-
RE: سوره یونس
(آيه 23)- «اما هنگامى كه خدا آنها را رهايى مىبخشد و به ساحل نجات مىرسند شروع به ظلم و ستم در زمين مىكنند» (فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ).
ولى «اى مردم (بدانيد) هرگونه ظلم و ستمى مرتكب شويد و هر انحرافى از حق پيدا كنيد زيانش متوجه خود شماست» (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى أَنْفُسِكُمْ).
آخرين كارى كه مىتوانيد انجام دهيد اين است كه «چند روزى از متاع زندگى دنيا بهرهمند شويد» (مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا).
«سپس بازگشت شما به سوى ماست» (ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ).
«آنگاه ما شما را از آنچه انجام مىداديد آگاه خواهيم ساخت» (فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آيه 24)- دورنماى زندگى دنيا: در آيات گذشته اشارهاى به ناپايدارى زندگى دنيا شده بود، در اين آيه اين واقعيت ضمن مثال جالبى تشريح شده تا پردههاى غرور و غفلت را از مقابل ديدههاى غافلان و طغيانگران كنار زند.
«مثل زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسمان نازل كردهايم» (إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).
اين دانههاى حياتبخش باران بر سرزمينهاى آماده مىريزند، «و به وسيله آن گياهان گوناگونى كه بعضى قابل استفاده براى انسانها، و بعضى براى حيوانات است، مىرويند» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ).
اين گياهان علاوه بر خاصيتهاى غذايى كه براى موجودات زنده دارند سطح زمين را مىپوشانند و آن را زينت مىبخشند، تا آنجا كه «زمين بهترين زيبايى خود را در پرتو آن پيدا كرده و تزيين مىشود» (حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ).
در اين هنگام شكوفهها، شاخساران را زينت داده و گلها مىخندند، دانههاى غذايى و ميوهها كم كم خود را نشان مىدهند، و صحنه پرجوشى را از حيات و زندگى به تمام معنى كلمه مجسم مىكنند، كه دلها را پر از اميد و چشمها را پر از شادى و سرور مىسازند، آن چنان كه «اهل زمين مطمئن مىشوند، كه مىتوانند از مواهب اين گياهان بهره گيرند» هم از ميوهها و هم از دانههاى حيات بخششان (وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها).
«اما ناگهان فرمان ما فرا مىرسد (سرماى سخت و يا تگرگ شديد و يا طوفان درهم كوبندهاى بر آنها مسلط مىگردد) و آنها را چنان درو مىكنيم كه گويا هرگز نبودهاند»! (أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ).
در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «اين چنين آيات خود را براى افرادى كه تفكر مىكنند تشريح مىكنيم» (كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 25)- اين آيه با يك جمله كوتاه اشاره به نقطه مقابل اين گونه زندگى كرده و مىفرمايد: «خداوند به دار السلام، خانه صلح و سلامت و امنيت دعوت مىكند» (وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ).
به آنجا كه نه از اين كشمكشهاى غارتگران دنياى مادى خبرى است، و نه از مزاحمتهاى احمقانه ثروت اندوزان از خدا بىخبر، و نه جنگ و خونريزى و استعمار و استثمار.
سپس اضافه مىكند: «خدا هر كس را بخواهد (و شايسته و لايق ببيند) به سوى راه مستقيم (همان راهى كه به دار السلام و مركز امن و امان منتهى مىشود) دعوت مىكند» (وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 26)- رو سفيدان و رو سياهان! در آيات گذشته اشاره به سراى آخرت و روز رستاخيز شده بود، به همين مناسبت، اين آيه و آيه بعد سرنوشت نيكوكاران و آلودگان به گناه را در آنجا تشريح مىكند.
نخست مىگويد: «كسانى كه كار نيك انجام دهند پاداش نيك و زياده بر آن دارند» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌ).
منظور از «زِيادَةٌ» در اين جمله ممكن است پاداشهاى مضاعف و فراوانى باشد كه گاهى ده برابر و گاهى هزاران برابر بر آن افزوده مىشود.
سپس اضافه مىكند: نيكوكاران در آن روز چهرههاى درخشانى دارند «و تاريكى و ذلت، صورت آنها را نمىپوشاند» (وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «اين گروه ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
(آيه 27)- در اين آيه سخن از دوزخيان به ميان مىآيد كه در نقطه مقابل گروه اولند مىگويد: «كسانى كه مرتكب گناهان مىشوند جزاى بدى به مقدار عملشان دارند» (وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها).
در اينجا سخنى از «زياده» در كار نيست، چرا كه در پاداش، «زياده» فضل و رحمت است اما در كيفر، عدالت ايجاب مىكند كه ذرهاى بيش از گناه نباشد.
ولى آنها به عكس گروه اول چهرههايى تاريك دارند «و ذلت، صورت آنها را مىپوشاند» (وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ).
و اين خاصيت و اثر عمل است كه از درون جان انسان به بيرون منعكس مىگردد.
به هر حال ممكن است بدكاران گمان كنند راه فرار و نجاتى خواهند داشت و يا بتها و مانند آنها مىتوانند برايشان شفاعت كنند اما جمله بعد صريحا مىگويد:
«هيچ كس و هيچ چيز نمىتواند آنها را از مجازات الهى دور نگه دارد» (ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).
تاريكى چهرههاى آنها به اندازهاى زياد است كه «گويى پارههايى از شب تاريك و ظلمانى، يكى پس از ديگرى بر صورت آنها افكنده شده است» (كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً).
«آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مىمانند» (أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 28)- يك صحنه از رستاخيز بت پرستان! اين آيه نيز بحثهاى گذشته را در زمينه «مبدأ» و «معاد» و وضع مشركان دنبال مىكند.
نخست مىگويد: به خاطر بياوريد «روزى را كه همه بندگان را جمع و محشور مىكنيم» (وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً).
«سپس به مشركان مىگوييم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد» تا به حسابتان رسيدگى شود (ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ).
سپس اضافه مىكند: «ما اين دو گروه (معبودان و عابدان) را از يكديگر جدا مىكنيم» (فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ).
و از هر كدام جداگانه سؤال مىنماييم- همان گونه كه در تمام دادگاهها اين مسأله معمول است كه از هر كس جداگانه بازپرسى به عمل مىآيد.
از بت پرستان سؤال مىكنيم به چه دليل اين بتها را شريك خدا قرار داديد و عبادت كرديد؟ و از معبودان نيز مىپرسيم به چه سبب شما معبود واقع شديد و يا تن به اين كار داديد؟
«در اين هنگام شريكانى را كه آنها ساخته بودند، به سخن مىآيند و مىگويند:
شما هرگز ما را پرستش نمىكرديد» (وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ). شما در حقيقت هوى و هوسها و اوهام و خيالات خويش را مىپرستيديد.
(آيه 29)- سپس براى تأكيد بيشتر مىگويند: «همين بس كه خدا گواه ميان ما و شماست كه ما به هيچ وجه از عبادات شما آگاه نبوديم» (فَكَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلِينَ).
(آيه 30)- به هر حال همان گونه كه قرآن در اين آيه مىگويد: «در آن هنگام هر كس اعمال خويش را كه قبلا انجام داده است مىآزمايد» (هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ).
و نتيجه بلكه خود آن را مىبيند چه عبادت كنندگان و چه معبودهاى گمراهى كه مردم را به عبادت خويش دعوت مىكردند، چه مشركان و چه مؤمنان از هر گروه و از هر قبيل.
«و در آن روز همگى به سوى «اللّه» كه مولى و سرپرست حقيقى آنان است باز مىگردند» و دادگاه محشر نشان مىدهد كه تنها حكومت به فرمان اوست (وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ).
«و سر انجام تمام بتها و معبودهاى ساختگى كه به دروغ آنها را شريك خدا قرار داده بودند، گم و نابود مىشوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
چرا كه آنجا عرصه ظهور و بروز تمام اسرار مكتوم بندگان است و هيچ حقيقتى نمىماند مگر اين كه خود را آشكار مىسازد.
-
RE: سوره یونس
(آيه 31)- در اين آيه سخن از نشانههاى وجود پروردگار و شايستگى او براى عبوديت است.
نخست مىفرمايد: به مشركان و بت پرستانى كه در بيراهه سرگردانند «بگو:
چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مىدهد؟» (قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
البته زمين تنها به وسيله مواد غذايى خود ريشه گياهان را تغذيه مىكند و شايد به همين دليل است كه در آيه فوق سخن از ارزاق آسمان و سپس ارزاق زمين به ميان آمده است (به تفاوت درجه اهميت).
سپس به دو قسمت از مهمترين حواس انسان كه بدون آن دو، كسب علم و دانش براى بشر امكان پذير نيست اشاره كرده، مىگويد: و بگو «چه كسى است كه مالك و خالق گوش و چشم و قدرت دهنده اين دو حس آدمى است»؟ (أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ).
بعد، از دو پديده مرگ و حيات كه عجيبترين پديدههاى عالم آفرينش است سخن به ميان آورده، مىگويد: «و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مىكند»؟ (وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ).
اين همان موضوعى است كه تاكنون عقل دانشمندان و علماى علوم طبيعى و زيست شناسان در آن حيران مانده است كه چگونه موجود زنده از موجود بىجان به وجود آمده است؟
آيه فوق علاوه بر مرگ و حيات مادى مرگ و حيات معنوى را نيز شامل مىشود، زيرا انسانهاى هوشمند و پاكدامن و با ايمان را مىبينيم كه گاهى از پدر و مادرى آلوده و بىايمان متولد مىشوند، عكس آن نيز مشاهده شده است.
بعد اضافه مىكند: «و چه كسى است كه امور اين جهان را تدبير مىكند»؟
(وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
در حقيقت نخست سخن از آفرينش مواهب، سپس سخن از حافظ و نگهبان و مدبر آنهاست.
بعد از آن كه قرآن اين سؤالات سه گانه را مطرح مىكند بلافاصله مىگويد: «آنها به زودى در پاسخ خواهند گفت: خدا» (فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ).
از اين جمله به خوبى استفاده مىشود كه حتى مشركان و بت پرستان عصر جاهليت خالق و رازق و حياتبخش و مدبر امور جهان هستى را خدا مىدانستند.
و در آخر آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد: «به آنها بگو: آيا با اين حال تقوا را پيشه نمىكنيد» (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 32)- پس از آن كه نمونههايى از آثار عظمت و تدبير خداوند را در آسمان و زمين بيان كرد و وجدان و عقل مخالفان را به داورى طلبيد و آنها به آن معترف گرديدند، در اين آيه با لحنى قاطع مىفرمايد: «اين است اللّه، پروردگار بر حق شما»! (فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ). نه بتها، و نه ساير موجوداتى را كه شريك خداوند در عبوديت قرار دادهايد و در برابر آنها سجده و تعظيم مىكنيد.
سپس نتيجهگيرى مىكند: «اكنون (كه حق را به روشنى شناختيد) آيا بعد از حق چيزى جز ضلال و گمراهى وجود دارد»؟ (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ).
«با اين حال چگونه از عبادت و پرستش خدا روى گردان مىشويد» با اين كه مىدانيد معبود حقى جز او نيست؟! (فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
اين آيه در حقيقت يك راه منطقى روشن را براى شناخت باطل و ترك آن پيشنهاد مىكند، و آن اين كه نخست بايد از طريق وجدان و عقل براى شناخت حق گام برداشت، هنگامى كه حق شناخته شد، هر چه غير آن و مخالف آن است باطل و گمراهى است، و بايد كنار گذاشته شود.
(آيه 33)- در اين آيه براى بيان اين نكته كه چرا آنها با وضوح مطلب و روشنايى حق به دنبال آن نمىروند مىگويد: «اين گونه فرمان خدا در باره اين افراد كه (از روى علم و عمد برخلاف عقل و وجدان) سر از اطاعت پيچيدهاند صادر شده كه آنها ايمان نياورند» (كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
در واقع اين خاصيت اعمال نادرست و مستمر آنهاست كه قلبشان را چنان تاريك و روحشان را چنان آلوده مىكند كه با وضوح و روشنى حق آن را نمىبينند و به بيراهه مىروند.
(آيه 34)- يكى از نشانههاى حق و باطل: قرآن همچنان استدلالات مربوط به مبدأ و معاد را تعقيب مىكند نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد «به آنها بگو: آيا هيچ يك از اين معبودهايى كه شما شريك خدا قرار دادهايد مىتواند آفرينش را ايجاد كند و سپس بازگرداند» (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ).
بعد اضافه مىكند «بگو: خداوند آفرينش را آغاز كرده و سپس باز مىگرداند» (قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ).
«با اين حال چرا از حق روى گردان (و در بيراهه سرگردان) مىشويد» (فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 35)- بار ديگر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد «به آنها بگو: آيا هيچ يك از معبودهاى ساختگى شما هدايت به سوى حق مىكند»؟ (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ).
زيرا معبود بايد رهبر عبادت كنندگان خود باشد، آن هم رهبرى به سوى حق، در حالى كه معبودهاى مشركان اعم از بتهاى بىجان و جاندار هيچ كدام قادر نيستند بدون هدايت الهى كسى را به سوى حق رهنمون گردند.
لذا بلافاصله اضافه مىكند: «بگو تنها خداوند هدايت به سوى حق مىكند» (قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ).
با اين حال «آيا كسى كه هدايت به سوى حق مىكند شايستهتر براى پيروى است يا آن كس كه خود هدايت نمىشود مگر آن كه هدايتش كنند» (أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى).
و در پايان آيه با بيانى توبيخ آميز و سرزنش بار مىگويد: «شما را چه مىشود؟ چگونه قضاوت مىكنيد»؟ (فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ).
(آيه 36)- و در اين آيه اشاره به سر چشمه و عامل اصلى انحرافات آنها، كرده، مىگويد: «اكثر آنها جز از پندار و گمان پيروى نمىكنند، در حالى كه گمان و پندار هرگز انسان را بىنياز از حق نمىكند و به حق نمىرساند» (وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً).
سر انجام با لحنى تهديد آميز نسبت به اين گونه افرادى كه تابع هيچ منطق و حسابى نيستند مىفرمايد: «خداوند به آنچه آنها انجام مىدهند عالم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ).
-
RE: سوره یونس
(آيه 37)- عظمت و حقانيت دعوت قرآن: در اينجا قرآن به پاسخ قسمت ديگرى از سخنان نارواى مشركان مىپردازد، چرا كه آنها تنها در شناخت مبدأ گرفتار انحراف نبودند، بلكه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز افترا مىزدند، كه قرآن را با فكر خود ساخته و به خدا نسبت داده است.
آيه مىگويد: «شايسته نيست كه اين قرآن بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شده باشد» (وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ).
سپس به ذكر دليل بر اصالت قرآن و وحى آسمانى بودنش پرداخته، مىگويد:
«ولى اين قرآن كتب آسمانى پيش از خود را تصديق مىكند» (وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).
يعنى تمام بشارات و نشانههاى حقانيتى كه در كتب آسمانى پيشين آمده بر قرآن و آورنده قرآن كاملا منطبق است و اين خود ثابت مىكند كه تهمت و افترا بر خدا نيست و واقعيت دارد.
سپس دليل ديگرى بر اصالت اين وحى آسمانى ذكر كرده، مىگويد: «و اين قرآن شرح كتب اصيل انبياء پيشين و بيان احكام اساسى و عقائد اصولى آنها است و به همين دليل شكى در آن نيست كه از طرف پروردگار عالميان است» (وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ).
و به تعبير ديگر هيچ گونه تضادى با اصول برنامه انبياء گذشته ندارد، بلكه تكامل آن تعليمات و برنامهها در آن ديده مىشود، و اگر اين قرآن مجعول بود حتما مخالف و مباين آنها بود.
(آيه 38)- در اين آيه دليل سومى بر اصالت قرآن ذكر كرده، مىگويد: «آنها مىگويند اين قرآن را پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به دروغ به خدا نسبت داده، به آنها بگو: اگر راست مىگوييد شما هم مثل يك سوره آن را بياوريد، و از هر كس مىتوانيد غير از خدا براى همكارى دعوت كنيد» ولى هرگز توانايى بر اين كار را نخواهيد داشت، به همين دليل ثابت مىشود كه اين وحى آسمانى است (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
اين آيه از جمله آياتى است كه با صراحت اعجاز قرآن را بيان مىكند نه تنها همه قرآن را بلكه حتى اعجاز يك سوره را، و از همه جهانيان بدون استثناء دعوت مىكند كه اگر معتقديد اين آيات از طرف خدا نيست همانند آن و يا لااقل همانند يك سوره آن را بياوريد.
-
RE: سوره یونس
(آيه 39)- در اين آيه اشاره به يكى از علل اساسى مخالفتهاى مشركان كرده، مىگويد: آنها قرآن را به خاطر اشكالات و ايرادهايى انكار نمىكردند «بلكه تكذيب و انكارشان به خاطر اين بود كه از محتواى آن آگاهى نداشتند» (بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ).
در حقيقت آنها هيچ گونه دليلى بر نفى مبدأ و معاد نداشتند و تنها جهل و بىخبرى ناشى از خرافات و عادت به مذهب نياكان سدّ راهشان بود.
و يا جهل به اسرار احكام، جهل به مفهوم بعضى از آيات متشابه، و جهل به درسهاى عبرت انگيزى كه هدف نهايى ذكر تاريخ پيشينيان بوده است.
مجموع اين جهالتها و بىخبريها، آنها را وادار به انكار و تكذيب مىكرد. «در حالى كه هنوز تأويل و تفسير و واقعيت مسائل مجهول براى آنها روشن نشده بود» (وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ).
قرآن سپس اضافه مىكند كه اين روش نادرست، منحصر به مشركان عصر جاهليت نيست بلكه «اقوام گمراه گذشته نيز (به همين گرفتارى مبتلا بودند، آنها نيز بدون اين كه تحقيق در شناخت واقعيتها بكنند و يا انتظار براى تحقق آنها بكشند) حقايق را انكار و تكذيب مىكردند» (كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
در حالى كه عقل و منطق حكم مىكند كه انسان چيزى را كه نمىداند، هرگز انكار نكند، بلكه به جستجو و تحقيق بپردازد.
و در پايان آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «پس بنگر عاقبت كار اين ستمكاران به كجا كشيد» (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ).
يعنى اينها نيز به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
(آيه 40)- در اين آيه اشاره به دو گروه عظيم مشركان كرده، مىگويد: اينها همگى به اين حال باقى نمىمانند بلكه «گروهى از آنان (كه روح حق طلبى در وجودشان نمرده است سر انجام) به اين قرآن ايمان مىآورند، در حالى كه گروهى ديگر (همچنان در جهل و لجاجت پافشارى كرده و) ايمان نخواهند آورد» (وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ).
روشن است كه اين گروه مردم، افراد فاسد و مفسدى هستند و به همين دليل در پايان آيه مىفرمايد: «پروردگار تو مفسدان را بهتر مىشناسد» (وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ).
اشاره به اين كه افرادى كه زير بار حق نمىروند، در فاسد كردن نظام جامعه نقش مؤثرى دارند.
(آيه 41)- بحثى كه در آيات گذشته در زمينه انكار و تكذيب لجوجانه مشركان گذشت همچنان دنبال مىشود و در اين آيه طريق جديدى براى مبارزه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تعليم داده، مىگويد: «اگر آنها تو را تكذيب كنند به آنان بگو عمل من براى من و عمل شما براى خودتان باشد» (وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ).
«شما از آنچه من انجام مىدهم بيزاريد، و من هم از اعمال شما بيزارم» (أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).
اين اعلام بيزارى و بىاعتنايى كه توأم با اعتماد و ايمان قاطع به مكتب خويشتن است به منكران لجوج مىفهماند كه با عدم تسليم در مقابل حق، خود را به محروميت مىكشانند و تنها به خويشتن ضرر مىزنند.
-
RE: سوره یونس
(آيه 42)- كوران و كران! در اين آيه اشاره به دليل انحراف و عدم تسليم آنها در برابر حق كرده، مىگويد: براى هدايت يك انسان تنها تعليمات صحيح و آيات تكان دهنده و اعجاز آميز و دلائل روشن كافى نيست، بلكه آمادگى و استعداد پذيرش و شايستگى براى قبول حق نيز لازم است، همان گونه كه براى پرورش سبزه و گل تنها بذر آماده كافى نمىباشد، زمين مستعد نيز لازم است.
لذا نخست مىگويد: «گروهى از آنها گوش به سوى تو فرا مىدهند» اما گويى كرند (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ).
با اين حال كه آنها گوش شنوايى ندارند «آيا تو مىتوانى صداى خود را به گوش كران برسانى هر چند درك نكنند» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ).
(آيه 43)- «و گروهى ديگر از آنان چشم به تو مىدوزند و اعمال تو را مىنگرند» كه هر يك نشانهاى از حقانيت و صدق گفتار تو را در بر دارد، اما گويى كورند و نابينا (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ).
«آيا با اين حال تو مىتوانى اين نابينايان را هدايت كنى هر چند فاقد بصيرت باشند» (أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ).
(آيه 44)- ولى اين نارسايى فكر و نديدن چهره حق و ناشنوايى در برابر گفتار خدا، چيزى نيست كه با خود از مادر به اين جهان آورده باشند، و خداوند به آنها ستمى كرده باشد، بلكه اين خود آنها بودهاند كه با اعمال نادرستشان و دشمنى و عصيان در برابر حق روح خود را تاريك و چشم بصيرت و گوش شنوايشان را از كار انداختند «چرا كه خداوند به هيچ كس از مردم ستم نمىكند، ولى مردمند كه به خويشتن ستم روا مىدارند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
(آيه 45)- به دنبال شرح بعضى از صفات مشركان در آيات گذشته، در اينجا اشاره به وضع دردناكشان در قيامت كرده، مىگويد: «به خاطر بياور آن روز را كه خداوند همه آنها را محشور و جمع مىكند در حالى كه چنان احساس مىكنند كه تمام عمرشان در اين دنيا بيش از ساعتى از يك روز نبوده، به همان مقدار كه يكديگر را ببينند و بشناسند» (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ).
سپس اضافه مىكند: در آن روز به همه آنها ثابت مىشود «افرادى كه روز رستاخيز و ملاقات پروردگار را تكذيب كردند، زيان بردند»، و تمام سرمايههاى وجود خود را از دست دادند بىآنكه نتيجهاى بگيرند (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ).
«و اينها (به خاطر اين تكذيب و انكار و اصرار بر گناه و لجاجت) آمادگى هدايت نداشتند» (وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ). چرا كه قلبشان تاريك و روحشان ظلمانى بود.
-
RE: سوره یونس
(آيه 46)- در اين آيه به عنوان تهديد كفار و تسلى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين مىگويد: «اگر ما قسمتى از مجازاتهايى را كه به آنها وعده دادهايم به تو نشان دهيم (و در زمان حيات خود عذاب و مجازات آنها را ببينى) و يا اگر (پيش از آن كه به چنين سرنوشتى گرفتار شوند) تو را از اين دنيا ببريم به هر حال بازگشتشان به سوى ماست. سپس خداوند شاهد و گواه اعمالى است كه انجام مىدادند» (وَ إِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى ما يَفْعَلُونَ).
(آيه 47)- در اين آيه يك قانون كلى در باره همه پيامبران و از جمله پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و همه امتها از جمله امتى كه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىزيستهاند بيان كرده، مىگويد: «هر امتى رسول و فرستادهاى از طرف خدا دارد» (وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ).
«هنگامى كه فرستاده آنها آمد (و ابلاغ رسالت كرد و گروهى در برابر حق تسليم شدند و پذيرفتند و گروهى به مخالفت و تكذيب برخاستند) به عدالت در ميان آنها داورى مىشود و به هيچ كس ستمى نمىشود»، مؤمنان و نيكان مىمانند و بدان و مخالفان يا نابود مىشوند و يا محكوم به شكست (فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
همان گونه كه در باره پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و امت معاصرش چنين شد.
بنابراين قضاوت و داورى كه در اين آيه به آن اشاره شده همان قضاوت تكوينى و اجرايى در اين دنياست.
(آيه 48)- به دنبال تهديدهايى كه در آيات سابق راجع به عذاب و مجازات منكران حق ذكر شد در اين آيه از قول آنها چنين نقل مىكند كه از روى استهزاء و مسخره و انكار «مىگويند: اين وعدهاى كه در مورد نزول عذاب مىدهى اگر راست مىگويى چه موقع است»؟! (وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
آنها با اين تعبير مىخواستند بىاعتنايى كامل خود را به تهديدهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نشان دهند.