-
سوره یونس [10]
سوره يونس [10]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 109 آيه است.
محتوا و فضيلت اين سوره:
اين سوره كه به گفته بعضى از مفسران بعد از سوره اسراء و قبل از سوره هود نازل شده است روى چند مسأله اصولى و زير بنايى تكيه مىكند، كه از همه مهمتر مسأله «مبدأ» و «معاد» است.
منتها نخست از مسأله وحى و مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن مىگويد، سپس به نشانههايى از عظمت آفرينش مىپردازد، بعد مردم را به ناپايدارى زندگى مادى دنيا و لزوم توجه به سراى آخرت متوجه مىسازد.
و به تناسب همين مسائل قسمتهاى مختلفى از زندگى پيامبران بزرگ از جمله نوح و موسى و يونس عليهم السّلام را بازگو مىكند و به همين مناسبت نام سوره يونس بر آن گذارده شده است.
و بالأخره براى تكميل بحثهاى فوق در هر مورد مناسبى از بشارت و انذار، بشارت به نعمتهاى بىپايان الهى براى صالحان و انذار و بيم دادن طاغيان و گردنكشان، استفاده مىكند.
لذا در روايتى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «كسى كه سوره يونس را در هر دو يا سه ماه بخواند بيم آن نمىرود كه از جاهلان و بىخبران باشد، و روز قيامت از مقربان خواهد بود».- و اين به خاطر آن است كه آيات هشدار دهنده و بيدار كننده در اين سوره فراوان است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- در اين سوره بار ديگر با «حروف مقطعه» قرآن رو برو مىشويم كه به صورت «الف- لام- راء» (الر). ذكر شده است.
به دنبال آن نخست اشاره به عظمت آيات قرآن كرده، مىگويد: «آنها آيات كتاب حكيم است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ).
توصيف قرآن به «حكيم» اشاره به اين است كه آيات قرآن داراى آن چنان استحكام و نظم و حسابى است كه هرگونه باطل و خرافه و هزل را از خود دور مىسازد، جز حق نمىگويد و جز به راه حق دعوت نمىكند.
-
RE: سوره یونس
(آيه 2)- رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله: اين آيه به تناسب اشارهاى كه در آيه قبل به قرآن مجيد و وحى آسمانى شده، يكى از ايرادات رائج مشركان را نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيان مىكند، همان اشكالى كه بطور مكرر در قرآن مجيد آمده و آن اين كه چرا وحى آسمانى از ناحيه خدا بر انسانى نازل شده، چرا فرشتهاى مأموريت اين رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ اين گونه سؤالات مىگويد: «آيا تعجبى براى مردم دارد كه ما وحى به مردى از آنان فرستاديم» (أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ).
سپس به محتواى اين وحى آسمانى اشاره كرده، آن را در دو چيز خلاصه مىكند: نخست اين كه به او وحى فرستاديم كه: «مردم را انذار كن و از عواقب كفر و گناه بترسان» (أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ).
ديگر اين كه: «به افراد با ايمان بشارت ده كه براى آنان در پيشگاه خدا قدم صدق است» (وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
تعبير «قَدَمَ صِدْقٍ» يا اشاره به آن است كه ايمان «سابقه فطرى» دارد و يا اشاره به مسأله معاد و نعمتهاى آخرت است و يا اين كه قدم به معنى پيشوا و رهبر است، يعنى براى مؤمنان پيشوا و رهبرى صادق فرستاده شده است.
و ممكن است بشارت به همه اين امور، هدف از تعبير فوق بوده باشد.
باز در پايان آيه به يكى از اتهاماتى كه مشركان كرارا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ذكر مىكردند اشاره كرده، مىگويد: «كافران گفتند اين مرد ساحر آشكارى است» (قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ).
اين گونه تعبيرها كه از ناحيه دشمنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صادر مىشد خود دليل روشنى است بر اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كارهاى خارق العادهاى داشته كه افكار و دلها را به سوى خود جذب مىكرده است، مخصوصا تكيه كردن روى سحر در مورد قرآن مجيد خود گواه زندهاى بر جاذبه فوق العاده اين كتاب آسمانى است كه آنها براى اغفال مردم آن را زير پرده سحر مىپوشاندند.
(آيه 3)- خداشناسى و معاد: قرآن پس از اشاره به مسأله وحى و نبوت در نخستين آيات اين سوره، به سراغ دو اصل اساسى تعليمات همه انبياء يعنى «مبدأ» و «معاد» مىرود، و اين دو اصل مهم را در ضمن عباراتى كوتاه و گويا بيان مىكند.
نخست مىگويد: «پروردگار شما همان خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (دوران) آفريد» (إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).
«سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، و به تدبير كار جهان پرداخت» (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
پس از آن كه روشن شد خالق و آفريدگار «اللّه» است و زمام اداره جهان هستى به دست اوست و تدبير همه امور به فرمان او مىباشد معلوم است كه بتها اين موجودات بىجان و عاجز و ناتوان هيچ گونه نقشى در سرنوشت انسانها نمىتوانند داشته باشند لذا در جمله بعد مىفرمايد: «هيچ شفاعت كنندهاى جز به اذن و فرمان او وجود ندارد» (ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ).
آرى! «اين چنين است «اللّه» پروردگار شما، او را پرستش كنيد» نه غير او (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ).
«آيا با اين دليل روشن متذكر نمىشويد؟» أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 4)- سپس در اين آيه سخن از معاد مىگويد و در جملههاى كوتاهى هم اصل اين مسأله و هم دليل و هم هدف آن را بيان مىدارد.
نخست مىگويد: «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً).
سپس روى اين مسأله مهم تأكيد كرده، اضافه مىكند: «اين وعده قطعى خداوند است» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
بعد اشاره به دليل آن كرده، مىگويد: «خداوند آفرينش را آغاز كرد و سپس تجديد مىكند» (إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ).
آيات مربوط به معاد در قرآن نشان مىدهد كه علت عمده ترديد مشركان و مخالفان، اين بوده كه در امكان چنين چيزى ترديد داشتهاند و با تعجب سؤال مىكردند آيا اين استخوانهاى پوسيده و خاك شده بار ديگر لباس حيات و زندگى در بر مىكند و به شكل نخست باز مىگردد؟ لذا قرآن مىگويد: همان گونه كه شما را در آغاز ايجاد كرد باز مىگرداند.
سپس سخن از هدف معاد به ميان مىآيد كه اين برنامه «براى آن است كه خداوند افرادى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند به عدالت پاداش دهد» (لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ).
بىآنكه كوچكترين اعمال آنها از نظر لطف و مرحمت او مخفى و بىاجر بماند.
«و آنها كه راه كفر و انكار پوييدند (و طبعا عمل صالحى نيز نداشتند زيرا ريشه عمل خوب اعتقاد خوب است مجازات دردناك، و) نوشيدنى از آب گرم و سوزان و عذاب اليم به خاطر كفرشان در انتظارشان است» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ).
(آيه 5)- گوشهاى از آيات عظمت خدا: در آيات گذشته اشاره كوتاهى به مسأله مبدأ و معاد شده بود، ولى از اين به بعد اين دو مسأله اصولى كه مهمترين پايه دعوت انبياء بوده است بطور مشروح مورد بحث قرار مىگيرد.
نخست اشاره به قسمتهايى از آيات عظمت خدا در جهان آفرينش كرده، مىگويد: «او كسى است كه خورشيد را ضياء و روشنى و قمر را نور قرار داد» (هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً).
خورشيد با نور عالمگيرش نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن مىسازد بلكه در تربيت گياهان و پرورش حيوانات سهم عمده و اساسى دارد و اگر روزى اين اشعه حياتبخش از كره خاكى ما قطع شود در فاصله كوتاهى تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
ماه با نور زيبايش چراغ شبهاى تار ماست، و روشنايى ملائمش براى همه ساكنان زمين مايه آرامش و نشاط است.
سپس به يكى ديگر از آثار مفيد وجود ماه اشاره كرده، مىگويد: «خداوند براى آن منزلگاههايى مقدر كرد تا شماره سالها و حساب زندگى و كار خويش را بدانيد» (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ).
يعنى يك تقويم بسيار دقيق و زنده طبيعى است كه عالم و جاهل مىتوانند آن را بخوانند و حساب تاريخ كارها و امور زندگى خود را نگهدارند و اين اضافه بر نورى است كه ماه به ما مىبخشد.
سپس اضافه مىكند: اين آفرينش و اين گردش مهر و ماه سرسرى و از بهر بازيگرى نيست «خداوند آن را نيافريده است مگر به حق» (ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
و در پايان آيه تأكيد مىكند كه: «خدا آيات و نشانههاى خود را براى آنها كه مىفهمند و درك مىكنند شرح مىدهد» (يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
اما بىخبران بىبصر چه بسيار از كنار همه اين آيات و نشانههاى پروردگار مىگذرند و كمترين چيزى از آن درك نمىكنند.
-
RE: سوره یونس
(آيه 6)- در اين آيه به قسمتى ديگر از نشانهها و دلائل وجودش در آسمان و زمين پرداخته، مىگويد: «درآمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان و زمين آفريده است نشانههايى است براى گروه پرهيزكاران» (إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ).
يعنى تنها كسانى اين آيات را درك مىكنند كه در پرتو تقوا و پرهيز از گناه، صفاى روح و روشن بينى يافتهاند اگر نور آفتاب يكنواخت و بطور مداوم بر زمين مىتابيد مسلما درجه حرارت در زمين به قدرى بالا مىرفت كه قابل زندگى نبود و همچنين اگر شب بطور مستمر ادامه مىيافت همه چيز از شدت سرما مىخشكيد ولى خداوند اين دو را پشت سر يكديگر قرار داده تا بستر حيات و زندگى را در كره زمين آماده و مهيا سازد.
(آيه 7)- بهشتيان و دوزخيان: از اين آيه به بعد نيز شرحى پيرامون معاد و سرنوشت مردم در جهان ديگر آمده است.
نخست مىفرمايد: «كسانى كه اميد لقاى ما را ندارند و به رستاخيز معتقد نيستند و به همين دليل تنها به زندگى دنيا خشنودند و به آن اطمينان مىكنند ...» (إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها).
«و همچنين آنها كه از آيات ما غافلند و در آنها انديشه نمىكنند» تا قلبى بيدار و دلى مملو از احساس مسؤوليت پيدا كنند ... (وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ).
(آيه 8)- «اين هر دو گروه جايگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى كه انجام مىدهند» (أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).
در حقيقت نتيجه مستقيم عدم ايمان به معاد همان دلبستگى به اين زندگى محدود و مقامهاى مادى و اطمينان و اتكاء به آن است.
همچنين غفلت از آيات الهى، سر چشمه بيگانگى از خدا، و بيگانگى از خدا سر چشمه عدم احساس مسؤوليت، و آلودگى به ظلم و فساد و گناه است، و سر انجام آن چيزى جز آتش نمىتواند باشد.
(آيه 9)- سپس اشاره به حال گروه ديگرى مىكند كه نقطه مقابل اين دو گروه مىباشند، مىگويد: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به كمك ايمانشان آنها را هدايت مىكند» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ).
اين نور هدايت الهى كه از نور ايمانشان سر چشمه مىگيرد، تمام افق زندگانى آنها را روشن مىسازد، در پرتو اين نور آن چنان روشن بينى پيدا مىكنند كه جار و جنجالهاى مكتبهاى مادى، و وسوسههاى شيطانى، و زرق و برقهاى گناه، و زر و زور، فكر آنها را نمىدزدد، و از راه به بيراهه گام نمىنهند.
اين حال دنياى آنان و در جهان ديگر خداوند قصرهايى به آنها مىبخشد كه «از زير آنها در باغهاى بهشت نهرها جارى است» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 10)- آنها در محيطى مملو از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها به سر مىبرند.
هر زمان كه جذبه ذات و صفات خدا وجودشان را روشن مىسازد «گفتار و دعاى آنها در بهشت اين است كه: پروردگارا! منزه و پاك از هر گونه عيب و نقصى» (دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ).
و هر زمان به يكديگر مىرسند سخن از صلح و صفا مىگويند: «و تحيت آنها در آنجا سلام است» (وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ).
و سر انجام هرگاه از نعمتهاى گوناگون خداوند در آنجا بهره مىگيرند به شكر پرداخته «و آخرين سخنشان اين است كه: حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالميان است» (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 11)- انسانهاى خودرو! در اين آيه نيز همچنان سخن پيرامون مسأله پاداش و كيفر بدكاران است.
نخست مىگويد: «اگر خداوند مجازات مردم بدكار را سريعا و در اين جهان انجام دهد و همان گونه كه آنها در به دست آوردن نعمت و خير و نيكى عجله دارند، در مجازاتشان تعجيل كند، عمر همگى به پايان مىرسد و اثرى از آنها باقى نمىماند» (وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ).
ولى از آنجا كه لطف خداوند همه بندگان حتى بدكاران و كافران و مشركان را نيز شامل مىشود، در مجازاتشان عجله به خرج نمىدهد، شايد بيدار شوند و توبه كنند، و از بيراهه به راه بازگردند.
و در پايان آيه مىفرمايد: مجازاتشان همين بس كه «افرادى را كه ايمان به رستاخيز و لقاى ما ندارند به حال خود رها مىكنيم تا در طغيانشان حيران و سرگردان شوند»، نه حق را از باطل بشناسند، و نه راه را از چاه (فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 12)- آنگاه اشاره به وجود نور توحيد در فطرت و عمق روح آدمى كرده، مىگويد: «هنگامى كه به انسان زيانى مىرسد، و دستش از همه جا كوتاه مىشود، دست به سوى ما دراز مىكند و ما را (در همه حال) در حالى كه به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده است مىخواند» (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً).
آرى! خاصيت مشكلات و حوادث دردناك، كنار رفتن حجابها از روى فطرت پاك آدمى است، و براى مدتى، هر چند كوتاه درخشش اين نور توحيدى آشكار مىگردد.
سپس مىگويد: اما اين افراد، چنان كم ظرفيت و بىخردند كه «به مجرد اين كه بلا و ناراحتى آنها را برطرف مىسازيم، آن چنان در غفلت فرو مىروند كه گويا هرگز از ما تقاضايى نداشتند» و ما نيز به آنها كمكى نكرديم (فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ).
«آرى! اين چنين اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است» (كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
خداوند اين خاصيت را در اعمال زشت و آلوده آفريده كه هر قدر انسان به آنها بيشتر آلوده شود، بيشتر خو مىگيرد و نه تنها قبح و زشتى آنها تدريجا از ميان مىرود بلكه كم كم به صورت عملى شايسته در نظرش مجسم مىگردد! و اما چرا در آيه فوق اين گونه افراد به عنوان «مسرف» (اسرافكار) معرفى شدهاند؟ به خاطر اين است كه چه اسرافى از اين بالاتر كه انسان مهمترين سرمايه وجود خود يعنى عمر و سلامت و جوانى و نيروها را بيهوده در راه فساد و گناه و عصيان و يا در مسير به دست آوردن متاع بىارزش و ناپايدار اين دنيا به هدر دهد، و در برابر اين سرمايه چيزى عايد او نشود.
-
RE: سوره یونس
(آيه 13)- ستمگران پيشين و شما: در اين آيه نيز اشاره به مجازاتهاى افراد ستمگر و مجرم در اين جهان مىكند و با توجه دادن مسلمانان به تاريخ گذشته به آنها گوشزد مىنمايد كه اگر راه آنان را بپويند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
نخست مىگويد: «ما امتهاى قبل از شما را هنگامى كه دست به ستمگرى زدند و با اين كه پيامبران با دلائل و معجزات روشن براى هدايت آنان آمدند هرگز به آنها ايمان نياوردند، هلاك و نابود ساختيم» (وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا).
و در پايان آيه مىافزايد: اين برنامه مخصوص جمعيت خاصى نيست «اين چنين مجرمان را كيفر مىدهيم» (كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ).
(آيه 14)- در اين آيه مطلب را صريحتر بيان مىكند و مىگويد: «سپس شما را جانشين آنها در زمين قرار داديم تا ببينيم چگونه عمل مىكنيد» (ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ).
از جمله «وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا» (چنان نبود كه ايمان بياورند) استفاده مىشود كه خداوند تنها آن گروهى را به هلاكت كيفر مىدهد كه اميدى به ايمان آنها در آينده نيز نباشد، و به اين ترتيب اقوامى كه در آينده ممكن است ايمان بياورند مشمول چنين كيفرهايى نمىشوند.
(آيه 15)-
شأن نزول:
اين آيه و دو آيه بعد از آن در باره چند نفر از بت پرستان نازل شده، چرا كه خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: آنچه در اين قرآن در باره ترك عبادت بتهاى بزرگ ما، لات و عزى و منات و هبل و همچنين مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل تحمل نيست، اگر مىخواهى از تو پيروى كنيم، قرآن ديگرى بياور كه اين ايراد در آن نباشد! و يا حدّ اقل اين گونه مطالب را در قرآن كنونى تغيير ده!
تفسير:
اين آيات نيز در تعقيب آيات گذشته پيرامون مبدأ و معاد سخن مىگويد، نخست به يكى از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره كرده، مىگويد:
«هنگامى كه آيات آشكار و روشن ما بر آنها خوانده مىشود، آنها كه به رستاخيز و لقاى ما ايمان ندارند مىگويند: قرآن ديگرى غير از اين بياور و يا لااقل اين قرآن را، تغيير ده» (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ).
اين بىخبران بينوا، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را براى رهبرى خود نمىخواستند، بلكه او را به پيروى از خرافات و اباطيل خويش دعوت مىكردند.
قرآن با صراحت آنها را از اين اشتباه بزرگ در مىآورد، و به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه به آنها «بگو: براى من ممكن نيست كه از پيش خود آن را تغيير دهم» (قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي).
سپس براى تأكيد اضافه مىكند: «من فقط پيروى از چيزى مىكنم كه بر من وحى مىشود» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ).
نه تنها نمىتوانم تغيير و تبديلى در اين وحى آسمانى بدهم، بلكه «اگر كمترين تخلفى از فرمان پروردگار بكنم، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخيز) مىترسم» (إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 16)- در اين آيه به دليل اين موضوع مىپردازد و مىگويد به آنها بگو:
من كمترين ارادهاى از خودم در باره اين كتاب آسمانى ندارم «و اگر خدا مىخواست اين آيات را بر شما تلاوت نمىكردم و از آن آگاهتان نمىساختم» (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ).
به دليل اين كه «سالها پيش از اين در ميان شما زندگى كردم» (فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ). و هرگز اين گونه سخنان را از من نشنيدهايد، اگر آيات از ناحيه من بود لابد در اين مدت چهل سال از فكر من بر زبانم جارى مىشد و حد اقل گوشهاى از آن را بعضى از من شنيده بودند.
«آيا مطلبى را به اين روشنى درك نمىكنيد» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آيه 17)- باز براى تأكيد اضافه مىكند كه من به خوبى مىدانم بدترين انواع ظلم و ستم آن است كه كسى بر خدا افتراء ببندد «چه كسى ستمكارتر است از كسى كه دروغى را به خدا نسبت بدهد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً).
بنابراين چگونه چنين گناه بزرگى را ممكن است من مرتكب بشوم.
«همچنين كار كسى كه آيات الهى را تكذيب مىكند» نيز بزرگترين ظلم و ستم است (أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ).
اگر شما از عظمت گناه تكذيب و انكار آيات حق بىخبريد من بىخبر نيستم، و به هر حال اين كار شما جرم بزرگى است، و «مجرمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ).
(آيه 18)- معبودهاى بىخاصيت: در اين آيه نيز بحث «توحيد»، از طريق نفى الوهيت بتها، تعقيب شده است، و با دليل روشنى بىارزش بودن بتها اثبات گرديده: «آنها غير از خدا معبودهايى را مىپرستند كه نه زيانى به آنان مىرساند (كه از ترس زيانشان آنها را بپرستند) و نه سودى مىرساند» كه به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ).
سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته، مىگويد: «آنها مىگويند: اين بتها شفيعان ما در پيشگاه خدا هستند» (وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ).
يعنى مىتوانند از طريق شفاعت، منشأ سود و زيانى شوند، هر چند مستقلا از خودشان كارى ساخته نباشد.
اعتقاد به شفاعت بتها يكى از انگيزههاى بت پرستى بود.
قرآن در پاسخ اين پندار مىگويد: «آيا شما خداوند را به چيزى خبر مىدهيد كه در آسمانها و زمين سراغ ندارد» (قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ).
كنايه از اين كه اگر خدا چنين شفيعانى مىداشت، در هر نقطهاى از زمين و آسمان كه بودند، از وجودشان آگاه بود.
و در پايان آيه براى تأكيد مىفرمايد: «خداوند منزه، و برتر است از شريكهايى كه براى او مىسازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 19)- اين آيه به تناسب بحثى كه در آيه قبل در زمينه نفى شرك و بت پرستى گذشت اشاره به فطرت توحيدى همه انسانها كرده، مىگويد: «در آغاز همه افراد بشر امت واحدى بودند» و جز توحيد در ميان آنها آيين ديگرى نبود (وَ ما كانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً).
اين فطرت توحيدى كه در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افكار كوتاه و گرايشهاى شيطانى، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحيد منحرف شدند و به شرك روى آوردند و طبعا «جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسيم شد» گروهى موحد و گروهى مشرك (فَاخْتَلَفُوا).
بنابراين شرك در واقع يك نوع بدعت و انحراف از فطرت است، انحرافى كه از مشتى اوهام و پندارهاى بىاساس سر چشمه گرفته است.
در اينجا ممكن بود اين سؤال پيش بيايد كه چرا خداوند اين اختلاف را از طريق مجازات سريع مشركان بر نمىچيند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به اين سؤال اضافه مىكند: «و اگر فرمانى از طرف پروردگارت (در باره عدم مجازات سريع آنان) از قبل صادر نشده بود، در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مىشد» و سپس همگى به مجازات مىرسيدند (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
(آيه 20)- معجزات اقتراحى: دگر بار قرآن به بهانه جوييهاى مشركان به هنگام سرباز زدن از ايمان و اسلام پرداخته، مىگويد: «مشركان چنين مىگويند كه چرا معجزهاى از ناحيه خداوند بر پيامبر نازل نشده است» (وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
البته منظور آنها اين بوده كه هر وقت معجزهاى به ميل خود پيشنهاد كنند فورا آن را انجام دهد! لذا بلافاصله به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين دستور داده مىشود كه «به آنها بگو:
معجزه مخصوص خدا (و مربوط به جهان غيب و ماوراء طبيعت) است» (فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ).
بنابراين چيزى نيست كه در اختيار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازهاى انجام دهم، و بعدا هم با عذر و بهانهاى از ايمان آوردن خوددارى كنيد.
و در پايان آيه با بيانى تهديدآميز به آنها مىگويد: «اكنون كه شما دست از لجاجت برنمىداريد در انتظار باشيد، من هم با شما در انتظارم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ).
شما در انتظار مجازات الهى باشيد، و من هم در انتظار پيروزيم!
-
RE: سوره یونس
(آيه 21)- در اين آيه باز سخن از عقايد و كارهاى مشركان است.
نخست اشاره به يكى از نقشههاى جاهلانه مشركان كرده، مىگويد:
«هنگامى كه مردم (را براى بيدارى و آگاهى، گرفتار مشكلات و زيانهايى مىسازيم سپس آن را برطرف ساخته) طعم آرامش و رحمت خود را به آنها مىچشانيم به جاى اين كه متوجه ما شوند در اين آيات و نشانهها نيرنگ مىكنند» و يا با توجيهات نادرست در مقام انكار آنها بر مىآيند (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا). و مثلا بلاها، و مشكلات را به عنوان غضب بتها و نعمت و آرامش را دليل بر شفقت و محبت آنان مىگيرند و يا بطور كلى همه را معلول يك مشت تصادف مىشمرند اما خداوند به وسيله پيامبرش به آنها هشدار مىدهد كه «به آنها بگو: خدا از هر كس در چارهانديشى و طرح نقشههاى كوبنده قادرتر و سريعتر است» (قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً).
و به تعبير ديگر او هر زمان اراده مجازات و تنبيه كسى كند بلافاصله تحقق مىيابد، در حالى كه دگران چنين نيستند.
سپس آنها را تهديد مىكند كه گمان نبريد اين توطئهها و نقشهها فراموش مىگردد، «فرستادگان ما (يعنى فرشتگان ثبت اعمال) تمام نقشههايى را كه (براى خاموش كردن نور حق) مىكشيد مىنويسند» (إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ).
و بايد خود را براى پاسخگويى و مجازات، در سراى ديگر آماده كنيد.
(آيه 22)- در اين آيه دست به اعماق فطرت بشر انداخته و توحيد فطرى را براى آنها تشريح مىكند كه چگونه انسان در مشكلات بزرگ و به هنگام خطر، همه چيز را جز خدا فراموش مىنمايد.
نخست مىگويد: «او خدايى است كه شما را در صحرا و دريا سير مىدهد» (هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«تا هنگامى كه در كشتىها قرار مىگيريد و (كشتىها) سرنشينان را به كمك بادهاى موافق آرام آرام به سوى مقصد حركت مىدهند و همه شادمان و خوشحالند» (حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها).
«اما ناگهان طوفان شديد و كوبندهاى مىوزد، و امواج از هر سو به طرف آنها هجوم مىآورد، آن چنان كه مرگ را با چشم خود مىبينند و دست از زندگانى مىشويند» (جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ).
درست در چنين موقعى به ياد خدا مىافتند «و او را از روى اخلاص مىخوانند و آيين خود را براى او از هرگونه شرك و بت پرستى خالص مىكنند»! (دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ).
در اين هنگام دست به دعا بر مىدارند و مىگويند: «خداوندا! اگر ما را از اين مهلكه رهايى بخشى سپاسگزار تو خواهيم بود» نه ستم مىكنيم و نه به غير تو روى مىآوريم (لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ).
با اين كه اين بيدارى موقتى، اثر تربيتى در افراد فوق العاده آلوده ندارد حجت را بر آنها تمام مىكند، و دليلى خواهد بود بر محكوميتشان.
ولى افرادى كه آلودگى مختصرى دارند در اين گونه حوادث معمولا بيدار مىشوند و مسير خود را اصلاح مىكنند.