-
سوره زخرف [43]
سوره زخرف [43]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 89 آيه است.
محتواى سوره:
مباحث اين سوره را مىتوان در هفت بخش خلاصه كرد:
بخش اول: از اهميت قرآن مجيد و نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله سخن مىگويد.
بخش دوم: قسمتى از دلائل توحيد را در «آفاق» و نعمتهاى گوناگون خداوند را بر انسانها بر مىشمرد.
بخش سوم: همين حقيقت را از طريق مبارزه با شرك و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقليدهاى كوركورانه، تكميل مىكند.
در بخش چهارم: براى مجسم ساختن اين حقايق قسمتى از سرگذشت انبياى پيشين و اقوام آنها را نقل مىكند.
در بخش پنجم: مسأله معاد و پاداش مؤمنان و سرنوشت شوم كفار مطرح شده و با تهديدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مىدهد.
بخش ششم: ناظر به ارزشهاى باطلى است كه حاكم بر افكار افراد بىايمان بوده و هست كه به خاطر اين ارزشهاى بىاساس در ارزيابى خود در باره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مىشوند.
بخش هفتم: از مواعظ و اندرزهاى مؤثر و پربار براى تكميل كردن بخشهاى ديگر سخن مىگويد.
نام سوره از آيه 35 گرفته شده كه از ارزشهاى مادى و «زخرف» (طلا و مانند آن) سخن مىگويد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: «كسى كه سوره زخرف را تلاوت كند از كسانى است كه روز قيامت به اين خطاب مخاطب مىشود: اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه غمى، بدون حساب وارد بهشت شويد».
اين بشارت بزرگ و فضيلت بىحساب تنها با تلاوت خالى از انديشه و ايمان و عمل حاصل نمىشود، چرا كه تلاوت مقدمهاى است براى انديشه، و «ايمان» و «عمل» ثمرهاى از آن است.
-
RE: سوره زخرف [43]
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- در آغاز اين سوره باز با «حروف مقطعه» «حاء، ميم» (حم).
رو برو مىشويم، اين چهارمين سورهاى است كه با «حم» آغاز شده، كه در باره آن قبلا بحث كردهايم.
(آيه 2)- در دومين آيه به قرآن مجيد سوگند ياد كرده، مىفرمايد: «سوگند به كتاب مبين» و روشنگر (وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ).
سوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار، و مفاهيمش روشن، و دلائل صدقش نمايان، و راههاى هدايتش واضح و مبين است.
(آيه 3)- كه «ما آن را قرآنى عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد» (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
عربى بودن قرآن يا به معنى نزول آن به زبان عرب است كه از گستردهترين زبانهاى جهان براى بيان حقايق مىباشد. و يا به معنى «فصاحت» آن است- چرا كه يكى از معانى عربى همان «فصيح» است- اشاره به اين كه آن را در نهايت فصاحت قرار داديم تا حقايق به خوبى از لابلاى كلمات و جملههايش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درك كنند.
(آيه 4)- سپس به بيان اوصاف سه گانه ديگرى در باره اين كتاب آسمانى پرداخته، مىگويد: «و آن در ام الكتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلند پايه و استوار است»! (وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ).
«امّ الكتاب» (كتاب مادر) به معنى كتابى است كه اصل و اساس همه كتب آسمانى مىباشد. اين همان كتاب «علم پروردگار» است كه نزد اوست و همه حقايق عالم و همه حوادث آينده و گذشته و همه كتب آسمانى در آن درج است و هيچ كس به آن راه ندارد جز آنچه را كه خدا بخواهد افشا كند.
اين توصيف بزرگى است براى قرآن كه از علم بىپايان حق سر چشمه گرفته و اصل و اساسش نزد اوست. و به همين دليل در توصيف دوم و سوم مىگويد: اين كتاب در نزد ما والامقام، حكمت آموز، مستحكم، متين و حساب شده است «لعلىّ حكيم».
-
RE: سوره زخرف [43]
(آيه 5)- در اين آيه منكران، و اعراض كنندگان از قرآن، را مخاطب ساخته، مىگويد: «آيا اين ذكر [قرآن] را (كه مايه بيدارى و يادآورى شماست) از شما بازگيريم به خاطر اين كه قومى اسرافكاريد»؟! (أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ).
درست است كه شما در دشمنى و مخالفت با حق، چيزى فروگذار نكردهايد، ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسيع و گسترده است كه اينها را مانع بر سر راه خود نمىبيند، باز هم اين كتاب را پىدرپى بر شما نازل مىكند، تا دلهايى كه اندك آمادگى دارند، تكان بخورند و به راه آيند، و اين است مقام رحمت عامه و رحمانيت پروردگار كه دوست و دشمن را در بر مىگيرد.
(آيه 6)- سپس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلّى و دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و در ضمن تهديدى براى منكران لجوج، در عبارتى كوتاه و محكم مىفرمايد: «چه بسيار از پيامبران را كه براى هدايت در ميان اقوام پيشين فرستاديم» (وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ).
(آيه 7)- «ولى هيچ پيامبرى به سراغشان نمىآمد مگر اين كه او را استهزا مىكردند» (وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
اين مخالفتها و سخريهها هرگز مانع لطف الهى نبود، اين فيضى است كه از ازل تا به ابد ادامه يافته، وجودى است كه بر همه بندگان مىكند.
(آيه 8)- اما براى اين كه تصور نكنند كه لطف بىحساب خداوند مانع مجازات آنها در پايان كار خواهد شد- كه مجازات نيز خود، مقتضاى حكمت اوست- اين آيه مىافزايد: «ولى ما كسانى را كه نيرومندتر از آنها بودند هلاك كرديم» (فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً).
«و داستان پيشينيان گذشت» (وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ).
در آياتى كه قبلا بر تو نازل كردهايم، نمونههاى زيادى از اين اقوام سركش و طغيانگر مطرح شدهاند، و شرح حال آنها بر تو نازل گرديده اقوامى با امكانات و ثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان همچون فرعون و فرعونيان و قوم عاد و ثمود.
-
RE: سوره زخرف [43]
(آيه 9)- بخشى از دلائل توحيد: از اينجا بحث پيرامون توحيد و شرك شروع مىشود، نخست از فطرت و سرشت انسانها براى اثبات توحيد كمك مىگيرد، مىفرمايد: «هر گاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مسلما مىگويند: خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ).
(آيه 10)- سپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا كه هر يك نمونهاى از نظام آفرينش و آيتى از آيات خداست اشاره مىكند.
نخست از زمين شروع كرده، مىفرمايد: «همان كسى كه زمين را محل آرامش شما قرار داد» (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً). و مىدانيم نعمت آرامش و امنيت پايه اصلى بهره گيرى از نعمتهاى ديگر است.
و براى بيان نعمت دوم مىافزايد: «او براى شما در زمين راههايى قرار داد تا هدايت شويد» و به مقصد برسيد (وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
مىدانيم: تقريبا سراسر خشكيها را چين خوردگيهاى بسيار فراگرفته و كوههاى بزرگ و كوچك و تپههاى مختلف آن را پوشانده است، و جالب اين كه در ميان بزرگترين سلسله جبال دنيا غالبا بريدگيهايى وجود دارد كه انسان مىتواند راه خود را از ميان آنها پيدا كند، و كمتر اتفاق مىافتد كه اين كوهها بكلى مايه جدايى بخشهاى مختلف زمين گردند، و اين يكى از اسرار نظام آفرينش و از مواهب الهى بر بر بندگان است.
از اين گذشته بسيارى از قسمتهاى زمين به وسيله راههاى دريايى به يكديگر مربوط مىشوند كه اين خود نيز در عموميت مفهوم آيه وارد است.
(آيه 11)- سومين موهبت را كه مسأله نزول آب باران و احياى زمينهاى مرده است در اين آيه به اين صورت مطرح مىكند «همان كسى كه از آسمان آبى فرستاد بمقدار معيّن» (وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
«و به وسيله آن سرزمين مردهاى را حيات بخشيديم» (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً).
«و همين گونه (كه زمينهاى مرده با نزول باران زنده مىشوند شما نيز بعد از مرگ زنده، و از قبرها) خارج خواهيد شد» (كَذلِكَ تُخْرَجُونَ).
-
RE: سوره زخرف [43]
(آيه 12)- در چهارمين مرحله بعد از ذكر نزول باران و حيات گياهان به آفرينش انواع حيوانات اشاره كرده، مىگويد: «همان كسى كه همه زوجها را آفريد» (وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها).
تعبير به «ازواج» (زوجها) كنايه از انواع حيوانات است، به قرينه گياهان كه در آيات قبل آمد.
و مىدانيم قانون زوجيت، قانون حيات در همه جانداران مىباشد و افراد نادر و استثنايى مانع از كليت قانون نيست.
در پنجمين مرحله كه آخرين نعمت را در اين سلسله بيان مىكند سخن از مركبهايى است كه خداوند براى پيمودن راههاى دريايى و خشكى در اختيار بشر گذارده، مىفرمايد: «و براى شما از كشتيها و چهار پايان مركبهايى قرار داد كه بر آن سوار مىشويد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ).
اين يكى از مواهب و اكرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است كه در انواع ديگر از موجودات زنده ديده نمىشود.
(آيه 13)- اين آيه هدف نهايى آفرينش اين مراكب را چنين بازگو مىكند: «تا بر پشت آنها به خوبى قرار گيريد سپس هنگامى كه بر آنها سوار شديد، نعمت پروردگارتان را متذكّر شويد و بگوييد: پاك و منزه است كسى كه اين را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانايى تسخير آن را نداشتيم» (لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ).
(آيه 14)- در اين آيه گفتار مؤمنان راستين را به هنگام سوار شدن بر مركب اين گونه تكميل مىكند: «و ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم» (وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ).
اين جمله اشارهاى به مسأله معاد است چرا كه هميشه توجه به آفريدگار و مبدأ، انسان را متوجه معاد نيز مىسازد.
و نيز اشارهاى است به اين معنى كه مبادا هنگام سوار شدن و تسلّط بر اين مركبهاى راهوار مغرور شويد، و در زرق و برق دنيا فرو رويد، بلكه به ياد انتقال بزرگتان از اين جهان به جهان ديگر باشيد.
-
RE: سوره زخرف [43]
(آيه 15)- چگونه ملائكه را دختران خدا مىخوانيد؟
بعد از تحكيم پايههاى توحيد از طريق بر شمردن نشانههاى خداوند در نظام هستى و نعمتها و مواهب او، در اينجا به نقطه مقابل آن يعنى مبارزه با شرك و پرستش غير خدا پرداخته نخست به سراغ يكى از شاخههاى آن يعنى پرستش فرشتگان مىرود و مىفرمايد: «آنها براى خداوند از ميان بندگانش جزئى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً).
تعبير به «جزء» هم بيانگر اين است كه آنها فرشتگان را فرزندان خدا مىشمردند زيرا هميشه فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است كه به صورت نطفه از آنها جدا مىشود.
و نيز بيان كننده پذيرش عبوديت آنهاست چرا كه فرشتگان را جزئى از معبودان در مقابل خداوند تصور مىكردند.
سپس مىافزايد: «انسان كفران كننده آشكارى است» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ).
به جاى اين كه سر بر آستان خالق و ولى نعمت خود بسايد راه كفران پيش گرفته به سراغ مخلوقاتش مىرود.
(آيه 16)- در اين آيه براى محكوم كردن اين تفكر خرافى از ذهنيات و مسلمات خود آنها استفاده مىكند، چرا كه آنها جنس مرد را بر زن ترجيح مىدادند، و اصولا دختر را ننگ خود مىشمردند، مىفرمايد: «آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده و پسران را براى شما برگزيده است» (أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ).
به پندار شما مقام دختر پايينتر است، چگونه خود را بر خدا ترجيح مىدهيد؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مىپنداريد؟!
-
RE: سوره زخرف [43]
(آيه 17)- باز همين مطلب را به بيان ديگرى تعقيب كرده، مىگويد: «در حالى كه هرگاه يكى از آنها را به همان چيزى كه براى خداوند رحمان شبيه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مىشود، و خشمگين مىگردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ).
اين تعبير به خوبى حاكى از تفكر خرافى مشركان ابله در عصر جاهليت در مورد تولد فرزند دختر است كه چگونه از شنيدن خبر ولادت دختر ناراحت مىشدند در عين حال فرشتگان را دختران خدا مىدانستند!
(آيه 18)- باز در ادامه اين سخن مىافزايد: «آيا كسى را كه در لابلاى زينتها پرورش مىيابد، و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست» فرزند خدا مىخوانيد (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ).
در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مىشود و از جنبه عاطفى آنان سر چشمه مىگيرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شديد آنها به زينت آلات، و ديگر عدم قدرت كافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث به خاطر حيا و شرم.
(آيه 19)- در اين آيه مطلب را با صراحت بيشترى مطرح كرده، مىفرمايد:
«آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند» و دختران خدا معرفى كردند (وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً).
سپس به صورت استفهام انكارى در پاسخ آنها مىفرمايد: «آيا آنها شاهد آفرينش (فرشتگان) بودند» (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ).
و در پايان آيه مىافزايد: «گواهى آنها (بر اين عقيده بىاساس در نامههاى اعمالشان) نوشته مىشود و (از آن) باز خواست خواهند شد»! (سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ).
-
RE: سوره زخرف [43]
(آيه 20)- آنها دليلى جز تقليد از نياكان جاهل ندارند؟
در آيات گذشته نخستين پاسخ منطقى به عقيده خرافى بتپرستان كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند داده شد در اينجا همين معنى را پىگيرى كرده، به ابطال اين خرافه زشت از طرق ديگرى مىپردازد، نخست يكى از دلائل واهى آنها را بطور فشرده همراه با جواب آن نقل كرده، مىگويد: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مىخواست ما آنها را هرگز پرستش نمىكرديم» اين خواست او بوده است كه ما به پرستش آنان پرداختهايم! (وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ).
اين تعبير ممكن است به اين معنى باشد كه آنها معتقد به جبر بودند، و مىگفتند هر چه از ما صادر مىشود به اراده خداوند است، و هر كارى انجام مىدهيم مورد رضايت اوست.
و در پايان آيه با اين جمله كوتاه به اين استدلال واهى بتپرستان پاسخ مىگويد: «آنها به چنين چيزى كه ادعا مىكنند علم ندارند، و جز دروغ چيزى نمىگويند» (ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ).
آنها حتى به مسأله جبر و يا رضايت خداوند به اعمالشان علم و ايمان ندارند بلكه مانند بسيارى از هوى پرستان و مجرمان ديگر هستند كه براى تبرئه خويشتن از گناه و فساد موضوع جبر را پيش مىكشند و مىگويند: دست تقدير ما را به اين راه كشانيده!
(آيه 21)- در اين آيه به دليل ديگرى كه ممكن است آنها به آن استدلال كنند اشاره كرده، مىگويد: «يا اين كه ما كتابى را پيش از اين كتاب به آنها دادهايم و آنها به آن تمسّك مىجويند»؟! (أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ).
يعنى آنها براى اثبات اين ادعا بايد يا به دليل عقل متمسك شوند، يا به نقل، در حالى كه نه دليلى از عقل دارند، و نه دليلى از نقل، تمام دلائل عقلى دعوت به توحيد مىكند، و همه انبيا و كتب آسمانى نيز دعوت به توحيد كردند.
-
RE: سوره زخرف [43]
(آيه 22)- در اين آيه به بهانه اصلى آنان اشاره كرده كه آن هم در واقع خرافهاى بيش نيست كه پايه خرافه ديگرى شده است، مىفرمايد: «بلكه آنها مىگويند: ما نياكان خود را بر مذهبى يافتيم و ما نيز به آثار آنها هدايت شدهايم» (بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ).
در حقيقت آنها دليلى جز «تقليد كوركورانه» از پدران و نياكان خود نداشتند و عجب اين كه خود را با اين تقليد هدايت يافته مىپنداشتند، در حالى كه در مسائل اعتقادى و زير بنايى فكرى هيچ انسان فهميده و آزادهاى نمىتواند متكى بر تقليد باشد آن هم به صورت تقليد «جاهل از جاهل».
(آيه 23)- در اينجا بحث آيات گذشته را در زمينه بهانه اصلى مشركان براى بتپرستى كه مسأله تقليد نياكان بود ادامه داده، مىگويد: اين تنها ادعاى مشركان عرب نيست، «همين گونه ما در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيغمبرى انذار كننده نفرستاديم مگر اين كه ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم، و ما به آثار آنان اقتدا مىكنيم» (وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).
(آيه 24)- اين آيه پاسخى را كه انبياى پيشين به آنها مىدادند به وضوح بيان مىكند، مىگويد: «پيامبرشان به آنان گفت: آيا اگر من آئينى روشنتر و هدايت كنندهتر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد آورده باشم» باز هم آن را انكار مىكنيد؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ).
اين مؤدبانهترين تعبيرى است كه مىتوان در مقابل قومى لجوج و مغرور بيان كرد كه عواطف آنها به هيچ وجه جريحهدار نشود و اين گونه تعبيرات قرآنى، ادب در بحث و محاجّه را مخصوصا در مقابل جاهلان مغرور به ما مىآموزد.
ولى با اين همه به قدرى آنها غرق در جهل و تعصب و لجاج بودند كه اين گفتار حساب شده و مؤدبانه نيز در آنها مؤثر واقع نشد، آنها فقط در پاسخ انبيائشان «گفتند: ما به آنچه شما به آن مبعوث هستيد كافريم»! (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).
-
RE: سوره زخرف [43]
(آيه 25)- بديهى است چنين قوم طغيانگر و لجوج و بىمنطقى شايسته بقا و حيات نيست، و دير يا زود بايد عذاب الهى نازل گردد و اين خار و خاشاكها را از سر راه بردارد، آيه شريفه مىفرمايد: «لذا ما از آنها انتقام گرفتيم» و سخت مجازاتشان كرديم (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).
گروهى را با طوفان، و گروهى را با زلزله ويرانگر، و جمعى را با تندباد و صاعقه، و خلاصه هر يك از آنها را با فرمانى هلاك كرديم.
و در پايان آيه براى اين كه مشركان مكه نيز عبرت گيرند روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىگويد: «پس بنگر پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).
جمعيت مشركان لجوج مكه نيز بايد در انتظار چنين سرنوشت شومى باشند!
(آيه 26)- توحيد سخن جاويدان انبياء: در اينجا اشاره كوتاهى به سرگذشت ابراهيم و ماجراى او با قوم بتپرست بابل شده است، تا بحث نكوهش تقليد را كه در آيات قبل آمده بود تكميل كند، زيرا اولا ابراهيم (ع) بزرگترين نياى عرب بود كه همه او را محترم مىشمردند، هنگامى كه او پردههاى تقليد را مىدرد اينها نيز اگر راست مىگويند بايد به او اقتدا كنند.
ثانيا: بتپرستانى كه ابراهيم در مقابل آنها قيام كرد به همين استدلال واهى (پيروى از پدران) تكيه مىكردند، و ابراهيم هرگز آن را از آنها نپذيرفت.
نخست مىفرمايد: «به خطر بياور هنگامى كه ابراهيم به پدرش [عمويش آزر] و قوم بتپرستش گفت من از آنچه شما مىپرستيد بيزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).