اى محمّد! اگر تو در صدر مجلس بنشينى، و اين گونه افراد را از خود دور سازى (و خلاصه مجلس تو مجلسى در خور اشراف و شخصيتها! بشود) ما نزد تو خواهيم آمد ولى چه كنيم كه با وجود اين گروه جاى ما نيست! در اين هنگام آيه نازل شد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه هرگز تسليم اين سخنان فريبنده تو خالى نشود و همواره با افراد با ايمان و پاكدلى چون سلمانها و أبو ذرها باشد.
به آنان فرمود: حمد خدا را كه نمردم تا اين كه او چنين دستورى به من داد كه با امثال شما باشم، «آرى! زندگى با شما، و مرگ هم با شما خوش است»!
تفسير:
پاكدلان پا برهنه! از جمله درسهايى كه داستان اصحاب كهف به ما آموخت اين بود كه معيار ارزش انسانها پست و مقام ظاهرى و ثروتشان نيست. اين آيه در حقيقت همين مسأله مهم را تعقيب مىكند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين دستور مىدهد: «با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند و تنها رضاى او را مىطلبند» (وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ).
سپس به عنوان تأكيد ادامه مىدهد: «و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها بر مگير!» (وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا).
باز براى تأكيد افزونتر اضافه مىكند: «و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن» (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا).
«همانها كه از هواى نفس پيروى كردند» (وَ اتَّبَعَ هَواهُ).
«و (همانها كه همه) كارهايشان افراطى است» و خارج از رويّه و توأم با اسرافكارى (و كان امره فرطا). از آنجا كه طبع آدمى در لذتهاى مادى هميشه رو به افزون طلبى است، در همه شاخههاى هوى و هوس، دائما رو به افراط گام بر مىدارد تا خود را هلاك و نابود سازد.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 29)- اهميت موضوع فوق به قدرى است كه قرآن در اين آيه با صراحت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين مىگويد: «بگو: (اين برنامه من است و) اين حقيقتى است از سوى پروردگارتان، پس هر كس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هر كس مىخواهد كافر گردد» (وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ).
اما بدانيد اين ظلمان دنيا پرست كه با زندگى مرفه و پر زرق و برق و زينتهايشان لبخند تمسخر به لباس پشمينه سلمانها و بوذرها مىزنند عاقبت شوم و تاريكى دارند چرا كه: «ما براى اين ستمگران آتشى فراهم كردهايم كه سرا پردهاش آنها را از هر سو احاطه كرده است») (إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها).
آرى! آنها در اين زندگى دنيا هر گاه تشنه مىشدند صدا مىزدند، و خدمتكاران انواع نوشابهها را در برابرشان حاضر مىكردند «ولى در جهنم هنگامى كه تقاضاى آب مىكنند آبى براى آنها مىآورند همچون فلز گداخته! كه (اگر نزديك صورت شود) صورتها را بريان مىكند»! (وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ).
«چه بد نوشيدنى است»؟! (بِئْسَ الشَّرابُ).
«و (دوزخ) چه بد جايگاه و محل اجتماعى است»؟! (وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً).
در اينجا در سرا پردههايشان انواع مشروبات وجود دارد، همين كه ساقى را صدا مىكنند جامهايى از شرابهاى رنگارنگ پيش روى آنها حاضر مىنمايند، در دوزخ نيز ساقى و آورنده نوشيدنى دارند، اما چه آبى؟ آبى همچون فلز گداخته! آبى به داغى اشك سوزان يتيمان و آه آتشين مستمندان! آرى هر چه آنجاست تجسمى است از آنچه اينجاست! (پناه بر خدا).
(آيه 30)- و از آنجا كه روش قرآن يك روش آموزنده تطبيقى است پس از بيان اوصاف و كيفر دنيا پرستان خود خواه، به بيان حال مؤمنان راستين و پاداشهاى فوقالعاده ارزنده آنها مىپردازد نخست: بصورت مختصر مىگويد: «آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، ما پاداش نيكو كاران را ضايع نخواهيم كرد» كم باشد يا زياد، كلى باشد يا جزيى، از هر كس، در هر سن و سال، و در هر شرايط (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا).
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 31)- سپس پاداشهاى آنها را شرح داده، مىفرمايد: «آنان كسانى هستند كه بهشتهاى جاويدان از آن آنهاست» (أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ).
باغهايى از بهشت «كه نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ).
«آنها در آنجا با دستبندهايى از طلا آراستهاند» (يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ).
«و لباسهايى فاخر به رنگ سبز از حرير نازك و ضخيم در بر مىكنند» (وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ).
«در حالى كه بر تختها تكيه كردهاند» (مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ).
«چه پاداش خوبى است»؟ (نِعْمَ الثَّوابُ).
«و چه جمع نيكويى از دوستان» (وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً).
(آيه 32)- ترسيمى از موضع مستكبران در برابر مستضعفان: در آيات گذشته ديديم كه چگونه دنيا پرستان سعى دارند در همه چيز از آن مردان حق كه تهى دستند فاصله بگيرند، و سر انجام كارشان را در جهان ديگر نيز خوانديم.
در اينجا با اشاره به سر گذشت دو دوست يا دو برادر كه هر كدام الگويى براى يكى از اين دو گروه بودهاند طرز تفكر و گفتار و كردار و موضع اين دو گروه را مشخص مىكند.
نخست مىگويد: اى پيامبر! «براى آنها مثالى بزن: آن دو مرد، كه براى يكى از آنان دو باغ از انواع انگورها قرار داديم، و گردا گرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشانديم و در ميانشان زراعت پر بركتى قرار داديم» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً).
(آيه 33)- «هر دو باغ ميوه آورده بود (ميوههاى فراوان) و چيزى فرو گذار نكرده بود» (كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً).
از همه مهمتر آب كه مايه حيات همه چيز مخصوصا باغ و زراعت است، به حد كافى در دسترس آنها بود چرا كه: «ميان آن دو (باغ) نهر بزرگى جارى ساخته بوديم» (وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً).
(آيه 34)- به اين ترتيب «صاحب اين باغ در آمد فراوانى داشت» (وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ).
ولى از آنجا كه انسان كم ظرفيت و فاقد شخصيت هنگامى كه همه چيز بر وفق مراد او بشود غرور او را مىگيرد، و طغيان و سر كشى آغاز مىكند كه نخستين مرحلهاش مرحله برترى جويى و استكبار بر ديگران است «به همين جهت (صاحب اين دو باغ) به دوستش- در حالى كه با او گفتگو مىكرد- چنين گفت: من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم» (فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً).
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 35)- كم كم اين افكار- همان گونه كه معمولى است- در او اوج گرفت، و به جايى رسيد كه دنيا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدى پنداشت:
«و در حالى كه نسبت به خود ستمكار بود در باغ خويش گام نهاد، و (نگاهى به درختان سر سبز كه شاخههايش از سنگينى ميوه خم شده بود، و خوشههاى پر دانهاى كه به هر طرف مايل گشته بود انداخت و به زمزمه نهرى كه مىغريد و پيش مىرفت و درختان را مشروب مىكرد گوش فرا داد، و از روى غفلت و بىخبرى) گفت: من گمان نمىكنم هرگز اين باغ نابود شود» (وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً).
(آيه 36)- باز هم از اين فراتر رفت، و از آنجا كه جاودانى بودن اين جهان با قيام رستاخيز تضاد دارد به فكر انكار قيامت افتاد و گفت: «و باور نمىكنم قيامت بر پا گردد» (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).
اينها سخنانى است كه گروهى براى دلخوش كردن خود به هم بافتهاند.
سپس اضافه كرد: گيرم كه قيامتى در كار باشد، من با اين همه شخصيت و مقام «اگر به سراغ پروردگارم باز گردانده شوم (و قيامتى در كار باشد) جايگاهى بهتر از اينجا خواهم يافت» (وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً).
او در اين خيالات خام غوطهور بود و هر زمان سخنان نامربوط تازهاى بر نامربوطهاى گذشته مىافزود كه رفيق با ايمانش به سخن در آمد و گفتنيها را كه در آيات بعد مىخوانيم گفت.
(آيه 37)- اين هم پاسخ مستضعفان! در اينجا ردّ بافتههاى بىاساس آن ثروتمند مغرور و از خود راضى را از زبان دوست مؤمنش مىشنويم: او كه تا آن موقع دم فرو بسته بود و به سخنان اين مرد سبك مغز گوش فرا مىداد تا هر چه در درون دارد برون ريزد، سپس يكجا پاسخ دهد، وارد گفتگو شد چنانكه آيه مىگويد: «دوست (با ايمان) وى- در حالى كه با او گفتگو مىكرد- گفت: آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى» (قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا).
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 38)- سپس اين مرد با ايمان براى در هم شكستن كفر و غرور او گفت:
«ولى من كسى هستم كه اللّه پروردگار من است» (لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي).
«و من هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمىدهم» (وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً).
(آيه 39)- بعد از اشاره به مسأله توحيد و شرك كه مهمترين مسأله سر نوشت ساز است، مجددا او را مورد سرزنش قرار داده، مىگويد: «چرا هنگامى كه وارد باغت شدى نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواسته است» چرا همه اينها را از ناحيه خدا ندانستى و شكر نعمت او را بجا نياوردى؟! (وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ).
چرا نگفتى «هيچ قوت (و نيرويى) جز از ناحيه خدا نيست» (لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ).
اينها امكانات و وسائلى است كه خدا در اختيار تو قرار داده، تو از خود هيچ ندارى و بدون او هيچ هستى! سپس اضافه كرد: «اگر مىبينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم» مطلب مهمّى نيست (إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً).
(آيه 40)- «شايد پروردگارم بهتر از باغ تو، به من بدهد» (فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ).
نه تنها بهتر از آن چه تو دارى به من بدهد بلكه: «و مجازات حساب شدهاى (صاعقه) از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونهاى كه آن را به زمين بىگياه لغزندهاى مبدّل كند» (وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً).
(آيه 41)- يا به زمين فرمان دهد تكانى بخورد «و اين چشمه و نهر جوشان در اعماق آن فرو برود، آن چنان كه هرگز قدرت جستجوى آن را نداشته باشى» (أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً).
در واقع آن مرد با ايمان و موحّد رفيق مغرور خود را هشدار داد كه بر اين نعمتها دل نبندد چرا كه هيچ كدام قابل اعتماد نيست.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 42)- و اين هم پايان كارشان: سر انجام گفتگوى اين دو نفر پايان گرفت بىآنكه مرد موحد توانسته باشد در اعماق جان آن ثروتمند مغرور و بىايمان نفوذ كند، و با همين روحيه و طرز فكر به خانه خود باز گشت غافل از اين كه فرمان الهى دائر به نابودى باغها و زراعتهاى سر سبزش صادر شده است، و بايد كيفر غرور و شرك خود را در همين جهان ببيند و سرنوشتش درس عبرتى براى ديگران شود.
عذاب الهى نازل شد، به صورت صاعقهاى مرگبار، و يا توفانى كوبنده و وحشتناك، و يا زلزلهاى ويرانگر و هولانگيز، هر چه بود در لحظاتى كوتاه اين باغهاى پر طراوت، و درختان سر به فلك كشيده، و زراعت به ثمر نشسته را در هم كوبيد و ويران كرد و عذاب الهى به فرمان خدا از هر سو محصولات آن مرد را احاطه كرد «و تمام ميوههاى آن نابود شد» (وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ).
صبحگاهان كه صاحب باغ به منظور سر كشى و بهره گيرى از محصولات باغ به سوى آن حركت كرد، همين كه نزديك شد با منظره وحشتناكى رو برو گشت، آب در دهانش خشكيد، و آنچه از كبر و غرور بر دل و مغز او سنگينى مىكرد يكباره فرو ريخت! گويى از يك خواب عميق و طولانى بيدار شده است: «او مرتبا دستها را به هم مىماليد و در فكر هزينههاى سنگينى بود كه (در يك عمر از هر طرف فراهم نموده و) در آن خرج كرده بود، در حالى كه همه بر باد رفته و بر پايهها فرو ريخته بود» (فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها).
درست در اين هنگام بود كه از گفتهها و انديشههاى پوچ و باطل خود پشيمان گشت «و مىگفت: اى كاش احدى را شريك پروردگارم نمىدانستم» و اى كاش هرگز راه شرك را نمىپوييدم (وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً).
(آيه 43)- اسفانگيزتر اين كه او در برابر اين همه مصيبت و بلا، تنهاى تنها بود «كسانى را جز خدا نداشت كه او را (در برابر اين بلاى عظيم و خسارت بزرگ) يارى دهند» (وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ) و دوستانى كه به عشق بهره گيرى مادى دور او جمع شده بودند همگى او را رها كردند.
و از آنجا كه تمام سرمايه او همين بود چيز ديگرى نداشت كه به جاى آن بنشاند، «و نمىتوانست از خويشتن يارى گيرد» (وَ ما كانَ مُنْتَصِراً).
ولى هر چه بود دير شده بود، و اين گونه بيدارى اضطرارى كه به هنگام نزول بلاهاى سنگين، حتى براى فرعونها و نمرودها پيدا مىشود، بىارزش است، و به همين دليل نتيجهاى به حال او نداشت.
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 44)- «و در اين هنگام (بود كه اين حقيقت بار ديگر به ثبوت پيوست كه) ولايت و سر پرستى و قدرت از آن خداست خداوندى كه عين حق است» (هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ).
آرى! در اينجا كاملا روشن گشت كه همه نعمتها از اوست و هر چه اراده او باشد همان مىشود، و جز به اتكاء لطف او كارى ساخته نيست.
آرى! «اوست كه برترين ثواب و بهترين عاقبت را (براى مطيعان) دارد» (هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً).
پس اگر انسان مىخواهد به كسى دل ببندد و بر چيزى تكيه كند و اميد به پاداش كسى داشته باشد چه بهتر كه تكيهگاهش خدا و دلبستگى، و اميدش به لطف و احسان پروردگار باشد.
(آيه 45)- آغاز و پايان زندگى دنيا در يك تابلو زنده: در آيات گذشته سخن از ناپايدارى نعمتهاى جهان ماده بود، و از آنجا كه درك اين واقعيت براى يك عمر طولانى به مدت شصت يا هشتاد سال براى افراد عادى كار آسانى نيست، قرآن در ضمن يك مثال بسيار زنده و گويا اين صحنه را كاملا مجسم مىكند، تا غافلان مغرور با مشاهده آن- كه در عمرشان بارها و بارها تكرار شده و مىشود- از اين غرور و غفلت بيدار شوند، مىگويد: اى پيامبر! «زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مىفرستيم» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).
اين قطرههاى حيات بخش بر كوه و صحرا مىريزد «و به وسيله آن گياهان زمين (سر سبز مىشود و) در هم فرو مىرود» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ).
پوست سخت و پر مقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مىشود، و به جوانه گياه اجازه عبور مىدهد، سر انجام جوانه نو رس از دل خاك سر بر مىدارد. آفتاب مىدرخشد نسيم مىوزد، مواد غذايى زمين كمك مىكند، و اين جوانه نو رس با نيرو گرفتن از همه اين عوامل حيات به رشد و نموّ خود ادامه مىدهند آن چنانكه بعد از مدت كوتاهى گياهان زمين سر بر سر هم مىگذارند و در هم فرو مىروند.
صفحه كوه و صحرا يك پارچه جنبش و حيات مىشود، شكوفهها و گلها و ميوهها يكى بعد از ديگرى زينت بخش شاخهها مىشوند، گويى همه مىخندند، فرياد شادى مىكشند، به وجد و رقص در آمدهاند.
ولى اين صحنه دلانگيز ديرى نمىپايد، بادهاى خزان شروع مىشود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مىپاشد هوا به سردى مىگرايد، آبها كم مىشود «و بعد از مدتى (آن گياه خرم و سرسبز) مىخشكد» (فَأَصْبَحَ هَشِيماً).
آن برگهايى كه در فصل بهار آن چنان شاخهها را چسبيده بودند كه قدرت هيچ توفانى نمىتوانست آنها را جدا كند آن قدر سست و بىجان مىشوند كه «بادها آن را به هر سو پراكنده مىكند» (تَذْرُوهُ الرِّياحُ).
«آرى خداوند بر هر چيزى توانا بوده و هست» (وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً).
-
RE: سوره كهف [18]
(آيه 46)- اين آيه موقعيت مال و ثروت و نيروى انسانى را كه دو ركن اصلى حيات دنياست در اين ميان مشخص كرده، مىگويد: «اموال و فرزندان زينت حيات دنيا هستند» (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا).
شكوفهها و گلهايى مىباشند كه بر شاخههاى اين درخت آشكار مىشوند، زود گذرند، كم دوامند و اگر از طريق قرار گرفتن در مسير «اللّه» رنگ جاودانگى نگيرند بسيار بىاعتبارند.
در حقيقت در اين آيه انگشت روى دو قسمت از مهمترين سرمايههاى زندگى دنيا گذارده شده است كه بقيّه به آن وابسته است، «نيروى اقتصادى» و «نيروى انسانى».
سپس اضافه مىكند: «باقيات صالحات (يعنى ارزشهاى پايدار و شايسته) نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميد بخشتر است» (وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا).
مفهوم «باقيات صالحات» آن چنان وسيع و گسترده است كه هر فكر و ايده و گفتار و كردار صالح و شايستهاى كه طبعا باقى مىماند و اثرات و بركاتش در اختيار افراد و جوامع قرار مىگيرد شامل مىشود.
(آيه 47)- واى بر ما اين چه كتابى است! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از انسان خود خواه و مغرورى به ميان آمد كه به خاطر غرورش معاد و رستاخيز را انكار كرد به دنبال آن، در اينجا مشروحى از چگونگى قيامت را در سه مرحله مطرح مىكند: مرحله قبل از رستاخيز انسانها، و مرحله رستاخيز، و قسمتى از مرحله بعد.
نخست مىگويد: به خاطر بياوريد «روزى را كه (نظام جهان هستى به عنوان مقدمهاى براى نظام نوين در هم فرو مىريزد) كوهها را به حركت در مىآوريم، و (همه موانع سطح زمين از ميان مىرود، به گونهاى كه) زمين را صاف و همه چيز را در آن نمايان مىبينى» (وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً).
اين قسمت از آيات به حوادثى كه در آستانه رستاخيز رخ مىدهد اشاره مىكند، اين حوادث بسيار زياد است كه مخصوصا در سورههاى كوتاه آخر قرآن فراوان به چشم مىخورد، و به عنوان «اشراط السّاعة» (نشانههاى قيامت) ناميده مىشود.
بعد اضافه مىكند: «ما همه آنها را در اين هنگام محشور مىكنيم به گونهاى كه حتى يك نفر را ترك نخواهيم گفت» (وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً).
جمله فوق تأكيدى است بر اين حقيقت كه «معاد» يك حكم عمومى و همگانى است و هيچ كس از آن مستثنى نخواهد بود.