RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
َ کتابخانه مراغه با ۴۰۰۰ هزار کتاب
از کارهای بزرگ دیگر خواجه این است که در محل رصد مراغه کتابخانه بزرگی احداث کرد و بنا به فرمان هولاکو کتابهای نفیس و سودمند بسیاری که از بغداد و دمشق و موصل و خراسان غارت شده بود و در کار رصد خواجه هم لازم بود به آن کتابخانه آورده شد. خود خواجه مأمورانی به اطراف بلاد میفرستاد که هر جا کتب علمی بیابند خریداری کنند و برای او بفرستند و خود هر کجا به کتاب مفید و نفیسی برمیخورد و در مسافرتها به نظرش میرسید همه را میخرید و در این کار چنان کوشش داشت که به عقیده برخی از مورخان چهارصد هزار = ۰۰۰,۴۰۰ کتاب در کتابخانه مراغه گردآمده بود.(۷)
َ وزارت خواجه نصیرالدین
گذشته از احترام و عزتی که خواجه در دستگاه ایلخانی داشت، به نظر برخی از مورخان خواجه وزارت هولاکو را نیز به عهده داشته است، خوانساری در روضات الجنات و «ابن شاکر» در فوات الوفیات به این امر تصریح کردهاند، سبکی نیز در طبقات الشافیة همین قول را آورده است. ولیکن همه وزارت او را مطلق نمیدانند بلکه میگویند: خواجه، وزارت هولاکو را داشت بدون اینکه دخالتی در اموال بکند، ولیکن چنان عقل او را ربوده بود و بر او مسلط شده که هولاکو سوار نمیشد و مسافرت نمیکرد و دست به کاری نمیزد مگر وقتی که خواجه تعیین میکرد…»(۸) و این قول به نظر درستتر میآید چه به آنکه خواجه در پیش هولاکو مقربتر از همه بوده و عظمت و احترام فوقالعاده داشته از هیچ مأخذی به صراحت برنمیآید که او وزارت هولاکو را به آن معنی که در خرج و دخل و عزل و نصب مستقیماً دستی داشت باشد پذیرفته باشد بلکه اگر در اموری از او مشورت میخواستند آنچه موافق مصلحت بوده اظهار میداشت و با فراست و کیاستی که داشت در حل و فصل امور هولاکو را یاری میکرد و بیشتر اوقات خویش را به کار ترجمه و تألیف و تصنیف کتب و افاده طالبان میگذرانید.
برخی از مورخان که وزارت خواجه را مطلق و مسلم پنداشتهاند، شاید از این راه بوده که دیدهاند، ایلخان مغول تمام اوقاف ممالک پهناور اسلام را در اختیار او گذارده بود تا ده یک آن را صرف مخارج و لوازم رصد و ساختن رصدخانه کند. به هر حال اگر خواجه در دربار ایلخان مذکور سمت رسمی وزارت نداشته در عمل از همه وزیران اقتدار و سیطره و جبروت بیشتر داشته است.
پی نوشت:
۷٫ کتبی، ابن شاکر، فوات الوفیات، ۱۴۹ و مجلة العرفان، سال ۴۷، شماره ۴، ص ۳۳۰ و زیدان، جرجی، تاریخ التمدن الاسلامی، ۳/۲۱۴٫ اینک عین عبارت کتبی «…وابتنی نصیرالدین الطوسی بمراغة قبة و رصداً عظیماً. واتخذ فی ذلک خزانة فسیحة الارجأ و ملأها من الکتب التی نهبت من بغداد والشام و الجزیرة، حتی تجمع فیها زیادة علی أربعمأئة ألف مجلداً).
۸٫ کتبی، ابن شاکر، فوات الوفیات، ۲/۱۵۱ چاپ مصر. «… و کان یعمل الوزارة لهولاکو من غیران یدخل یده فیالاموال و احتوی علی عقله حتی انه لایرکب و لایسافر الا فی وقت یأمره…»
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
مذهب خواجه و دشمنان او
دانشمندان و اصحاب تاریخ شک ندارند در اینکه خواجه شیعی مذهب بوده است و بیشتر برایناند که دوازده امامی بوده است و در اغلب کتابهای کلامی خود به دوازده امام و وجوب عصمت آنها اشارت داد.(۹)
و همو رسالات ویژهای در این باره پرداخته که از آن جمله رسالة الفرقة الناجیة و رسالة فی حصر الحق بمقالة الامامیة که به فارسی نگاشته است و نیز کتاب الاثنی عشریة و رسالة فیالامامة را میتوان نام برد.(۱۰)
در شرح حال او دیدیم که او فقه را نزد چند تن از فقیهان شیعه خواند که معین الدین مصری (در گذشته ۶۲۹ ه’ ق) و کمالالدین میثم بحرانی (در گذشته ۶۴۸ ه’.ق) از آن جملهاند. نیز چون به بغداد میخواست رفتن، در مجلس رئیس فقهای شیعه یعنی، نجمالدین معروف به محقق حلی (در گذشته ۶۷۶ ه’.ق) صاحب کتاب شرایعالاسلام حاضر شد و او را گرامی داشت و در مبحث تیاسر که در بیان قبله اهل عراق است با او بحث کرد و پرسشهایی انجام داد.
خواجه تنها از نظر اعتقاد شیعی نبود، بلکه در عمل هم به روح تشیع پایبند بود و در ضمن اشعاری که از او نقل شده، شعری به چشم میخورد که مضمونش این است:
«اگر کسی تمام صالحات را انجام دهد و همه پیامبران مرسل و اولیأ را دوست بدارد، همواره بدون ملامت روزه بگیرد و شبها را به قصد عبادت نخوابد و به هیچکس آسیبی نرساند و تمام یتیمان را لباس دیبا بپوشاند و آنان را نان و عسل بدهد و در میان مردم به نیکی به سر برد و از گناه و لغزش برکنار بماند، روز حشر به هیچ روی سودی نبرد، اگر دوستدار علی نباشد.»
پی نوشت:
۹٫ برای اطلاع رجوع کنید به کتاب: کشف المرادفی شرح تجرید الاعتقاد، چاپ قم (مکتبه المصطفوی، بی. تا).
۱۰٫ نعمه، شیخ عبدالله، فلاسفة الشیعة، ۵۰۱ و ۴۷۴، چاپ بیروت.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
روی این اصل، گروهی از عالمانِ اهل سنت و برخی مورخان بر این رفتهاند که چون خواجه شیعی متعصب بوده و خلفای عباسی را غاصب خلافت آلعلی میدانسته از این رو، ایلخان مغول را بگرفتن بغداد و کشتن خلیفه برانگیخته است و برخی از علمأ سنی، به ویژه حنبلیان، در بدگویی از خواجه کار را به وقاحت و بیادبی رساندهاند. ابنتیمیه حنبلی (در گذشته ۷۲۸ ه’.ق) رسالهای در رد نصیریه که – فرقهای از غلاة شیعه و از پیروان «محمدبن نصیر نُمَیری» هستند- نوشته، میگوید: «… قوم مغول وارد بلاد اسلام شدند و خلیفه را کشتند و این کار جز به یاری و معاونت این گروه صورت نگرفت، زیرا مرجع و مقتدای آنها نصیرالدین طوسی بود که در الموت وزارت ملاحده را داشت و همو بود که هولاکو را به کشتن خلیفه اسلام واداشت… ظاهر مذهب این گروه رفض و باطنش کفر صریح است.»
َ خواجه نصیر؛ ملحد ملاحده!
ابن قیم (در گذشته ۷۵۱ ه’.ق) که شاگرد ابنتیمیه بود، دشمنی و عناد با خواجه را به مرز وقاحت رسانیده و درباره آن بزرگوار از هیچ افترایی پروا نکرده است. میگوید:
«… چون نوبت به یاور شرک و کفر و وزیر ملحد ملاحده نصیر طوسی رسید که وزارت هولاکو یافته بود، خویش را از پیروی رسول و اهل دین او بر کنار داشت و آنان را عرضه تیغ گردانید تا از ملحدان اسماعیلی خلاص گشت و همو بود که خلیفه و قضاة و فقیهان و محدثان را به قتل رسانید و فیلسوفان را زنده نگاه داشت که برادران او بودند و منجمان و طبیعتشناسان و جاودان را گرامی داشت و اوقاف و مدارس و مساجد و اسلام و مواجب آنها را فسخ کرد و مخصوص خود و یارانش کرد. او در کتابهای خود قدم عالم و بطلان معاد و انکار صفات پروردگار جهانیان را، از علم و قدرت و حیات و سمع و بصر… نصرت کرد و گفت: خدا نه در داخل عالم است و نه در خارج آن و بالای عرش پروردگاری نیست که پرستیده شود… برای ملاحده مدارس ساخت و خواست تا «اشارات» امام ملحدان ابنسینا را جای قرآن قرار دهد! ولیکن نتوانست و گفت: این قرآن خواص است و آن قرآن عوام است و همو خواست تا نماز را تغییر دهد و به دو نماز بازگرداند. ولیکن این کار را هم نتوانست؛ در آخر کار جادویی بیاموخت و خود ساحر شد و بتان را عبادت میکرد…!. شهرستانی در کتاب المصارعه با ابنسینا گلاویز شد و قول او را راجع به قدم عالم و انکار معاد جسمانی و نفی علم پروردگار و قدرت او و برخی مسائل دیگر ابطال کرد، این نصیرالحاد به یاری ابنسینا برخاست و کتاب شهرستانی را نقض کرد و کتابی پرداخت به نام مصارعةالمصارعة ما هر دو کتاب را دیدیم، نصیر طوسی در آنجا این اصل را تأیید میکرد که خدا آسمانها و زمین را در شش روز نیافرید و او چیزی نمیداند و به قدرت و اختیار خویش کاری نمیدهد و مردگان از گور برنمیخیزند…»
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
سبکی در یک جا همین نظر را در مورد خواجه ابراز داشته و سپس میگوید:
«به هولاکو گفته شد که اگر خون این خلیفه ریخته شود جهان به شیون و زاری برخیزند و سبب خراب دیار تو میشود، چه پسر عموی رسول و خلیفه خدا در زمین است. پس شیطان مبین نصیرالدین طوسی حکیم برخاست و گفت: کشته میشود به نحوی که خونش بر زمین ریخته نشود! و این نصیرالدین سختترین مردم بر مسلمانان بود! پس خلیفه را در نمد پیچیدند و لگدمالش کردند تا جان داد.»
َ سرزنشهای شیخ مرتضی انصاری
از مخالفان دیگر خواجه یکی دیگر شیخ مرتضی انصاری (در گذشته ۱۲۸۱ ه’.ق) است که در کتاب مکاسب ضمن بحث فقهی داستانی از یک آسیابان و خواجه نقل میکند و در پایان از زبان خواجه نقل میکند که وی چون جهل خویش را دریافت کتاب خود را ورق ورق به آب شست! و اینکه خلاصه آن داستان:
«وقتی خواجه از شهری به شهری سفر میکرد و یکی دو کتاب از آن خود و دیگران را که در نجوم و هیئت و ریاضی نوشتهاند، با اسطرلاب خود همراه داشت. وقتی غروب به آسیابی رسید. فصل بهار بود و هوا خوش و ملایم. کیسهای را که همراه داشت در کنار آسیا بر زمین نهاد و جایی پهن کرد تا بخوابد. در همین حال آسیابان سالخوردهای از آسیا بیرون آمد و چون خواجه را دید، پس از سلام رو به خواجه کرد و گفت:
- گمان دارم که امشب باران میآید؛ از این رو، بهتر این است که تو کیسه و باروبنه خود به درون آسیا بکشی و شب ایمن بخسبی.
خواجه از آسیابان سپاسگزاری کرد و گفت: هوای بیرون دلکش است و با این حال، خوابیدن در آسیا و شنیدن صدای یکنواخت آن روا نیست، من همین بیرون میخوابم.
پیرمرد دوباره گفت:
من یقین دارم که امشب باران خواهد آمد و تو نیمه شب به آسیا پناهنده خواهی شد و چون من در را استوار بستهام و گوشم نیز سنگین است، تو نخواهی توانست به اندرون بیآیی.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
من یقین دارم که امشب باران خواهد آمد و تو نیمه شب به آسیا پناهنده خواهی شد و چون من در را استوار بستهام و گوشم نیز سنگین است، تو نخواهی توانست به اندرون بیآیی.
خواجه به پشت گرمی دانش خود، اسطرلاب بیرون کشید و در اختران خیره شد و تقویم را دید و دریافت که هیچ کدام دلالت ندارد بر اینکه آن شب بارانی بیاید. از پیرمرد عذر خواست و پیر هم دیگر اصراری نکرد و به آسیا رفت و در را استوار ببست.
پاسی از شب نگذشته بود که آسمان دگرگون شد و ابرها پدید آمد و بارانی سخت تند باریدن گرفت. خواجه بیدرنگ خود را به آسیا رسانید و هر چه به در زد جوابی نشنید. تا پگاه زیر باران و سرما ماند. صبحگاهان چون پیرمرد در آسیا بگشاد و بیرون آمد و خواجه را باران زده دید خندید و گفت: ای جوان، به سخن من گوش فراندادی و اینک پاداش خود را دریافتی!
خواجه گفت: ای پیر گرامی، من بر پایه دانشها و آزمونهای خود گمان میبردم که بارانی نمیآید. اما اکنون پرسشی دارم و این است که: تو از کجا فهمیدی که باران خواهد آمد؟ پیرمرد گفت: من سگی دارم که هر وقت زوزهکنان وارد آسیا شود، پس از آن باران بیاید…
با همه این تفاصیل و اتهامات، اینکه خلیفه به تحریک خواجه کشته شده باشد، اصلاً معلوم نیست. وآنگهی سخنان ابنقیم و دیگران، به ویژه در مورد فلسفه خواجه و عقاید او بسیار دور از واقع و کودکانه بل جاهلانه است.
آری خواجه در ترویج مذهب شیعه اهتمامی تمام داشت و در بزرگداشت عالمان شیعی و سنی، منجمله ابنالیالحدید (در گذشته ۶۵۵ ه’.ق) و برادرش و نیز بسیاری از دانشمندان با دل و جان میکوشید ولیکن فرسنگها از تعصبات خشک و سبک مغزی دور بود و تا میتوانست با ارباب تمام مذاهب به مهربانی و محبت رفتار میکرد و بنابراین اگر به تهمت و افترأ او را دشمن اسلام بخوانیم و از نادانی، کشته شدن مردم مسلمان را به فرمان هولاکو از ناحیه او بدانیم، از انصاف دور شدهایم
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
اخلاق و متانت خواجه نصیر؛ تجلیل علامه حلی
خواجه مردی حکیم و سیاستمدار بوده و از خواص این دو حالت بیشتر آن است که شخص انسانی شکیبا و بردبار میشود و به هر بادی از جای نمیجنبد.
علامه حلی در حق او میگوید که خواجه «در اخلاق شریفترین کسی است که ما تا حال دیدهایم…» و ابنشاکر درباره او گوید «خواجه سخت نیک منظر و خوشرو و کریم و سخی و حلیم و خوش معاشرت و زیرک و هشیار بود و یکی از داهیان زمان به شمار میرفت و آوردهاند که شخصی به خدمت خواجه آمد و نوشتهای از آن دیگری به خواجه داد که در آن به خواجه بسیار ناسزا گفته و دشنام داده بود و او را کلببنکلب خطاب کرده بود. خواجه به زبانی نرم و لطفآمیز در جواب او نوشت: و اما اینها که نوشتهای درست نیست چه سگ در زمره چهارپایان است و عوعو میکند و پوست او پوشیده از پشم است و ناخنی دراز دارد و این صفتها در من نیست و به خلاف او قامت من راست و تنم بیموی و ناخنم پهن است. من گویا و خندانم و فصول و خواصی که مراست غیر آن فصول و خواصی است که سگ دارد و آنچه در من است در او نیست و تمام عیوبی را که صاحب نامه ذکر کرده بود، بدین سان جواب گفت بدون آنکه کلمهای درشت و زشت بنویسد و یا بگوید…»
و همو گوید «خواجه با تقرب و مکانتی که پیش هولاکو داشت، از منافع مسلمانان به ویژه شیعیان و علویان و حکمتدانان و غیر ایشان نگاهبانی میکرد و به آنها احسان و نیکی میکرد و در ابقأ آنها در شغلشان کوشا بود و میکوشید که وجوه اوقاف را در محل اصلی صرف کنند و با وجود همه اینها، شخصی متواضع و فروتن و گشادهرو و نیکو معاشرت بود.» اغلب مورخان و اصحاب رجال در حق او و اخلاق او به همین سان سخن گفتهاند.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
تسامح و سعه صدر خواجه نصیر
خواجه شخصی با تسامح و با وسعت مشرب بود و دانشمندان و عالمان را از هر طبقه و هر مذهبی که بودند بزرگ میداشت و در این میان به تصوف و صوفیان راستین توجه مخصوص داشت و با توجه به کتابهایی که نوشته معلوم میشود که خود او نیز در این ره قدمی راسخ داشته است. در نمط نهم «شرح اشارات»، یعنی «مقاماتالعارفین» و رساله نفیس «اوصافالاشراف» چنان سخنان صوفیان را بیان میکند که گویی خود او سالک راه طریقت بوده است. او در این کتاب دوم برخی اتهامات ناروا و جاهلانه را که بر صوفیان بستهاند کشف میکند و در باب توحید و اتحاد سخنان لطیف میگوید و دعاوی منصور حلاج و برخی دیگر از صوفیان را به روشی درست تفسیر میکند. ولیکن به صوفی نمایان و قلندران بیکاره اعتقادی نداشته و آنان را سربار جامعه میدانسته است. «گویند وقتی در برابر سلطان [هولاکو] گروهی از فقیران قلندریه پیدا شدند. سلطان از خواجه پرسید: اینها چه کسانند؟ خواجه جواب گفت: گروهی زاید و بیهودهاند، بر فور سلطان دستور داد که همه را نابود کردند. کسی را خواجه پرسید مقصود تو از این بیان چه بود؟ گفت: مردم چهار طبقه بیش نیستند: جمعی امیر و وزیر و کسان سلطانند از لشکری و کشوری، دو دیگر بازرگانان و تجارند، سه دیگر پیشهوران و صنعتگراناند و آخرین گروه برزگران و دهقانانند و آن کس که از زمره این چهار گروه نباشد سربار مردم و در جهان زیاده است.»
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
َ آثار خواجه نصیر
خواجه در بیشتر دانشهای متداول روزگار خویش به ویژه فقه و حکمت و کلام و منطق و ریاضیات و فلک و نجوم و اخلاق و برخی دیگر مهارت شایان داشت و در اغلب این رشتهها تألیفات ارزنده نفیس دارد.
فهرست آثار مهم خواجه در «فوات الوفیات» ابنشاکر کتبی (در گذشته ۷۶۲ ه’.ق) و روضاتالجنات خوانساری و از همه دقیقتر در آثار مهم خواجه را که به نحوی از انحأ مورد دقت و نظر اهل فن بوده نام میبریم و درباره آنها سخن میگوییم:
-۱ تجریدالاعتقاد، در علم کلام و آن کتاب در این موضوع از کتابهای دقیق و استوار است و مورد عنایت بسیاری از دانشمندان بوده و بر آن شرح کردهاند یا تعلقزدهاند. مهمترین شرحهای این کتاب از آن علامه حلی، حکیم قوشچی و عبدالقادر لاهیجی است، این شرحها اغلب با اصل چاپ شده است و شرح علامه به سال ۱۳۵۳ هجری در صیدا در مکتبه عرفان چاپ شد و نام آن کشفالمرد است و همین شرح نزدیکترین تفسیری است به مقاصد خواجه طوسی که علامه حلی نوشته است.
-۲ شرح اشارات، ابنسینا در فلسفه، این شرح با شرح فخر رازی بر اشارات به سال ۱۳۲۵ هجری در مصر مطبعه خیریه چاپ شد و اخیراً دکتر سلیمان دنیا اشارات را در مصر تنها با شرح خواجه و با دقت و حواشی سودمند چاپ کرد. خواجه در این کتاب بسیاری از اشتباهات و نقضهای نابه جای امام را بر شیخالرئیس جواب گفته ولیکن به هیچ روی از طریق ادب بیرون نرفته و از او به عنوان شارح فاضل یاد کرده است. برای شرح بیشتر در این باره به ترجمه امام فخر رازی نگاه کنید.
-۳ التذکرة فی علم الهیاة، و آن کتاب مختصری است که جامع مسائل این فن است و شامل چهار باب است، این کتاب مایه اعجاب دانشمندان گشته و بر آن شدهاند که آن را شرح کنند و بر آن تعلیق زنند.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
از شارحان این کتاب چند تن نام میبریم:
۱) نظامالدین نیشابوری معروف به نظام اعرج، که شرح او توضیحالتذکره نام دارد.
۲) شرح سیدالشریف علیبن محمدالجرجانی (در گذشته ۸۱۶ ه’.ق)
۳) شرح شمسالدین محمدبن احمد خفری (وفات ۹۶۰ ه’.ق) که از شاگردان صدرالدین محمد دشتکی است، این شرحالتکمة فی شرحالتذکرة نام دارد، که در سال ۸۳۲ پایان یافته است.
۴) قطبالدین محمود بن مسعود شیرازی (در گذشته ۷۱۰ ه’.ق) شاگرد بزرگوار خواجه، که شرح او التحفةالشاهیة نام دارد.
-۴ بیست باب، که در اسطرلاب است و گویند: این کتاب از اسطرلاب اسماعیلیان است، که خواجه زمانی که در قرب آنها بود، تألیف کرد و از جمله غنایمی بود که از اسماعیلیان گرفته شد و عطا ملک جوینی بر آن دست یافت.
این کتاب در جشن یادبود خواجه در دانشگاه تهران چاپ شد و بر آن چند شرح نوشتهاند که از مهمترین آنها شرح دو تن معروفتر است:
۱) شرح نظامالدین بن حبیب الله الحسینی، که آن را به زبان فارسی در سال ۸۷۳ هجری به پایان آورد.
۲) شرح شیخ عبدالعلی بن محمد بن حسن البیرجندی (در گذشته ۹۳۴ ه’.ق) که آن را به سال ۸۹۳ تألیف کرد.
-۵ تحریر اقلیدس، در اصول هندسه و حساب، خواجه از تألیف این کتاب در ۲۲ شعبان سال ۶۴۶ فراغ یافت. این کتاب، از کتابهای پرارج خواجه است و متجاوز از یازده شرح بر آن نوشتهاند که مهمترین آنها شرح سید شریف جرجانی و قاضیزاده رومی است، خواجه در آغاز این کتاب گوید «… تحریر این کتاب را پس از تحریر مجسطی آغاز کردم».
-۶ تحریر اکرمانالاوس، حاوی سه مقالت است؛ مقاله نخستین شامل سی شکل و مقاله دوم شامل هیجده شکل و مقاله سوم شامل ۱۲ شکل است.
خواجه از تألیف این کتاب در ۲۱ شعبان سال ۶۶۳ فارغ شده است.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
-۷ تحریر المجسطی، اصل کتاب از آن بطلمیوس است که در هیئت و علم فلک و حرکات نجوم پرداخته و خواجه این کتاب را برای حسامالدین حسنبن محمد سیواسی تحریر کرده است و در ۵ شوال سال ۶۴۴ هجری تمام کرده است. این کتاب را هم گروهی از دانشمندان شرح کردهاند ازجمله شمسالدین محمد سمرقندی و نظامالدین اعرج نیشابوری را میتوان نام برد.
-۸ زیج ایلخانی، فارسی است و این همان زیجی است که حاصل رصد مراغه به دستور هولاکو بنا شده بود در آن آورده است و پیش از این درباره آن صحبت کردیم. خواجه در مقدمه این کتاب گوید: «… هولاکو خان همدان را قهر کرد و بغداد بگرفت و خلیفه را برداشت، تا حدود مصر بگرفت و کسانی که یاغی بودند نیست کرد و هنرمندان را در همه انواع بنواخت و بفرمود تا هنرهای خویش و رسمهای نیکو نهادند و من بنده نصیر را که از طوسم و به ولایت همدان افتاده بودم، از آنجا بیرون آورد و رصد ستارگان فرمود و حکما را که فن رصد میدانستند چون: مؤیدالدین العرضی که به دمشق بود و فخرالدین مراغی که به موصل بود و فخر خلاصی که به تفلیس بود و نجمالدین دبیران که به قزوین بود، بفرمود تا از آن ولایتها بطلبند و زمین مراغه رصد را اختیار کردند و بفرمود تا کتابها از بغداد و شام و موصل و خراسان بیاوردند، تقریر چنان کرد که منگوی از میان برخاست و بعد از آن رصد ستارگان تمام شد…».
این کتاب چهار مقاله دارد:
-۱ در تواریخ؛ -۲ در سیر کواکب؛ -۳ در اوقات طالع؛ -۴ در باقی اعمال نجوم.
بر این زیج چند شرح معتبر نوشته شده است که بهتر از همه شرح این چند نفر است:
-۱ زیج شاهی(۱۱) که آن را علیشاه بن محمد بن القاسم خوارزمی معروف به علأالمنجم نوشته که به فارسی و مختصر است. مؤلف این کتاب را (عمدة الایلخانیه) نام داده و آن را برای محمد بن احمد التبریزی وزیر تألیف کرده است.
-۲ شرح حسن بن محمد نیشابوری قمی معروف به نظام اعرج و آن شرحی فارسی است که کشف الحقایق نام دارد.(۱۲)
-۳ شرح غیاث الدین جمشید بن مسعود کاشانی بنام زیج خاقانی. شارح گوید: این کتاب را در تکمیل زیج ایلخانی پرداختم و همه آنچه را که از اعمال منجمان استنباط کرده بودم و در هیچ زیج دیگر نیامده، با براهین در آن گرد آوردم.(۱۳)
پی نوشت:
۱۱٫ حاجی خلیفه، کشف الظنون، ۲/۱۶٫ باید دانست که این غیر از آن (زیج شاهی) است که خود خواجه نوشته و نجمالدین لبودی آن را شرح کرده و (زیج زاهی) نام داده است، خواجه این کتاب را به نام رکنالدین خورشاه اسماعیلی پرداخته است.
۱۲٫ نعمه، شیخ عبدالله، فلاسفة الشیعة، ۴۹۷ و حاجی خلیف، کشف الظنون، ۲/۳۱۸٫
۱۳٫ حاجی خلیفه، کشفالظنون، ۲/۱۵٫