RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
آثار فراوانی از خواجه به یادگار مانده که به برخی از آنها اشاره میگردد:
۱. تجریدالعقاید
۲. شرح اشارت بو علی سینا
۳. قواعد العقاید
۴. اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی
۵. آغاز و انجام
۶. تحریر مجسطی
۷. تحریر اقلیدس
۸. تجریدالمنطق
۹. اساس الاقتباس
۱۰. ذیج ایلخانی
۱۱. آداب البحث
۱۲. آداب المتعلمین
۱۳. روضةالقلوب
۱۴. اثبات بقاء نفس
۱۵. تجرید الهندسه
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
۱۶. اثبات جوهر
۱۷. جامع الحساب
۱۸. اثبات عقل
۱۹. جام گیتی نما
۲۰. اثبات واجب الوجود
۲۱. الجبر و الاختیار
۲۲. استخراج تقویم
۲۳. خلافت نامه
۲۴. اختیارات نجوم
۲۵. رساله در کلیات طب
۲۶. ایام و لیالی
۲۷. علم المثلث
۲۸. الاعتقادات
۲۹. شرح اصول کافی
۳۰. کتاب الکل
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
روزگار خواجه نصیر
سده هفتم هجری بدون شک سختترین ایام تاریخ ایران است، چه این مصادف با ترکتازی و حمله قوم خونخوار و بیرحم مغول بر بلاد اسلامی، به ویژه ایران است. علتهای عمده این حمله را حتماً در کتابهای تاریخ خواندهاید و چون اینجا مقصود نگارش تاریخ نیست از ذکر وقایع و رویدادهای تاریخی تن میزنیم و فقط چند علت برجسته را که با مقصود ما ارتباط دارد، ذکر میکنیم.
چنگیز خان هنگامی به خیال لشکرکشی به ایران افتاد که سلطان محمد خوارزمشاه (در گذشته ۶۱۶ ه’.ق) در ایران حکومت میکرد. این پادشاه البته پادشاهی لشکرکش و جنگ آزموده بود، در تحمل سختیها بسیار طاقت داشت و چندان فریفته عیاشی و خوشگذرانی هم نبود، بلکه بیشتر ایامش به مجالست اهل علم و مناظره با فقیهان میگذشت، تا حدودی به اصلاحِ حال مردم و وضع مملکت هم بیاعتنا نبود.
اما امیرانی که در بلاد داشت غالباً نالایق و خودسر و نافرمان بودند از قبیل حاکم اُترار یا فاراب که همه سفیران چنگیز را کشت و اموالشان را به غنیمت برداشت و یکی از علل مهم خشم و لشکرکشی چنگیز را فراهم آورد.
ثانیاً: مادر این سلطان که ترکان خاتون نام داشت در تمام کارهای کشور دخالتِ مستفیم میکرد و حتی در انتخاب ولیعهد هم اجازه به سلطان محمد نمیداد و در این راه آن زن مستبد بر طبقه روحانیون اتکأ تمام داشت.
ثالثاً: هم سلطان محمد و هم مادرش بیرحم و ستمکار بودند و وقتی ممالک عظیمی را تسخیر میکردند، به جای حسن سلوک و دلجویی و مهربانی و خوشرفتاری، با مردم سخت میگرفتند و بیش از بیش شعلههای عصیان و نافرمانی را در دلهای آن بیچارگان برمیافروختند.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
رابعاً: بین امیران و رئیسان قشون سلطان محمد خوارزمشاه همواره نزاع و ستیزه و دشمنی حکمفرما بود و غالباً همدیگر را به بددینی و بستگی به اسماعیلیان متهم میکردند، برخی از این گروه با خود خوارزمشاه هم میانه خوبی نداشتند و چند بار هم درصدد کشتن او برآمدند و چند تنشان خدمت خوارزمشاه را ترک گفتند و به اردوی چنگیز پیوستند.
خامساً: پس از نبرد که سپاهیان خوارزمشاه در حدود سال ۶۱۲ با لشکریان پسر چنگیز (جوجی) کردند و اول بار بود که با مغول روبرو شدند، چنان مرعوب شجاعت و دلآوری سپاه دشمن شدند که پس از مراجعت از سمرقند پیوسته از آنها یاد میکردند.
در هر حال مغولان به ایران آمدند و کارهایی کردند که حمله تازیان را در اواخر ساسانیان از یاد برد و خرابکاریها و قتل و نهب و غارت را به نهایت رسانیدند. تنها قسمتی از ایران که در این ایام، پایکوب سمند جور و غارت و چپاول مغولان خونخوار نشد، جنوب ایران است که در دست اتابکان فارس قرار داشت. سعدی اشاره به همین مطلب کرده آنجا که در مدح اتابک ابوبکر بن سعد گوید:
سکندر به دیوار رویین و سنگ/بکرد از جهان راه یأجوج تنگ
ترا سد یأجوج کفر از زر است/نه رویین چو دیوار اسنکدر است(۲)
با همه این اوصاف، شگفت است اگر بگوییم که همین سده هفتم، یکی از بهترین ایامی است که نوابغ و بزرگان علم و حکمت و تاریخ و نقاشی و شعر ایران در آن به عرصه هستی رسیدهاند، مولوی بلخی و شیخ سعدی و خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی و عطاملک جوینی و حمدالله مستوفی و خواجه حافظ شیرازی و دیگران در همین روزگار تار و ظلمانی به وجود آمدهاند و بدون شک بزرگترین نماینده حکمت و ریاضی و اخلاق در این سده، خواجه ابوجعفر نصیرالدین محمدبن محمدبن حسن طوسی ملقب به استاد بشر است.
پی نوشت:
٫2) شمسِ قیس رازی، المعجم فی معاییر اشعار العجم، د، مقدمه چاپ علامه مرحوم محمد قزوینی.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
َ زندگی خواجه نصیر
خواجه در سال ۵۹۷ هجری و ۱۲۰۱ میلادی در طوس خراسان زاده شد و در ۶۷۲ هجری و ۱۲۷۴ میلادی در بغدا مرد و در مشهد کاظمین پای قبر امام موسیالکاظم(ع) دفن شد، قاضی نورالله شوشتری و برخی دیگر از همان گروه نقل کردهاند که: وقتی دید بیماری دیگر علاج ندارد، درباره دفن و کفن خویش با یاران و نزدیکانش مذاکره کرد، گفتند: مناسب آن است که در جوار حضرت علی دفنش کنند. او گفت مرا شرم آید که در جوار این امام بمیرم و از آستان او به جای دیگر برده شوم. پس از مرگ بر وصیت او رفتند و در کاظمین دفنش کردند و در جلوی لوح مزارش این آیه را نقش کردند که: «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید = و سگشان دو دست خویش بر درگاه گشاده است.»
اصل خواجه از جهرود [= چاه رود] قم بوده و چون نیاکانش به طوس رفته و در آنجا توطن اختیار کرده بودند، خواجه هم آنجا از مادر بزاد و از این رو «طوسی» مشهور گشت.
پدر خواجه «محمدبن حسن» خود از فقیهان فرقه امامیه و از محدثان معروف طوس بود و همو بود که مبادی صرف و نحو و اشتقاق و اقسام علوم ادبی و قرآن مجید را به پسر هوشمند خویش تعلیم کرد، پس از چندی خواجه پیش خال خویش به اکتساب منطق و مبانی علوم عقلی پرداخت. همچنین گفتهاند جزء سوم از کتاب الغنیه ابیالمکارم بن زهرة الحلبی را پیش معینالدین سالم بن بدران المازنی المصری خواند و در سال ۶۱۹ هجری از او اجازه یافت.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
خواجه پس از آنکه در طوس پیش خالوی خویش مقدمات حکمت و حساب و هندسه و جبر را تعلیم گرفت، برای تکمیل معلومات در اوایل جوانی رهسپار نیشابور شد. نیشابور تا روزگار خواجه با وجودی که چندین بار مورد تهاجم و تاخت و تاز قرارگرفته بود به ویژه در حمله غزان خرابی بسیار بدان راه یافته بود، باز هم از مهمترین مراکز علم و حکمت به شمار میرفت. خواجه تازه کسب علم و دانش در نیشابور آغاز کرده بود که مغولان بسان بلایی آسمانی سررسیدند و مدتی شهر در محاصره مغولان ماند و اهالی نیشابور مقاومت کردند و در این واقعه داماد چنگیز تغاجار نویان در اثر تیر یکی از محصوران به قتل رسید. سرانجام در دهم صفر ۶۱۸ هجری مغولان نیشابور را فتح کردند و وارد آن شهر شدند. دختر چنگیز که زن همین تغاجار بود از فرط خشم دستور داد هر کس که در آن شهر بازمانده بکشند و نیز حکم شد آن شهر را چنان ویران کنند که در آنجا بتوان زراعت کرد و حتی سگ و گربه آن شهر را هم زنده نگذارند، مغول چنین کردند و هفت شبانه روز بر نیشابور ویران آب بستند و در سراسر آن جو کاشتند و کار بدانجا رسید که به تعبیر یکی از دانایان «دیواری از آن شهر برپای نماند».
در ضمن خرابی نیشابور مغولان آبادیهایی را هم که به مناسبت قبر امام علیبنموسیالرضا (درگذشتهی ۲۰۳ ه’ .ق) و هارون الرشید (در گذشته ۱۹۳ ه’.ق) مورد توجه مسلمانان بود به باد غارت و انهدام دادند.
در نیشابور خواجه به محضر فریدالدین داماد نیشابوری رسید و کتاب اشارات ابنسینا را از او استماع کرد. این فریدالدین شاگرد صدرالدین سرخسی است و او از شاگردان افضل الدین غیلانی و او شاگرد ابوالعباس لوکری صاحب کتاب بیان الحق است و همو بود که علوم حکمی را در خراسان انتشار داد، این لوکری هم از شاگردانِ بهمنیار مرزبان آذربایجانی بوده که از شاگردان برجسته ابنسینا بوده است، بدین ترتیب خواجه به پنج واسطه شاگرد ابنسینا میشود.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
َ خواجه نصیر در دژ اسماعیلیان (زندانی سیاسی)
چون نیشابور مورد تاخت و تاز و نهب و غارت قرار گرفت، هر کس که میتوانست به فکر چاره برآمد و از آنجا کوچ کرد و خود و زن و فرزند را از ورطه بلا خلاص کرد. خواجه نیز در این میان حیرتزده و سرگردان و مبهوت پیمأمنی میگشت، قضا را محتشم قهستان ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور اسماعیلی او را به قهستان دعوت کرد و در اکرام و احترام او بسیار کوشید. به دستور همین ناصرالدین محتشم قهستان بود که خواجه کتاب الطهاره ابن مسکویه رازی (در گذشته ۴۲۱ ه’ .ق) را از عربی به فارسی ترجمه کرد و به نام همو «اخلاق ناصری» نامید.
خواجه در اثنأ اقامت خویش در قهستان قصیدهای در مدح مستعصم خلیفه عباسی ساخت و با نامهای به بغداد فرستاد، ابنالعلقمی (وفات ۶۵۶ ه’.ق) وزیر مستعصم که آوازه فضل و کمال خواجه را شنیده بود و نزدیکی او را به خلیفه به صلاح خود نمیدانست، صورت این حال را به ناصرالدین محتشم اطلاع داد و او از این معنی بدگمان شد و خواجه را به قلعه الموت قزوین نزد خداوند علأالدین محمدبن حسن (۶۵۳-۶۱۸) برد و به حکم همو خواجه در آنجا ماند و پس از آن در قلعه (میمون دژ) از قلاع رودبار الموت میزیست و پیش رکنالدین خورشاه آخرین پادشاه اسماعیلی اقامت داشت تا آنکه هولاکو خان مغول در سال ۶۵۴ قلاع اسماعیلی را فتح کرد و خورشاه تسلیم او شد.
خواجه در قلاع اسماعیلیان همچون زندانی سیاسی نگاهداری میشده در این مدت ازجمله کارها که انجام داد شرح کتاب «اشارات» ابنسینا است، در مقدمه این کتاب میگوید:
«بیشتر این کتاب را در حال سختی نوشتم که سختتر از آن ممکن نباشد و اغلب آن را در روزگاری پریشانی فکر نگاشتم چنان که پریشانتر از آن پیدا نشود، بلکه در روزگاری که هر جزء آن ظرفی برای غصه و عذاب دردناک و ندامت و حسرت بود، زمانی نگذشت که دیدگانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و زمانی برنیآمد که دردهایم افزون نگردد و غمهایم دو چندان نشود و شاعر فارسی چه نیکو گفته است:
بگردا گرد خود چندانکه بینم بلا انگشتری و من نگینم!…»
برخی از اصحاب تاریخ گفتهاند: «فتح قلاع اسماعیلیه به دلالت خواجه نصیر بود که وزیر مطلق صاحب دعوت ملاحده بود و مکانت او پیش ملاحده به مثابتی بود که اگر او را دستور کاینات گفتندی، میسر گشتی.»
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
َ خواجه نصیر در دژ اسماعیلیان (زندانی سیاسی)
چون نیشابور مورد تاخت و تاز و نهب و غارت قرار گرفت، هر کس که میتوانست به فکر چاره برآمد و از آنجا کوچ کرد و خود و زن و فرزند را از ورطه بلا خلاص کرد. خواجه نیز در این میان حیرتزده و سرگردان و مبهوت پیمأمنی میگشت، قضا را محتشم قهستان ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور اسماعیلی او را به قهستان دعوت کرد و در اکرام و احترام او بسیار کوشید. به دستور همین ناصرالدین محتشم قهستان بود که خواجه کتاب الطهاره ابن مسکویه رازی (در گذشته ۴۲۱ ه’ .ق) را از عربی به فارسی ترجمه کرد و به نام همو «اخلاق ناصری» نامید.
خواجه در اثنأ اقامت خویش در قهستان قصیدهای در مدح مستعصم خلیفه عباسی ساخت و با نامهای به بغداد فرستاد، ابنالعلقمی (وفات ۶۵۶ ه’.ق) وزیر مستعصم که آوازه فضل و کمال خواجه را شنیده بود و نزدیکی او را به خلیفه به صلاح خود نمیدانست، صورت این حال را به ناصرالدین محتشم اطلاع داد و او از این معنی بدگمان شد و خواجه را به قلعه الموت قزوین نزد خداوند علأالدین محمدبن حسن (۶۵۳-۶۱۸) برد و به حکم همو خواجه در آنجا ماند و پس از آن در قلعه (میمون دژ) از قلاع رودبار الموت میزیست و پیش رکنالدین خورشاه آخرین پادشاه اسماعیلی اقامت داشت تا آنکه هولاکو خان مغول در سال ۶۵۴ قلاع اسماعیلی را فتح کرد و خورشاه تسلیم او شد.
خواجه در قلاع اسماعیلیان همچون زندانی سیاسی نگاهداری میشده در این مدت ازجمله کارها که انجام داد شرح کتاب «اشارات» ابنسینا است، در مقدمه این کتاب میگوید:
«بیشتر این کتاب را در حال سختی نوشتم که سختتر از آن ممکن نباشد و اغلب آن را در روزگاری پریشانی فکر نگاشتم چنان که پریشانتر از آن پیدا نشود، بلکه در روزگاری که هر جزء آن ظرفی برای غصه و عذاب دردناک و ندامت و حسرت بود، زمانی نگذشت که دیدگانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و زمانی برنیآمد که دردهایم افزون نگردد و غمهایم دو چندان نشود و شاعر فارسی چه نیکو گفته است:
بگردا گرد خود چندانکه بینم بلا انگشتری و من نگینم!…»
برخی از اصحاب تاریخ گفتهاند: «فتح قلاع اسماعیلیه به دلالت خواجه نصیر بود که وزیر مطلق صاحب دعوت ملاحده بود و مکانت او پیش ملاحده به مثابتی بود که اگر او را دستور کاینات گفتندی، میسر گشتی.»
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
http://www.upsara.com/images/pbdkmw9pulon77627qd7.jpg
برخی از مورخان گفتهاند که بستن (تأسیس) رصد مراغه به فکر خود خواجه بود و سالها پیش از آنکه به خدمت هولاکو برسد در این اندیشه بود که هر وقت اقتضا کند و زمان یابد و وسایل فراهم شود به این کار اقدام کند، نهایت آنکه چون در روزگار هولاکو این آرزو را ممکنالحصول دید او را بر این کار برانگیخت. گویند هولاکو گفت: «فایده این کار چیست؟» آیا آنچه آمدنی است و مقدر است که بشود با بستن رصد و دانستن حرکات کواکب میتوان از آنها جلوگیری کرد؟ خواجه گفت جواب را با مثلی ادا کنم، آن گاه از ایلخان درخواست کرد که یک دو نفر بر بلندیی که نزدیک آن مکان بود برآید و از آنجا یک طشت مسین بزرک فرواندازد به نحوی که مردم آن را ندانند، هولاکو این کار را انجام داد، کسی را مأمور کرد که بر پشت بام رود و آن طشت را بیندازد، از افتادن طشت آوازی سخت ترسناک و هولانگیز پدیدار گشت و مردم به هم برآمدند و وحشت همه جا را فراگرفت و جمعی بیهوش گشتند. اما خواجه و هلاکو که از سبب آن امر آگاه بودند نهراسیدند. پس خواجه گفت: اگر علم نجوم را هیچ فایده نیست این فایده را دارد که اگر کسی از اوضاع و احوال فلکی آگاه باشد، زمان ظهور حوادث ترسی که در مردمان غافل و نادان به وجود میآید، در او پدید نمیآید. هولاکو چون این طور دید خواجه را به بستن رصد امر داد و فرمود که ساختمان آن را آغاز کند.(۳)
خواجه در این عمل مددکار و دستیاران چند داشت که مهمترین آنها فخرالدین مراغی، فخرالدین اخلاطی، نجمالدین دبیران و مؤیدالدین عرضی بودند که خواجه خود از آنها نام برده است. غیر از این عده که برشمردیم گروهی از دانشمندان و منجمان هم در این کار با خواجه مشارکت داشتهاند که نام چند تن از ایشان را ذکر کردهاند که اهم آنها عبارتند از: رکنالدین استرآبادی، محییالدین مغربی، قطبالدین شیرازی، شمسالدین شیروانی، کمالالدین ایجی، نجمالدین اسطرلابی، قومنجی [تومهجی] چینی، ملقب به سینک سینک؛ که خواجه رشیدالدین آن را به عارف ترجمه کرده است و چند تن دیگر.(۴)
پی نوشت:
۳٫ کتبی، ابن شاکر، فوات الوفیات، ۲/۱۴۹-۵۰، چاپ مصر، ۱۲۹ ه’.ق.
۴٫ عزاوی، عباس، تاریخ علم الفلک فیالعراق، ۳۲-۹، و خوانساری، روضات الجنات، ۵۸۳، چاپ تهران.
RE: زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
بنای رصد در سالی تمام شد که خواجه در آن سال وفات یافت (۶۷۲). بنابراین بنای این رصدخانه ۱۵ سال وقت خواجه را گرفت.
بزرگواری خواجه در این کار بزرگ تنها مربوط به قدرت علمی او نیست، چه اگر این کار را هم نمیکرد دانش و معرفت خواجه بر دانشمندان آشکار و معلوم بوده و هست، بلکه در آن است که با چه مهارت و استادی و متانت و سخنان حکیمانه در عقل هولاکو رسوخ کرد و آن خون آشام بدکردار را واداشت که به جای خرابکاری و کشتار خلق خدا به اصلاح امور اجتماعی و پیشبرد فرهنگ و فنون بپردازد و از کسی که مظاهر تمدن را خراب میکرد شخصی بسازد که کاخ تمدن را برافرازد و در پیشبرد و ترقیدادن علم سر از پا نشناسد.
خواجه سرانجام کار را به جایی رسانید که هولاکو را برانگیخت تا شخصی به بلاد عربی بفرستد و دانشمندانی را که از ترس مغول و حمله خرابکارانه آنها فرار کرده بودند و به اربل و موصل و جزیره و شام رفته بودند، تشویق کند و آنها را به ایران بازگرداند و نیز از دانشمندان آن بلاد گروهی را به مراغه بیاورد. هولاکو برای این کار «فخرالدین لقمان بن عبدالله مراغی» را نامزد کرد و این مرد، شخصی هوشمند و زیرک بود و با حسن تدبیر توانست مبلغی خلق را که به بلاد عربی رفته بودند به شهرهای خودشان بازگرداند و بدین وسیله کار خود را نیک انجام دهد و برگردن دانش و معرفت حقی داشته باشد.(۵)
هولاکو مانند سایر شاهزادگان مغول شتابکار بود و میخواست که کار رصد به زودی پایان یابد و از این جهت به خواجه و همکارانش فرمان داد که کار خود را زود انجام دهند.» از این رو، کار آن چنان که خواجه میخواست نشد. خود خواجه در مقدمه «زیج ایلخانی» به این مطلب اشاره کرده و میگوید، «رصد به کمتر از سی سال که دور این هفت ستاره تمام شود نتوان ساخت و اگر بیشتر از سی سال به آن کار مشغول باشند بهتر و درستتر باشد. ولیکن پادشاه ما که بنیاد رصد آغاز فرمود، فرمود که جهد کنید تا زودتر تمام کنید و فرمود که مگر به دوازده سال ساخته شود. ما بندگان گفتیم: جهد کنیم اگر روزگار وفا کند.»(۶)
پی نوشت:
۵٫ مجمع الاداب، ۲۵۶، چاپ هندوستان.
۶٫ احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، تألیف مرحوم مدرس رضوی، ۲۹٫