همه ما پنهانی و در نهان ، دل گفته هایی با خدا داریم

کسی از آن خبر ندارد و خود می گوییم و خدا شنونده است

آنچه در این پست می خوانید بخشی هایی از گفتگوهای “من و شما” با خداست:

همان خدا، همان خدای فراموش شده ای که به گاه بی کسی و درماندگی

سراغش را می گیریم … همان که هیچگاه ما را از یاد نمی‌برد . . .

گفتم: خسته‌ام

گفت: “لاتَقنَطُوا مِن رَحمَة ِالله” از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/۵۳)

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: “فَاذکُروُنی ِاَذکُرکُم” منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/۱۵۲)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: “و َما یُدریکَ لَعَل َّالسّاعَةَ تکَوُنَ قَریبا” تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/۶۳)